همشهری آنلاین – حسن حسنزاده: از نخستین سفرش با دوچرخه بیشتر از ۷ سال نمیگذرد. اما در همین مدت کوتاه به چهارگوشه ایران سفر کرده و بیش از ۶ هزارکیلومتر از جادههای کشور را رکاب زده است. میگوید عاشق سفر با دوچرخه است و از آن بیشتر شیفته همکلام شدن با مردم کشورش. در یکی از همین سفرها بود که از نزدیک محرومیت روستاهای جنوب کشور را لمس کرد و از آن روز به بعد، شاد کردن دل کودکان محروم به یکی از هدفهای اصلی سفرش با دوچرخه تبدیل شد.
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید
خودش میگوید: «در طول سفرهای مختلفم با دوچرخه، به هر روستایی که میرسم توقف میکنم تا به قدر چند دقیقه هم که شده با مردم روستا به گفتوگو بنشینم. در یکی از همین سفرها به روستایی کمبرخوردار در بوشهر بود که لطف بیکران روستاییان نمکگیرم کرد. بعد از آن سفر وقتی به تهران برگشتم تصمیم گرفتم، کولهبار سفرم همیشه پر از هدیه باشد تا لطف روستاییان را جبران کنم؛ و چه هدیهای بهتر از کتاب.»
میخواهم همه آنها باسواد شوند
عکسها و تصاویر سفرهای نصیری به روستاهای جنوب کشور گویای همه چیز است. به هر روستایی که میرسد، بچهها دور او جمع میشوند، عمو مهران به آنها کتاب قصه هدیه میدهد و گاهی زیر سایبان خانهای در روستا هم خستگی در میکند و هم برای بچهها قصه میخواند. میگوید: «چه لذتی بالاتر از این که بچهها با این هدایا لبخند بزنند و چند دقیقهای محو گوش کردن به قصهها شوند.» حرف کتاب قصه و بچهها که میشود، خاطرات شیرین همکلام شدن با آنها به ذهنش هجوم میآورند. او یکی از خاطراتش را اینطور تعریف میکند: «بعد از چند ساعت رکاب زدن بیوقفه به یکی از روستاهای کمبرخوردار هرمزگان رسیدم. قصد نداشتم در این روستا توقف کنم اما وقتی وارد روستا شدم چند کودک را دیدم که زیر تیغ آفتاب نشسته بودند و هیچ وسیلهای برای سرگرمی یا بازی نداشتند. سراغ آنها رفتم و به هرکدام یک کتاب قصه هدیه دادم. به سن و سالشان میخورد دانشآموز باشند اما شرایط سخت زندگی آنها را از تحصیل جدا کرده بود. سواد نداشتند و من شروع کردم برایشان قصه بخوانم. کتاب که تمام شد یکی از آنها گفت از سال به بعد هرجور شده به مدرسه میروم. چون دوست دارم باسواد شوم و کتاب بخوانم. وقتی دوباره سوار دوچرخه شدم تا به دل جاده بزنم با خودم گفتم اینکه فقط یک کودک به تحصیل علاقهمند شود من به هدفم رسیدم.»
سایکلتوریستی در قامت سفیر فرهنگی ایران
اما داستان سفرهای مهران نصیری با دوچرخهاش به همینجا ختم نمیشود. او شیفته معرفی فرهنگ غنی ایران به خارجیهاست تا به قول خودش به این آب و خاک و مردمانش ادای دین کند. نصیری به عنوان یک سایکل توریست با دوچرخه به دهها کشور اروپایی سفر کرده و در هر سفر توشهای برای معرفی ایران به همراه برده است. وقتی از سفر با دوچرخه و گفتوگو درباره ایران حرف میزند انبوه خاطرات شیرین به ذهنش هجوم می آورند؛ مثل وقتی که در آلمان مهمان زوجی آلمانی بود و با تعریف کردن از فرهنگ غنی ایران تصور آنها را نسبت به کشورمان تغییر داد. خودش می گوید: «سایکلتوریسم یا همان سفر با دوچرخه هم ورزش است و هم گردشگری. رشته آسانی نیست چون توانایی بدنی بالایی لازم دارد. اما شوق آشنایی فرهنگ ملل مختلف جهان و البته آشنا کردن آنها با فرهنگ ایران باعث شد سایکلتوریسم برای من بیش از یک ورزش یا گردشگری ساده باشد. من قبل از هر سفر خارجی کولهبارم را با سوغاتیهای ایرانی مثل پسته و زعفران و... در بستهبندیهای کوچک پر میکنم تا به هر کشوری که میروم با دادن این هدیهها سر صحبت درباره ایران باز شود. معمولا بحث به صحبت درباره فرهنگ غنی ایران میکشد و من تصاویر جاذبههای توریستی و فرهنگی ایران را هم به آنها نشان میدهم تا اگر برخی رسانهها تصویر دیگری در ذهنشان ایجاد کردهاند تغییر کند.»
سوغات سفر با دوچرخه به آلمان
نصیری خاطره یکی از سفرهایش برایمان تعریف میکند؛ همان شبی که مهمان یک خانواده آلمانی شد تا نگاه آنها را به کشورش تغییر دهد: «آن شب بارانی هیچوقت از یادم نمیرود. همه سایکلتوریستها میدانند که در اروپا نمیشود هر جایی که دلت خواست کمپ بزنی. آن شب هم باران شدید گرفته بود و من از مناطقی که برای کمپ زدن مشخص شده است، فاصله زیادی داشتم. برای آنکه خیس نشوم زیر شیروانی یک خانه روستایی رفتم تا باران بند بیاید. صاحبخانه اما از پشت پنجره حواسش به من بود. جلو آمد و از من خواست تا توقف باران مهمان آنها شوم. آن شب چند ساعتی با آن زوج آلمانی درباره ایران صحبت کردم. اسم کویر لوت و جذابیتهایش را شنیده بودند اما راستش تبلیغات منفی از ایران آنها را برای سفر مردد کرده بود. من هم تصاویر ایران را به آنها نشان دادم و از مهربانی ایرانیها گفتم. باران که بند آمد و وقت خداحافظی رسید تصمیم گرفته بودند یک بار هم که شده به ایران سفر کنند.»