همشهری آنلاین - بهاره خسروی : اوایل محل برگزاری هیئت باشگاه ورزشی البرز بود. مدیر این باشگاه ورزشی پهلوان و ورزشکار قدیمی «غلامرضا مجید» بود. آقا مجید سابقه عضویت در تیم های دوچرخهسواری و کشتی را داشت و یکی از اولین داورهای بین المللی کشتی بود. دغدغه آقا مجید تربیت نسلی سالم و ورزشکار بود. به همین دلیل همیشه اولین چراغ عزاداری اباعبدالله را خودش روشن می کرد و به دخترانش هم وصیت کرده تا بیست سال بعد از مرگش چراغ عزای حسینی در گاراژاش در خیابان سلسبیل روشن بماند. به همین بهانه «میمنت مجید» دختر بزرگ این ورزشکار نامی کشور، برای عمل به وصیت هر ساله قبل چند وقت قبل محرم از خارج کشور راهی تهران و محله قدیمی پدری می شود. البته چند سالی است که زمان تعیین شده وصیت این ورزشکار و پهلوان قدیمی به پایان رسیده اما عشق اباعبدالله حکایت دیگری است. به همین بهانه راهی محله سلسبیل شدیم و با تعدادی از اعضای هئیت «سردار دشت کربلا» و دختر مرحوم مجید گفت و گو کردیم.
خواندنی تهران را اینجا بخوانید
نذری که ماندگار شد
«مرحوم غلامرضا مجید»، از ورزشکاران قدیم محله سلسبیل، که در رشته دو میدانی، دوچرخه سواری و کشتی فعالیت داشت، به دنبال ترویج فرهنگ ورزش کردن میان جوانان برای پیشگیری از آسیبهای اجتماعی بود. این همسایه قدیمی، باشگاه البرز را در خیابان مرتضوی نرسیده به خیابان سلسبیل (رودکی) و باشگاه کیان را در منیریه برای تربیت ورزشکارانی سالم و موفق ساخت و از بانیان هیئت «سردار دشت کربلا» محله سلسبیل بود. «میمنت مجید»، دختر مرحوم مجید، در این باره میگوید: «پدرم توجه زیادی به جوانان و تربیت نسلی سالم داشت. او علاقهمند به ساخت باشگاه ورزشی و تعلیم جوانان زیر پرچم دین و ورزش بود و هر سال در ایام محرم در باشگاه البرز مراسم عزاداری برپا میکرد.»
به گفته بانو مجید، وصیت پدر بیست سال نذر و برپایی مراسم عزاداری در ملکش بعد از مرگ بود. او در ادامه میگوید: «سال ۱۳۷۹ پدرم فوت شدند و بنا به وصیت او بیست سال مراسم عزاداری داخل گاراژ برگزار شده است. پدر هر سال ظهر عاشورا هزینه غذای هیئت را خودش تقبل می کرد. هرچند زمان اجرای وصیت پدر به پایان رسیده است و سفر هر ساله هم کار راحتی نیست اما با همه این سختی ها به این نتیجه رسیدهایم تا زمانی که توانایی و امکان اجرای مراسم را داریم همچنان چراغ عزاداری اباعبدالله در ملک پدری روشن بماند.»
این بانو معتقد است گاهی اوقات بعضی کارها باید برای دل انجام داد و چه کاری با افتخار تر از روشن نگهداشتن چراغ عزاداری امام حسین (ع) که زیر پرچم این امام بزرگوار سینه زنی می کنند.
خانم مجید حتی در دو سال گذشته که به دلیل بیماری «کووید- ۱۹ » مراسم عزاداری بسیار محدود شد، باز هم به مناسبت ایام محرم به ایران سفر کرد: «از چند روز قبل از محرم، برای مراسم عزاداری و ادای نذر پدرم به ایران میآیم تا نذورات اهالی قدیمی، اقوام و فامیل را به بانیان هیئت برای خرج مراسم عزاداری امام حسین (ع) برسانم. البته دو سالی به دلیل شیوع کرونا هیئت دایر نبود، اما ما همه نذورات را برای کمک به نیازمندان هزینه کردیم. اما امسال دوباره بساط پخت و پز هیئت به راه افتاده.»
کمک به درمان بیماران کرونایی
عمر هیئتهای محله سلسبیل به دهه چهل و پیشتر از آن قد میدهد و بسیاری از هیئتیها این روزها در گرد و غبار روزگار مویی سپید کردهاند و جوانترها در همین هیئتها با ذکر یا حسین و یا علی قد کشیدهاند. «سید رسول امینی»، از دیگر اعضای هیئت سردار دشت کربلا، با بیان این مطلب میگوید: «در سلسبیل هیئتهای زیادی برپاست و همه سعی دارند ارادتشان را به اهل بیت (ع) به نحوی نشان دهند. اعضای هیئت سردار دشت کربلا در دو سال گذشته مراسم عزاداری برپا نکردند و همه چیز فقط در حد سیاهه زدن فضای گاراژ مرحوم «غلامرضا مجید»، کنار باشگاه البرز در خیابان مرتضوی، تقاطع رودکی، بود. اما در عوض هر کسی که مسئولیت خرج دادن را در شبهای مختلف داشت، با تهیه کپسول اکسیژن، دارو یا خرید تخت برای بیماران کرونایی، چه دائمی یا قرضی، در انجام یک کار خیر سهیم شد. اما امسال دوباره همه اهل هیئت دور هم جمع شدهاند.»
از باغ فیض تا گاراژ آقا مجید
ماجرای راهاندازی هیئت سردار دشت کربلا هم قصه جالبی دارد. به گفته حاج آقا «علی سراییان» از اهالی قدیم محله سلسبیل تا قبل از ساخت باشگاه البرز و مسجد بابالوائج در محله سلسبیل اهالی در دهه اول محرم برای برپایی هیئت و عزاداری تا باغ فیض می رفتند. او تعریف می کند: «متولد سال ۱۳۲۵ هستم. ۴ یا ۵ ساله بودم که همراه خانواده به تهران و محله سلسبیل آمدیم. آن زمان سلسبیل هیئت زیادی نداشت. چند کاسب قدیمی مثل عباس آقا بقال، احمد آقا رکورد و... که زغال فروش بودند و یکی دو نفر هم از اهالی کامیون داشتند. ماه محرم که از راه می رسید به ویژه روزهای تاسوعا و عاشورا این کسبه قدیمی با دو کامیون بزرگ که متعلق به یکی از اهالی بود، همه همسایه ها را جمع می کردند برای عزاداری و اجرای مراسم علامتکشی به مسجدی قدیمی در باغ فیض میبردند.»
آقای سراییان به ساخت بنای اولیه مسجد بابالحوائج اشاره می کند: «بعد از چند سالی آقای علیجانی هنوز در سلسبیل کوچه ای به نامشان است؛ همراه با عباس آقا بقال و احمد آقا رکورد بانی ساخت مسجد بابالوائج می شوند. با ساخت این مسجد تا سال ها مراسم عزاداری ایام محرم و صفراهالی در همین مسجد برگزار می شد.»
بنا بر روایت این همسایه قدیمی، در دهه ۵۰ پیش از پیروزی انقلاب بانیان ساخت مسجد تصمیم به نوسازی و ساخت بنایی جدید می گیرند. مرحوم «غلامرضا مجید» در همان سال ها باشگاه البرز در محله سلسبیل ساخت و دعوت کرد تا اهالی مراسم عزاداری محرم در این باشگاه برگزار کنند. اما بعد از چند سال چون باشگاه پله داشت و رفت و آمد برای افراد پیر و سالخورده سخت بود مکان هئیت را به گاراژ پشت باشگاه منتقل کرد.
حاج آقا سراییان از توجه و اهمیت مرحوم مجید به برپایی مراسم عزاداری تعریف می کند: «این ورزشکار و پهلوان قدیمی به اجرای برپایی مراسم عزاداری محرم توجه ویژه داشت. با وجود اینکه سالهای آخر عمرش بیمار بود و در ایران زندگی نمی کرد، همیشه برای محرم و روز عاشورا حتما به ایران می آمد تا برای عزاداری در کنار بچههای هیئت باشد.»
افتخار آشپزی برای اباعبدالله
«علی خیل تاش» از اهالی قدیمی محله سلسبیل (رودکی) که از نوجوانی در آشپزخانه هیئت «سردار دشت کربلا» مشغول کار بوده است در باره پیشینه هیئت و حضور مرحوم مجید از ورزشکاران قدیمی می گوید: «تقریبا سال ۶۸ و ۶۹ بود که وارد هیئت سردار دشت کربلا شدم. آن زمان سن و سال کمی داشتم. برایم خدمت زیر پرچم آقا امام حسین افتخاری بود. دوست داشتم گوشه ای از کار را بگیرم و به نحوی در عزاداری سهیم باشم. به همین دلیل به آشپزخانه رفتم و اولین کارم را با آبکش کردن برنج شروع کردم. آن زمان غذاها مثل امروز متنوع نبود. اغلب غذای هیئت قیمه و قورمه سبزی بود. تا اینکه به مرور زمان پای خیران بیشتری به هیئت باز شد و حجم پخت غذا و تعداد نذریها بیشتر و به طبع در این سال ها غذاهای متنوعتری هم آماده شد.»
علی آقا نقطه قوت هیئت را مرحوم مجید می داند که باعث شد تا چراغ این هیئت همچنان روشن بماند: «آقا مجید ایران ساکن نبودند، اما تحت هر شرایطی ماه محرم کنار بچه ها بودند. هر چند سالهای آخر برایشان مسافرت سخت بود. اما با همه مشکلات سختی ها را به جان می خریدند و در کنار بچههیئتیها به عشق اباعبداالله حاضر می شدند. حتی کاری کردند که بعد از پایان عمرشان هم این چراغ خاموش نشود.»