همشهری آنلاین - ثریا روزبهانی: مردم مسرور از پیروزی یک انقلاب تاریخی بودند، اما بودند کسانی هم که همه هم و غمشان تلخ کردن این حلاوت بود. کسی یادش نرفته که در شهریور 1359 وقتی رجزخوانی شرق و غرب برای حمله به جمهوری اسلامی اوج گرفته بود،
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
گروهکها در میدان آزادی چه تجمعاتی برپا کردند و چه خونها ریختند. زمزمههایی هم از «نوار مرزی» به گوش میرسید و شیطنتهای همسایه غربی که رسم همجواری به جا نمیآورد؛ شیطنتهایی که کسی تصورش را هم نمیکرد به جنگ بزرگی بدل شود و بمباران دشمن خارجی مکمل بمبگذاری دشمن داخلی شود.
غوغای چنگ در جشن شکوفهها
«آغاز سال نو با شادی و سرور/ همدوش و همصدا حرکت به سوی نور/ آغاز مدرسه فصل شکفتن است...» این صدایی بود که صبح دوشنبه 31 شهریور 1359 از رادیو پخش میشد تا شکوفههای کلاس اولی مهیای رفتن به خانه دومشان شوند. اول مهر هم نوبت کلاس دومیها و سومیها و سایر دانشآموزان بود. مادرها بچهها را که رساندند طبق معمول زنبیل به دست به صفهای محله رفتند تا کوپن را به کالا تبدیل و غذایی آماده کنند. پدرها هم طبق معمول روزنامههای صبح را تورق میکردند تا ببینند از «نوار مرزی» چه خبر است و راهپیمایی بزرگ وحدت دانشآموزان قرار است چه ساعتی انجام شود و اینکه در دو ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری امریکا رجزخوانی کارتر و ریگان به کجا میرسد. داداش بزرگهای متولد قبل از 38 نیز منتظر بودند ببینند کی اعزام میشوند به مناطق مرزی. همسایههایی که داشتند زائرشان را بدرقه میکردند که با دل خوش بروند مکه و حاجی برگردند. آنها که تمکن مالی داشتند و در قرعه حج، ذیحجه 1402 به نامشان درآمده بود، در گروههای 200 نفری راهی عربستان میشدند. چه آنها که پیش از انقلاب ثبتنام کرده بودند و انتظار چنین روزی را میکشیدند و چه آنها که بعد از انقلاب نامنویسی انجام داده بودند. برخی، از 4 روز قبل راهی شده بودند و برخی نوبت پروازشان 31 شهریور بود. محلههای سرآسیاب، جی، هاشمی، استادمعین و مهرآبادجنوبی کم نداشتند زائرانی که در حال بار زدن چمدانهایشان بودند تا بروند فرودگاه. سالن فرودگاه مهرآباد غلغله بود. از صبح جای سوزن انداختن نبود و زائر پشت سر زائر بود که همینطور مدرک به دست و گوش به فرمان رئیس کاروان از سالن شماره یک راهی باند میشد تا به سرزمین وحی برود.
ظهر دوساعت و نیم قبل از حمله
پرواز صبح رفته بود و مانده بودند عصریها. عصریها از ساعت 12 وارد فرودگاه بینالمللی مهرآباد شدند و از همان ورودی ترمینال یک، شور و شعفی داشتند برای رفتن. خانوادهها، عزیزانشان را سفارش میکردند به سوغاتی آوردن و نیز التماس دعا داشتند.
سیر اعزام حاجیها تا ساعت 14 ادامه داشت و آخرین پرواز ساعت 13:45 رفته بود. حالا ساعت 14، در محوطه پایانه پرواز حاجیها صف کشیده بودند جلو پلکان ایرباس که بالا بروند و بنشینند. ساعت 14:20 بود. برج مراقبت منتظر یک فروند هواپیمای مسافربری اردنی بود که در مهرآباد بنشیند و بعد همین ایرباس باید تیکاف میکرد به سمت فرودگاه جده. یکی از مسافران فریاد زد: آنهاچی هستند؟ آن یکی گفتچی پدرجان؟ آن سه تا طیاره چرا دارند این وری میآیند؟ هنوز جواب نشنیده بود که از طیارهها چند بمب رها شد و بر باند فرودگاه مهرآباد منفجر شد. زائرانی که روی پلکان داشتند بالا میرفتند چندتایشان موقع پایین آمدن سکندری خوردند و با صورت به پایین پرت شدند و آنها که پایین بودند به زمین میخوردند یا این سو و آن سو میدویدند. چند نفری رفتند زیر هواپیما پناه بگیرند! آنها هم که روی پله بودند هنگام پایین آمدن برخی سکندری خوردند و برخی که آمدند پایین فرار میکردند به این طرف و آن طرف. آنها که داخل هواپیما رفته بودند همگی به سمت تنها در خروجی هواپیما حملهور شدند وکاری از خدمه پرواز برای آرام کردن مسافران ساخته نبود. آنها از پنجره دیده بودند که 3 هواپیما نزدیک میشوند. هواپیماها حسابی فرودگاه را بمباران کردند. یک فروند بویینگ 707 و یک فروند هرکولس سی 130 دچار خسارت فراوان شدند.
ساعت به وقت 14:30
4 فروند هواپیمای نظامی هم خسارت جزئی دیدند و باند فرودگاه بمباران شد تا پروازهای تعقیبی صورت نگیرد. شایعات از همان پای پلکان پرواز شروع شد: « داخل محوطه فرودگاه خودروهای آتشنشانی هم تمام تلاششان را میکردند تا هواپیماها، چند دستگاه اتومبیل یدککش و یک خودرو هیلمن را که در آتش میسوختند خاموش کنند. بر اثر این انفجارها 8 نفر از جمله کارکنان پایگاه، راننده تانکر عبوری در حوالی فرودگاه، کارگر و نیز مردم عادی به شهادت رسیدند. یدککشهایی که سالم بودند بقیه هواپیماهای مسافربری را بکسل کردند و به محل امنتری بردند. مجروحان بمباران را هم منتقل کردند به بیمارستان امام خمینی.
خبر به سرعت در شهر پیچید. ضلع جنوبی فرودگاه خبرنگاران و عکاسان ایرانی و خارجی جلو پایگاه یکم شکاری برای تهیه خبر و عکس جمع شده بودند که از سوی مقامات این اجازه به آنها داده نشد. میگهای زیتونی رنگ شکاری در آسمان تهران چرخی زدند و هنگام فرار3 بمب را بر فراز شهرک اکباتان رها کردند که خساراتی به این شهرک وارد شد. ترکشها در اکباتان باعث شهادت یک تراشکار عبوری شد. پیش از رسیدن واحدهای ارتش، به مردم تذکر داده شد از نزدیک شدن به بمبهای عمل نکرده خودداری کنند. چیزی نگذشت که چند متخصص در صحنه حاضر شدند و بمبها را با احتیاط منتقل کردند.
باور بمباران پایتخت توسط هواپیماهای یک کشور دیگر هنوز برای مردم، مخصوصاً نظامیان، سخت بود. محله مهرآباد به دلیل قرار گرفتن 3منطقه مسکونی شهرک توحید، دانشگاه هوایی و پایگاه یکم شکاری محل تردد کارکنان نیروی هوایی بود. از اینرو مردم هرشخصی را که فرنچ آبی به تن داشت، ولو داخل خودرو، نگه میداشتند و سؤالپیچ میکردند: «کودتای نیروی هوایی بوده؟»، «آمریکا حمله کرده؟»، «شوروی؟»، «عراق؟»، «کار ضدانقلاب است؟» اما خلبانان همان روز پاسخ متجاوزان را دادند.نظامیان پایگاه یکم سریعاً برای حملات احتمالی بعدی چند جیپ حامل توپ 106 در چند نقطه پایگاه و فرودگاه مستقر کردند. کارکنان پادگان جی که در مجاورت فرودگاه قرار داشت نیز آمادهباش بودند.
در ضلع شمالی فرودگاه اما داستان طور دیگری بود. بیرون سالن فرودگاه همه کسانی که مسافر داشتند نگران حال مسافرانشان بودند. لحظه به لحظه بر سیل جمعیت اضافه میشد. غیر از مسئله مسافران دود سیاهی که از فرودگاه برمیخاست همه را به سمت غرب تهران میکشاند. آنها که دور از فرودگاه بودند و از بمباران هوایی اطلاعی نداشتند فرض را بر درگیریهای داخلی درون پادگانهای مهرآباد و جی گذاشته بودند و برای کمک به کارکنان انقلابی میشتافتند. حتی قصد وارد شدن به پادگان را هم داشتند تا نظامیان انقلابی را از دست ضدانقلاب نجات دهند! اما پاسداران سپاه و پاسداران کمیته انقلاب اسلامی منطقه وقتی در صحنه حاضر شدند و بین مردم و پادگان قرار گرفتند کمی خیال مردم راحت شد.
هنوز شایعه در محله حکمفرما بود و هنوز از رادیو صدایی، خبری، بیانیهای، چیزی شنیده نمیشد. دامنه شایعه از بمباران بازار و پمپبنزینها فراتر رفت و کشیده شد به هلیبرد قریبالوقوع نیروهای عراقی به تهران! میگفتند عراقیها میخواهند در تهران چترباز پیاده کنند تا بتوانند نقاط کلیدی شهر را در دست بگیرند. در مساجد منطقه جنبش و خروشی برپا و سریع به هرکسی کهکاری از دستش برمیآمد وظیفهای محول شد. برخی سر این دعوا میکردند که چه کسی برود بالای ساختمان مساجد و چتربازهای عراقی را هدف قرار بدهد. اما وقتی با ارتشیها صحبت میکردند متوجه بیاساس بودن شایعات میشدند. ارتشیها به مردم میگفتند: چترباز همینطور بیهوا وارد یک منطقه نمیشود، پشتیبانی میخواهد. اما قدرت شایعه قویتر بود و سنگربندیها شروع شد.
سنگربندی مهرآباد
مردم محله مهرآبادجنوبی که مشرف به در ورودی پایگاه شکاری بودند با کیسههای شن و هرآنچه در دست داشتند به حفاظت از پایگاه پرداختند و در خیابانهای اطراف هم سنگربندی کردند و برای حمله احتمالی بعدی آماده شدند. گروهی نیز در اطراف پایگاه یکم شکاری و پادگان جی شعارهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر کارتر سر دادند.
مردم دوباره بهمن 57 را تکرار کردند. دوباره گونی و خاک و شن. جوانان مساجد آن روز درحالیکه شعار مرگ بر کارتر و مرگ بر صدام سر میدادند تا میتوانستند کوکتل مولوتوف درست کردند تا درسی اساسی به نیروهای عراقی بدهند. البته ناگفته نماند در این جوش و خروش عدهای فرصتطلب هم تمام هم و غمشان این سو و آن سو رفتن برای ذخیره مواد غذایی بود تا مبادا در قحطی جنگ جان از کف بدهند. از اینرو صفهای طویلی در مقابل فروشگاهها، نانوایی، پمپهای بنزین و سایر مراکز عرضه مواد غذایی در منطقه مشاهده میشد تا اینکه خبر ساعت 16 رادیو حمله هواپیماهای عراقی به تهران و 16 شهر دیگر را اعلام کرد. مردم شنیدند که همه مسافران زندهاند، اما همه پروازهای حج تا اطلاع ثانوی لغو شدهاند. با این حال، نظامیان مقابل پادگانهای جی و پایگاه شکاری با بلندگو از مردم به دفعات میخواستند که: «نیروهای ارتش برای دفاع هوایی از نقاط حساس تهران مانند رادیو و تلویزیون و سایر نقاط حساس اجبارا بایستی از پادگانها خارج و به نقاط مورد نظر اعزام شوند. تقاضا میشود در جلو پادگانها تجمع نکنید تا موجب تأخیر در حرکت برادران سرباز نشوید.»
اول مهر1359
آنچه مردم را آرام کرد پیام امام خمینی(ره) بود که همه آن را شنیدند: «ملت ما باید با آگاهی و با خونسردی به این مسائل توجه کنند. ملت ما گمان نکند که دولت و ارتش ایران عاجز از این است که جواب به اینها بدهد. هر وقتی مقتضی بشود من پیامی به ملت خواهم داد و به صدام حسین و امثال او ثابت خواهم کرد که اگر چنانچه حد خودش را نداند و تجاوز را تکرار بکند ملت ما بسیج میشود و ثابت خواهند کرد که شما قابل ذکر نیستید و قوای مسلح ما عراق را سر جای خودش بنشاند. ما اگر جوابی به صدام بدهیم هرگز به ملت عراق که برادر ما هستندکاری نداریم.»
محل: فرودگاه مهرآباد و شهرک اکباتان
زمان: 31 شهریور 1359 – ساعت 14:20
تعداد شهدا: 9 نفر
تعداد مجروحان: 37 نفر
تعداد هواپیماهای مهاجم: 3 فروند میگ جنگندهبمبافکن
تعداد بمب: 12
برآورد خسارت: یک فروند بوئینگ 707 مسافربری و یک فروند سی130در آتش سوخت. همچنین به شماری از واحدهای مسکونی شهرک اکباتان خسارت وارد شد