روزهای منتهی به پایان سال ۱۳۶۶، برای بسیاری از شهروندان، تلخ و فراموش‌نشدنی است. روزهایی که رژیم بعثی عراق تصمیم گرفته بود از توانایی جدید نظامی خود که به‌تازگی از کشورهای پشت پرده خریده بود، رونمایی کند.

همشهری آنلاین - سحرجعفریان: ساعت ۱۸:۳۰ دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۶۶، لحظه‌ای بود که با شنیده شدن صدایی وحشتناک، خُرد شدن شیشه پنجره‌ها و فروریختن بخش‌هایی از دیوارهای بیرونی بیمارستان، اهالی محله، جنگ را از نزدیک‌ درک کردند. پزشکان، پرستاران و خدمه بیمارستان هریک یا نوزاد تازه‌متولدشده‌ای را به آغوش گرفته‌ یا با کمک به مادران باردار، به‌سوی در خروجی بیمارستان سراسیمه می‌دویدند. گرد و ‌خاک و دود حاصل از انفجار موشک، نفس‌ها را به شماره انداخته بود و صدای گریه نوزادان و فریاد مادران ‌لحظه‌ای قطع نمی‌شد، درست، وسط حیاط بیمارستان که باغچه‌ای گلکاری‌شده خودنمایی می‌کرد، موشک «اسکاد» (یا بالستیک کوتاه‌برد) فرود آمد و گودالی بزرگ به عمق تقریبی ۷ متر Ü به گفته شاهدان عینی ایجاد کرده بود.

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

در چشم برهم‌زدنی، قیامت شد

«علی کاشف»، راننده آمبولانی بیمارستان عیوض‌زاده، که اهالی و کارکنان بیمارستان بیشتر او را با نام «عموکاشف» می‌شناسند، برای پاسخ به سؤالات ما، خاطراتش را مرور می‌کند و می‌گوید: «عصر بود و تقریباً جمعیت زیادی در ساختمان و حیاط بیمارستان حضور داشتند. به سفارش دکتر عیوض‌زاده، رئیس سابق بیمارستان، چون ساعت کاری‌ام تمام شده بود، به گلفروشی محل رفتم تا کمی خاک و نهال برای باغچه‌های بیمارستان بخرم؛ همان باغچه‌هایی که براثر اصابت موشک، دیگر، اثری از آن باقی نماند. به گلفروشی نرسیده بودم که صدایی وحشتناک، آرامش محله و خیابان شیخ هادی را حسابی بهم ریخت. برای لحظاتی در شوک صدا بودم. کمی گذشت تا متوجه شدم که موشک در بیمارستان افتاده است. در آن شلوغی به هر سختی بود، خود را به بیمارستان رساندم. در چشم برهم‌زدنی چه قیامتی به پا شده بود».

صحنه‌های تلخ و فراموش‌نشدنی

عمونشاط که حالا ۸ سالی از بازنشستگی‌اش می‌گذرد، ادامه می‌دهد: «هیچ‌وقت ۲ صحنه تلخ از این حادثه هولناک را فراموش نمی‌کنم. یکی صحنه شناسایی پیکر خونین همکارمان، پزشکِ بخش رادیولوژی که اتاق کارش درست در زیرزمین بیمارستان و محل دقیق اصابت موشک قرار داشت و دیگری، صحنه تحویل پیکر کوچک و غرق خون نوزاد تازه‌ متولدشده به مادرش بود. متاسفانه در میان آمار شهدا و مجروحان این حادثه، بیشتر مادران و نوزادان دیده می‌شد. امدادگران، پیکر مادران و نوزادان شهید را بعد از بیرون کشیدن از زیر آوار، جایی مناسب در حاشیه خیابان شیخ هادی قرار می‌دادند».

از ترس تا مرگ، فاصله‌ای نبود

از دیگر شاهدان عینی حادثه اصابت موشک به حیاط بیمارستان عیوض‌زاده، «زهرا بیگی» است. او ‌۵۷ سال سن دارد و هنوز هم همان حوالی بیمارستان ساکن است. بیگی درباره روز حادثه می‌گوید: «یادم می‌آید در لحظه انفجار موشک، در آشپزخانه مشغول کار بودم و فرزندان هم سرگرم درس خواندن. صدای انفجار که در گوشم پیچید، شیشه همه پنجره‌ها شکست و خانه یکباره تاریک شد. حتی زمین هم لرزش بزرگی داشت. بعد از چند ثانیه به طرف فرزندانم دویدم. هنوز نمی‌دانستم چه خبر شده! اما آنقدر ترسیده بودیم که‌ هرلحظه مرگ را جلوی چشم‌مان می‌دیدیم. صورت پسرم از برخورد خُرده‌شیشه‌ها، خونین بود و زبان دخترم هم از ترس، بند آمده بود. وقتی می‌خواستیم از خانه خارج شویم، چهارچوب شکسته دَر، مانع شد. آنقدر به دَر ضربه زدم و فریاد کشیدم که یکی از عابران به کمک‌مان آمد. هنوز هم وقتی یاد لحظه اول بعد از انفجار، فضای غبارآلود و دودگرفته خیابان و شلوغی غم‌انگیز اطراف بیمارستان عیوض‌زاده، می‌افتم، گریه‌ام می‌گیرد».

خسارت‌های جبران‌ناپذیر

بنابر گزارش ستاد بازسازی مناطق موشک‌خورده تهران، در موشکباران بیمارستان عیوض‌زاده، ۲۷۹ واحد حدود ۵۰ درصد، ۱۷ واحد از ۵۰ تا ۷۰ درصد و ۹ واحد ۷۰ تا ۱۰۰ درصد خسارت دیده‌ و تخریب شده‌ بود.

در گزارش ستاد شهدای جنگ تحمیلی نیز از نوزاد تازه‌متولدشده (یک ساعت از زمان تولدش می‌گذشت) و بانویی هفتادساله، به عنوان کم سن و سال‌ترین و سالخورده‌ترین شهدای حمله‌های موشکی تهران یاد می‌کنند که هردو در حمله موشکی به بیمارستان عیوض‌زاده به شهادت رسیدند.