تاریخ انتشار: ۱۱ آبان ۱۳۸۵ - ۱۴:۰۲

منوچهر دین پرست: مکانی که امروز با عنوان موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران شناخته می‌شود، شاهد پنهان و گویایی از وضعیت و سرنوشت فلسفه در ایران است.

این مکان در زمانی تاسیس شد که وضعیت فلسفه در ایران در آستانه تحولات و رویارویی‌های جدی فکری بود. از یک سو فلسفه‌های غربی که با ترجمه دکارت و به واسطه محمد علی فروغی به ایران آمده بود بیشتر ترویج پیدا کرد و از سوی دیگر حامیان و مروجان فلسفه اسلامی هنوز در حجره‌های سنتی خود نسخه خطی و چاپ سنگی از فیلسوفی در دست داشتند و همان را به شاگردان و مریدان با آدابی خاص آموزش می‌دادند.

سالهای پنجاه را در ایران باید به جد سالهای گفت‌وگو و برخورد سنت و مدرنتیه محسوب کرد. چرا که در این سالها نحله‌های فکری و سنتی از هر سوی، محافل فکری و دانشگاهی را محل تاخت و تاز خود قرار داده بودند. اما تاسیس انجمن حکمت و فلسفه ایران محلی جدی برای سامان دادن گفت‌وگو میان روشنفکران سکولار ایرانی و مکاتب سنتی داخل و خارج ایران شد. مقاله حاضر در نظر دارد نگاهی در حد و طاقت مولف، به نحوه شکل گیری این انجمن و تاریخچه حضور سه‌دهه این انجمن تا زمان حاضر داشته باشد. در تهیه این مقاله، دکتر نصر نیز برخی از موارد را برای مولف تشریح کرد. 

سنت‌ تاریخ ‌نگاری‌ فلسفه‌ سابقه ‌ای‌ کهن‌ و دیرینه‌ دارد. ارسطو اولین‌ شخصی‌ بود که‌ به‌ صورت‌ روشمند و با آگاهی‌ نسبت‌ به‌ تاریخ‌ فلسفه،‌ از متفکران‌ پیشین‌ و آرای‌ ایشان‌ یاد کرده‌ است. ارسطو تقریباً‌ در اغلب‌ آثار خود، به‌ خصوص‌ در کتاب‌ «مابعدالطبیعه»، سعی‌ کرد قبل‌ از این‌ که‌ به‌ ذکر نظریه‌های‌ خود بپردازد، آرای‌ متفکران‌ پیشین‌ را اجمالاً‌ ذکر و نقد کند.

اما ارسطو با این‌ که‌ خود را وارث‌ تاریخ‌ فلسفه‌ می‌‌دانست‌ و به‌ این‌ تاریخ‌ نیز اشاره‌ می‌ کرد، کتاب‌ مستقلی‌ در این‌ زمینه‌ تألیف‌ نکرد. نخستین‌ تاریخ‌ منظم‌ فلسفه‌ را شاگرد او ثئوفراستوس تحت‌ عنوان‌ «آرای‌ طبیعیون» تصنیف‌ کرد. این‌ کتاب‌ تأثیر زیادی‌ در تاریخ ‌نگاران‌ فلسفه‌ در قرون‌ بعد داشت. پس‌ از وی، مورخ‌ مشهور یونانی‌، دیوگنس‌ لائرسی، در قرن‌ سوم‌ میلادی‌ تاریخی‌ به‌ نام‌ زندگی‌ و آرای‌ فیلسوفان‌ بزرگ‌ نوشت‌ که‌ از مهم‌ترین‌ اسناد و مآخذ باقیمانده‌ از دوره‌ هلنیستیک است.

چراغ‌ تاریخ ‌نگاری‌ فلسفه‌ در قرون‌ وسطی‌ به‌ خاموشی‌ گرایید. اما در این‌ میان، مسلمانان‌ توجهی‌ شگرف‌ به‌ فلسفه‌ و تاریخ ‌نگاری‌ فلسفه، به‌ مراتب‌ بیش‌ از اروپاییان، داشتند. آثاری‌ مانند: «صوان‌الکحمه» ابوسلیمان‌ منطقی، «طبقات‌الاطبأ والحکمأ» ابن‌ جلجل، «اخبارالعلمأ باخبار الحکمأ» قفطی، «عیون‌الانبأ فی‌ طبقات ‌الاطبأ» ابن‌ ابی‌ اصیبعه، «الملل ‌و النحل» شهرستانی، «نزهه ‌الارواح‌ و روضه‌ الافراح» شهرزوری و بالاخره‌ «قوت‌ القلوب» اشکوری، این‌ مدعی‌ را ثابت‌ می‌‌کند.

اما باید به‌ این‌ نکته‌ توجه‌ نمود که‌ سنت‌ تاریخ‌ نگاری‌ فلسفه‌ در عالم‌ اسلامی‌ محدود به‌ این‌ رویکرد بود که مورخان‌ فلسفه‌ صرفاً‌ عقاید نگارانی‌ بودند که‌ اقوال‌ نحله‌ها و فرقه‌ها را در مقابل‌ هم‌ می‌گذاشتند و به‌ شمارش‌ لغزش‌‌ها و گمراهی‌ها می‌‌پرداختند و یا احیاناً‌ از نحله‌ای‌ در مقابل‌ تمام‌ نحله‌های‌ دیگر دفاع‌ می‌کردند.

‌از اوایل‌ قرن‌ اخیر به‌ دلیل‌ معرفی‌ فلسفه‌ و معارف‌ اسلامی، فصل‌های‌ مختلفی‌ در میان‌ تاریخ ‌های‌ فلسفه‌ غرب‌ و حتی‌ دایره‌ المعارف‌ها به‌ فلسفه‌ اسلامی‌ و در بعضی‌ مواقع‌ با عنوان‌ مجعول‌«فلسفه‌ عربی» اختصاص‌ داشته‌ است. ‌برخی‌ از مورخین‌ به‌ نگارش‌ کتاب‌های‌ مستقلی‌ درباره‌ تاریخ‌ فلسفه‌ اسلامی‌ اقدام‌ کرده‌اند.

«تاریخ‌ فلسفه‌ در اسلام»، تألیف‌ ت.ج. دی ‌بور استاد دانشگاه‌ آمستردام؛ «تاریخ‌ فلسفه‌ در جهان‌ اسلام» تألیف‌ حناالفاخوری و خلیل‌الجر؛ «تاریخ‌ فلسفه‌ اسلامی»‌‌هانری‌ کُربن و «تاریخ‌ فلسفه‌‌ اسلامی» میرمحمد شریف از کتاب‌هایی‌ هستند که‌ درباره‌ تاریخ‌ فلسفه‌ اسلامی‌ به‌ رشته‌ تحریر درآمده‌ است. سیدحسین‌ نصر نیز کتاب‌ مستقلی‌ با همکاری‌ الیور لیمن با عنوان‌ «تاریخ‌ فلسفه‌ اسلامی» نگارش‌ و گردآوری‌ نموده‌ است.

با ذکر عناوین این کتاب‌ها مشخص می‌شود که تاریخ فلسفه اسلامی را به جد باید در ایران جست‌وجو نمود. اما این تاریخ نگاری اغلب فیلسوف محور بوده است و ذکری از اوضاع و احوال معاصر آن فیلسوف چندان به میان نیامده است. یکی از مهمترین مسائلی را که در ذکر تاریخ نگاری فلسفه می‌توان بدان توجه نمود وضعیت فعلی ایران است به خصوص طی یک سده اخیر که تحولات بسیاری بر آن رفته است.

خصوصا با انتقال فلسفه از اصفهان به تهران که به عنوان پایتخت سلسله قاجاریه انتخاب شد. پس از تاسیس مکتب اصفهان توسط میرداماد و ملاصدرا، شهر اصفهان به رغم حوادث دوران پایانی عصر صفوی و حمله افاغنه و مخالفت با حکمت و عرفان در محافل دینی، به صورت مرکز اصلی تدریس فلسفه و عرفان باقی ماند، مخصوصاً پس از احیای مکتب صدرایی توسط ملاعلی نوری و از آنجا بود که دامنه تدریس فلسفه و حکمت به تهران کشیده شد.

در سال 1237، مدرسه مروی توسط محمد حسین خان مروی در تهران بنا شد و فتحعلی شاه از ملاعلی نوری، که درخشان ترین چهره فلسفه و حکمت در اصفهان بود، دعوت کرد تا به تهران عزیمت کند و در مدرسه جدید التاسیس به تربیت طلاب در علوم عقلی بپردازد، اما وی به سبب کهولت سن دعوت پادشاه را اجابت نکرد و یکی از مجرب ترین شاگردانش به نام ملا عبدالله زنوزی را به جای خود به تهران فرستاد.

با حضور ملاعبدالله زنوزی بود که مشعل حکمت در تهران برافروخته شد و او برای مدت بیست سال تا هنگام وفاتش در 1257 در مدرسه مروی به تدریس اشتغال داشت. بدین ترتیب آخرین مکتب عمده فلسفه اسلامی، مکتب تهران، پا گرفت که در طی قرن سیزدهم کانون فعالیت استادانی مانند: ملا علی مدرس زنوزی، پسر ملا عبدالله، آقا محمدرضا قمشه‌ای و میرزا ابوالحسن جلوه بود.

این استادان گونه‌های مختلف تفکر اسلامی، شامل «حکمت متعالیه»، «مکتب اشراق»،«مکتب ابن سینا» و «عرفان» را در حوزه‌های علمیه تدریس کردند. در این ایام کتاب‌های جدیدی نوشته شد که پاره‌ای از آنها شامل آموزه‌های فلسفی جدیدی بود که مبتنی بر اصول و مکاتب فلسفی پیش از خود بودند.

بیشتر استادان فلسفه اسلامی ایران معاصر شاگردان «مکتب تهران» بودند که تا چند دهه پیش پابرجا بود. همچنین به واسطه «مکتب تهران» بود که عمده ترین میراث فلسفه اسلامی برای نخستین بار با فلسفه مدرن اروپایی رویارو شد.

بنابراین، مطالعه این مکتب از آن جهت اهمیت دارد که نه تنها ما به فهم بهتر سنت کلی فلسفه اسلامی نایل می‌شویم، بلکه اهمیت فهم پیشرفت فلسفه در ایران را در این قرن در می‌یابیم.
«مکتب تهران» نه تنها در پیگیری و گسترش فلسفه اسلامی از زمان قاجار و دوره پهلوی حایز اهمیت است، بلکه به خاطر مرکزیت تربیت فلاسفه نیز از اهمیت شایانی برخوردار است.

این مکتب به عنوان مرکز ارایه عقاید غرب و همچنین مهمترین محل برخورد عقاید سنتی و مدرن در سال‌های بعد گردید. مشخصه بارز تاریخی «مکتب تهران» را می‌توان در حفظ فلسفه سنتی اسلامی در زمان مدرن و ارائه پاسخ‌های اسلامی در مواجهه با ناهنجاری‌های عقاید غربی دانست: فرایند تامین و ارائه پاسخ اسلامی به مشکلات ناشی از افکار غربی و گشایش یک فصل جدید در تاریخ فلسفه اسلامی که بر مبنای هوش و نبوغ اسلامی و پاسخ‌های متعدد و روزآمد.

این تلاش هنوز هم ادامه دارد، ولی تردیدی نیست که «مکتب تهران» از اهمیت شایانی در این فرآیند برخوردار است. اهمیت فهم این فرایند برای درک بهتر تاریخ فلسفه اسلامی ایران در دو قرن گذشته است، لذا به منظور توانایی ادامه روال نگارش آخرین فصل فلسفه اسلامی به قدم‌هایی استوار و مطمئن نیاز است.

میراث «مکتب تهران» نه تنها برای ایران بلکه برای متفکرین و فلاسفه تمامی کشورهای اسلامی، که معتقد به حفظ تفکرات سنتی اسلامی و ارایه پاسخ‌های اسلامی- فلسفی به چالش‌های دنیای مدرن که متناسب با فرهنگ عمومی مورد نیاز جوانان و ارائه فلسفه خاصی از زندگی و هستی و درک ماهیت خدا برای آنهاست، حایز اهمیت است.

آنچه که می‌تواند حضور مکتب تهران را به جد فرصتی برای مطالعه قرار دهد، تاسیس «انجمن حکمت و فلسفه ایران» بود. این انجمن را می‌توان نقطه عطفی در آموزش و پژوهش فلسفه و حکمت در تهران دانست.

چرا که با تشکیل مکتب تهران اکثر آموزشهای فلسفی اغلب در محافل سنتی و حجره‌ها و نزد قدما صورت می‌گرفت. اگر چه نباید فراموش کرد که در آن زمان مخالفان بسیاری در همین حوزه‌های سنتی علیه فلسفه کارشکنی می‌کردند و این دانش برین را بدعت می‌دانستند.

اما تاسیس انجمن حکمت و فلسفه گامی نوین و ابداعی بی مانند بود. چرا که این انجمن توانست وضعیت فلسفه را از آن سامانه کهن خارج کند و با آموزش و متدی جدید و به خصوص با حضور شخصیت‌های خارجی که در تاریخ فلسفه ایران بی‌سابقه بود، شیوه‌های نوینی را در گسترش فلسفه اسلامی به کار بندد. همچنین انجمن توانست گامی نو در جهت تشکیل سمینارها و جلسات عمومی برای فلسفه باشد که این رویکرد هم به نوبه خود بی نظیر بود.

اما نحوه تاسیس و شکل‌گیری انجمن نیز خود حائز اهمیت است. چرا که ایده تاسیس چنین انجمنی را کسی ارائه کرد که خود در احیای فلسفه اسلامی و سنتی ایرانی سخت دلباخته و علاقه‌مند بود. نام دکتر سید حسین نصر برای کسانی که علاقه‌مند به تاریخ فلسفه اسلامی در وضعیت معاصر هستند نامی آشنا و معروف است.

دکتر نصر علاوه بر انتشار آثار فلسفی، نیز در راه احیای فلسفه سنتی و اسلامی نیز تلاش کرد. یکی از کارهای مهمی که وی انجام داد همین تاسیس انجمن حکمت و فلسفه بود که توانست زمینه تحولات شگرفی را در فلسفه معاصر در ایران به وجود آورد.

در پی عضویت دکتر نصر در موسسه بین المللی فلسفه که در فرانسه استقرار دارد؛ ریموند کلیبانسکی، فیلسوف اروپایی تبار که در آن زمان رئیس این موسسه بود ضمن اعلام خبر برگزیده شدن دکتر نصر، به وی پیشنهاد کرد که چیزی شبیه این موسسه که در فرانسه هست در ایران تاسیس کند.

پس از این پیشنهاد بود که وی به ایران آمد و با دکتر نصر و بسیاری از استادان فلسفه مقدمات همایشی بین المللی درباره فلسفه را در مشهد پایه‌گذاری کردند و پس از برگزاری موفقیت آمیز این همایش و در پی رایزنی‌هایی که با همسر شاه ایران صورت گرفته بود و همین طور افزایش بهای پول نفت، دکتر نصر با مشورت کسانی چون سید جلال‌الدین آشتیانی، عبدالله انتظام، مرتضی مطهری، یحیی مهدوی، محمود شهابی، مهدی محقق و همین طور‌‌هانری‌کربن، مقدمات تاسیس این انجمن را فراهم کرد.

آیین نامه داخلی و اساسنامه موسسه هم تنظیم شد و محمود شهابی پیشنهاد کرد که باید نام این انجمن را مانند انجمن‌های سلطنتی بریتانیا، سوئد و جاهای دیگر «انجمن سلطنتی فلسفه» بگذاریم. نصر در این باره نیز با کربن مشورت کرد و او گفت که در آلمان پیش از جنگ جهانی اول که به صورت امپراتوری اداره می‌شد، انجمن قدیم شاهنشاهی آلمان بود و باید این موسسه را نیز «انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران» نامگذاری کنید. بدین ترتیب ایده تاسیس این انجمن با همین عنوان و با ریاست دکتر نصر شکل گرفت.

دکتر نصر که سخت علاقه‌مند فضاهای سنتی ایرانی بود به دنبال زمین یا خانه‌ای می‌گشت که تبلور فضای سنتی و ایرانی باشد، لذا منزل قدیمی لقمان الملک را در نزدکی چهار راه پهلوی سابق (چهار راه ولی عصر فعلی) خریداری کرد و آن را نوسازی نمود. دکتر نصر درباره این مکان می‌گوید: ما در مرکز تهران فضای گسترده‌ای را ویژه مطالعات و تحقیقات فلسفی پدید آوردیم. باید می‌دیدید که آنجا پس از پایان مرمت چقدر زیبا شده بود.

استاد کاران اصفهانی اندرون آن را با کاشی آبی پوشاندند و حتی مبلمان با طراحی ویژه‌ای نیز برای آن سفارش دادیم. خواسته من این بود که فضایی واقعا ایرانی باشد؛ فضای اصیل ایرانی که در آن به پژوهش و بحث درباره فلسفه می‌پردازیم.

دکتر نصر در کتاب«جست‌وجوی امر قدسی» درباره این انجمن می‌گوید: تصمیم گرفتیم که انجمن، مدرک اعطا نکند چرا که در خیلی جاها، دانشجویان تنها برای کسب مدرک حضور می‌یافتند. آنجا مانند مدرسه مطالعات عالی پرنستون و چند جای دیگر مانند آن در ایالات متحده و اروپا بود و کسانی که به آنجا می‌آمدند یا دکتری شان را تمام کرده و یا در شرف اتمام بودند به گونه‌ای که برای مطالعه تکمیلی در آن موسسات حضور می‌یافتند.

ما دانشجویانی از ایران و کشورهای اسلامی و غرب و شرق داشتیم. دانشجویانی که دارای خاستگاه‌های فلسفی متفاوتی بودند. من مشتاق بودم که دانشجویانی حتی از چین و ژاپن داشته باشیم که هر چند متاسفانه دانشجوی چینی نداشتیم دو دانشجوی ژاپنی و نیز دانشجویانی از اروپا، آمریکا و کشورهای اسلامی به انجمن آمدند.

استادانی که قرار بود دیدگاه‌های گوناگون فلسفی را ارائه کنند شامل کربن و ایزوتسو دو فیلسوف تطبیقی بزرگ یکی از غرب و دیگر شرق و نیز مهدی حائری یزدی و مرتضی مطهری و خود من که اعضای هیئت علمی آنجا به شمار می‌آمدند. آشتیانی نیز از جمله اعضای این هیات بود که از سکولار گرفته تا چهره‌های مذهبی را در خود حای داده بود.

ما در آنجا کسانی با تعلیم و تربیت سنتی داشتیم که دلبسته فلسفه اسلامی بودند و نیز تربیت یافتگان مدرنی همچون یحیی مهدوی و غلامحسین صدیقی که دیدگاه فلسفی غربی داشتند. صدیقی مشارکت مستقیم در انجمن نداشت، اما تاثیر گذار بود در حالی که یحیی‌مهدوی در آنجا نقش مهمی بر عهده داشت.

انجمن حکمت و فلسفه سرانجام در تاریخ سیزدهم دی ماه 1353 به منظور بهتر شناختن و شناساندن و ترویج و گسترش میراث فلسفی و فکری ایران در دوران اسلامی و قبل از اسلام در داخل و خارج از کشور و نیز آشنا ساختن هر چه بیشتر ایرانیان با سنن فکری و فلسفی تمدنهای دیگر شرق و غرب و تطبیق و مقایسه مکتبهای مختلف فلسفی شروع به کار کرد.

فعالیت انجمن را می‌توان به عنوان نقطه عطفی در تاریخ فلسفه معاصر ایران دانست. این انجمن توانست طی فعالیت کوتاه خود- البته قبل از انقلاب- محلی برای حضور فیلسوفانی گردد که تا آن زمان سابقه‌ای از حضور آنان در تاریخ فلسفه در ایران نبود. در این ایام افرادی همچون‌هانری کربن حضور داشتند.

او توانست در این مدت ضمن آشنایی بیشتر با دیگر متفکران ایرانی گفت‌وگوهای مفصلی را درباره شیعه با علامه طباطبایی انجام دهد که این گفت‌وگوها بعداً به صورت کتابی منتشر شد. کربن که بسیار علاقه‌مند به سهروردی بود با همکاری دکتر نصر مجموعه مصنفات شیخ اشراق را منتشر کرد. نگاه و تامل کربن به فلسفه ایرانی راهی را گشود که توانست به مباحث فلسفه تطبیقی ختم گردد.

فلسفه تطبیقی کربن با محوریت پدیدار شناسی بعدها منجر به انتشار آثاری مانند «اسلام ایرانی» شد که امروزه یکی از مهمترین آثاری است که در زمینه اسلام در ایران به خصوص حضور تشیع می‌توان مشاهده کرد. همچنین حضور پروفسور ایزوتسو نیز که با مدد مهدی محقق به ایران آمده بود، زمینه‌ای شد که ایزوتسو مدتی را در این انجمن به تدریس درباره عرفان اسلامی با تاکید بر آرای ابن عربی و همچنین ذن پرداخت.

ایزوتسو در این مدت کتاب «ذن» را منتشر ساخت. این کتاب یکی از مهمترین آثار در زمینه فلسفه‌های بودیسم شرقی محسوب می‌شود. ایزوتسو در این ایام مشغول ترجمه آثاری از غزالی و ملاصدرا به ژاپنی نیز بود. همکاری سید جلال الدین آشتیانی با کربن در راه انتشار«منتخبات آثار فلسفی حکمای الهی» در این انجمن نضج گرفت. انتشار آثار فلسفی و حکمی که تا پیش از این چنین آثاری در دسترس نبود یکی از کارهای مهمی بود که این انجمن آن را پایه گذاری کرد.

انتشار مجله «جاویدان خرد» را نیز می‌توان به عنوان یکی از اقدامات مهم این انجمن دانست. تا قبل از انتشار این نشریه هیچ نشریه‌ای که به موضوعات فلسفه و حکمت به صورت اختصاصی پرداخته شود نداشتیم.

این نشریه که به زبان فارسی، انگلیسی و آلمانی و فرانسوی در شمارگان 3000 نسخه منتشر می‌شد، توانست طی مدت کوتاهی که پنج شماره از آن منتشر شد در محافل بین المللی فلسفه به طور جدی طرح گردد. البته نخست وزیر وقت نیز موافق کرده بود که از هر شماره پانصد عنوان را برای کشورهای آسیایی و آفریقایی بفرستد.

در آن زمان تعداد مجلات فلسفی که به انجمن می‌رسید در حدود 307 عنوان بود. البته زمزمه‌هایی مبنی بر انتشار مجدد این نشریه که در شش حوزه فلسفه اسلامی، فلسفه غرب، فلسفه علم، منطق، کلام، عرفان و ادیان منتشر خواهد شد، نیز شنیده شده است.

همچنین می‌توان به یکی از روش‌های آموزشی که این انجمن آن را پیشه خود ساخت و امروز نیز بر همین سیاق حرکت می‌کند، اشاره کرد. این انجمن با تشکیل کلاس‌های آزاد، که همه بر اساس قرائت و تفسیر متون اصیل فکری و فلسفی اداره می‌شد، شاگردان خوبی را در این حوزه پروراند.

در حال حاضر هر یک از این شاگردان، خود، استاد برجسته‌ای هستند. برنامه آموزشی این کلاس‌ها بدین گونه بود: اصول فلسفه تطبیقی به زبان انگلیسی و متون عرفانی فصوص‌الحکم ابن عربی توسط پروفسور ایزوتسو ارائه می‌شد. متون فلسفی ایرانی، شرح هدایه ملاصدرا توسط دکتر زریاب خویی و شواهد الربوبیه توسط دکتر جواد مصلح و شرح گلشن راز توسط دکتر نصر ارائه می‌شد.

مرحوم‌هانری کربن حکمت عرشیه ملاصدرا را به عربی و فرانسوی و دکتر پرویز مروج، مکاتب فلسفی معاصر آمریکا را تدریس می‌کرد. پروفسور توشیو کورودا تاریخ تفکر ژاپنی را برای دانشجویان تدریس می‌نمود. اگر چه باید به دو کلاس دیگر دکتر نصر هم اشاره کرد که یکی درباره تصوف و دیگری درباره سنت فلسفه اسلامی در ایران بود.

این شیوه تدریس را می‌توان گامی دیگر در راه اشاعه تفکرات فلسفی در میان عموم مردم دانست. کسانی که امکان حضور در دانشگاه را نداشتند از طریق این کلاس‌ها توانستند با آرای فلسفی آشنا شوند. همین طور این مکانی، فضایی برای گفت‌وگوهای آزاد برای فیلسوفان شد که آرای خود را عرضه کنند.

در کنار کلاس‌های آموزشی می‌بایست به سخنرانی‌هایی مانند پروفسور بروس بی لاورنس، استاد دانشگاه دوک آمریکا و علیگره هندوستان، پروفسور هیوستون اسمیت، استاد فلسفه و ادیان تطبیقی دانشگاه سیراکیوز و استاد ام آی تی، پروفسور ویکتور دانر، استاد مطالعات اسلامی دانشگاه ایندیانا، پروفسور‌هانری کربن، استاد دانشگاه سوربن، پروفسور پرویز مروج و دکتر داریوش صفوت اشاره کرد.

همچنین در آن ایام «کنگره بین المللی فلسفه» با همکاری انجمن فلسفه ایران و موسسه مطالعات فلسفی و علوم اسلامی آمریکا در دانشگاه شهر نیویورک برگزار شد. در این کنگره گروه زیادی از متفکران و فلاسفه برجسته از بسیاری از کشورهای جهان شرکت داشتند و در زمینه مسائل مختلف فکری و فلسفی به ایراد سخنرانی پرداختند.

چون این کنگره در سطح وسیعی برگزار شده بود، امکان مناسبی فراهم شد تا ضمن معرفی فعالیت‌های علمی و فلسفی انجمن به جهان در راه تحقق یکی از هدفهای انجمن که شناساندن میراث فکری و فلسفی ایرانی است، گامی اساسی برداشته شود. همچنین در سمینار «فلسفه توسعه و شهر سازی» که با همکاری انجمن فلسفه ایران و انجمن ایران و آمریکا در تهران برگزار شد، گروهی از متفکران و مجریان برجسته امور شهری و مسائل اجتماعی و فلسفی ایران و چند تن از متخصصان شهرسازی و مسائل شهری آمریکا شرکت داشتند.

سخنرانان ایرانی این سمینار دکتر نصر و دکتر احسان نراقی بودند که به تشریح مفهوم توسعه با توجه به معیارهای فلسفی و فرهنگی جامعه ایرانی پرداختند. آنگاه رابرتسون شهرساز معروف آمریکایی و مشاور طرح عباس آباد و پروفسور یلوی ساکر، فیلسوف و متفکر آمریکایی، عقاید خود را درباره مسائل مورد بحث ایراد کردند. همچنین در آن ایام سمیناری با موضوع طب سنتی در جهان امروز در شیراز برگزار شد که پزشکان و فیلسوفانی از هند، ژاپن، لبنان، پاکستان و آمریکا شرکت داشتند.

روی هم رفته کارنامه این انجمن به لحاظ رویکرد آموزشی و پژوهشی به موضوعات فلسفه و حکمت قابل توجه است. به طوری که بنیانگذار این انجمن تاکید می‌کند که انگیزه اصلی همه تلاشهای صورت گرفته در بیست سال اخیر در ایران در جهت نزدیک شدن حوزه و دانشگاه و نیز علاقه شدید بسیاری از طلاب در قم و مشهد که فلسفه اسلامی می‌خوانند، به مطالعه فلسفه غرب و موضوعاتی مانند آن، اصلی‌ترین محرکش همان کارهای انجمن حکمت و نیز البته حضور علامه طباطبایی و شهیدمطهری بود.

در تکمله این بحث می‌توان به شرح کوششهایی که در آن زمان در قلمرو حکمت اسلامی انجام شد اشاره کرد. بدین معنی می‌توان مخاطبان غربی را به یکی از عرصه‌های اصلی حیات عقلانی اسلامی که به ویژه تا کنون مغفول مانده است، معطوف نمود. سه گروه در ایران معاصر هستند که به فلسفه پرداختند:

1- تحصیل کردگان کاملا سنتی که سنتهای اسلامی را تا به امروز زنده نگاه داشته اند،

2 -دانشمندان و پژوهشگرانی که هم تحصیلات سنتی و هم تحصیلات جدید داشته اند و غالبا طرق سنتی را با روش‌های تحقیقی و تفسیری جدید تلفیق می‌نمایند،

3- افرادی که اساسا به فلسفه اروپایی جدید و سکولار می‌پردازند. در اینجا ما فقط اشاره‌ای به گروه سوم داریم.

در بین استادان سنتی فلسفه اسلامی که طی دو دهه گذشته می‌توان از کوشاترین آنها به شرح ذیل نام برد: یحیی مهدوی، غلامحسین صدیقی، مهدی محقق، سید حسین نصر، علی مراد داوودی، سید ابوالقاسم پورحسینی، رضا داوری، سید جعفر سجادی، محمد تقی دانش‌پژوه، احمد فردید، محمد خوانساری، فتح الله مجتبایی، حسن ملکشاهی، سید‌علی‌موسوی بهبهانی، ابراهیم دیباجی، اکبر دانا‌سرشت، غلامحسین آهنی، اسماعیل واعظ، کرامت رعنا حسینی، عبدالمحسن مشکات‌الدینی، زین‌الدین زاهدی، عبدالجواد فلاطوری.

البته باید به این فهرست، محققانی و دانشمندانی را نیز که در حوزه زبان و ادبیات عربی و فارسی فعالیت دارند افزود: ذبیح الله صفا، مجتبی مینوی، غلامحسین یوسفی و سید جعفر شهیدی که اگر چه این افراد به صورت فنی به تحقیق در حوزه فلسفه اسلامی نمی‌پردازند اما از طریق آثار تصحیحی و مطالعات و پژوهش‌های عالمانه سهم مهمی در اعتلای آن داشته‌اند.

همچنین موسسات و مراکز مهمی نیز در راه اشاعه فلسفه اسلامی طی چند سال اخیر فعالیت‌های گسترده‌ای داشته‌اند. این مراکز در مدارس سنتی به ویژه مدارس قم، تهران، مشهد و اصفهان و نیز نجف در کشور عراق است و هم دارای مراکزی در دانشگاه‌ها و موسسات و نهایتاً در محافل خصوصی است که در آنها هنوز تعلیم و آموزش بسیاری از مسائل فلسفه سنتی رواج دارد.

از موسسات و دانشگاه‌هایی که در امر فلسفه عقلانی اسلامی کوشش دارند می‌توان به دانشگاه تهران، انجمن آثار ملی، بنیاد فرهنگ ایران، انجمن ترجمه و نشر کتاب، و دو موسسه‌ای که از لحاظ منابع مالی از خارج حمایت می‌شوند: انستیتوی فرانسوی – ایرانی فرانسه، شعبه موسسه مطالعات اسلامی مک گیل.

موسسه نخست که به عبارت دقیق‌تر «گروه مطالعات ایرانی انجمن فرانسوی – ایرانی» است، نقش بسیار مهمی را در شناساندن آثار فلسفه اسلامی هم در شرق و هم در غرب و نیز در برانگیختن علاقه در بین ایرانیان به سنت عقلانی خودشان ایفا کرده است.

این موسسه که بیش از بیست سال توسط فیلسوف و خاورشناس فرانسوی،‌هانری کربن، سرپرستی شد هفده اثر را نیز منتشر کرد که برخی از آنها عبارتند از: «مجموعه آثار شیخ شهاب الدین سهروردی»، «کتاب المشاعر ملاصدرای شیرازی، «عبهر العاشقین» روزبهان بقلی شیرازی، «الانسان الکامل» عزیز الدین نسفی، «شاهنامه حقیقت» محمد مکری، «جامع الاسرار و رساله فی معرفه الوجود» سید حیدر آملی.

فعالیت دومین موسسه خارجی، موسسه مطالعات اسلامی مک گیل، شعبه تهران، دارای خاستگاه‌های جدیدی است. این موسسه در سال 1969 زمانی که توشیهیکو ایزوتسو به تهران آمد تا با همکاری مهدی محقق از دانشگاه تهران این موسسه را هدایت و سرپرستی کند، آغاز به کار کرد.

از آن زمان به بعد بسیاری از محققان و دانشجویان با آن در ارتباط بودند. این موسسه مجموعه «دانش ایرانی» را منتشر کرده که آثار برخی از حکمای ایرانی در ان به چشم می‌خورد. به طور مثال کتاب «غررالفرائد» یا شرح منظومه سبزواری با تحلیل انگلیسی جامعی از متافیزیک او با همت ایزوتسو انتشار یافته است.

به هر ترتیب، انجمن حکمت و فلسفه ایران با تمام فراز و نشیبهایی که طی حضورش قبل از انقلاب طی کرده بود و توانسته بود همایش‌هایی را نیز برگزار کند که در نوع خود قابل توجه است. این انجمن سرانجام با شکل‌گیری انقلاب اسلامی تعطیل شد.

زمانی که نصر در لندن برای حضور در همایشی به سر می‌برد، جریان انقلاب با پیروزی خود به مرحله جدیدی از تاریخ ایران رسید و نصر نیز پس از آن به ایران بازنگشت. بنابراین، این انجمن دوره‌ای دیگر از تاریخ خود را تجربه کرد. گویا طی مدت انقلاب برخی از اسناد و مدارک و کتاب‌های آن نیز از بین رفت.

با روی کار آمدن دولت موقت مهندس بازرگان طی حکمی مهدی چهل‌تنی را به مدیرت این انجمن منصوب کرد. گویا در همان زمانها بود که نام انجمن نیز تغییر کرد و به «انجمن فلسفه و حکمت اسلامی» مبدل شد. چهل تنی در آن زمان برخی از کتاب‌های منتشر نشده را منتشر کرد و شماره‌ای دیگر از جاویدان خرد را نیز به چاپ سپرد.

در سال 61 مجددا کلاس‌های فلسفه دایر شد و فضای کشور که به مباحث فلسفه اسلامی نیازمند بود با سخنرانی استادانی همچون استاد حائری یزدی، علامه جعفری، سید جعفر سجادی و احمد فردید و افراد جوانی همچون صدوقی سها رونق گرفت. این افراد طی سخنرانی‌هایشان جانی دوباره به انجمن دادند، اما طی این مدت برنامه خاص و یا یک هدف منظم که سامان دهنده باشد جریان نداشت.

می‌توان به جلسات مرحوم حائری یزدی اشاره کرد که طی این مدت به مباحث فلسفه اسلامی پرداخت و کتاب‌های مانند «هرم هستی» و «کاوش‌های عقل نظری و عملی» منتشر شد. اگر اهتمام خانم دکتر اعوانی بر پیاده کردن سخنرانی‌های دکتر حائری یزدی و ویرایش و انتشار آنان نبود قطعا این سخنرانی‌ها هم مانند دیگر سخنرانان به ورطه فراموشی سپرده می‌شد.

اما در سال 63 در این انجمن اتفاق دیگری رخ داد و آن طرح ادغام کلیه موسسات فرهنگی قبل از انقلاب بود. این اقدام باعث شد که تا سالها انجمن محو گردد. در این طرح کلیه موسسات که شامل 13 موسسه بود زیر نظر وزارت علوم و موسسه مطالعات فرهنگی - که بعدها و البته هم اکنون نیز با عنوان پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی - قرار گرفتند.

این موسسه طی این مدت البته افراد دیگری را نیز در کارنامه خود تجربه کرد اما دیگر فضای رقابت علمی و فرهنگی و فلسفی در آن از بین رفت. در این ایام انجمن دیگر کارایی تولید اندیشه و فکر فلسفی خود را از دست داد و عملا کتاب و نشریه که مهمترین دستاورد هر مکان فرهنگی است، دیگر منتشر نشد.

البته در این مدت انجمن تبدیل به پناهگاهی برای کسانی شد که از کتابخانه انجمن برای مطالعات خود استفاده می‌کردند. افرادی مانند خرمشاهی و فانی و حتی سروش نیز از این فضا در جهت فعالیتهای شخصی استفاده می‌کردند. تنها بودجه‌ای که به انجمن اختصاص داشت 25 هزار تومانی بود که برای کتابخانه پرداخت می‌کردند.

البته گه گاه سخنرانی‌هایی نیز برپا می‌کرد اما بدون هدف و نظمی که می‌بایست یک موسسه علمی از آن برخوردار باشد بود. گویی تمام دستها به یکدیگر سپرده شده بودند که این انجمن تعطیل شود و یا تبدیل به مهد کودک دانشگاه تهران گردد، اما زمزمه‌های شکل گیری دوباره انجمن از زمان محمود بروجردی، داماد حضرت امام(ره) که اخیرا نیز متولی مرکز گفت‌وگوی تمدنها بود، آغاز شد.

البته با تلاشهای افرادی همچون دکتر اعوانی، اعتماد، موحد، احمد احمدی، سروش و دیگران این کار تسریع شد.

طی رایزنی‌هایی که دکتر غلامرضا اعوانی در زمان تصدی سید محمد خاتمی، رئیس جمهور پیشین، انجام داد توانست استقلال این موسسه را به دست آورد و این موسسه با حکم وزیر وقت علوم از پژوهشگاه مطالعات علوم انسانی، که ریاست آن بر عهده دکتر گلشنی بود، جدا شد.

این موسسه توانست در سال 1381 با عنوان «موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران» با شش گروه پژوهشی کار خود را آغاز کند. همچنین با حضور سید محمد خاتمی، رئیس جمهور وقت، در تاریخ 27 آبان 83 این موسسه به طور رسمی کار خود را آغاز کرد.

فعالیتهای موسسه در شش حوزه تعریف شده است و هر کدام از حوزه‌ها مدیر گروه دارد. فلسفه غرب به مدیرت دکتر غلامرضا اعوانی، فلسفه اسلامی به مدیریت دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، کلام به مدیریت دکتر مصطفی محقق داماد، فلسفه علم به مدیرت دکتر شاپور اعتماد، ادیان و عرفان به مدیریت دکتر شهرام پازوکی و منطق به مدیریت دکتر موحد هر کدام از حوزه‌ها کارشناسانی را نیز در زیر مجموعه خود دارد.

اکنون اعضای هیات علمی این موسسه داری 15 نفر هستند که هر ساله دانشجویانی را برای دوره دکتری نیز جذب می‌کند. از اهداف فعلی این موسسه می‌توان به این موارد که در اساسنامه آن ذکر شده اشاره کرد: کمک به توسعه و گسترش پژوهش در زمینه حکمت‌‌اسلامی، فلسفه غرب، کلام، ادیان و عرفان، فلسفه تطبیقی، منطق، تاریخ و فلسفه علم، مطالعات علم و فلسفه علم، زمینه سازی مناسب برای ارتقای فعالیت‌های پژوهشی مذکور در کشور، بررسی و شناسایی شاخه‌های نوین فلسفه و معرفی آن در کشور، طرح مسائل سنتی فلسفه و رشته‌های وابسته به روشی جدید و امروزی، کوشش برای احیای جایگاه ویژه ایران در فلسفه اسلامی و فلسفه جهانی، کوشش برای نشر و اشاعه فرهنگ فکر و اندیشه فلسفی و منطقی در جامعه و ارتقای سطح دانش و بینش اسلامی.

در یکی از روزهای سال گذشته خبری از دکتر اعوانی اعلام شد که کتابخانه شخصی دکتر نصر که حاوی 5 هزار جلد است به زودی به از آمریکا به انجمن حکمت و فلسفه انتقال می‌یابد.

گویا دولت ترکیه قرار بود بالغ بر یک میلیون دلار جهت خریداری این کتابخانه به دکتر نصر بدهد، اما نصر این کتابخانه را با یک چهارم مبلغ در اختیار مؤسسه حکمت و فلسفه قرار داد. سرانجام پس از مدتی کتابخانه به انجمن انتقال یافت و در روز دهم تیر 85 این کتابخانه به صورت رسمی افتتاح شد.

در روز افتتاح این کتابخانه، دکتر فغفوری که از شاگردان و همکاران دکتر نصر محسوب می‌شود و هم اکنون در دانشگاه جورج واشنگتن تدریس می‌کند گفت: چندین کشور پیشنهاد خرید این کتابخانه را به مبالغ گزافی ارائه کرده بودند که در آن میان می‌توان به مالزی، بوسنی، مصر و ترکیه اشاره کرد. کشور ترکیه حتی پیشنهاد ساخت مزاری برای دکتر نصر در کنار مزار مولانا و ساخت مجموعه فرهنگی به نام وی در کنار مجموعه فرهنگی مولانا را مطرح کرد.

علاوه بر کتاب‌های تخصصی که به این کتابخانه اضافه شده، مجموعهCD‌ها و نوارهای صوتی تصویری از سخنرانی‌ها و تدریس‌های نصر و مکاتبات ایشان با مقامات فرهنگی، آکادمیک و سیاسی است که پس از نظم بخشیدن به آن به این کتابخانه ارسال خواهد شد. ارسال این آثار گامی در جهت نظم بخشیدن و ارتقای سطح فعالیت‌ها و تاملات سنت‌گرایی است که این انجمن سخت در پی آن است.

در کنار تمامی فعالیت‌هایی که موسسه حکمت و فلسفه از زمانی که به طور رسمی آغاز به کار کرد، به برگزاری همایش و نشستهای متعدد این موسسه می‌توان اشاره کرد. افرادی مانند ریچارد سوئین برن، پیتر هوبرال، جرمی شی یرمر، فابریزو اسپزیال از جمله این افرادی بودند که در این همایش سخنرانی کردند.

هیدگر، کانت، سهروردی، ابن سینا، ابن رشد نیز از جمله فیلسوفانی هستند که در این موسسه برای آنها همایش‌هایی برگزار شد.

از انتشارات موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران نیز بایدیاد کرد. موسسه توانسته با ادامه همان سنت نشر آثار معتبر فلسفی آثار مهمی را منتشر کند.

در زمان تصدی دکتر نصر کتاب‌هایی مانند المبداء و المعاد صدرالدین شیرازی، تمهید القواعد صائن الدین ابن ترکه، متن فارسی رساله الطیر احمد غزالی، النظره الدقیقه فی قاعده البسیط الحقیقه، لمعات الهیه ملاعبد الله زنوزی، مجموعه مصنفات سهروردی، شرح فارسی سعد الدین فرغانی بر قصیده ابن فارض، کتاب نقد النصوص جامی در شرح نقش النصوص ابن عربی، سه رساله از قیصری، اثولوجیا با تعلیقات قاضی سعید قمی، بحر الحقیقه خواجه احمد غزالی منتشر شد.

در زمانی که موسسه پژوهشی مستقل شد، برخی از آثاری که قبلا منتشر شده بود را تجدید چاپ کرد.

وقتى از آموزش فلسفه سخن گفته می‌شود ذهن معمولاً متوجه نهادها، موسسات و فعالیت‌هایى می‌شود که عهده دار امر تعلیم فلسفه در یک جامعه هستند، مثل مدارس، دانشگاه‌ها، حوزه‌ها، موسسات پژوهشى فلسفى، انجمن‌هاى فلسفى، نشریات و تألیفات فلسفى یا ترجمه متون فلسفى.

در این مجال است که آسیب‌شناسى آموزش فلسفه معطوف به این نهادها، موسسات و فعالیت‌ها و نقد، بررسى و ارزیابى آنها می‌شود که به نوبه خود امرى جدی است. در کشور ما معمولا وقتی که صحبت از آموزش می‌شود به غیر از موارد فوق چیز دیگری به ذهن متبادر نمی‌شود.

همانطور که چندی پیش همایش نسبتا وسیعی با عنوان «اسماء» برگزار شد هدف این همایش این بود که مشکلات و ناکارآمدی‌ها و ضعفهای متون آموزشی حوزه فلسفه، کلام، ادیان و عرفان را مورد بررسی قرار دهد.

البته مقالات و نکات قابل توجهی ارائه شد اما اینکه این نکات به کار آید یا نه خود سخن دیگری است. اما نقد موسسات آموزشی را می‌توان درکنار و توام با ساحت خود تفکر مورد اریابی قرار داد. چرا که این موسسات برای خود ساحتی را از تفکر مد نظر قرار می‌دهند به ساحات دیگر فلسفه را چندان توجه نمی‌کنند؛ مانند بنیاد حکمت اسلامی صدرا که به تبلیغ آرای ملاصدرا اهتمام دارد و یا همین انجمن حکمت و فلسفه که به آرای فلسفه و سنت ایرانی و اسلامی و سنت گرایی علاقه‌مند است.

متاسفانه ما در کشورمان هیچ نهاد و یا موسسه‌ای را در سامان بخشیدن آرای فلسفه غرب را نداشتیم و این آراء معمولا به واسطه علاقه شخصی برخی از مترجمان به ایران کشانده شد. چنان که مرحوم لطفی آثار افلاطون و فلوطین را ترجمه کرد و یا دکتر فولادوند آثاری از کانت و فلسفه سیاسی غرب و یا دکتر آشوری آثاری از نیچه را ترجمه کرد.

بنابراین شاید به جد بتوان گفت که فلسفه غرب در ایران سرنوشتی شخصی داشته تا اینکه بر اساس یک نظم آکادمیک پیش رفته باشد. در کنار این تفاصیل می‌بایست توجه داشت که قلمرو ساحت خود تفکر و فلسفه به منزله روح و قلب تپنده پیکر نهادها و موسسات آموزش فلسفه نیز باید مورد توجه جدی قرار گیرد.

آسیب شناسى این نهادها بدون عطف نظر به موانع خود تفکر و حیات فلسفى در یک جامعه نمى تواند امرى چندان جدى و مثمرثمر تلقى شود. براستی ساحت تفکر در فلسفه در کشور ما در دست معیارهای سلسله مراتب و تقسیم بندى اساتید دانشگاه به مربى، دانشیار، استادیار و استاد در حوزه نهادهاى آموزشى است.

اینان سلسله مراتبى نیستند که در ساحت فلسفه و تفکر به منظور مرتبت شناسى و منزلت شناسى فیلسوفان و متفکران به کار می‌رود. بنابراین آنچه را که ما بدان نیازمندیم، آموزش فلسفه مبتنى بر دفاع از شأن و منزلت فلسفه است، و دفاع از ارج و مقام فلسفه به معناى نشان دادن ضرورت و چرایى آن است.