همشهری آنلاین - مریم قاسمی: یکی از کوچههای خوبی که معتمدان و مردم محل بارها به ما معرفیاش کردهاند کوچه شهید «خلقتی» در محله تختی منطقه۱۶ است. حسن این کوچه البته حاصل خوشخلقی اهالی آن است. شاید در نگاه نخست این کوچه یک کوچه کاملاً معمولی به نظر برسد. کوچهای که احتمالاً با مشکلات خاص خودش دست و پنجه نرم میکند. در و دیوارهایش که چیز بیشتری تحویل آدم نمیدهند. اما ساکنانش برای خودشان دنیای پرمعنایی دارند. باید چند دقیقهای پای حرفهایشان نشست تا فهمید چرا مردم از این کوچه به عنوان کوچهای تک و متفاوت یاد می کنند.
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید
کوچه خوب
«علیرضا گائینی» ۷۶ساله است و از سال ۱۳۵۰ هم در این کوچه زندگی میکند. به قول خودش، قدیمیهای محله آداب و رسومی دارند که هنوز هم به آن پایبند هستند. او میگوید: «خیلی از همسایههایی که تازه وارد کوچه میشوند و همسایه ما، میفهمند که تنهایشان نمیگذاریم؛ همسایهها برای شام و ناهار میهمانشان میکنند و بعد هم در جابهجایی اثاثیه کمکحالشان میشوند. اصلا همین طور میشود که گره دلبستگی و همسایگیمان محکمتر میشود؛ این کوچه و آدمهایش دنیای دیگری دارند.»
او کوچه خلقتی را شایسته عنوان «کوچه خوب» میداند. البته این نکته را هم ذکر میکند که اهالی با اخلاق و کردار خود چنین عنوان شایستهای را رقم زدهاند. او به مسئولیتپذیری همسایههای قدیمی و جدید و صمیمیتی که در میانشان وجود دارد اشاره میکند و بعد ادامه میدهد: «هر کس به وظایف فردی و اجتماعی خود آشنا است. مثلاً میداند زبالهها را رأس چه ساعتی و در کجا قرار دهد. میداند در وقت استراحت دیگران نباید سروصدا راه بیندازد و مهمتر از همه اینکه در وقت نیاز باید در کنار همسایههایش باشد.»
صحبت که به اینجا میرسد، دنبالهاش را «علی نیازی» میگیرد و به یکی از ابتکارهایی میپردازد که اهالی کوچه به خرج دادهاند: «به همت ریشسفیدانی مثل حاج حیدر، صندوق کوچکی درست شده بود و به نوبت و با مقررات خاصی به اهالی وام داده میشد. نمیدانید چقدر این کار در گرهگشایی از مشکلات مردم کمک میکرد. در ایام کرونا خیلی از بیماران و هممحلهایها با این وام توانستند خرج دارو و درمان خود را تامین کنند.»
علی آقا اما بیشتر از فضایی که شهرداری در محلهها به وجود آورده خوشحال است؛ اینکه نگاه مدیران اینقدر عوض شده؛ چنانکه به اهالی اجازه میدهند نظر خودشان را بگویند و سلیقهشان را با آنها در میان بگذارند. او گریزی هم به بوستان خطی تختی میزند که در انتهای کوچههای شرقی تختی ساخته شده و گویا توانسته است همسایگی قطارهای مسافربری و مترو را برای اهالی قابل تحمل کند: «با تماشای این دار و درختها صدای عبور قطارها را فراموش میکنیم.»
در عروسی و عزا کنار هم
همین فضای سبز کوچک برای خودش یک پاتوق محلی به حساب میآید؛ جایی که پیر و جوان دور یکدیگر جمع میشوند و ساعتی را با خنده و خوشی میگذرانند. البته گاهی هم خانمهای کوچه مراسم دستهجمعی سبزی پاک کردن یا تفریح و دورهمیهای خودمانی در آنجا برگزار میکنند. فاطمه خانم و چند نفر از اهالی قدیمی کوچه پایهگذار اصلی اینگونه مراسم به حساب میآید. بعضیوقتها هم قدم پیش میگذارد و به گلایههای این و آن رسیدگی میکند: «۵۰ سال میشود که اینجا زندگی میکنم. همیشه خواستهام محل زندگیام آرام باشد. برای همین اگر مشکلی میان همسایهها پیش بیاید، با آنها صحبت میکنیم و به قضیه فیصله میدهیم تا خدایی نکرده کار به حرمتشکنی و دعوا نرسد. باز هم خدا را شکر که در این کوچه از این خبرها نبوده و همه با یکدیگر دوست و رفیقند. این نعمت بزرگی است. در یک کلام؛ اهالی کوچه در عروسی و عزا کنار هم هستند و کسی تنها نمیماند.»
فاطمه خانم همدلی اهالی کوچه خلقتی را مثالزدنی میداند، به ویژه در مناسبتهای مختلف مذهبی که دست به دست یکدیگر میدهند و هیئت مذهبی به راه میاندازند. او اعتقاد دارد که این اتفاق در کمتر کوچهای میافتد. البته بخشی از این ادعا را باید به حساب تعصبی گذاشت که هر کسی به کوچه و محل زندگی خود دارد. بخش دیگرش اما کاملاً واقعیت دارد. گفتوگو با اهالی نشان میدهد انتخاب اینجا از طرف اهالی و معتمدان محلی به عنوان کوچه خوب خیلی دور از واقعیت نبوده و خیلی راحت میتوان از آن دفاع کرد.
چای قندپهلوی کارگرها به راه است
موج ساختوسازها به کوچه خلقتی نیز رسیده. اینجا هم چندین خانه را کوبیدهاند و ساختهاند با این تفاوت که همسایهها در این سالها از هم گلایهای به زبان نیاوردند و از سروصداهایی که در نزدیکی آنها اتفاق میافتد، گلایه نکردهاند. تازه کلی هم به کارگرهای ساختمانی رسیدهاند. چای قندپهلوی صبحها و بعدازظهرهایشان رو به راه است و اگر زمانی برای تهیه ناهار به مشکل بربخورند، میتوانند روی مرام و معرفت بزرگترهای محل حساب باز کنند.
اوستا رجب، که بعضیها به شوخی مهندس صدایش میکنند، با طنزی در زبان میگوید: «شاید به دلیل لطف اهالی باشد که کار ساختمانی ما کمی کند پیش میرود. کارگرها هم حق دارند. نمیتوانند دل از این کار بکنند و سراغ کار دیگری بروند.» نتیجه اینکه حتی اگر اهل این کوچه نباشید، غریبه به حساب نمیآیید. انگار همه را میشناسید و همینجا به دنیا آمدهاید.
فروش خانه؛ فقط به خانوادههای مهربان!
کوچهها به ویژه اگر در مناطق قدیمی و جنوبی تهران باشند، مملو از خاطرههای سیاه و سفیدند؛ خاطرههایی که تاریخ شفاهی یک محله به حساب میآیند و در سینه آدمهایی جا گرفتهاند که گذر روزها را به چشم دیدهاند. آقا حیدر یکی از همانهاست. او از قدیمیهای این کوچه است. حیدر آقا یادی هم از درخت انگور «صادق رستمی» میکند. اینگونه که او میگوید، همه اهل محل میتوانستند انگورهای درخت آن خدابیامرز را بچینند و بخورند و حتی به خانه ببرند. او اضافه میکند: «از همان ابتدا هرکس که قصد فروش خانهاش را داشت، آن را به خانواده مطمئن و مهربانی میفروخت، چرا که خود را در برابر اهالی محل مسئول میدانست.»