همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: غلامرضا امامی، عبدالحسین فرزاد و موسی بیدج، پلی بوده اند برای شناساندن ادبیات فلسطین و ادبیات عرب. مترجمان متعددی در این راه کوشیده اند یا شاعران مختلفی درباره فلسطین شعر گفته اند. استاد بیدج به گفته امامی بیش از ۵۰ کتاب درباره ادبیات عرب ترجمه کرده. امامی می گوید: «برخی کارها که من از نویسندگان و مترجمان دیده ام غیر از این آثار نخبه پسند، جنبه شعاری داشته اند اما آثار دکتر فرزاد و استاد بیدج راه را برای شناختن ادبیات فلسطین گشود.» با او درباره ادبیات فلسطین و شعر و ادبیات این اقلیم صحبت کرده ایم. امامی که زبان نخستش در ترجمه، زبان عربی است، به تازگی کتاب جدیدی از زکریا طامر، نویسنده سوری منتشر خواهد کرد که سبکی نو در ادبیات به شمار می رود. کتاب «بهار خاکستری» طامر پس از «پندهای ناشنیده» و «رعد» باز هم به قلم امامی منتشر خواهد شد.
گفت و گوی ما را با غلامرضا امامی درباره ادبیات فلسطین بخوانید:
شما مترجم ادبیات فلسطین و مشخصاً «غسان کنفانی» هستید. نخستین کسی که غسان کنفانی را به مخاطبان فارسی شناساند چه کسی بود؟
من نخستین کسی بودم که پیش از انقلاب، کتابی از غسان کنفانی ترجمه کردم.
نام کتاب چه بود؟ اقبال به ادبیات فلسطین پیش و پس از انقلاب چگونه بود؟
نام کتاب «قندیل کوچک» بود. این کتاب نوشته و نقاشی غسان کنفانی است. قندیل کوچک در چاپ اول پیش از انقلاب دربرگیرنده نقاشی های او بود اما پس از انقلاب متأسفانه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نقاشی های او را حذف کرد و نقاشی های دیگری بر کتاب افزود.
مگر نقاشی ها مشکلی داشت؟
خیر، به هیچ وجه. آنها بدون توجه نقاشی هایی جدید در کتاب قرار دادند و فکر کردند با نقاشی های جدید می توانند جایزه ببرند. اتفاقا نقاشی های غسان اهمیت بیشتری داشت و ارزش کتاب را بالا می برد نه نقاشی های افزوده شده.
کتاب «قندیل کوچک» هدیه بود
چه شد که این کتاب را انتخاب کردید؟
چند سال پس از شهادت غسان کنفانی در نمایشگاه کتاب قاهره این کتاب به دستم رسید. کنفانی نویسنده برجسته ای بود و هرچند عمر درازی نداشت اما عمق کارهایش به جاودانگی جهان و انسان می رسد. غسان هر سال در سالروز تولد خواهرزاده اش «لمیس» کتابی به او هدیه می داد. این کتاب پس از شهادت غسان که خودش نوشته بود و نقاشی کرده بود در میان دست نوشته های او پیدا شد. «قندیل کوچک» در واقع یادگاری ای بود که لمیس از او داشت. از بد حادثه شهادت غسان کنفانی همزمان شد با از بین رفتن لمیس. یعنی در بمب گذاری ای که انجام دادند، هر دو پرواز کردند. غسان کنفانی ادبیات نویی در داستان سرایی و جهان عرب محسوب می شد و می شود. داستان های او آمیخته ای است از احساس و تجربه. از هجرت و پناهندگی. از بازگشت به وطن و زندگی. غسان بسیار نوجوان بود که از زادگاهش فلسطین رانده شد و در اردوگاه های فلسطینی زندگی سخت با عسرت اما با عزتی را گذراند.
غسان بعدها به کویت رفت
بعدها به کویت رفت و آنجا به تدریس در مدارس کویت پرداخت. برای ما ایرانی ها از آن رو غسان کنفانی و آثارش جالب توجه است که نخستین داستان کوتاهش که جایزه ادبیات عرب را گرفت حول محور یک چهره ایرانی است. این قصه داستان شخصیتی است به نام «لیلی» است که در فلسطین معشوق او بود. لیلی پس از چندی در نبرد با اسرائیل ابتدا بازداشت و سپس شهید می شود. اما لیلی همیشه کتابی به همراه داشته که این کتاب رباعیات خیام، شاعر کلاسیک ماست. لیلی دور این رباعی خیام را خط کشیده بود: «گر بر فلکم دست بدی چون یزدان/ برداشتمی من این فلک را ز میان// از نو فلکی دگر چنان ساختمی/ کازاده به کام دل رسیدی آسان». پس از شهادت لیلی، شخصیت داستان غسان با قطار از خرمشهر راه می افتد تا به یاد لیلی بر مزار عمر خیام در نیشابور دسته گلی قرار دهد. در قطار با دختری آشنا می شود. چهره آن دختر شبیه به دکتر محمد مصدق است. او به نیشابور می رود و دسته گلی بر مزار خیام قرار می دهد و اتفاقات جالب دیگری در کتاب می افتد.
آیا این داستان ترجمه هم شده؟
من این داستان را ترجمه کرده ام و ابتدای کتاب «قصه ها» که ناشرش روزبهان است، آورده ام. غسان کنفانی سبکی نو در ادبیات جهان عرب پدید آورد. سبکی سرشار از شور و شعور و به دور از هر گونه شعار. او به لایه های عمیق درد و رنج مردم فلسطین می پردازد. غسان تبارش کُرد است و زندگی پرماجرایی دارد. شگفتا که در ۳۶ سالگی شهید می شود و طی همین مدت کوتاه انبوهی کار فراهم کرده است.
ذوق مثال زدنی غسان در شعر
غسان کنفانی ذوق مثال زدنی در شعر هم داشت. این ذوق چه کتاب های شاخصی پدید آورد؟
پیش از انقلاب کتابی درباره ادبیات مقاومت فلسطین به دستم رسید و به دوستم زنده یاد سیروس طاهباز سپردم تا ترجمه کند. این کتاب مقدمه ای در ادبیات فلسطین و نمونه شعر شاعران فلسطین بود. کتاب در آن سال ها با نام «شعر مقاومت در فلسطین اشغال شده» منتشر شد. اما سیروس طاهباز نام مستعار خودش یعنی کوروش مهربان را بر آن نهاد. این کتاب شامل چندین شعر از چند شاعر برگزیده فلسطین می شد. از محمود درویش، سالم جبران، توفیق زیاد، سمیح القاسم و فدوی طوقان که نمونه شعرهای آنها به انتخاب غسان بود. پس از انقلاب این کتاب را نشر روزبهان با عنوان «درخت زیتون» منتشر کرد و من برای اینکه دیدم بسیاری از شاعران نوپرداز ایرانی هم درباره فلسطین شعر سروده اند، سروده های ۵ شاعر ایرانی را هم به این کتاب افزودم.
سروده ۵ شاعر ایرانی را به کتاب اضافه کردم
این ۵ شاعر چه کسانی بودند؟ قطعاً سپانلو یکی از آنهاست؟
بله؛ محمدعلی سپانلو، م. آزاد، اسماعیل شاهرودی، قیصر امین پور و سیمین بهبهانی. در عطف کتاب ۴ مرد بود و یک بانو یعنی فدوی طوقان و در شعر شاعران ایرانی هم ۴ مرد و یک بانو بود.
فلسطین و شعر فلسطین برای روشنفکران ما اهمیت داشت. چرا؟
فلسطین تاریخی است در جغرافیا و فقط یک جغرافیا نیست. فلسطین در نسل شاعران و نویسندگان دوره من، سمبل ستمی است که بر یک ملت روا داشته شده است. نشانه ای است از مهاجرت و پناهندگی. نمادی از مقاومت هر روزه. رمزی میان میلیون ها پناهنده که از سرزمین خود رانده شده اند. از این رو با همه اختلاف عقاید و آرا و اندیشه ها، همواره فلسطین نزد شاعران و روشنفکران ایرانی جایگاه ویژه ای داشته.
«چریک های عرب» سپانلو نخستین شعر برای فلسطین بود
نخستین شعر برای فلسطین را چه کسی سرود؟
نخستین شعر به نام «چریک های عرب» توسط محمدعلی سپانلو سروده شد. فارغ از مسائل سیاسی برای روشنفکران ما همواره جنبه ای انسانی داشت.
ادبیات عرب مهم تر است یا امریکا؟
شاید بخشی از جوانان و نوجوانان ما امروز بیندیشند که بهتر است به جای آشنایی با ادبیات فلسطین با ادبیات امریکا و غرب آشنا شویم. آیا واقعاً چنین است و ادبیات فلسطین مقوله ای تکراری است یا هنوز حرف تازه برای گفتن دارد؟
ادبیات مانند آسمان و زمین می ماند و بدون مرز است. اینکه ما به ادبیات غرب و امریکا و امریکای لاتین توجه داشته باشیم زیباست اما فلسطین و جهان عرب ادبیات پرباری دارد و بسیار با ما همسان پنداری دارد. ما وجوه مشترک بسیاری با جهان عرب داریم. کمتر ادیب عرب است که حافظ یا عمر خیام را نشناسد. یکی از زیباترین ترانه های خواننده بزرگ و سترگ جهان عرب ام کلثوم از رباعیات خیام است.
همسان پنداری مان با ترکیه بیشتر نیست؟
به همسان پنداری اشاره کردید. به عنوان خبرنگار می خواهم بدانم ما همین قرابت را بیشتر با ادبیات ترکیه و ترک زبان ها و همچنین کشورهایی مانند ازبکستان، تاجیکستان، افغانستان و قزاقستان و قرقیزستان و ترکمنستان و... نداریم؟ کشورهایی که اتفاقا دهه ۶۰ و ۷۰ مناسبات فرهنگی پررنگ تری با آنها داشتیم؟
ایدئولوژی روی ادبیات سایه نیندازد
اگر بخواهیم مرز زبان فارسی و مرز فرهنگی ایران را برشمردیم باید بگوییم که این مرز از افغانستان آغاز می شود و تا جهان عرب ادامه دارد. به گمانم مرز معنوی ما با ادبیات عرب و همچنین کشور همسایه مان ترکیه عجین است. امروز در غرب بیش از هر کتاب و نگرشی ادبیات عرب و به ویژه ادبیات فلسطین بسیار خواننده دارد و بسیار جذاب است. این قرابت و نزدیکی با سنت ها و فرهنگ و اندیشه مردمی که در خاورمیانه زندگی می کنند باعث همدلی بین آنها شده. با فارسی زبانان که همزبانیم. اما با ترک ها و با عرب ها همدلیم. اندیشه های سیاسی نباید پرده و مرز و حجابی میان اندیشه و دل و دیده ما بکشد که ما را از واقعیت ها دور کند. و همچنین سایه ای روی ادبیات بیندازد. ادبیات زبان دل است. ادبیات بیان احساس است و هیچ مرز سیاسی و ایدئولوژیک نمی تواند ما را از سیر و سفر در آسمان بی انتهای ادبیات بازدارد.