جلو مغازه کوچکش پرده‌ای سفید کشیده شده تا تعطیل بودن آن را نشان دهد. نه از کرکره فلزی خبری هست و نه از قفل‌های ضدسرقت. پرسان پرسان خانه‌اش را پیدا می‌کنیم.

همشهری آنلاین-رابعه تیموری: خانه‌ای قدیمی نبش یکی از پسکوچه‌های خیابان حرم. خانواده‌اش به گرمی و با محبت ما را می‌پذیرند. او در میان اهالی خیابان حرم و البته بسیاری از اهالی ری، به شیخ اکبر ماهی‌فروش شهرت دارد، ولی در میان میوه‌های رنگارنگ و نوبرانه مغازه کوچکش ماهی یافت نمی‌شود! این اسم و آوازه به سال‌های دور برمی‌گردد، به روزهایی که او کاسبی را در بازار خیابان حرم شروع کرد. به دلیل دین‌مداری حاج اکبر در کسب و کار و زندگی، به او «شیخ» می‌گویند و مدیریت فرهنگی و هنری تهران هم به‌عنوان کاسب حبیب‌الله ‌از او تقدیر کرده است. حاج اکبر در بستر بیماری افتاده است. کوتاه و شمرده صحبت می‌کند و در صورت مهربانش آرامش موج می‌زند.  

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

اگرچه این روزها فروش ماهی در مغازه حاج اکبر فقط به ماه‌های خاصی محدود شده و او بیشتر طول سال را میوه می‌فروشد اما همچنان اهالی او را با نام حاج‌اکبر ماهی‌فروش می‌شناسند

اصل و نسب پاکیزه

پدر حاج اکبر، خادم مسجدجامع محله و یکی از صیفی‌کاران شهرری بود. او در زمین‌هایی که از ملاکان اجاره می‌کرد، میوه و سبزی می‌کاشت، گاهی هم برای مردم نصفه کاری (روی زمین دیگران کار کردن و نیمی از محصول را برداشتن) می‌کرد و سهم زراعتش را بر می‌داشت. همان روزها حاج اکبر نوجوان، هر روز سینی پر از میوه تازه را روی سرش می‌گذاشت و با ماشین دودی یا پای پیاده از میدان کوچک تا میدان راه‌آهن و حرم حضرت عبدالعظیم(ع) می‌رفت تا آنها را بفروشد. مادر حاج اکبر دختر شاطر حسین «۳ صلواتی» بود که تا نان را از تنور درمی آورد و در ترازو کم و زیاد آن را می‌کشید، چند بار ذکر صلوات روی لب او و مشتریان مغازه‌اش می‌چرخید. همین شهرت خاندان پدری و مادری در تقوا و رعایت حلال و حرام آنها را به «شیخ» معروف کرده بود. حاج اکبر با تربیت پدر و مادر، از کودکی اهل دین و دیانت بار آمد و هر وقت حاج‌آقای «قوام» معلم مدرسه‌اش به کلاس درس می‌رفت، او را در حال آموزش سوره‌های کوچک قرآن به همشاگردی‌هایش می‌دید.  

به بهای دعای خیر

حاج اکبر با آنکه سن چندانی نداشت، هر روز بیشتر از ۱۲ ساعت کار می‌کرد. او چند سال بعد در بازار روز نزدیک میدان حرم، همراه برادرش غرفه‌ای دست و پا کرد و در آنجا به فروش میوه و ماهی پرداخت. حاج اکبر از همان درآمد مختصرش، پس‌اندازی دست و پا کرد و مغازه کوچکی در خیابان حرم خرید و تابستان میوه و زمستان مرغ و ماهی می‌فروخت. صاحب ملک مغازه که شیخ اکبر را به خوش‌حسابی می‌شناخت، منصفانه با او معامله کرد و مقدار زیادی از قیمت مغازه را به اقساط و وعده از او گرفت. مبلغ قسط هم تابستان که کاسبی رونق داشت، ۶۰۰ تومان و در زمستان ۵۰۰ تومان بود. حاج اکبر در کاسبی مرام خاصی داشت و دستور دین که به مروت و مهربانی سفارش کرده، ورد زبانش بود. اگر رهگذری از کنار مغازه شیخ ماهی‌فروش می‌گذشت و نگاهش به بار پیشخوان مغازه از روی حسرت و احتیاج بود، حاج اکبر نمی‌گذاشت دست خالی از آنجا برود. به جای قیمت جنسش هم به رسم پدربزرگ از او صلوات و دعای خیر می‌خواست.  

خدا گفته ارحم، ترحم

خلق خوش حاجی و میوه و مرغ و ماهی دستچین و باکیفیتی که همیشه در بساط او یافت می‌شد، سبب می‌شد که هر روز مشتریان زیادی جلو مغازه او صف بکشند. ولی همه می‌دانستند که وقتی صدای اذان بلند شود، حتی اگر در مغازه جای سوزن انداختن نباشد، حاجی پرده سفید جلو در را می‌کشد و برای نماز اول وقت به مسجد می‌رود. حاج اکبر عادت دارد وقتی میوه‌ای برای مشتری می‌کشد، به اندازه یکی، دو مشت اضافه‌تر روی بار ترازو می‌ریزد تا به قول معروف کفه به نفع مشتری سنگین شود. حاج اکبر ماهی‌فروش اعتقاد دارد این روش کاسبی به زندگی‌اش خیر و برکت می‌دهد. می‌گوید: «منصف و مسلمان بودن نه دیپلم می‌خواهد و نه لیسانس، فقط باید یادت باشد که خدا گفته، ارحم، ‌ترحم...» حاجی به‌عنوان کاسب حبیب‌الله ‌از سوی مدیریت فرهنگی و هنری تهران انتخاب شده و در میان اهالی عزت و احترامی خاص دارد و این حرمت و آبرو را فقط نظر لطف خدا و سیدالکریم(ع) می‌داند.  

سهمی برای خیریه‌ها و نیازمندان

شیخ ماهی‌فروش تاب دیدن بیراهه رفتن جوانان را ندارد و وقتی سیگاری بر لب یکی از بچه‌های محل می‌بیند، به بهانه تعارف میوه و شکلات سر صحبت را با او باز می‌کند تا شاید بتواند او را از این عادت بد نهی کند. حاج اکبر به ۶ دختر و تنها پسرش هم راه و رسم باخدا بودن را خوب آموخته است. آقا مهدی که در اداره مغازه کمک حال پدر است، پا جای پای او گذاشته و سنت سنگین کردن کفه ترازوی مشتری و رعایت حال نیازمندان را در کاسبی رعایت می‌کند. میان حاج اکبر و همسرش که به تازگی به رحمت خدا رفته، رشته مهر و محبتی خاص برقرار بوده و پس از فوت او شیخ هم احوال خوشی ندارد. اهالی محله از همسر مرحوم شیخ ماهی‌فروش به‌عنوان بانویی نازنین یاد می‌کنند که نه تنها اهل زرق و برق دنیا نبود، بلکه در رعایت نکته‌های کوچک و بزرگ دین و آموزش آنها به فرزندانش دقت خاصی داشت. بخشی از بار میوه و مرغ و ماهی کاسب خیابان حرم، سهم بنیادهای خیریه و سفره نیازمندان آبروداری است که حتی فرزندان حاج اکبر رازهای مگوی زندگی آنها را نمی‌دانند. حاجی اگرچه گوشه چشمی به نگاه‌های معنادار عابرانی که از جلو مغازه‌اش می‌گذرند دارد و به قول معروف کام‌شان را با میوه‌های نوبرانه شیرین می‌کند اما همیشه میوه‌های نوبرانه را طوری به دست مشتری می‌دهد که نگاه حسرت‌آلودی در پی آن نباشد. داماد حاجی می‌گوید: «شیخ اکبر کیسه‌های پلاستیکی میوه را داخل کیسه‌های سیاه رنگ می‌گذارد تا مبادا دل مستمندی از دیدن میوه‌های نوبرانه آب شود.»

----------------------------------------------------------------------------------------------

*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۲۰ به تاریخ ۱۳۹۵/۳/۳۱