همشهری آنلاین – سمیرا باباجانپور: پیرمرد آنجاست یعنی سالهاست که از ساعت ۷ صبح درهای امامزاده را باز میکند و ساعت ۷ شب قفل به در میزند و راهی خانه میشود. برای دیدن او وقت قبلی و هماهنگی لازم نیست. وقت حاج عباس حاجنصیر وقف امامزاده است.
خواندنیهای بیشتر را اینجا دنبال کنید
بیش از نیمقرن هر صبح درهای این مکان مقدس را گشوده و خدمت زائرانش را کرده است. میگویم اینهمه سال خسته نشدهاید؟ لبخند که میزند جوابم را میگیرم؛ میگوید: «۶۰ سال که چیزی نیست. پدرم همه عمرش خادمی اهلبیت (ع) را کرد. پدربزرگم هم نوکر این خانواده بود. من کارمند اداره پست بودم. شغلم برای نان سفره زن و بچه بود اما از همان دوران هم میدانستم باید حساب نان دنیوی و توشه آخرت را جدا کنم.
نمیشود همه عمر دنبال نان بود و توقع داشت آخرتت خودبهخود روبهراه شود. بعد از ساعتاداری به کمیته امداد امامخمینی (ره) میرفتم. کارهای زیادی بود که انجام دهم. کلاً در کمیته امداد و اینجور مکانها کارهای زیادی وجود دارد. فقط باید نیت خیر داشت. تا وقتی نیازمندی هست کارهای روی زمینمانده زیاد است.»
ارثیه ماندگار
چای میریزد. حرف میزند. سکوت میکنم تا مبادا بیمقدمه با سؤالات کلیشهای رد خاطرات پیرمرد را گم کنم. خاطراتی از ۲۰ سالگیاش میگوید: «پدر که به امامزاده میرفت من هم دنبالش میرفتم. نمیگفت پسر بیا اما آنقدر با عشق راهی امامزاده میشد که من آرزویم بود دنبالش راهی شوم و پشت سرش نماز بخوانم. نماز را هم با همان صدای رسای پدر یاد گرفتم. قرآن را هم اینگونه خواندم. در ضریح چوبی را که باز میکرد دلم میخواست روی مرقد دست بکشم و آنجا را ببویم.»
صدقه خادمی اهلبیت (ع)
کار خادمی در خانواده حاج عباس حاج نصیر موروثی است و عشق به اهلبیت (ع) ارثیه گرانقدری است که از اجدادش به او رسیده. میگوید: «پدربزرگم متولی تکیه سرآسیاب و مسجد محله بود. بعد پدرم خادم امامزاده علی بن جعفر (ع) شد و حالا من خدمت میکنم. کسی نگفت تو بیا خادمی کن چون پدرت خادم بوده است. من علاقهمند بودم. پدرم جارو به دست میگرفت و حیاط امامزاده را جارو میزد و در همان حالت نصیحت میکرد که پسر دست از این خاندان برندار. تا آخر عمر بیمهات کردهام.»
میپرسم این بیمهنامه را کجاها خرج کردی؟ کجا به کارت آمد؟ میگوید: «همینکه زن و بچههایم سالم هستند؛ دو دخترم به خانه بخت رفتهاند؛ تنها پسرم در کمیته امداد امامخمینی (ره) کار میکند و خودم چهارستون بدنم سالم است از برکات همین بیمهنامه است. اصلاً همینقدر که من پایبند اینجا شدهام تا توشهای برای آخرت جمع کنم از صدقه همین عشق است.»
قدم در راه مردان خدا
صدای اذان از مسجد نزدیک امامزاده بلند میشود و برگوش جان زائران امامزاده مینشیند. همه دست به وضو میشوند تا به مسجد بروند. حاج عباس حاجنصیر کلاه را روی سرش جابهجا میکند و میگوید: «وقت نماز است. اینقدر سؤال نکن. برو وضو بگیر و نماز اول وقت بخوان. الان این واجب است نه شنیدن حرفهای من. من خادم سادهای هستم که برای ثوابش این کار را میکنم. به نیت آبادی آخرتم. این امامزاده خادمهای با کرامات و مؤمنی به خود دیده که امثال من حرفی برای گفتن نداریم.»
به سمت قبرستان امامزاده میرود. روی قبری مکث میکند و ذکر فاتحهای زمزمه میکند و میگوید: «همینجا مردی به نام حاج رمضان کنی دفن است که قسمتی از املاک خود را برای امامزاده جعفر (ع) وقف کرده است. او یکی از خدام قدیمی امامزاده بود. مردی فقیر که خودش را وقف امامزاده کرده بود. به هر حال خادمان زیادی در این امامزاده خدمت کردند مثل مرحوم حاج احمد رحیمی، عبدالحسین طاهری، عباس زنجانی و عباس طاهری.»
ادای نذری و پابوسی آقا
بوی نان تافتون میآید و کمی آنطرفتر خانمی که نذرش قبول افتاده، نان و پنیر به زائران میدهد. حاج عباس میگوید: «این امامزاده کرامات زیادی دارد. خیلیها حاجتروا میشوند، بعد نذرشان را ادا میکنند. نذرشان از همین نان و پنیر شروع میشود تا هزینه مرمت بنا، کمک به ایتام و... فقط محلیها و تهرانیها این امامزاده را نمیشناسند. کلی زائر از شهرستانهای دور برای پابوسی آقا میآیند.»
خادم باید امین درددل زائران باشد
وقتی از او میپرسم حاجآقا چرا خادم امامزادهها همیشه افراد مسن و پا به سن گذاشته هستند، منتظرم در جوابم بگوید دخترم فرقی نمیکند پیر و جوان ندارد و راه عاشقی برای همه باز است. ولی بر خلاف انتظارم میگوید: «خادمی فقط نگهداری درودیوار امامزاده نیست. اینجا کلی زن و بچه میآیند به همین دلیل خادم باید سن و سال دار باشد و قابلاعتماد. خیلیها میآیند اینجا و سؤال میپرسند. خادم باید باتجربهای که دارد جواب درستی به سؤالاتشان بدهد. دختر جوان میآید. جوان کاکل روغنی میآید. بچه هیئتی هم میآید. همه مهمان آقا هستند. خادم باید متوجه حال و هوای همه باشد. اینجا همه برای درددل میآیند.»
همدم زائران
علی مؤمنی، فرزند شهید احمد مؤمنی هر وقت برای زیارت مزار پدرش راهی قبرستان امامزاده میشود کمی هم با حاج عباس گپ و گفت میکند. او میگوید: «صفای امامزاده جعفر با حاج عباسش چیز دیگری است. محال است وقت نماز اینجا باشیم و ما را به نماز اول وقت دعوت نکند. او کمحرف میزند. بیشتر میشنود. سنگ صبور غم و درد اهالی زائران است.»
محرم مردگان و زندگان
محمدتقی محبی دست به دعا گوشهای ایستاده است. حرف حاج عباس که به میان میآید میگوید: «خشتهای خانه آخرت این پیرمرد بدجوری با آجرهای این زیارتگاه عجین شده است. هر گردی که از زمین بارگاه مطهر امامزاده علی بن جعفر (ع) پاک میکند به بهانه زدودن گردهای گناه و معصیت است. ۲۰ سالی میشود که کار کفنودفن مردههای اینجا را خودش انجام میدهد. قبرمی کند و نماز میخواند و آداب کفنودفن را بهجا میآورد. الحق که او محرم این حریم معنوی است.»