همشهری آنلاین_راحله عبدالحسینی: خانم و آقای «افرادی» ۴۵سال پیش از ساری به تهران آمدند و در محله امیریه ساکن شدند. در مهربانی و گشاده دستی زبانزد همسایهها هستند و در مقام پدر و مادر شهید ارج و قرب خاصی دارند. بیراه نیست که معتمد محل هستند و به مدد تجربه و نیت خیر گره از مشکلات خانوادگی دیگران میگشایند. مهمان خانهشان شدیم تا در گپوگفتی ساده و صمیمی، «حسین افرادی» و «شهربانو شیرپوریان» از مهرورزی و آرامش زندگیشان برایمان بگویند.
میزبانهای مهربان
آفتاب پاییزی به نیمههای آسمان رسیده که مهمان خانه خانواده «افرادی» میشوم. معماری با صفای خانههای کوچه شهید «سعیدافرادی» خود گواه قدمت محله و خانههای چندین ساله است. خانم و آقای افرادی میزبانان گشادهرویی هستند که لبخند از لبشان محو نمیشود. حتی وقتی از زمانی تعریف کنند که روزگار برایشان چهره در هم کشید. «حسین افرادی» و «شهربانو شیرپوریان» اهل مازندران هستند و با هم به گویش شمالی صحبت میکنند. آقای افرادی ۸۲سال و خانم افرادی ۷۰سال دارد. ۵۵سال از عمرشان را با هم و در زیر یک سقف سپری کردند. هر دو معتقدند تلخی و شیرینی دو روی سکه زندگی مشترک است. آنها که معتقدند که «سختیها تجربه میشود و شیرینیها خاطره.» آقای افرادی یک فرهنگی بازنشسته است. مدیر مدرسه بوده و سال۱۳۶۰ بازنشسته شده اما به درخواست آموزش و پرورش چندین سال بعد از بازنشستگی باز هم در آموزش و پرورش خدمت کرد.
عشق به خانواده؛ انگیزه تلاش
صحبتمان را از شیرینترین خاطره مشترک خانم و آقای افرادی آغاز میکنیم. از سال ۱۳۳۸ زمانی که با هم پیمان زناشویی بستند. کهولت سن شاید باعث غبار گرفتن برخی از ماجراهای زندگی شود، اما خاطرات خواستگاری و آشنایی با همسر را هرگز کمرنگ نمیکند. «حسین افرادی» به ۵۵سال پیش باز میگردد. «در شهر ساری زندگی میکردیم. مدیر مدرسه بودم. در یکی از کوچههای سرسبز و باران خورده شمال با دوستم قدم میزدیم. دختر خانم جوانی که همین حاج خانم باشد از همان کوچه میگذشت که با دیدن دوستم ایستاد و سلام و علیک کرد. از دوستم پرسیدم که این خانم را میشناختی؟ گفت فامیل هستیم و از بستگان مادرم است. گفتم پس لطفی بکن و قرار خواستگاری را هماهنگ کن.»
حاج خانم رشته کلام را به دست میگیرد. «انگار همین دیروز بود. خیلی زودتر از آنچه فکرش را بکنید عمر میگذرد. ۱۵سالم بود که ازدواج کردم. مراسم عقد هم خیلی ساده برگزار شد. یک پیراهن سفید و یک جفت دمپایی سفید برایم خریدند. جشن هم در حیاط خانهمان برگزار شد.» حاج آقا افرادی در تمام طول گفتوگو تأکید زیادی بر ساده زیستی و دوری از تجملات و تشریفات دارد. اصلاً رمز خوشبختی خودشان را همین قناعت میداند. میگوید: «۶ ماه عقد بودیم و بعد رفتیم زیر یک سقف. خانهای کوچک داشتیم. من یک فرهنگی ساده بودم. درآمد زیادی نداشتم. اما به لطف خدا امیدوار بودم و عشق به همسر و خانواده انگیزه تلاشم بود.»
قناعت و همدلی را فراموش نکنیم
در همان خانه کوچک فرزند اولشان «فاطمه» به دنیا آمد. ۳سال بعد هم «سعید» زندگی را برایشان شیرینتر کرد. آقای افرادی ادامه مرور خاطرات را پی میگیرد: «مدیر مدرسهای در روستا بودم. از خانه تا محل کارم ۲۰کیلومتر راه بود. ۵ریال کرایه ماشین میدادم و ۲کیلومتر را مجبور به پیادهروی بودم. تصمیم گرفتیم خانهای بخریم، اما پول کافی نداشتم.» حاج خانم تمام طلاهایش را میفروشد و در خرید زمین خانه سهیم میشود. زیبایی ماجرا اینجاست که در ساخت خانه هم کمک میکند. روایت از زبان خانم افرادی شنیدنی است: «برای اینکه کار ساخت خانه زودتر انجام شود خودم هم پابه پای بنا و معمار کار میکردم. فاطمه و سعید هم کوچک بودند.بیشتر روزها به منزل همسایه میرفتند.»
سال۱۳۴۸ خانواده افرادی به تهران میآیند و در محله امیریه ساکن میشوند. حاج خانم برای ساختن همین خانه که ۴۵سال است در آن زندگی میکنند، از تجربه خود استفاده میکند. خانم و آقای افرادی از روایت این خاطرات تنها یک هدف دارند: «زندگی مشترک موفق بدون همدلی زوجین حاصل نمیشود. ما پیمان بستیم تا در سختی و آسایش کنار هم باشیم.» آقای افرادی بار دیگر تأکید میکند: «برای زندگی مشترک موفق باید از خودگذشتگی داشت. حاج خانم در ساختن زندگی مشترک با من همکاری میکرد. کمبودها را نادیده میگرفت. اهل تجملات زندگی نبود. محبت و انسانیت را در حد کمال دارد. موفقیت بچهها هم به همین سبب است. غیر از این بود من نمیتوانستم طعم خوشبختی را بچشم.»
فرزندان موفق یک خانواده خوشبخت
ثمره زندگی خانواده افرادی ۴ فرزند موفق و یک شهید بزرگوار است. جمعهها صدای ۷ نوه در خانه مادربزرگ میپیچد که به عشق پدربزرگ و مادربزرگ هر هفته به دیدارشان میآیند. خانم افرادی میگوید که تا کلاس پنجم درس خوانده، اما آرزو داشته است که بچهها تحصیلات عالی داشته باشند. همینطور هم شده و حالا او به فرزندانش افتخار میکند. «فاطمه» فرزند ارشد خانواده افرادی دکترای جامعهشناسی دارد و استاد دانشگاه است. «حجت» پزشک متخصص، «حمید» مهندس مکانیک و «مریم» کارشناس ارشد ریاضی و دبیر ریاضی است. خانم افرادی همچنان درس خواندن را اولویت جوانان میداند. برای همین هم خرج تحصیل دانشجویان بیبضاعت را قبول میکند. در حال حاضر خرج تحصیل ۲دانشجوی پزشکی را تقبل کرده و به خاطر پسر شهیدش، سعید، این کار را دوست دارد.
مشکلگشایی از کار همسایهها
۴۵سال پیش که خانواده افرادی به کوچه کرمانی آمدند، تعداد همسایهها انگشت شمار بود. آقا و خانم افرادی جزو معتمدان محل هم هستند. بارها شده که همسایهها برای رفع اختلافات خانوادگی در خانهشان را زدند و گره مشکلشان باز شده. خانواده افرادی از حال همسایهها خبر دارند. خانم افرادی میگوید: «اصل و بنای زندگی مشترک را باید بر صداقت گذاشت تا مابقی مسائل درست از آب دربیاید. بعد از آن هم صبر کلید خوشبختی است. گذشت و بخشش را هم به کار بگیرید تا ببینید زندگی شیرین میشود یا نه. من که در زندگی این مفاهیم را به کار بستم و خداروشکر هم از زندگیام راضیام و هم از بچه هام. کوتاه بیاییم تا زندگیمان از هم نپاشد.» آقای افرادی هم صحبتهای حاج خانم را اینگونه کامل میکند: «زن و شوهر با هم سازش داشته باشند. توقع زیاد و تجملات به عاقبت خیر ختم نخواهد شد.»
خاطره
لذت میزبانی از حضرت آقا
شهید سعید افرادی فرزند دوم خانواده بود که سال ۱۳۴۲متولد شد و سال۱۳۶۱در منطقه سومار به شهادت رسید. مادر کلاه پسرش را با احترام خاصی از داخل نایلون در میآورد و نشانمان میدهد. «از سعیدم فقط این کلاه برایم یادگاری ماند. با این کلاه آرامش میگیرم. در اوج جوانی در تیپ ۵۵هوابرد شیراز بود و شهید شد. وقتی گفت میخواهم بروم جبهه، مخالفتی نکردم. همسایهها میگفتند چرا اجازه دادی برود. دستش خیر بود. بعد از شهادتش همسایهها میگفتند نفت میبرده در خانه شان. همسایهها تا چهلم سعید یک لحظه هم مرا تنها نگذاشتند. کنارم بودند و دلجویی میکردند. همسایههای خوبی داریم.»
حاج خانم از سال ۶۱تا به حال هر سال مراسم سالگرد پسرش را برگزار میکند. سال ۱۳۷۰هم رهبر انقلاب، آیتالله العظمی خامنهای، مهمان خانهشان میشوند: «سرزده تشریف آوردند. من که باورم نمیشد. قرآنی را امضا کردند و یادگاری به ما دادند. خاطرات سعید را برایشان تعریف کردم. از من پرسیدند: ناراحتی؟ گفتم: نه اصلا. سعید را برای خدا دادم. میزبانی از آقا خاطره فراموش نشدنی زندگی من است.»بهترین خاطره آقای افرادی هم روز تولد سعید است. زمانی که در روستای کفشگر کلا در مازندران مدیر مدرسه بوده و خبر تولد دومین فرزند را میشنود که پسر است.
حق همسایگی
همسایهای مثل خواهر
بیشتر از ۲۰ سال است که خانواده «دقیانوسی» همسایه خانواده «افرادی» هستند. سوسن دقیانوسی به این همسایگی افتخار میکند. «حاج خانم محرم اسرار است. کسی که وقتی حرفی را میزنی و درددلی میکنی، یقینداری که حرفت پیش او میماند. حاجخانم ما را راهنمایی میکند. همیشه از زندگی خودش و سختیهایی که متحمل شده تا خانوادهاش سرپا باشد، مثال میزند. همیشه از سازگاری زن و شوهر میگوید.» دوستی و همسایگی با خانم افرادی باعث شده او بیش از پیش به انجام کارهای خیر تشویق شود. «ما همسایهها وقتی بخواهیم پولی را به کسی بدهیم تا مشکلش حل شود، حتماً از حاج خانم میخواهیم تا این کار را انجام دهد. به او اعتماد داریم. دهه سوم محرم مراسم روضه در خانهاش برپاست که همه همسایهها دور هم جمع میشوند. شب نوزدهم ماه رمضان هم افطاری میدهد. این مراسم بهترین فرصت برای ما همسایههاست تا در کار خیر شریک شویم. همسایگی با خانواده افرادی برای ما نعمت است. حاج خانم مثل خواهر بزرگترم است.»
نقش تربیتی پدر و مادر از زبان فرزندان خانواده
فاطمه افرادی، دکترای جامعهشناسی، استاد دانشگاه: شخصیت کودکان زیر ۶سالگی شکل میگیرد. پدرم فرهنگی بود و همیشه بر تحصیل و آموزش تأکید داشت. مادرم هم با اینکه خانهدار بود، طبق اصول تربیتی با ما رفتار کرد. مثلاً اینکه بین هیچکدام ما بچهها فرق نمیگذاشت و همه امکانات را بهطور عادلانه تقسیم میکرد. نکته مهمتر اینکه ما را مسئولیتپذیر تربیت کرد. از دوران کودکی با مهارتهای مختلف زندگی از جمله هنرهای دستی و کارهای خانه و نقشهای بیرون از خانه آشنا شدیم. این نوع تربیت الان که من مادر هستم و بیرون از خانه هم مسئولیت دارم، بسیار نمود پیدا کرده است و به تحکیم بنیان خانوادهام کمک میکند. رضایتمندی زوجین در زندگیهای امروزی حاصل همکاری زن و شوهر در خانه است. زیرا زنان نقش اقتصادی هم دارند. این نوع نگاه و همکاری و مسئولیتپذیری را مدیون مادرم هستم.
حجت افرادی، پزشک متخصص (طب انتقال خون) :پدرم فرهنگی بود و خانواده ما قشر متوسط اجتماع به حساب میآمد. اما یادمان دادند با تلاش و تحصیل میتوانیم به مراتب عالی برسیم. پدرم سال۱۳۳۴دیپلم گرفت و سالها مدیر و ناظم و معلم مدرسه بود. دیپلم سال ۳۴با دکترای الان برابر است و این یعنی اولویت پدرومادرم موفقیت تحصیلی ما بود. بعد از دیپلم رفتم سرکار و میخواستم درآمد داشته باشم تا رفاه بیشتری داشته باشیم. پدرم موافق نبود که تحصیل را رها کنم. پدرومادر هرچه از خوبیها بگویند تا خودشان به خوبی عمل نکنند، نمیتوانند الگوی بچهها باشند. همکاری و همدلی پدرومادر برای ما الگو بود. نمیگذاشتند ما کمبودی احساس کنیم.
مادرم مدیر خانه است. شرایط تلخ و سختی را که پیش میآید، مدیریت میکند. ما هم مدیریت بحران را از ایشان یاد گرفتیم. حمید افرادی، مهندس مکانیک: موفقیت تحصیلی و اجتماعی خودم را مدیون محیط آرام و بدون تنش خانواده میدانم. جملات بزرگان و ضربالمثلهایی را که پدر برایمان میگفت، هنوز به یاد دارم. مادر همیشه از ساده زیستی و دوری از تجملات صحبت میکرد. علاوه بر نصیحتهایی که داشتند، پدر و مادرم الگوی عملی زندگی بودند. به حرفهایی که میزنند، اعتقاد دارند و در زندگی خودشان هم پیاده میکنند. حالا هم که خودم پدر شدم، سعی میکنم الگوی عملی فرزندانم باشم. روزهای جنگ تحمیلی یادم هست که در کوچههای محله امیریه و مهدیه تهران چه شوری به پا بود.
مریم افرادی، دبیر ریاضی: تأکید مادرم این بود که ادامه تحصیل بدهم. بعد از دیپلم، ازدواج کردم. با تشویقهای مادرم دانشگاه رفتم و تا مقطع کارشناسی ارشد ادامه تحصیل دادم. شرایط بسیار آرام و محیط بدون دغدغه را برای ما فراهم میکرد. دانشجو که بودم به کتابخانه میرفتم و درس میخواندم. مادرم ناهار آماده میکرد و با خودم میبردم. ظهر که ظرف را باز میکردم، میدیدم علاوه بر غذا، سبزی و ماست و سالاد هم برایم تدارک دیده. همه این تلاشها را به جان میخرید تا ما بدون هیچ فکر و خیالی ادامه تحصیل بدهیم. پدر و مادرم طبق سفارش حضرت علی(ع) که میفرمایند، بزرگترین ثروت، قناعت است، زندگی کردند و این روش زندگی را به ما یاد دادند.
منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۱ در تاریخ ۱۳۹۳/۷/۹