البته این سوءبرداشتها از این مفاهیم فقط از ناحیه مردم غیرمدعی واژهشناسی رخ نمیدهد بلکه متأسفانه بعضا از ناحیه کسانی اتفاق میافتد که گاهی در مقام راهنما و آموزگار دیگران هم جلوه میکنند و بنابراین شأن ترویجی و آموزشی دارند.
حساسیت به تبیین این خطاهای ادراکی از آن جهت است که خواسته یا ناخواسته از طریق تعمیم مفاهیم به تعریف درآمده بعضا نادرست، مبادرت به ریشهگذاری ایدهها و قالبهای ذهنی ناصوابی میشود که نمیتوان نسبت به آینده پیامدهای آن امور از هماکنون هشدار نداد.
آنچه عقل سلیم میپسندد و قطعا در ادبیات دینی ما هم از آن حمایت میشود، آن است که سرمایهگذاری، ممدوح و پسندیده است و میتواند منجر به تولید ثروت و حتی سرمایه شود، رفاه جامعه را افزایش دهد، فقر و فلاکت را کم کند یا حتی از بین ببرد اما لزوما چنین نیست که سرمایهداری چنین رسالتی را عهدهدار بوده باشد یا لزوما سرمایهداران، بانیان و عاملان انحصاری سرمایهگذاری باشند.
البته باید اعتراف کرد که سرمایهدارانی هم هستند که سرمایهگذاری و نهایتا تولید ثروت میکنند ولی عکس قضیه همواره صادق نیست؛ یعنی قابل تصور است که سرمایهگذاری صورت بگیرد اما بانی و عامل (یا بانیان و عاملان) آن، سرمایهداران نباشند.
این مقوله درخصوص دولتی بودن و سرمایهداری بودن اقتصاد هم مطرح است. واقعا به لحاظ روششناسی قابل دفاع نیست که هر نوع سرمایهگذاری را به سرمایهداری خصوصی منتسب کنیم و آن را عاری از فساد و انحراف مالی بدانیم و در مقابل، سرمایهگذاری دولتی را به همراه فساد و رانت حاصل از آن، نتیجه حمایت نکردن از سرمایهداران معرفی کنیم.
به عبارت دیگر، میتوان تصور کرد که دولتی مبادرت به سرمایهگذاری کند و موجبات رقابت را هم برای بخش خصوصی در حال پا گرفتن با خودش فراهم آورد و در عین حال لزوما منشأ رانت و فساد مالی نباشد.
به راستی اگر فساد در برخی از سیستمهای اجتماعی و سیاسی جهان معاصر یا برخی از ناکارآمدیها موجبات فروپاشی آنها را فراهم کرده است، چگونه میتوان استدلال کرد که برای پرهیز از مفاسد و انحرافات، همه جوامع باید به سوی سرمایهداری بروند.
این نکته از آن جهت اهمیت دارد که سرمایهداری یک نظام جامع و دارای هویتی معین و مبانی اندیشهای مشخص و استوار بر لیبرالیسم است و فقط یک لفظ ساده نیست که ما از آن اراده سرمایهگذاری و خوب بودن تولید ثروت کنیم.
بنابراین، مناسب آن است که جامعه از سرمایهگذاری توسط بخشهای مختلف دفاع کند و از عاملان آن سپاسگزار باشد و در عین حال متوجه باشد که سرمایهگذاری را با سرمایهداری خلط نکند و آگاهانه یا ناآگاهانه به خاطر تمجید از سرمایهگذاری به دامن نظامی با مختصات معین و تحقیقات متفاوت از نظام اقتصادی مورد نظر جمهوری اسلامی (که در آن سرمایهگذاری پسندیده است) نرود.
ما در «سرمایهگذاری»، کار، کوشش، تولید، کیفیت، رقابت، کاهش هزینهها و بهرهوری و سرمایهگذاری مجدد سودهای حاصله را مییابیم و در «سرمایهداری»، اصالت فرد، بیهویتی جمع، جستوجوی نفع شخصی، بیمنزلت بودن نیروی انسانی در مقایسه با سرمایه آکنده از تکنولوژیهای نو، منزوی شدن فرهنگهای اجتماعات و جوامع غیرتوسعه یافته و بیفرهنگ تلقی شدن صاحبان آنها و در مقابل مدعی فرهنگ داشتن فقط کسانی که فرهنگ سرمایهداری را پذیرفتهاند و... تجربه کردهایم.
از این روی بهنظر میرسد که آینده جامعه ایران اسلامی باید با ترویج سرمایهگذاری و نه با تعمیق سرمایهداری بازسازی شود.