تاریخ انتشار: ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۸ - ۰۶:۰۶

فاطمه (س) دختر محمدبن عبدالله(ص) پیامبر خدا(ص) از خدیجۀ کبری دختر خویلدبن اسد است.

در زادروز فاطمه (س) اختلاف است. از سال پنجم پیش از بعثت تا سال پنجم بعد از بعثت رسول خدا(ص) گفتهاند. عموم نویسندگان سیره و مورخان اهل سنت و جماعت، تولد فاطمه (س) را پنج سال پیش از بعثت نوشتهاند. ابن سعد در طبقات (ج 8، ص 11)، طبری در تاریخ (ج 4، ص 186(ص))، بلاذری در انساب الاشراف (ص 402)، ابن اثیر در کامل (ج 2، ص 341)، ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین (ص 48)، ابن عبدالله در استیعاب (ص 750) و جمعی دیگر این تاریخ را پذیرفتهاند و عموماً نوشتهاند: «آن سالی بود که قریش خانة کعبه را میساختند.» اما بیشتر مورخان و محدثان شیعه، پس از بعثت را نقل کردهاند: کلینی در کافی (ج 1، ص 458)، ابنشهر آشوب در مناقب (ج 3، ص 357) سال پنجم بعد از بعثت را تصریح کردهاند. شیخ طوسی در مصباحالمتهجد (ص 561)، یعقوبی در تاریخ خود سال اول بعثت و شیخ مفید در ارشاد سال دوم بعثت را نقل کردهاند. آنچه امروز در کشور ایران و دیگر کشورهای شیعهنشین به نام روز میلاد حضرت فاطمه (س) شهرت دارد بیستم جمادیالثانی سال پنجم پس از بعثت میباشد، یعنی قول کلینی و مورخان همعقیده با او است.

اما با چنین اختلاف در نقل روایات، پذیرفتن سندی و رها کردن سند دیگر بسیار دشوار است. در اینکه او در چه روز و در چه سالی متولد شد، چندان مهم نیست. آنچه اهمیت دارد این است که او که بود؟ چگونه تربیت شد؟ چگونه زیست؟ چه اثری در محیط خود و پس از خود نهاد؟ او که نمونۀ کامل زن تربیت شده و برخوردار از اخلاق عالی اسلامی است و با تولدش که تولد انسان کامل و نمونۀ اعلای هستی و علت غایی آفرینش است، میلادش برای همۀ هستی ارزش پیدا میکند. آنچه در  زندگی این بانو اهمیت دارد پارسایی، پرهیزگاری، بردباری، فضیلت، ایمان به خدا و ترس از پروردگار و دیگر خصلتهای عالی انسانی است. این حقیقتی است که پیروان همۀ مذاهب اسلامی بدان اعتراف دارند. برای همین است که در عموم کتب شیعه و کتابهای معتبر اهل سنت و جماعت فصلی جداگانه در  فضیلت دختر پیامبر(ص) دیده میشود.

نـام
پیامبر گرامی اسلام(ص) دخترش را فاطمه نامید. فاطمه وصفی از مصدر فَطم است. فَطم در لغت عرب به معنی بریدن، قطع کردن و جدا شدن آمده است. این صیغه که بر وزن فاعل، معنی مفعولی میدهد به معنی بریده و جدا شده است.
فاطمه از چه چیز جدا شده است؟ در کتابهای شیعه و سنی روایتی میبینیم که پیامبر فرمود: او را فاطمه نامیدم چون خود و ذرّیهاش یا به عبارتی خود و شیعیانش از آتش دوزخ بریده شدهاند. (بحارالانوار، ج 3، ص 18)
فتال نیشابوری ضمن حدیثی از امام صادق(ع) آورده است که «فُطِمَت فاطِمَةُ مِنَ الشَّر» (روضةالواعظین، ص 148) چون از بدیها بریده شد او را فاطمه نامیدهاند. این احادیث جنبة کلامی دارند. شیخ صدوق در علل الشرایع به نقل از امام سجاد(ع) میفرماید: علت نام نهادن فاطمه این بود که خداوند اراده فرموده که خلافت و امامت در ذریۀ او استقرار یابد و طمع دیگران در خلافت قطع گردد. این بُعد سیاسیِ وجه تسمیة ایشان میباشد. و اما عرفا معتقدند که وجه تسمیه فاطمه تنهایی او و نداشتن کفو و همتاست و اگر علی(ع) نبود برای او کفوی وجود نداشت که او از ماسوی الله بریده شده و به الله پیوند خورده است. فاطمه مستغرق در حضرت دوست بود.

القاب
فاطمه (س) دارای القاب بیشماری است: زهرا، صدیقه، طاهره، راضیه، مرضیه، معصومه، بتول، کوثر، حوراء انسیه، محدثه، حانیه، عذراء، مبارکه و لقبهای دیگر. در این میان لقب زهرا از شهرت بیشتری برخوردار است و گاه با نام او همراه میآید، فاطمة الزهراء.
زهرا در لغت به  معنی درخشنده و روشن است. این لقب از هر جهت برازنده فاطمه است. از آن روزی که خود را شناخت و وظیفۀ خود را تعهد کرد تا امروز و برای همیشه چون گوهری بر تارک تربیت اسلامی میدرخشد.
او صدیقه است. صدیقه فقط به معنای راستگویی نیست. بلکه به کسی گفته میشود که بتواند صحنه و صفحۀ دلش را به گونهای آماده کند که مخاطب حضرت دوست باشد.
فاطمه، طاهره است پاک و منزّه که «اِنَّما یُریدُ الله لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرکُم تَطهیرا». (سوره احزاب، آیه 33)
او راضیه است. به مقام رضا رسیده است.
او مرضیه است یعنی کسی که مورد رضای خداوند قرار گرفته است و پروردگار از او راضی است.
 او معصومه است. انسانی که معشوقش خداوند است و او نیز مورد عشق پروردگار میباشد به مقام عصمت میرسد.
او بتول است. هیچگونه آلودگی جسمانی نیز در او راه ندارد.
او کوثر است. کوثر به معنای خیر کثیر است، همچنین به کثیرالنسل هم گفته میشود، کما اینکه نسل فاطمه (س) در جهان معادل ندارد. به حوضی در بهشت نیز کوثر گفته میشود. نام سورهای در قرآن نیز کوثر است که مربوط به فاطمه (س) است.
او حصّان است. حصّان به زن عفیف و پاکدامن و پارسای شوهردار گفته میشود. به معنای دُرّ و گوهر هم آمده، به معنای پوششی که روی مروارید را میپوشاند و حفظش میکند هم میباشد. حال فاطمه، حصّان است یعنی دُرّ و گوهر وجود فاطمه (س) در هالهای از عفاف و پارسایی و پرهیزکاری پوشانده شده است.
او حوراء انسیه است. حوراء اشاره به بُعد معنوی و انسیه اشاره به جنبۀ انسانی. یعنی مقام معنوی فاطمه در حدّ کمال در قالب جسمانی قرار گرفته است.
او محدثه است. کسی که ملائکه با او سخن میگوید و به نوعی محل فرود و مراتبی از وحی قرار گرفته و مکاشفاتی دارد. جبرئیل بعد از رحلت رسولالله(ص) به خدمتش رسید و صحیفۀ فاطمیه را به او وحی داد. این کتاب که هماکنون در دستان مبارک امام زمان «عج» قرار دارد راجع به اولاد فاطمه (س) میباشد.
محدثه به صاحب فراست در نقل حدیث نیز گفته میشود که فاطمه صاحب این فراست بود.
او حانیه است. به معنی مشفق و مهربان. عشق و علاقۀ فاطمه به فرزندانش و تربیت و پرورش آنان نمونه و الگو میباشد.
او عذراء است. به معنی بکر و دست نخورده است. چه چیز فاطمه بکر باقی ماند؟ اصل انسانیت و فطرت پاک او، همان جلوهای که نمود در قالب انسانی پیدا کرده است کاملاً حفظ شد. هیچگونه آلایش و پیرایشی بر صحنه و صفحۀ دلش نقش نبست. دل فاطمه جای حضرت دوست بود.
او مبارکه است. برکت فاطمه و فرزندانش تا قیامت پابرجاست.

کُنیه
فاطمه دارای کُنیههای بیشماری است: اُمّ الحسن، اُمّ الحسین، اُمّ الحسنین، اُمّ الکتاب، اُمّ الائمه، اُمّ الفضائل، اُمّ ابیها.
امّ الکتاب نام دیگر سورة فاتحه است و این سورة کوچک دربرگیرندۀ تمام قرآن است و قرآن کثیر در امّ الکتاب جمع شده است. حال فاطمه امّ الکتاب است چون عصارۀ همۀ کلمات الله که ائمة معصومین: میباشند، است.
امّ ابیها نیز نه تنها به علت این است که برای پدرش مادری کرد، بلکه به این جهت است که او ثمره و نتیجۀ عصارۀ شخصت رسول الله که علت غائی هستی و همۀ موجودات است. نمونه بهترینها، عصاره و ثمرۀ بهترینها از طریق رسولالله(ص)، وجود مقدس فاطمه (س) را شکل میدهد که او هم  امّ ابیها و هم امّ الائمه است.
از زندگی فاطمه (س) تا هجرت پیامبر(ص) به مدینه کمتر سخن به میان آمده است. اما کودکی او به سختی و تلخی گذشته است زیرا پدرش از آغاز دعوت با آزار قریش روبهرو گردید. آنان هر روز بر اذیت و دشمنی خود میافزودند و علیه پیامبر گرامی(ص) دسیسهها میکردند و نقشهها میکشیدند و فاطمۀ کوچک شاهد این جوّ هراسناک بود و آزارهایی را که بر پدرش وارد میکردند، میدید و پیوسته چشمانی اشکبار داشت و روح حساسش آزرده میگشت و با دستان کوچکش گرد غم از چهرۀ پدر میزدود. او از همان کودکی در جریان و  کوران حوادثی بود که در اطراف رسولالله(ص) قرار داشت. در کتب صحاح و کتب سیره چون سیرۀ ابن اسحاق آمده است که فاطمه از آزارهایی که به پدرش وارد میشد، مصون نبود به عبارت دیگر ترکشهای آن به فاطمه اصابت میکرد.
فاطمه (س) در خانۀ وحی پرورش یافت و از همان آغاز معترف و معتقد به رسالت پدر بود. او میدید که چگونه مسلمانان هر روز با شور و هیجان برای فراگرفتن آیههای قرآن و آموختن روش پرستش پروردگار نزد پدرش میآیند. کودکی که همۀ توجهش به دریافتهای جسمانی و آموزشهای روحانی معطوف بود در کنار رسیدن تعلیمات الهی و شور و شوقی که در بین نومسلمانان به وجود آمده بود، رشد نمود.
فاطمه (س) شاهد دشمنی اهالی مکّه با پدرش بود. سلاح مردم بیمنطق، دشنام، آزار، شکنجه و کشتار بود. خبرها به سرعت به خانۀ رسولالله(ص) میرسید که امروز بلال را شکنجه دادند، به عمار آسیب رسید، یاسر و سمیه پدر و مادر عمار شهید شدند. این خبرها چه اثری بر قلب به ظاهر کوچک و به معنا بزرگ فاطمه نهاد؟ خدا  میداند. اما همۀ اینها درس بود. درس پایداری، تا فاطمه ساخته شود. او باید این آزمایشها را میآموخت. پدرش برای نجات پیروانش از اینهمه آزار و اذیت پیروان خود را فرموده است تا مکه را ترک گویند و به حبشه بروند. دستهای که میخواهند از طاعت مخلوق به اطاعت خالق دربیایند و طوق بندگی را بشکنند و آزاد شوند باید اینهمه بلا را به جان بخرند. آزمایشها پیوسته دشوارتر و دردناکتر میشود. تهدید، خشونت، آزار، گرسنگی و سختی زندگانی.
ابن ابی الحدید مینویسد: «در حالی که رسول خدا(ص) در کنار کعبه در سجده بود، نضربن حارث و عقبةبن ابی معیط به دستور ابوجهل شکمبۀ شتر بر سرش انداختند. پیامبر(ص) سر از سجده برنداشت و گریست. فاطمه (س) خردسال گریان آمد و شکمبه را بغل کرد و دور انداخت و در حالی که میلرزید در آغوش پدر قرار گرفت. رسول خدا(ص) فرمود: فاطمه جان نگراش نباش. اینان نمیتوانند به پدرت آسیب برسانند. حافظ من خداست. آنگاه خطاب به خداوند عرض کرد: خدایا! قریش را به تو وامیگذارم. و سپس فریاد زد: «إنّی مظلوم فانتصر»؛ سپس برخاسته اشکهای دخترش را پاک کرد و به خانهاش رفت. (شرح نهجالبلاغه، ج 6، ص 282)
روز دیگر خبر میدهند که پای پدرش را با پرتاب سنگ آزردهاند. روز دیگر خاکستر بر سر پدرش میریزند و فاطمه همراه مادرش به دلداری پدر میپردازند. چه رابطۀ عاطفی شدیدی بین این پدر و مادر و دختر وجود دارد. هیچ یک از رفتارهای خشونتآمیز نتیجهای نداد. دیری نگذشت که قریش شکست خورده و خشمگین تصمیم سختتری میگیرند. باید رابطۀ بنیهاشمی با مردم قطع شود.
یکی از پربارترین دوران سازندگی مسلمانان مکه، دورة محاصره شدن رسول خدا(ص) و دیگر بنیهاشم در «شعب ابیطالب» است. قریش با نوشتن پیمانی میان خود، تصمیم گرفتند که با بنیهاشم چه آنانی که به  اسلام گرویدهاند و چه آنان که به انگیزۀ دیگری از پیامبر حمایت و طرفداری میکردند، پیوند خود را ببرند و با آنان معاشرت نکنند و  چیزی به آنان نفروشند و هر جا که آنان را دیدند از هرگونه آزار و اذیتی علیه آنان خودداری نورزند. از این روی پیامبر(ص) و خانواده و بنیهاشم و تنی چند از مسلمانان بیپناه به محلی درّه مانند، به نام «شعب ابیطالب» پناه جستند. در ماههای نخست آذوقههایی که با خود داشتند و یا به وسیلۀ کسانی پنهانی برایشان میبردند، نیاز آنان را رفع میکرد. لیکن پس از تمام شدن آذوقه و جلوگیری کامل از رسیدن کمکهای دیگران، وضع بسیار دشواری بر شعب سایهافکن شد. گرسنگی و ناامنی همگی افراد را دچار کرده بود، بخصوص کودکان که کمترین توان و تحمل را داشتند، بیمار و نزار شده بودند. یکی از این کودکان فاطمه (س) بود که در آن تنگنا گرفتار، و شاهد دشواریهای پدر و مادر و کسان خود بود. او میدید که مادر از گرسنگی مشک خشکیدۀ ماست را مک میزند و پدر سنگ بر شکم میبندد. عمویش ابوطالب برای نجات جان پدرش بعضی شبها، علی(ع) را به جای او میخواباند تا اگر قرار است آسیبی به رسولالله(ص) وارد شود پسرش سپر بلای او گردد. در سال سوم آنچنان فشار گرسنگی شدید بود که گویند حتی علف در شعب یافت نمیشد. بیماری، گرفتاری و گرسنگی نمودهایی بود که برای قریش و افراد سطحینگر آشکار بود، ولی آنچه را نمیتوانستند دریابند ورزیدگی، پایداری و آبدیدگی بود که برای روزهای سخت پس از آن در مسلمانان ایجاد میشد. دوران آزمون و کارآزمودگی بسیار سختی بود که پیامبر گرامی اسلام آن را با آغوش باز پذیرا گردید. همین آزمونها بود که فاطمه (س) را برای دشواریهای دوران مدینه و گرسنگیها و رنجهای خود و پدر و شوهر و فرزندانش آماده میکرد و با آن کارآزمودگیها به خوبی توانست همۀ مشکلات و ناملایمات را از سر بگذراند.
مسلمانان چه مدت در این درۀ مخوف به سر بردهاند؟ دقیقاً معلوم نیست. ابنهشام مدت را دو یا سه سال نوشته است. (سیره ابن هشامه، ج 1، ص 375) در این مدت بر فاطمه چه گذشته است؟ خدا میداند. او هم آزار جسمانی دیده و هم آزار روحانی و بیشتر بار چنین زندگی به دوش او بود. اما دشوارتر و دردناکتر از همۀ این رنجها مرگ عزیزان است. خدیجه3 پس از بیرون آمدن از محاصرۀ قریش در شعب ابیطالب به علت گرسنگی و رنجهای دیگر و مشاهدۀ گرسنگی و رنجوری فاطمة خردسالش بر بستر بیماری افتاد. پیامبر گرامی از دیدن این بیماری دریافت که یار وفادارش از بستر برنخواهد خاست. به وی مژدۀ بهشت را داد (تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 3(ص)3). خدیجه بدرود حیات گفت و باری سنگین از غم و اندوه بر دوش توانای پیامبر(ص) و شانۀ ناتوان فاطمه (س) گذاشت. به ویژه آن که پیامبر به فاصلۀ اندکی در آن سال، یاور دیگرش ابوطالب(ع) را هم از دست داد و آن سال را «عام الحزن» (یعنی سال اندوه) نامگذاری کرد.
قضای الهی چنان بود که مرگ این زن فداکار با مرگ ابوطالب در یک سال (اصول کافی، ج 1، ص 44) اتفاق افتد. خدیجه تنها غمخوار پدر در خانه بود و ابوطالب او را در برابر دشمنان بیرونی حمایت میکرد. از آن پس فاطمه غمگسار پدر بود. او باید وظیفة مادرش را نیز عهدهدار شود. در زمانی که دشمنان به خاطر مرگ آن دو بزرگوار و تنها بودن رسول خدا(ص) بر او گستاختر شده بودند، او به دلجویی پدر پرداخت. اگرچه پیامبر(ص) دو  عزیز خود را از دست داد و فاطمه بار سنگینی را که بر دوش مادر بود، اکنون یکتنه بر دوش میکشید اما در همه حال خدا مددکار پدرش بود و دعوت به خداپرستی شعار او. رسول خدا(ص) سفری به طائف کرد (تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 3(ص)4) شاید بتوان در آنجا کسانی را به دین خدا درآورد و یاوران و مؤمنانی در آن شهر بیابد ولی آنها نیز آزارش دادند. رسول خدا(ص) به مکه برگشت.
مکه همۀ کوشش خود را برای خاموش ساختن این نور خدایی به کار برد ولی سودی نبرد و هر روز بانگ دعوت اسلام رساتر میشد. سران قریش تصمیم به کشتن رسولالله(ص) گرفتند. اما مکرهای شیطانی نیز سودی نداشت. مرکز دعوت از مکه به یثرب که در پانصد کیلومتری مکه است، منتقل شد و یاران رسولالله(ص) به آنجا هجرت کردند. مردم این شهر که از آن تاریخ لقب «انصار» یافتند از آنان هرچه نیکوتر پذیرایی کردند. در شبی که بنا بود توطئة قریش عملی گردد پیامبر(ص)، علی(ع) را به جای خود خواباند و هجرت را آغاز کرد و راهی یثرب شد و این همان رویداد بزرگی است که بعدها مبدأ تاریخ مسلمانان گردید.
علی(ع) پس از بازگردانیدن امانات مردم که نزد پیامبر(ص) گذاشته بودند و پرداخت بدهیهای پیامبر و انجام دیگر کارهایی که بر عهدهاش گذاشته شده بود با فواطم (فاطمه دختر رسولالله(ص)، فاطمه دختر اسد  مادرش، فاطمه دختر زبیر بن عبدالمطلب)، سوده دختر زمعه، عایشه دختر ابوبکر (همسران رسولالله(ص)) و تعدادی از زنان مستضعف از بیراهه عازم یثرب شد (تاریخ یعقوبی، ج 1، ص40). قریش که از این هجرت باخبر شدند راه را بر علی(ع) بستند تا مانع رسیدن آنان به یثرب شوند، لیکن با شمشیر آختۀ علی روبهرو گردیدند و مصلحت ندیدند که بیشتر ایستادگی کنند. علی(ع) به راه خود ادامه داد و برای ناآگاه گذاشتن دشمن و بیراه کردن آنان شبها را راه میسپرد و روزها استراحت میکرد تا در قبا به پیامبر اکرم(ص) که منتظر آنان بود، پیوست.
پیامبر اکرم(ص) روز دوازدهم ربیعالاول به همراه مهاجران به یثرب درآمد. این شهر از آن هنگام «مدینة النبی» نامیده شد. پیامبر گرامی اسلام(ص) بر ابو ایوب انصاری وارد شد و فاطمه را در منزل مادر ابو ایوب انصاری جای داد.

ازدواج
مسلّم است که فاطمه (س) خواهان بسیاری داشته است. یعقوبی نوشته است گروهی از مهاجران فاطمه را از پدرش خواستگاری کردند (ج 2، ص 310) در میان آنان نام عمر و ابوبکر دیده میشود. آنان چون خواست خود را با پیامبر(ص) در میان نهادند، پیامبر فرمود منتظر فرمان الهی هستم (طبقات ابن سعد، ج 8، ص 11) و یا میفرمود: فاطمه خردسال است و چون علی(ع) از او خواستگاری نمود، پیامبر پذیرفت. (سنن نسائی، ج 6، ص 62) دربارۀ خواستگاری فاطمه (س) و زناشویی او با علی(ع) سخن بسیار گفتهاند و در روایات بسیار موجود است.
علی(ع) زره خود را فروخت و آن را کابین فاطمه (س) قرار داد. (کشف الغمه، ج 1، ص 348) نقل شده چهارصد یا پانصد درهم بوده است. پیامبر مقداری از این پول را به بلال داد تا عطر بخرد، مقداری به ابوبکر داد تا جهیزیه فاطمه خریداری شود سلمان و عمار را هم با او فرستاد و مقداری نیز نزد خود برای عروسی نهاد.
فهرستی که شیخ طوسی برای جهیزیة فاطمه (س) نوشته چنین است: پیراهنی به هفت درهم، روسری به چهار درهم، قطیفۀ مشکی بافت خیبر، تختخوابی بافته از برگ خرما، دو تشک یکی از لیف خرما و دیگری از پشم گوسفند، چهار بالش، پردهای از پشم، آسیای دستی، لگنی از مس، مَشکی چرمی، قدحی چوبین، کاسهای گود برای دوشیدن شیر، سبوئی، چند کوزۀ گلی. (امالی، ج 1، ص 3(ص)) چون پیامبر اکرم(ص) چشمش به آنها افتاد فرمود: خدا به  اهل بیت برکت دهد.
پیامبر اکرم(ص) خود خطبۀ عقد را خواند: «سپاس خدایی که او را به نعمتش ستایش کنند و به قدرتش پرستش، حکومتش را گوش به فرماناند و از عقوبتش ترسان و عطایی را که نزد اوست خواهان و فرمان او در زمین و آسمان روان است. خدایی که آفریدگان را به قدرت خود بیافرید و هر یک را تکلیفی فرمود که در خود او میدید و بر دین خود ارجمند ساخت و به پیامبرش محمد(ص) گرامی فرمود و بنواخت. خدای تعالی زناشویی را پیوندی دیگر کرد و آن را واجب فرمود. بدین پیوند خویشاوندی را درهم پیوست و این سنت را در گردن مردمان بست، چه میفرماید: «اوست که آفرید از آب بشری را، پس گردانیدش نسبی و پیوندی و پروردگار تو تواناست» (سوره فرقان، آیه 56) همانا خدای تعالی مرا فرموده است که فاطمه را به زنی علی بدهم و من او را به چهارصد مثقال نقره به او به زنی دادم. علی آیا راضی هستی؟ و علی عرض کرد: آری یا رسولالله». (مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 350).
خطبه خوانده شد و فاطمه (س) همسر علی(ع) گردید. سپس با باقیماندۀ پول غذای عروسی تهیه شد و علی(ع) فاطمه را به خانۀ خود برد. هنگام خداحافظی، پیامبر خطاب به فاطمه فرمود: فاطمه جان! من دربارۀ تو کوتاهی نکردم. تو را به بهترین مردان شوهر دادم. شوهرت بزرگ دنیا و آخرت است. قدر او را بدان. و فرمود: فاطمه جان اگر فقر برای دیگران مایۀ سرشکستگی است برای پیامبر و خاندانش مایۀ فخر است. فقر در خانۀ علی تو را اذیت نکند. اگر پدرت میخواست میتوانست همۀ گنجهای زمین را مالک شود اما او خشنودی خدا را انتخاب کرد. و خطاب به علی فرمود: علی جان! تو همسر دختر رسول خدا شدی قدر او را بدان. سپس دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد که: خدایا این ازدواج را برای آنها مبارک گردان و از نسل آنها ذریهای طیّبه قرار بده. خدایا! فاطمه از من است و من از اویم. او را از هر ناپاکی برکنار کن. این دعا برآورده شد. نسل فاطمه هر کدام به نوعی تأثیرگذار بودند و چه تحولاتی در جهان بشریت بوجود آوردند. سادات حسنی و سادات حسینی قیامها و نهضتها را رهبری کردند.
زندگانی فاطمه در خانه همسرش
زندگانی او در خانۀ شوهر نمونه است، چون سراسر زندگانی او نمونه  است. دوران زندگی مشترک این دو بزرگوار دورۀ بسیار پرتحولی در تاریخ اسلام است. حکومت نوپای اسلام به تازگی در مدینه شکل گرفته و جامعۀ اسلامی به شدت درگیر جنگ است. به طور متوسط در هر سال جامعه شاهد ده حرکت نظامی است و علی(ع) یک سرباز تمام عیار و آماده برای جانفشانی و خدمت به رسولالله(ص) میباشد. او از 26 غزوه تنها در تبوک حضور نداشته است، یعنی به طور متوسط سالی سه غزوه انجام میگرفته است.  علاوه بر آن فرماندهی بسیاری از سرایای بزرگ و مهم نیز با علی(ع) بوده است. در واقع فاطمه (س) به همسری مردی درآمده بود که مجاهد کاملی در راه خدا بود و بیشتر ایام زندگی مشترک این دو بزرگوار در شرایطی طی میشد که علی(ع) در جبهه بوده است.
در چنین شرایطی فاطمه (س) صاحب فرزندانی شد و با داشتن فرزندان خردسال، وظیفة نگهداری و تربیت و آموزش آنها و بخشی از وظایف همسرش در خارج از خانه را به عهده گرفته بود. هر چند توسط رسولالله(ص) به جهت انجام تکالیف خانوادگی بین علی(ع) و فاطمه (س) تقسیم کاری صورت پذیرفته بود که بر مبنای آن کارهای درون خانه را فاطمه (س) و کارهای بیرون خانه را علی(ع) بر عهده داشته باشد اما با توجه به شرایط جنگی جامعة اسلامی و مأموریتهای علی(ع) در خارج از مدینه، کارهای داخل و خارج از خانه بر دوش فاطمه (س) قرار داشت.
فاطمه (س) در زمانی عهدهدار تربیت فرزندان خود بود که از یک طرف جامعه دارای شرایط بحرانی و جنگی و شهر مدینه در محاصره بود و از طرف دیگر نیز در تمشیت امور خود از حیث خوراک و پوشاک باید با حداقلها میساخت و حتی زمانی نیز میگذشت که حسنین(ع) از شدت گرسنگی بیقرار و گریان شب را به صبح میرساندند، با این احوال در هیچ جای تاریخ سراغ نداریم که فاطمه (س) حتی به طور غیرمستقیم گلایه و شکایتی از وضع خود بر زبان جاری ساخته باشد و یا خواستار آن شده باشد که علی(ع) حضور خود را در خانواده بیشتر کند و یا اینکه کمتر به جبهه برود. فاطمه در شش سال اول زندگی مشترک خود با علی(ع) هیچگونه کمککاری در خانه نداشت و تردیدی وجود ندارد که هفت تا هشت سال ابتدای زندگی حسنین(ع) که مهمترین سالهای شکلگیری شخصیت آن دو بزرگوار بود، نقش فاطمه (س) در تربیت حسنین(ع) به مراتب از علی(ع) بیشتر بوده است و علاوه بر مادری، به بهترین نحو ممکن توانسته بود جای خالی پدر را نیز در خانه پُر کند. تربیتیافتگان دامان فاطمه (س) چهار نفرند که هیچ نمونهای مثل آنان در تاریخ بشر نمیتوان پیدا نمود.

فرزندان فاطمه
در رمضان سال سوم هجرت اولین فرزند آنان متولد میشود. ولادت او خاطرة شیرین پیروزیهای مسلمانان درغزوة بدر و سریههای بعد از آن را شیرینتر میسازد. رسول خدا(ص) او را حسن نامید.
در گوش راست او اذان گفت و در گوش چپ او اقامه گفت و در روز هفتم، گوسفندی برای او عقیقه کرد و سرش را تراشید و هموزن موی سرش نقره صدقه داد. هنوز یک سال از تولد او نگذشته بود که حسین(ع) در سوم شعبان سال چهارم هجرت پا بدین جهان گذاشت پیامبر او را حسین نامید  برای او هم اذان گفت، عقیقه نمود و صدقه داد. سومین فرزند آنان زینب در سال پنجم هجرت متولد شد و به دنبال او امکلثوم به دنیا آمد.
دختر گرامی پیامبر(ص) بیشترین نقش را در تربیت فرزندان خویش داشت. او پیوسته حوادث و رشادتهای پدر و همسر خویش را برای فرزندانش جلوه میداد، زیرا در آیندهای نه چندان دور آنان باید قافلهسالار حق و حقیقت باشند و همانند جدّ و پدرشان راهبری انسانها را عهدهدار گردند.
در تاریخ ذکر شده که فاطمه (س) با فرزندانش بسیار بازی میکرد و آنان را به نشاط میآورد و همراه با بازی برای آنها اشعاری را زمزمه میکرد و از جاذبة شعر در تربیت آنان استفاده میبرد.
روزی که حسنین(ع) بیمار شده بودند آنها را در آغوش گرفت و به نزد پدرش رفت و گفت: اگر فرزندانم شفا یابند سه روز برای رضای خدا و جهت شکرگزاری روزه خواهم گرفت. (کشف الغمه، ص 4(ص)؛ ینابیع المودة، ص 4(ص)3) فاطمه مادری نمونه بود. هر چند که علی(ع) در زمان حضورش در منزل در بعضی کارها به فاطمه کمک میکرد و یا در تاریخ از سَلمی همسر ابورافع، ام الفضل، فاطمه بنت اسد و بعضی همسران رسولالله(ص) نام برده شده که گاهی به فاطمه کمک میکردند اما این موارد به ندرت اتفاق میافتاد و عمدة کارها را حضرت فاطمه (س) شخصاً انجام میداده است. وی به عنوان دختر رهبر جامعه اسلامی و همسر بزرگترین شخصیت مطرح جامعه، سطح زندگی خود را با زندگی مردم معمولی جامعه گره زده بود و از اینکه دختر رسول خدا(ص) است تفاخری بر مردم نمیفروخت.
روزی پیامبر(ص) وارد منزل فاطمه شد. دخترش را دید که بر روی زمین نشسته و با یک دست فرزندش را در آغوش گرفته و شیرمیدهد و با دست دیگر با آسیاب دستی گندمها را آرد میکند. اشک در چشمانش حلقه زد و فرمود: «دخترم! تلخیها و مشکلات دنیا را به یاد شیرینی و سعادت بهشت برخود گوارا ساز!» فاطمه در جواب پدر عرض کرد: ای رسول خدا! حمد و شکر و سپاس سزاوار خداست در برابر نعمتهای بیکرانة او. (مناقب آل ابیاطالب، ج3، ص 342)
فاطمه (س) نه تنها در پوشاک و خوراک به حداقل قناعت میکرد و بر خود سخت میگرفت بلکه کارهای خانه را نیز بر عهدة دیگری نمیگذاشت. از کشیدن آب تا نظافت خانه، دستاس کردن ذرت و یا گندم تا نگاهداری از فرزندان خردسالش و... همه را خود به عهده میگرفت. گاه با یک دست دستاس میکرد و با دست دیگر طفلش را میخواباند و ذکر حق در همة حالات بر زبانش جاری بود.
علی(ع) میفرماید: «فاطمه محبوبترینِ کس در چشم پدرش بود. او در خانة من چندان با مَشک آب کشید که بند مشک بر سینه وی اثر گذاشت و چندان دستاس کرد که کف دست او پینه بست و چندان خانه را نظافت کرد که جامهاش رنگ خاک گرفت.»  (مسند احمدبن حنبل، ج2، ص 32(ص))
فشار کار بر فاطمه آنقدر زیاد بود که علی(ع) به او گفت: چه میشود که از پدرت خادمی بخواهی تا اندکی در برداشتن بار سنگین زندگی تو را یاری دهد؟ حضرت زهرا3 به نزد پدر رفت. ولی شرم حضور مانع شد تا چیزی از پدرش بخواهد. پیامبر(ص) دانست دخترش برای کاری نزد او آمده است. بامداد به خانة فاطمه آمد. سلام کرد. علی و فاطمه او را پاسخ گفتند و از او خواستند تا به خانه درآید. رسولالله(ص) چون نشست به فاطمه (س) گفت: دیروز از پدرت چه خواستی؟ علی(ع) عرض کرد: یا رسولالله(ص) داستان فاطمه این است. او از سختی کار در خانه رنج میبرد و این رنج بر جسم او اثر گذاشته است. من از او خواستم از شما خدمتکاری برای خود بخواهد. رسولالله(ص) فرمود: آیا چیزی به شما بیاموزم که از خدمتکار بهتر باشد؟ چون بر جامة خواب رفتید سی و سه بار خدا را تسبیح و سی و سه بار او را تحمید و سی و چهار بار تکبیر بگویید فاطمه سر برداشت و گفت: از خدا و رسول خدا راضی هستم. (بحار الانوار، ج 43، ص82)
قدر مسلم این است که فاطمه با داشتن چهار فرزند که به تدریج به زندگی آنان وارد شدهاند، معیشت بسیار سختی داشته است در تمام مدت زندگی مشترک با علی(ع) به طور پیوسته مشغول پرستاری از فرزندان خردسالش بوده اما نقش اجتماعی خود را نیز به طور کامل ادا نموده و حضور او در صحنههای اجتماعی از جمله مسئولیتهای آن حضرت بوده است.

بانویی نمونه در اجتماع
مشارکت فاطمه در عرصههای اجتماع یک مشارکت وسیع و همه جانبه بوده است. البته دادههای تاریخی در این زمینه خیلی زیاد نیست. این گناه بر گردن مورّخان است. زنها در صدر اسلام مشارکت همه جانبه داشتند و هیچ محدودتی برای آنها نبود. بنیامیه و بنیعباس زنان را از صحنهها بیرون کردند چرا که مشارکت زنان در حیات سیاسی یک جامعه به معنای مشارکت همة مردان آن جامعه خواهد بود و حاکمان جور و ظلم از اینکه مردم در صحنهها حاضر باشند وحشت دارند به همین جهت زنان را از صحنهها خارج کردند در حالی که زنان در صدر اسلام حضور فعال داشتند زنانی که اسلام نیز به نیکی از آنان یاد میکند زنانی اجتماعی هستند و کاملاً در صحنههای سیاست و اجتماع حضور فعال دارند. زنانی چون بلقیس ملکة سبا، آسیه همسر فرعون، مریم3، دختران شعیب، مادر و خواهر حضرت موسی(ع).

مشارکتهای فاطمه
حضور در صحنههای نظامی؛ غزوة اُحد، غزوة خندق، فتح مکه.
در غروة احد: پس از شنیدن خبر مجروح بودن پدر با دستهای از زنان آب و خوردنی و وسایل پانسمان برمیدارد و به رزمگاه میرود و جراحات پدر را شست و شوی میدهد. (مغازی، ص 24(ص)) خون بند نمیآید. پاره بوریایی میسوزاند و خاکستر آن را بر زخم مینهد تا جریان خون قطع شود. (مغازی، ص 250)
غزوه خندق: نقل شده که فاطمه نان میپخت و در آن شرایط و موقعیت خطرناک خود را به چادر پدر میرساند و نان را به او میداد. رسول خدا فرمود: فاطمه جان! پدرت سه روز بود که چیزی نخورده بود.
فتح مکه: فاطمه در این غزوه نیز حضور داشت و طرف مشورت رسولخدا(ص) قرار میگرفت. فتح مکه خود یک حرکت نظامی بود.
فاطمه (س) علاوه بر حضور در عرصههای نظامی در مسائل عمومی اجتماع نیز نقشی فراگیر و فعال داشته است. پس از غزوة احد که رسول خدا(ص) با قرائت آیاتی از قرآن به دلجویی از بازماندگان شهدا میپرداخت، بر مزار آنان حاضر میشد و برای آنان ازخدا طلب آمرزش مینمود. فاطمه (س) در این دلجوییها پا به پای پدر رفتار میکرد. واقدی مینویسد: فاطمه در مصیبت حمزه بسیار گریان بود. (مغازی، ص 2(ص)0) او هر دو یا سه روز خود را به احد که در خارج مدینه قرار داشت میرساند و بر مزار شهیدان میگریست و برای آنان دعا میکرد. (مغازی، ص 313)
در تاریخ اشاره شده است که فاطمه دست فرزندان خود را میگرفت و به دیدارخانوادههای شهدا میرفت و یا درتشییع پیکر پاک آنان شرکت میکرد.
همچنین فاطمه (س) از طرف پدر مسئولیت دیدار با خانوادههای شهدا را داشت تا مشکلات آنها را بپرسد و به گوش پدر برساند تا رسول خدا(ص) آنها را حل کند.

ملاقات و مراوده با مؤمنین
اصحاب رسول الله به راحتی به خانة فاطمه رفت و آمد داشتند و سؤالات خود را از محضر او میپرسیدند. فاطمه نوعی مرجعیت فکری و دینی داشته است و به سؤالات آنان پاسخ میدادهاند.
جابربن عبدالله انصاری نقل میکند که من صحیفة فاطمیه را از فاطمه (س) آموختم. سلمان فارسی میگوید فاطمه به من دعای نور را آموخت و فرمود این دعا را از پدرم آموختم و به تو میآموزم.
فاطمه (س) حتی با غیر مؤمنین نیز ملاقات داشته است و طرف کمکخواهی آنان واقع شده است. پس از شکستن صلح حدیبیه، ابوسفیان به مدینه آمد تا شاید بتواند پیمان را برای مدتی درازتر تجدید کند. با بعضی از اصحاب ملاقات نمود اما آنها او را طرد کردند. سپس به خانه فاطمه (س) آمد و از او درخواست نمود تا میانجی باشد. فاطمه فرمود: ابوسفیان عزم پدرم جزم شده است. (سیرة ابن هشام، ج4، ص 13)
از دیگر مراودات آن حضرت حضور در فعالیتهای دستهجمعی چون مراسم حج، حضور در حجةالوداع و غدیرخم میباشد.

عابدی نمونه
فاطمه (س) در اطاعت پروردگار خود نیز نمونه است. او هنگامی که از کارهای خانه فراغت مییافت به عبادت میپرداخت؛ نماز و دعا برای دیگران و تضرع و زاری به درگاه خداوند. او آنقدر بر پاهایش به عبادت میایستاد که پاهایش تاول میزد. او در نماز از خشیت خدا میلرزید و نفسش به شماره میافتاد و فرزندان خردسالش شاهدی بر اعمال مادر خویش بودند که در هنگام دعا، هیچکس را از دعای خود بینصیب نمیکرد مگر خودش را. امام حسن(ع) در مورد عبادت مادرش میفرمود: مادرم را میدیدم که شبهای جمعه در محراب عبادتش ایستاده و تا طلوع صبح به رکوع و سجود به سر میبرد. خود میشنیدم که او برای مردان و زنان مؤمن دعا می کند و حتی آنان را نام میبرد و جهت برطرف شدن گرفتاریها و برآورده شدن خواستههایشان بسیار دعا میکرد و برای خویش سخنی نمیگفت و دعایی نمیکرد. عرض کردم: مادرم چرا برای خود همانند دیگران دعا نمیکنی؟ جواب داد: فرزندم! اَلجار ثُمَّ الدّار، اول همسایه را مقدم دار و سپس خود و اهل خانه را. (بحارالانوار، ج43، ص81) بدین ترتیب فاطمه (س) نوعدوستی و احترام به همسایگان را به فرزندش عملاً یاد میداد. فاطمه (س) ایثار محض بود و زیباترین سرمشق بخشش، و اینها درسهایی است که بیش از همه حسنین و زینبین(ع) از آنها بهرهمند میشدند.
خانة فاطمه (س) جذابیت و نورانیتی داشت که پیوسته رسولالله(ص) به سوی آن خانه جذب میشد. این نورانیت که پیامبر(ص) نمیتوانست آن را درجای دیگری بیابد نور عرفان، نور معرفت حق بود. به وضوح معلوم است که در خانة فاطمه چون محیط مُصفّی و مطهّر است، زمینه و شرایط برای دریافت اشراقات راحتتر است و نور خدا در این خانه بهتر دیده میشد. محور توجه رسول خدا(ص) به خانة فاطمه (س) خود فاطمه است و نوری که در آن خانه میدید نور حقیقت توحید بود. این چه مشکاتی و چه مصباحی و کدامین زجاجه و روغنی است که هیچ گاه تمام نمیشود. در خانة فاطمه (س) چراغی روشن بود در مشکاتی که این مشکات حقیقت نور بود. عرفان او به حق، عبادتش، مجاهدتش در راه حق، سختیها و مشقتهایی که در عمر کوتاه و پر بارش در راه خدا بر خود هموار نمود، فرزندداری و تربیت فرزندانش، همسرداری و مادریاش، استغراق و خلوص کاملش در حق باعث شده بود انسانهایی که در اطراف او رشد میکردند از وجود نورانی او نور بگیرند و دارای عزت و کرامت نفسی مطمئن و قوی شوند. به همین دلیل بود که حسین(ع) در صحرای کربلا و رو به روی خیل عظیم دشمن فریاد میزند: دامنی که مرا پرورش داده است، ذلت را بر من نمیپسندد. (ارشاد، ص 450)

آیاتی از قرآن دربارة فاطمه (س)
 آیاتی در شأن فاطمه و دیگر افراد اهل بیت رسول خدا(ص) نازل شده است که مصداق اَتَمّ و اکمل آن آیات میباشند و آنان نمونة کامل موضوع آیه میباشند. برخی از آیات که در شأن آنان نازل شدهاند:
آیة تطهیر: اِنّما یُریدُ الله لِیُذهِب عَنکُمُ الرِّجسَ اََهلَ البَیتِ و یُطَهِّرَکُم تَطهیراً (سوره احزاب، آیه 33) مصداق اهل بیت که مطهر و پاک میباشند فاطمه (س)، علی(ع) و حسنین: است.
بلاذری از انس بن مالک نقل میکند که پیامبر تا شش ماه پس از نزول این آیه در حال رفتن به نماز صبح از خانة فاطمه (س) میگذشت و میفرمود: الصَّلاة اَهلَ البیت (ینابیع المودة، ج1، ص 256) این حدیث را بسیاری از محدثان و مورخان و مفسران شیعه و سنی نقل کردهاند. منابع شیعی نیز آیه را به دنبال حدیث کساء مطرح میکنند که چون پیامبر اهل بیتش را در زیر کساء گرد آورد جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر را برای پیامبر تلاوت کرد.
آیه مباهله: فَمَن حاجَّک فیه مِن بَعد ما جاءکَ مِنَ العِلم فَقُل تَعالوُا نَدعُ اَبناءَنا و اَبنائکُم و نِساءَنا و نسائکمُ و اَنفُسَنا و اَنفسَکُم ثُمَّ نبتَهِل فَتَجعَل لَعنَه الله عَلَی الکاذِبینَ (آل عمران، آیه 61) فاطمه تنها نساء نامی باشد.
این آیه نیز همانند آیة تطهیر بزرگترین و مهمترین سند افتخار و فضیلت خاندان رسول خدا(ص) است که پروردگار آنان را برگزید و به عنوان شایستگان اسوههای بشریت معرفی نمود.
آیات سوره دهر « ... وَیُطعمِونَ الطَّعام عَلی حُبِّهِ مِسکیناً و یتیماً و اسیراً....»
این آیات بخشی از سورة دهر است که در شأن علی(ع) و خانوادة آن حضرت نازل شده است. سیاق آیات، سیاق سرودن یک داستان است. داستان واقعی مردمی از مؤمنین که قرآن نامشان را ابرار خواند. و از پارهای کارهاشان یعنی وفای به نذر و اطعام مسکین و یتیم و اسیرشان خبر داده، ایشان را میستاید و وعدة جمیلشان میدهد.
آیة مودّت: قُل لا أسئَلُکُم عَلَیهِ اَجراً اِلاَّ المَوَدّة فِی القُربی. (سورة شوری، آیة 23)
اهلبیتِ رسولالله کسانی هستند که خداوند مودت آنان را بر هر مسلمانی واجب کرده است و منظور از واجب کردن مودت اهل بیت تنها این است که محبت را وسیلهای قرار دهد برای اینکه مردم را به اهل بیت ارجاع دهد و اهل بیت مرجع علمی مردم قرار گیرند.
آیة «و آت ذَالقربی حَقَّه». (اسراء، آیه 26)
طبرسی با سلسله اسنادش از ابو سعید خدری صحابی رسول الله نقل میکند که وقتی این آیه نازل شد پیامبر فدک را به فاطمه بخشید. (تفسیرالدرالمنثور، ج 4، ص 177)
فاطمه در کلام و دیدة پدر: رسول خدا(ص) او را از همة فرزندانش و حتی از همة عزیزانش بیشتر دوست میداشت. چون از عایشه پرسیدند چه کسی نزد خدا از همگان محبوبتر است گفت: فاطمه. (شرح نهج البلاغه، ج13، ص 253)
و گفت: هرگز کسی را راستگوتر از فاطمه جز پدرش ندیدهام. (حلیة الاولیاء، ص 42)
ابن جوزی به اسناد خود از حضرت علی(ع) نقل میکند که رسول خدا(ص) به فاطمه (س) فرمود: اِنَّ اللهَ یَغضَبُ لِغَضَبِکَ وَ یَرضی لِرِضاکَ به درستی که خداوند به خاطر غضب تو غضب میکند و به خاطر رضای تو راضی میشود. همچنین به طور متواتر از رسول خدا(ص) نقل شده که فاطمة سیدة نساء العالمین. (شرح ابن ابی الحدید، ج1، ص 265)
شایستگی فاطمه (س)، فضیلتها و امتیازاتی که پیامبر اکرم(ص) و دیگران دربارة او گفتهاند، تنها به علت انتساب او به پدرش همسر و فرزندانش نیست. بلکه فضایی که او را فاطمه کرده است از دستاوردهای خود اوست. آنچه او را شایستة این حرمت ساخت از خودگذشتگی ، پارسایی، زهد، دانش و دیگر ملکات انسانی است که در او به حد کمال بوده است و همة مورخان شیعه و سنی این امتیازات را برای وی درکتابهای معتبر خویش نوشتهاند.
رسول خدا(ص) چون صفات عالی انسان را در فاطمه میدید و تربیت اسلامی را درکردار و رفتار و گفتار او مشاهده میکرد او را میستود و دربارة او دعای خیر میگفت و گاه شدت محبت خود را به او، با بوسه بر سر و دست او نشان میداد. (مناقب آل ابیطالب، ج3، ص 333) برای اینکه منزلت و رتبه او را به مسلمانان نشان دهد،  میفرمود: او پاره تن من است، کسی که او را بیازارد مرا آزرده است (صحیح بخاری، ج5، ص 26). چون از سفری برمیگشت نخست دو رکعت نماز در مسجد میخواند و به دیدن فاطمه میرفت و مدتی را در نزد او مینشست، سپس از زنان خود دیدن میکرد. وقتی قصد رفتن به سفر داشت آخرین نفری را که دیدار میکرد و از او خداحافظی مینمود فاطمه بود. و برای اینکه دیگران بدانند سرچشمه این محبت تنها عطوفت پدری نیست و او فاطمه را به خاطر دارا بودن صفاتی که از یک زن والامقام چون او انتظار میرود، دوست میدارد آنجا که باید وی را به وظیفة سنگینی که برعهده دارد، متوجه میسازد و پاداش او را به لطف پروردگار و رسیدن به نعمتهای آن جهان حوالت میفرماید.

بیماری و رحلت رسول الله(ص)
رسول خدا(ص) چندی پس از بازگشت از حجة الوداع بیمار شد و سرانجام در روز 28 صفر سال 11 هجرت در خانة عایشه در حالی که سرش بر سینة علی تکیه داشت از جهان رحلت نمود. علی بن ابیطالب(ع) و عباس بن عبدالمطلب او را غسل داده و کفن کردند سپس گروه گروه مسلمانان آمدند و بر پیکر مطهر رسولخدا نماز خواندند. آنگاه پیامبر را در همانجا که قبض روح شده بود، دفن کردند. برای زهرا که طاقت جدایی از پدر را نداشت، زندگانی پس از مرگ او چه اندازه سخت و دشوار بود.
پیامبر اسلام(ص) آن آخرین برگزیدة خداوند در مدتی محدود با الطافی ربّانی به هدف اعلای خود که ابلاغ آخرین رسالت عظمای تکامل انسانی بود، توفیق یافت و آنگاه به جهان برین و بارگاه رفیق اَعلی شتافت. پس از غروب این خورشید درخشان تا حدود نیم قرن جهان پیچیدهترین حوادث تاریخ بشری را به خود دید. در این بُرهة حساس از تاریخ بشری، همزمان با وجود انسانهای با ایمان و عشاق وفادار به دین حنیف اسلام، جمعی زرپرست و شرانگیز و سلطهگر سر کشیدند و میدانی که رسول اکرم(ص) با تلاش صمیمانة خود و دودمان و یاران با ایمانش برای مسابقه در خیر وکمال در مسیر یک تمدن جهانی برای انسانها آماده کرده بودند، به جولانگاه خودخواهیها و خودکامگیها تبدیل نمودند. هوی و هوسهای مسموم دوران جاهلیت که در درون فرصتطلبان خودمحور حبس شده بود سرکشید و در فضای جامعة نوبهار اسلامی به شدت وزیدن گرفت.
هنوز پیکر رسول خدا به خاک سپرده نشده بود که جریان سقیفة بنیساعده پیش آمد و حق علی غضب گردید و جریان سقیفه با به خلافت رسیدن ابوبکر به پایان رسید.
پس از آن برای بیعت گرفتن از افرادی که در خانة فاطمه جمع شده بودند به سوی آن خانه هجوم بردند و افراد خانه را تهدید به سوختن نمودند و حمله به خانه آغاز شد ناگهان چهرهای مانند چهرة رسول خدا از پشت در خانه ظاهر شد در حالی که هالهای از اندوه آن را فراگرفته و آثار رنج و الم از خطوط صورتش نمایان بود و از دیدگانش برق سرشک میجست و با خشمی عمیق آرام و سنگین، اندوهگین و داغدار به سوی قبر پدرش رفت. او پدرش را از میان قبر فرا میخواند و با صدای نالهای آمیخته با سرشکی تلخ بار فریادی کشید: بابا یا رسولالله! بعد از تو از پسر خطاب و پسر ابیقحافه چهها که دیدیم؟!
مهاجمین به خانه نتوانستند از علی(ع) بیعت بیگرند. شبها همسر و فرزندانش را به درب خانة انصار میبرد تا آنها را به یاری بخواند امّا انصار میگفتند ما بیعت کردهایم اگر علی(ع) پیش از وی برای بیعت به ما مراجعه میکرد، با هیچکس جز او بیعت نمیکردیم. علی(ع) گفت: آیا باید رسول خدا را دفن نشده در خانهاش میگذاشتم و بر سر فرمانروایی پس از او با مردم محاجّه میکردم؟ و فاطمه میگفت: ابوالحسن جز آنچه میبایست و شایستة او بود، نکرد و آنها کاری کردند که تنها خدا حسابرس و درخواست کننده از آنان است. پس از آن علی در خانه نشست و به جمع آوری قرآن مشغول گردید.

فدک
هنوز چندی از این جریان نگذشته بود که حادثة دیگری رخ داد. قطعة زمین فدک که با نیروی نظامی گرفته نشده بود و خالصة حضرت به حساب میآمد و رسول خدا آن را به دخترش فاطمه داده بود (تفسیر درالمنثور، ج4، ص177) با تشخیص خلیفه که فدک ملک شخصی نیست و نباید در دست دختر پیامبر بماند از فاطمه گرفته شد و عاملان او را از فدک بیرون راندند. علی(ع) بعدها در نامهای به عثمان بن حنیف مینویسد: «بلی کانت فی اَیدینا فَدک مِن کل ما اَظلّتهُ السّماء» آری از همة آنچه آسمان بر آن سایة انداخت تنها فدک در دست ما بود.
فاطمه (س) علی(ع) و امّ ایمن را به عنوان شاهد به خلیفه معرفی کرد که فدک را پدرم به من بخشید. اما خلیفه گواهان او را نپذیرفت و فدک را به تصرف حکومت درآورد.
فاطمه برای احقاق حقش بسیار کوشید او میدانست این اجتهاد مقابل نص، نخستین و آخرین اجتهاد نیست. فردا اجتهادی دیگر پیش میآید و ... آنگاه چه کسی ضمانت خواهد کرد که خلیفة دیگری با اجتهاد خود دگرگونیهای اساسی در دین پدید نیاورد؟ پیشبینی فاطمه (س) درست درآمد. چهل سال بعد تغییراتی بنیادی در حکومت پدید آمد که کاملاً مخالف سنّت پیامبر و حتی برخلاف سیرت جاری عصر راشدین بود.
فاطمه چون دانست که ابوبکر از نظر خود نمیگذرد تصمیم گرفت که شکایت خود را در مجمع عمومی مسلمانان مطرح کند و مسجد را برگزید که تنها مرکز دادخواهی بود و شکوة خود را بر مسلمانان عرضه نمود.
فاطمه (س) در حالی که جمعی از زنان خویشاوندش اطراف او را گرفته بودند وارد مسجد شد. ابوبکر نیز با گروهی از مهاجران و انصار در مسجد بود میان فاطمه و حاضران چادری آویختند. فاطمه (س) نخست نالهای کرد که مسجد را لرزاند و حاضران به گریه افتادند؛ آنگاه لختی خاموش ماند تا مردم آرام گرفتند و سپس سخنان خود را آغاز کرد. سخنان او شیوا، بلیغ، گلهآمیز، ترساننده و آتشین بود. خود یک سند معتبر تاریخی است و در کتابهای معتبر علمای شیعه و اهل سنت ضبط شده است. خطبه مفصل است و رئوس مطالبش عبارت است از: سپاس و ستایش خدا، شهادت به یگانگی پروردگار و توحید استدلالی، گواهی به نبوت رسولالله(ص) و وصف او با تصریح لفظ پدرم، گزارش اوضاع جاهلیت، دستاوردها و اقدامات رسولالله(ص) گزارش دوران رسالت تا رحلت او، التفات به مهاجران و انصار و وصف خدمات و کارهای آنان در خدمت رسولالله(ص)، وصف قرآن، فلسفة اسلام، علل احکام، سفارش به تقوا و اطاعت از احکام الهی، معرفی خود، جایگاه علی(ع) در برابر حوادث، ظهور نفاق پس از رحلت رسولالله(ص) و انحراف از راه او، سرزنش آنان و مطرح کردن موضوع ارث خودش از رسول الله استدلال و استناد به آیات قرآن برای اثبات گفتة خود، روی کردن به قبر رسولالله(ص) و تمثل جستن به شعر صفیه دختر عبدالمطلب، نادرست شمردن ادعای ابوبکر با استناد به قرآن، روی کردن به سمت انصار و یاری خواستن از آنان و در آخر سرزنش آنان به جهت سکوتشان.
متن خطبه از کتاب بلاغات النساء ابوالفضل احمدبن ابیطاهر مروزی متولد 204 و متوفای 280 قمری است و ترجمه آن چنین میباشد:
ستایش خدای را بر  آنچه ارزانی داشت و سپاس او را بر اندیشة نیکو که در دل نگاشت. سپاس بر نعمتهای فراگیر که از چشمة لطفش جوشید و عطاهای فراوان که بخشید و نثار احسان که پیاپی پاشید. نعمتهایی که از شمار افزون است  و پاداش آن از توان بیرون و درک نهایتش نه در حد اندیشة ناموزون. سپاس را مایة فزونی نعمت نمود و ستایش را سبب فراوانی پاداش فرمود و به درخواست پیاپی بر عطای خود بیفزود. گواهی میدهم که خدای جهان یکی است و جز او خدایی نیست. ترجمان این گواهی دوستی بیآلایش است و پایبندان این اعتقاد، دلهایی با بینش و راهنمای رسیدن بدان، چراغ دانش. خدایی که دیدگان او را دیدن نتوانند و گمانها چونی و چگونگی او را ندانند. همه چیز را از هیچ پدید آورد و بینمونهای انشا کرد. نه به آفرینش آنها نیازی داشت و نه از آن خلقت سودی برداشت. جز آنکه خواست قدرتش را آشکار سازد و آفریدگان را بندهوار بنوازد و بانگ دعوتش را در جهان اندازد. پاداش را در گرو فرمانبرداری نهاد و نافرمانان را به کیفر بیم داد. تا بندگان را از عقوبت برهاند و به بهشت کشاند.
گواهی میدهم که پدرم محمد، بندة او و فرستادة اوست. پیش از آنکه او را بیافریند، برگزید و پیش از پیامبری تشریف انتخاب بخشید و به نامیش نامید که میسزید.
این هنگام بود که آفریدگان از دیده نهان بودند و در پس پردة بیم نگران و در پهنة بیابان عدم سرگردان پروردگار بزرگ پایان همة کارها را دانا بود و بر دگرگونیهای روزگار محیط بینا و به سرنوشت هر چیز آشنا.
محمد را برانگیخت تا کار خود را به اتمام و آنچه را مقدر ساخته به انجام رساند.
پیامبر که درود خدا بر او باد دید هر فرقهای دینی گزیده و هر گروه در روشنایی شعلهای خزیده و هر دستهای به بتی نماز برده و همگان یاد خدایی را که میشناسند از خاطر ستردهاند.
پس خدای بزرگ تاریکیها را به نور محمد روشن ساخت و دلها را از تیرگی کفر بپرداخت و پردههایی که بر دیدهها افتاده بود به یک سو انداخت. سپس از روی گزینش و مهربانی جوار خویش را بدور ارزانی داشت و رنج این جهان را که خوش نمیداشت از دل او برداشت و او را در جهان فرشتگان مقرب گماشت و چتر دولتش را در همسایگی خود افراشت و طغرای مغفرت و رضوان را به نام او نگاشت.
درود خدا و برکات او بر محمد(ص) پیامبر رحمت. امین وحی و رسالت و گزیده از آفریدگان و امّت باد.
آنگاه حضرت به مردم نگریست و فرمود:
شما بندگان خدا! نگاهبانان حلال و حرام و حاملان دین و احکام و امانتداران حق و رسانندگان آن به خلق هستید. حقّی را از خدا برعهده دارید و عهدی راکه به او بستهاید پذیرفتار. ما خاندان را در میان شما به خلافت گماشت و تأویل کتاب الله را به عهدة ما گذاشت. حجتهای آن آشکار است و آنچه دربارة ماست پدیدار و برهان آن روشن و از تاریکیِ گمان به کنار و آوای آن درگوش مایة آرام و قرار و پیرویاش راهگشای روضة رحمت پروردگار و شنوندة آن در دو جهان رستگار.
دلیلهای روشن الهی را در پرتو آیتهای آن توان دید و تفسیر احکام واجب او را از مضمون آن باید شنید. حرامهای خدا را بیان دارنده است و حلالهای او را رخصت دهنده و مستحبات را نماینده و شریعت را راهگشاینده و این همه را با رساترین تعبیر گوینده و با روشنترین بیان رساننده. سپس ایمان را واجب فرمود و بدان زنگ شرک را از دلهاتان زدود.
با نماز خودپرستی را از شما دور نمود. روزه را نشان دهندة دوستی بیآمیزش (تثبیت اخلاص) ساخت و زکات را مایة افزایش روزی بیدریغ و حج را آزمایندة درجات دین و عدالت را نمودار مرتبة یقین و پیروی ما را مایة وفاق و امامت ما را مانع افتراق و دوستی ما را عزت مسلمانی و بازداشتن نفس را موجب نجات و قصاص را سبب بقاء زندگانی و وفای به نذر را موجب آمرزش کرد و تمام پرداختن پیمانه و وزن را مانع از کمفروشی و کاهش.
فرمود میخوارگی نکنند تا تن و جان از پلیدی پاک سازند و زنان پارسا را تهمت نزنند تا خویشتن را سزاوار لعنت نسازند. دزدی را منع کرد تا راه عفت پویند و شرک را حرام فرمود تا به اخلاص طریق یکتاپرستی جویند. «پس چنانکه باید ترس از خدا را پیشه گیرید و جز مسلمان نمیرید!» (سوره آل عمران، آیه 101) آنچه فرموده است بجا آرید وخود را از آنچه نهی کرده باز دارید که «تنها دانایان از خدا میترسند.» (سورة فاطر، آیة 28)
مردم! چنانکه در آغاز سخن گفتم: من فاطمهام و پدرم محمد(ص) است «همانا پیامبری از میان شما به سوی شما آمد که رنج شما بر او دشوار بود و به گرویدنتان امیدوار و بر مؤمنان مهربان و غمخوار» (سورة توبه، آیة 12(ص)) اگر او را بشناسید میبینید او پدر من است نه پدر زنان شما، و برادر پسر عموی من است نه مردان شما. او رسالت خود را به گوش مردم رساند و آنان را از عذاب الهی ترساند. فرق و پشت مشرکان را به تازیانة توحید خست و شوکت بتپرستان را درهم شکست، تا جمع کافران از هم گسیخت.
صبح ایمان دمید و نقاب از چهرة حقیقت فروکشید. زبان پیشوای دین در مقال شد و شیاطین سخنور لال. در آن هنگام شما مردم بر کنار مغاکی از آتش بودید خوار و در دیدة همگان بیمقدار. لقمة هر خورنده و شکار هر درنده و لگدکوب هر رونده. نوشیدنیتان آب گندیده و ناگوار. خوردنیتان پوست جانور و مردار. پست و ناچیز و ترسان از هجوم همسایه و همجوار. تا آنکه خدا با فرستادن پیامبر خود، شما را از خاک مذلت برداشت و سرتان را به اوج رفعت افراشت.
پس از آن همه رنجها که دید و سختی که کشید رزمآوران ماجراجو و سرکشان درندهخود و جهودان دین به دنیا فروش و ترسایان حقیقت نانیوش، از هر سو بر وی تاختند و با او نرد مخالفت باختند. هر گاه آتش کینه افروختند آن را خاموش ساخت و گاهی که گمراهی سر برداشت یا مشرکی دهان به ژاژ انباشت، برادرش علی را در کام آنان انداخت. علی(ع) باز نایستاد تا بر سر و مغز مخالفان نواخت و کار آنان با دم شمشیر بساخت. او این رنج را برای خدا میکشید و در آن خشنودی پروردگار و رضای پیامبر را میدید و مهتری اولیای حق را میخرید. اما در آن روزها شما در زندگانی راحت آسوده و در بستر امن و آسایش غنوده بودید.
چون خدای تعالی همسایگی پیامبران را برای رسول خویش گزید، دورویی آشکار شد و کالای دین بیخریدار. هر گمراهی دعویدار و هر گمنامی سالار و هر یاوهگویی در کوی و برزن، در پی گرمی بازار. شیطان از کمینگاه خود سربرآورد و شما را به خود دعوت کرد و دید چه زود سخنش را شنیدید و سبک در پی او دویدید و در دام فریبش خزیدید و به آواز او رقصیدید.
هنوز دو روزی از مرگ پیامبرتان نگذشته  و سوز سینة ما خاموش نگشته، آنچه نبایست، کردید و آنچه از آنتان نبود، بردید و بدعتی بزرگ پدید آوردید.
به گمان خود خواستید فتنه برنخیزد و خونی نریزد. اما در آتش فتنه فتادید و آنچه کِشتید به باد دادید که دوزخ جای کافران است و منزلگاه بدکاران. شما کجا و فتنه خواباندن کجا؟ دروغ میگویید و راهی جز راه حق میپویید و گرنه این کتاب خداست میان شما! نشانههایش بیکموکاست هویدا. امر و نهی آن روشن و آشکار. آیا داوری جز قرآن میگیرید؟ یا ستمکارانه گفتة شیطان را میپذیرید؟ «کسی که جز اسلام دینی پذیرد، روی رضای پروردگار نبینید و در آن جهان با زیانکاران نشیند». (سورة آلعمران، آیة 85)
چندان درنگ نکردید که این ستور سرکش، رام و کار نخستین تمام گردد. نوایی دیگر ساز و سخنی جز آنچه در دل دارید، آغاز کردید! میپندارید که ما میراثی نداریم. در تحمل این ستم نیز بردباریم و بر سختی این جراحت پایداریم.
مگر به روش جاهلیت میگرایید؟ و راه گمراهی میپیمایید؟ «برای مردم با ایمان چه داوری بهتر از خدای جهان» (سوره مائده، آیه 50) ای مهاجران! این حکم خداست که میراث مرا بربایند و حرمتم را نپایند؟ پسر ابوقحافه! خدا گفته تو از پدر ارث میبری و میراث مرا از من بِبُری؟ این چه بدعتی است در دین میگذارید! مگر از داور روز رستاخیر خبر ندارید.
اکنون تا دیدار آن جهان این ستور آماده و زین برنهاد. تو را ارزانی باد! (یعنی خلافت و فدک ارزانی تو) وعدهگاه روز رستاخیز! خواهان محمد(ص) و داور خدای عزیز! آن روز ستمکار رسوا و زیانکار؛ و حق ستمدیده برقرار خواهد شد!
به زودی خواهید دید که هر خبری را جایگاهی است و هر مظلومی را پناهی.
فاطمه (س) آنگاه به قبر پدر نگریست و به شعر صفیه دختر عبدالمطلب تمثل جست که مضمون آن در ابیات زیر آمده:
رفتــی و پس از تو فتنه برپا شد  کینهای نهفتـــه آشکارا شد
این باغ خزان گرفت و بیبرگشت  وین جمع بهم فتاد و تنها شد
آنگاه دوباره به جمع مجلس نگریست و فرمود:
ای گروه مؤمنین! ای یاوران دین! ای پشتیبانان اسلام! چرا حق مرا نمیگیرید؟ چرا دیده به هم نهاده و ستمی را که به من میرود میپذیرید؟ مگر نه اینکه پدرم فرمود احترام فرزند حرمت پدر است؟ چه زود رنگ پذیرفتید و بیدرنگ در غفلت خفتید. پیش خود میگویید محمد(ص) مرد. آری مرد و جان به خدا سپرد! مصیتبی است بزرگ و اندوهی است سترگ. شکافی است که هر دم گشاید و هرگز بهم نیاید. فقدان او زمین را لباس ظلمت پوشاند و گزیدگان خدا را به سوگ نشاند. شاخ امید بیبر و کوهها زیرو زبر شد. حرمتها تباه و حریمها بیپناه ماند. اما نه چنان است که شما این تقدیرالهی را ندانید و از آن بیخبر مانید. قرآن در دسترس شماست. شب و روز میخوانید. چرا و چگونه معنی آن را نمیدانید که پیامبران پیش از او نیز مردند و جان به خدا سپردند؟ «محمد جز پیامبری نبود. پیغمبرانی پیش از او آمدند و رفتند. اگر او کشته شود یا بمیرد شما به گذشتة خود بازمیگردید؟ کسی که چنین کند خدا را زیانی نمیرساند و خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.» (سورة آل عمران، آیة 144)
ای پسران قیله (قیله نام زنی است که انصار از نژاد او هستند) پیش چشم شما میراث پدرم ببرند و حرمتم را ننگرند و شما همچون بیهوشان فریاد مرا نشنوید؟ در حالی که سربازان دارید با ساز و برگ فراوان و اثاث و خانههای آبادان. امروز شما گزیدگان خدا، پشتیبان دین و یاوران پیغمبر و مؤمنین و حامیان اهل بیت طاهرینید! شمایید که با بتپرستان عرب درافتادید و برابر لشکرهای گران ایستادید! چند که  از ما فرمانبردار و در راه حق پایدار بودید، نام اسلام را بلند و مسلمانان را ارجمند و مشرکان را تار و مار و نظم را برقرار و آتش جنگ را خاموش و کافران را حلقة بندگی در گوش کردید. اکنون پس از آنهمه زبانآوری دم فرو بستید و پس از پیش روی واپس نشستید آن هم برابر مردمی که پیمان خود را گسستند و حکم خدا را به کار نبستند «از اینان بیم مدارید، تا هستید از خدا بترسید اگر حق پرستید!» (سورة توبه، آیة 13) اما جز این نیست که به تنآسایی خو کردهاید و به سایة امن و خوشی رخت بردهاید. از دین خستهاید و از جهاد در راه خدا نشسته و آنچه را شنیده کار نبسته. بدانید که من آنچه شرط بلاغ است به شما گفتم. اما میدانم خوارید و در چنگال زبونی گرفتار. چه کنم که دلم خون است و بازداشتن زبان شکایت، از طاقت برون! و نیز میگویم برای اتمام حجت بر شما مردم دون! بگیرید! این لقمة گلوگیر به شما ارزانی و ننگ حقشکنی و حقیقتپوشی بر شما جاودانی باد. اما شما را آسوده نگذارد تا به آتش افروخته خدا بیازارد! آتشی که هر دم فروزد و دل و جان را بسوزد. آنچه میکنید خدا میبیند « و ستمکار به زودی داند که در کجا نشیند» (سورة شعرا، آیة 227) من پایان کار را نگرانم و چون پدرم شما را از عذاب خدا میترسانم. به انتظار بنشینید تا میوة درختی را که کِشتید بچینید و کیفر کاری را که کردید ببینید.
سخنان فاطمه (س) که از دل داغدارش برخاسته بود به اتمام رسید. ابوبکر شروع به پاسخ نمود و پیامبر(ص) و فاطمه (س) را ستود اما گفت من از پدرت شنیدم که پیامبران ارث نمیگذارند. فاطمه فرمود: رسول خدا از کتاب خدا بیرون نمیرود او آنچه میگوید نباید خلاف قرآن باشد. این آیات قرآن است که میگوید: «از من و از آل یعقوب میراث میبرد» (سورة مریم، آیه7) و میگوید: «سلیمان از داود ارث برد» (سورة نحل، آیة 17) خدای عزوجل همة احکام ارث را به روشنی و به حق بیان کرده است و هیچ نکتهای در سهم الارث کسی ناگفته نگذاشته است. پیامبران ارث نهادند و ارث بردند، آنچه به ارث نمیرسد پیامبری است نه مال و منال. چرا ارث پدرم را از من میگیرید؟ آیا در کتاب خدا فاطمه دختر محمد(ص) از این حکم بیرون شده است؟ اگر چنین آیهای است بگو تا بپذیرم.
دختر پیامبر دل آزرده و خشمگین به خانه برگشت و دیگر با خلیفه حرف نزد. روزهایی را که پس از مرگ پدر زیست، رنجور، پژمرده و گریان بود بزودی مقدمات شهادتش آماده میشود و او نالان در بستر بیماری میافتد. زنان مهاجر و انصار به عیادتش رفتند و گفتند چگونه شب را به صبح رسانیدهای. پاسخ زهرا3 پاسخ احوالپرسی نیست او روحیة رنگپذیری مردم آن زمان و همة زمانها را نشان میدهد. خطبهای بلیغ میخواند و اوضاع آن روز مدینه را روشن میسازد و در مورد 50 سال آینده خبر میدهد.
به خدا دنیای شما را دوست نمیدارم و از مردان شما بیزارم! درون و برونشان را آزمودم و از آنچه کردند ناخشنودم! چون تیغ زنگار خورده نابُرّا، و گاهِ پیشروی واپسگرا، و خداوندان اندیشههای تیره و نارسا خشم خدا را به خود خریدند و در آتش دوزخ جاویدند!
ناچار کار را بدانها واگذاردم و ننگ عدالتکشی را برایشان بار کردم. نفرین بر این مکّاران، و از رحمت حق این ستمکاران دور باشند.
وای بر آنان چرا نگذاشتند حق در مرکز خود قرار یابد و خلافت بر پایههای نبوت استوار ماند؟ آنجا که فرود آمد نگاه جبرئیل امین است و بر عهدة علی که عالم به امور دنیا و دین است. به یقین کاری که کردند خسرانی مبین است. به خدا علی را نپسندیدند چون سوزش تیغ او را چشیدند و پایداری او را دیدند. دیدند که چگونه بر آنان میتازد و با دشمنان خدا نمیسازد.
به خدا سوگند اگر پای در میان مینهادند و علی را بر کاری که پیامبر به عهدة او نهاد، میگذاردند آسان آسان ایشان را به راه راست میبرد و حق هر یک را بدو میسپرد چنانکه کسی زیان نبینید و هر کس میوة آنچه کشته است، بچیند. تشنگان عدالت از چشمة معدلت او سیر و زبونان در پناه صولت او دلیر میگشتند. اگر چنین میکردند درهای رحمت از زمین و آسمان به روی آنان میگشود. اما نکردند و به زودی خدا به کیفر آنچه کردند آنان را عذاب خواهد فرمود. بیایید و بشنوید!
شگفتا! روزگار چه بوالعجبها درپس پرده دارد و چه بازیچهها یکی پس از دیگری برون میآرد. راستی مردان شما چنین کردند؟ و چه عذری آوردند؟ دوستنمایان غدّار. در حق دوستان ستمکار و سرانجام به کیفر ستمکاری خویش گرفتار. سر را گذاشته به دُم چسبیدند. پی عامی رفتند و از عالم نپرسیدند. نفرین بر مردمی نادان که تبهکارند و تبهکاری خود را نیکوکاری میپندارند.
وای بر آنان! آیا آن که مردم را به راه راست میخواند. سزاوار پیروی است یا آن که خود راه را نمیداند؟ در این باره چگونه داوری میکنید؟
به خدایتان سوگند آنچه نباید بکنند، کردند. نواها ساز و فتنهها آغاز شد. حال لختی بپایند تا به خود آیند و ببینند چه آشوبی خیزد و چه خونها بریزد! شهد زندگی در کامها شرنگ و جهان پهناور بر همگان تنگ گردد. آن روز زیانکاران را باد در دست است و آیندگان به گناه رفتگان گرفتار و پای بست. اکنون آماده باشید که گرد بلا انگیخته شد و تیغ خشم خدا از نیام انتقام آهیخته. شما را نگذارد تا دمار از روزگارتان برآرد. آنگاه دریغ سودی ندارد.
جمع شما را بپراکند و بیخ و بنتان را برکند. دریغا که دیدة حقیقتبین ندارید. بر ما هم تاوانی نیست که داشتن حق را ناخوش میدارید.
سخنان فاطمه (س) اعلام خطری بود که نه تنها مهاجرین و انصار بلکه حکومت و آیندة نظام اسلامی را تهدید میکرد و دیری نگذشت که تحقق یافت.
زنان مهاجر و انصار سخنان حضرت را برای همسرانشان گفتند آنان نیز برای عذرخواهی به نزد فاطمه آمدند و حضرت فرمود: از من دور شوید دیگر کاری ساخته نیست.
ابوبکر و عمر نیز خواستار دیدار او شدند اما دختر پیامبر آنان را نپذیرفت به علی(ع) متوسل شدند. علی(ع) از فاطمه خواست آنان را بپذیرد. فاطمه گفت حال که چنین است خانه خانة تو است. (بحارالانوار، ج43، ص 17)
فاطمه (س) با سردی با آنان برخورد میکند و فقط یک جمله فرمود به آنان گفت: نشنیدید که پدرم فرمود فاطمه پارة تن من است هر که او را بیازارد مرا آزرده است؟ گفتند: آری. فاطمه گفت: شما مرا آزردید و من از شما ناخشنودم. آنان از خانة او بیرون رفتند و ابوبکر تا پایان عمرش از اینکه دستور تفتیش خانة فاطمه را داده بود دچار وحشت بود. فاطمه در واپسین روزهای زندگی اسماء بنت عمیس را طلبید و گفت: من خوش نمیدارم برجسد زن جامهای بیفکنند و اندام او از زیر جامه نمایان باشد. اسماء گفت من در حبشه چیزی دیدم اکنون صورت آن را به تو نشان میدهم سپس چند شاخة تر خواست شاخهها را خم کرد پارچهای بر روی آن کشید. فاطمه لبخند زد و فرمود: چه چیز خوبی است، نعش زن از نعش مرد مشخص نمیشود و سپس به اسماء وصیت کرد که پس از مرگ او را غسل دهد و کسی بر جنازهاش نیاید. (بحارالانوار، ج43، ص 18(ص))

شهادت جانگداز فاطمه (س)
 فاطمه (س) بعد از رحلت رسولالله(ص) و انحراف اسلام از مسیر اصلی و مظلوم شدن همسر و هجوم به خانهاش و شکستن حرمتش و غصب فدک و از دست رفتن حق و دیدن آن همه بیحرمتی از اصحاب رسولالله(ص) و بالاتر از همه دگرگونیهایی که پس از رسول خدا(ص) به فاصلهای اندک در سنت مسلمانی پدید گردید، روح و سپس جسمش سخت آزرده شد و نالان در بستر بیماری افتاد. هر کدام از این پیشامدها به تنهایی برای از پای انداختن هر زنی کفایت میکند. چنانکه تاریخ نشان میدهد او پیش از مرگ پدر بیماری جسمانی نداشته و چهار فرزند سالم و رشید به دنیا آورده است.
اینکه زهرا3 چند روز در بستر بیماری به  سر برده معلوم نیست اما دو هفته مانده به شهادت حال حضرت بسیار وخیم بود. تاریخ شهادتش هفتاد و پنج یا نود و پنج و یا به قولی شش ماه بعد از رحلت رسولالله(ص) میباشد. از حضرت صادق(ع) روایت شده که فاطمه (س) در سوم جمادیالاخر سال یازدهم هجری وفات نمود.
در روز وفات، سلمی همسر ابورافع در خانة فاطمه (س) مشغول خدمت بود. او میگوید: فاطمه آن روز حالش بهتر بود به نحوی که این بهبودی خیال اطرافیان را راحت نمود. علی(ع) که در این ایام بیشتر در کنار او به سر میبرد به قصد عبادت به مسجدالنبی رفت و یا به قصد امرارمعاش از خانه خارج شد. فاطمه دخترانش را هم به خانة یکی از زنان بنیهاشم و پسرانش را برای زیارت مرقد مطهر رسولالله(ص) از خانه بیرون فرستاد سپس از من خواست آبی حاضر کنم تا غسل نماید. فاطمه به بهترین وجه غسل کرد و جامههای تازه پوشید و فرمود: بسترم را در وسط اتاق بیفکن سپس نماز خواند و در بستر رو به سوی قبله دراز کشید و دست راست خود را زیر گونه خود نهاد و چهرة خود را با گوشة عبا پوشانید و به من فرمود: قدری استراحت میکنم هنگام اذان مرا صدا بزن اگر جواب دادم که هیچ و گرنه به علی(ع) خبر بده. سلمی گوید همین کار را کردم و چون فاطمه جواب نداد فهمیدم که رحلت فرموده است. زمان رحلت فاطمه (س) بین نماز عصر و مغرب بوده است. همان وقت حسنین آمدند و من آنها را به سراغ پدرشان فرستادم. علی(ع) پیکر پاک فاطمه را با کمک اسماء بنت عمیس که در هنگام بیماری فاطمه (س) دائماً به خانة او رفت و آمد داشت، غسل داد و کفن نمود و از فرزندانش خواست تا با مادر وداع کنند. مردم مدینه درون خانة فاطمه (س) تجمع کرده بودند و به علی(ع) تسلیت گفتند و منتظر تشییع جنازه بودند. اما ابوذر بیرون آمد و گفت: مراسم تشییع عقب افتاده است. چون شب نیز فرا رسیده بود همگی به خانههای خود بازگشتند و فقط بنیهاشم و اصحاب خاص علی(ع) حضور داشتند. سرانجام علی(ع) به همراه فرزندان و تعداد اندک از نزدیکان و یارانش در تاریکی شب بدن مطهر فاطمه (س) را تشییع کردند و مخفیانه او را تدفین نمودند (طبقات ابن سعد، ج8، ص 18). بخاری مینویسد: « همسرش او را شبانه به خاک سپرد و اجازه نداد تا ابوبکر بر جنازة او حاضر شود.» (صحیح بخاری، ج5، ص 177). بنابر وصیت فاطمه(ص) هیچ کس از آنان که مورد خشم او بودند در تشییع جنازة او حضور نیافتند و علی(ع) به وصیت همسرش عمل فرمود. فاطمه (س) خواسته بود که به نحوی برنامهریزی کنند که افراد خاصی حضور داشته باشند و افرادی که به او جفا کردهاند حتماً در مراسم حضور نیابند. علی پس از دفن فاطمه (س) رو به مزار پیغمبر کرد و گفت: « ای پیغمبرخدا از من و از دخترت که به دیدن تو آمده و در کنار تو زیر خاک خفته است، بر تو درود باد! خدا چنین خواست که او زودتر از دیگران به تو بپیوندد. پس از او شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتنداری من از دست رفته. اما آنچنان که در جدایی تو صبر را پیشه کردم، در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره ندارم که شکیبایی بر مصبیت سنت است. ای پیغمبر خدا! تو بر روی سینة من جان دادی! تو را به دست خود در دل خاک سپردم! قرآن خبر داده است که پایان زندگی همه بازگشت به سوی خداست. اکنون امانت به صاحبش رسید. زهرا از دست من رفت و نزد تو آرمید. ای پیغبر خدا! پس از او آسمان و زمین زشت مینماید و هیچگاه اندوه دلم نمیگشاید. چشمانم بیخواب و دل از سوز غم کباب است تا خدا مرا در جوار تو ساکن گرداند. مرگ زهرا ضربتی بودکه دل را خسته و غصهام را پیوسته گردانید و چه زود جمع ما را به پریشانی کشانید. شکایت خود را به خدا میبرم و دخترت را به تو میسپارم! خواهد گفت که امتت پس از تو با وی چه ستمها کردند. آنچه خواهی از او بجو و هر چه خواهی بدو بگو تا سرّ دل بر تو گشاید و خونی که خورده است بیرون آید و خدا که بهترین داور است میان او و ستمکاران داوری نماید.
سلامی که به تو میدهم نه از ملامت و از روی شوق است نه کسالت. اگر میروم نه ملول و خستهجانم و اگر میمانم نه به وعدة خدا بدگمانم و چون شکیبایان را وعده داده است در انتظار پاداش او میمانم که هرچه هست از اوست و شکیبایی نیکوست.
اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود برای همیشه در کنار قبرت میماندم و در این مصیبت بزرگ چون فرزندمرده جوی اشک از دیدگانم میراندم.
خدا گواه است که دخترت پنهانی به خاک میرود. هنوز روزی چند از مرگ تو نگذشته و نام تو از زبانها نرفته. حق او را بردند و میراث او را خوردند. درد دل را با تو در میان میگذارم و دل را به یاد تو خوش میدارم که درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه. (اصول کافی، ج1، ص 458-45(ص))
فقدان دختر پیامبر(ص) علی را سخت آزرده ساخت. در سندهای دیرین دو بیت را به او نسبت دادهاند که نشان دهندة سوز درونی او است. پیام حاکم بر این دو بیت نفی حب و دلبستگی به دنیاست و اینکه هیچ عُلقه و دوستی و محبتی پایدار نیست. (ر.ک دیوان امام، ص 416)

محل دفن فاطمه (س)
زهرا میخواست دور از چشم ناسپاسان و حق ناشناسان به خاک سپرده شود و نشانی او هم دور از چشم آنان باشد.
در مورد مزار دختر رسول خدا(ص) در تاریخ سه قول آمده است:
1ـ او را در خانه اش دفن کردند. (اصول کافی، ج1، ص461)
2ـ در خانة عقیل برادر حضرت علی(ع) به خاک سپرده شد. خانة عقیل ظاهراً میان بقیع و حرم رسول الله است. (طبقات ابن سعد، ج8، ص 20)
3ـ در قبرستان بقیع مدفون گردید. (بحارالانوار، احوال فاطمه (س)، ص 182)
در مورد قول سوم با توجه به بیرغبتی فاطمه (س) که نمیخواست گروه حاکمه در مراسم او شرکت داشته باشند، اگر جنازة تا بقیع حمل میشد، آنها متوجه میشدند. پس این قول از اعتبار کمتری برخوردار است.
اما قول اول و دوم قابل قبول هستند و هر کدام را بپذیریم در جریان توسعه حرم، قبر فاطمه (س) در محدودة حرم قرار گرفته است. به نظر میآید حدیثی از رسول الله(ص) که فرمودهاند: میان منبر و قبر من روضهای از روضات بهشت است، به قبر فاطمه (س) نظر دارد. ابن شهر آشوب از گفتة شیخ طوسی نویسد: آنچه درستتر مینماید اینکه او را در خانهاش یا در روضة پیامبر به خاک سپردند (مناقب آل ابیطالب، ج3، ص 365)
اما گفته شده که علی(ع) برای پنهان داشتن قبر دختر پیامبر(ص) صورت هفت قبر (بحارالانوار، ص 182) و به روایتی چهل قبر ساخت و این قرینهای است که قبر در داخل خانه نبوده است. علاوه بر آن علی(ع) قبر فاطمه را در جایی قرار نمیداد که فرزندانش دائماً آن را بنگرند. با این حساب قول دوم از اعتبار بیشتری برخوردار خواهد بود.
به هر حال از پنهان داشتن قبر دختر پیامبر پیداست که او میخواسته با این کار ناخشنودی خود را برای همیشه آشکار سازد.

درود خدا بر او باد

برخی از منابع و مآخذ

قرآن کریم / شرح نهج البلاغه (ابن ابیالحدید) / الکامل فی التاریخ  (ابن اثیر) / الطبقات الکبری (ابن سعد) / مناقب آل ابیطالب (ابن شهرآشوب) /  سیرة النبی (ابن هشام) / مقاتل الطالبیین (ابوالفرج اصفهانی) / حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء (ابونعیم اصفهانی) / بلاغات النساء (ابی طاهر مروزی) / المسند (احمدبن حنبل) / کشف الغمّه (اربلی) / الصحیح (بخاری) / انساب الاشراف (بلاذری) / تفسیر الدر المنثور (سیوطی) /  امالی (شیخ طوسی) / مصباح المتهجد (شیخ طوسی) / روضة الواعظین  (فتال نیشابوری) / ینابیع المودّة  (قندوزی) / الاصول من الکافی (شیخ کلینی) / بحارالانوار (علامه مجلسی) / الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد (شیخ مفید) / المغازی (واقدی) / تاریخ الیعقوبی (یعقوبی)