اگر چه در پی انتشار هر متد آموزشی، یکسری علامتهای سوال و کاستیها، فراروی متخصصین ودست اندرکاران فن قرار میگیرد که حاصل آن: زایش سوال، تذکر ،نقد و راهکارهایی توسط ایشان است. در این مقال به بررسی کتاب آموزش تنبک به روایت فربد یداللهی از انتشارات چنگ، 1386خواهیم پرداخت که لازم است قبل از ورود به مبحث نقد، چند مطلب یادآوری و ذکر شود:
1- همانگونه که شاهدبودهایم، کتب آموزشی زیادی برای تنبک گردآوری وچاپ شده و بعضا"بصورت همزمان یابا اندک فاصله زمانی روانه بازار گردیدهاند، اما براساس استاندارد و معیار مشخصی نبوده و در زمینههای علایم، روند آموزش، انتخاب قطعات، مبحث روانشناسی آموزش و… دچار کاستی یا تکثر و تنوعهایی فاحش و بعضا"بیدلیل هستند که اغلب از سلیقه شخصی نگارندگانشان نشأت گرفته و به اصول و مبانی آموزش کمتر دقتی شده است. دراین بین، بیشترین سهم را "ازدیاد و تغییرات علایم در خط نت تنبک" داراست. شاید دلیل این امر را بتوان نبودن واحد یا تشکلی متخصص وصاحبنظر (دولتی یا غیر دولتی)بهعنوان ناظر بر چاپ کتب آموزشی دانست.
2- نگارنده معتقد است این نوشتار هرگز به معنای نفی کامل کتاب نیست زیرا - تنها کسی که هیچ کاری نمیکند از اشتباه مصون است - اما کم کاری و انفعال جامعه نقاد - اگر بتوانیم به داشتن آن قائل شویم - انگیزه اصلی این بررسی است.
3- نقد در تمامی امور و بخصوص هنر؛ بال پرواز، پویایی و پیشرفت تلقی میگردد و نقادی بدون غرض و منصفانه، بالندگی و رشد را در پی خواهدداشت که متاسفانه در جامعه موسیقی ما بسیار غریب و کمرنگ است.
و اما کتاب مورد نظر که از طرح جلدآن شروع میکنیم: طرح جلد هر کتاب، در واقع نمای آن محسوب شده و میتواند در جذب مخاطب تاثیر بسزایی داشته باشد. با توجه به پیشرفت چشمگیر هنر گرافیک و دسترسی به گرافیستهای توانا، انتظار میرفت که مؤلف با تعمیق بیشتری طرح جلد را انتخاب می نمود چراکه طرح فعلی بدلیل عدم بکارگیری المانهای تصویری و گرافیکی مناسب همسو با ریتم یا آموزش تنبک، کنتراست نامناسب و عدم هارمونی رنگها، تنها ازکولاژ چند تصویر و عنوان کتاب تشکیل شده که متأسفانه از دیدگاه ترکیب، کاریست ضعیف و نامناسب! انتظار از کتاب چاپ شده در سال86 این است که با استفاده از پتانسیلهای فراوان علوم و هنرهایی چون عکاسی و گرافیک، ایجاد انگیزه و القاء پیام را به مخاطب، از طرح جلد شروع کند و با انتخاب طرحی انتزاعی، مخاطب خود را که غالبا "اهالی هنر هستند، به فکر واداشته تا پس از مطالعه کتاب، ارتباط طرح جلد و مضمون آنرا دریابند. به قولی جلد کتاب، باید هر بینندهای را، حتی برای یک لحظه، مقابل خود نگه دارد. از اینرو، بهتر بود از آوردن عکسهایی که مشخصا"اصل موضوع رامعرفی میکند، امتناع میشد.
عنوان کتاب "آموزش تنبک به روایت فربد یداللهی" است؛ در فرهنگهای لغت، واژه "روایت" چنین معنی شده: نقل کردن مطلب، خبر، حدیث و...پس بکارگیری این کلمه باتوجه به توضیحات مقدمه که صاحب اثرخبر از طراحی و خلق کتاب، توسط خودش میدهد، درست بهنظر نمیرسد، چراکه نه مطلبی نقل شده و نه خبر و حدیثی بازگو میشود.
اولین جمله پیشگفتار چنین است: "کتاب آموزشی باید بر اساس منطق نوشته شود نه احساس..."؛ فرهنگ لغت معین احساس را چنین معنی میکند: دریافتن، درک کردن، دانستن...و منطق را: علم به قواعد و قوانینی میداند که فکر را هدایت کرده و از خطا مصون میدارد ؛ از آنجا که مبحث آموزش دارای مبانی خاص خود بوده و تقابل منطق و احساس در آن، محلی از اعراب ندارد، پس استعمال این دو واژه موجه نیست چراکه لازمه تدوین و تألیف یک متد آموزشی: علم، هنر ،تجربه، مطالعه و آگاهی از سایر علوم مرتبط، خلاقیت، ابتکار و ظرافتهای خاص در زمینههای عملی ونظری است.
در ادامه به استفاده از: "روشهای آموزشی صحیح و کلاسیک" برای تدوین کتاب اشاره میشود که منظور از روشهای صحیح و کلاسیک نامعلوم بوده و در هیچ جا از منابع آن نیز ذکری به میان نیامده؛ از نوشتههای مؤلف چنین بر میآید که تنها یا شاید بیشتر توجه ایشان در طول نگارش کتاب، به ردههای سنی بوده است، حال آنکه فاکتورهای مهم دیگری چون بهره هوشی متفاوت در افراد هم سن، تفاوت در سرعت یادگیری همسالان و...میبایست مدنظر قرارگیرد. بطور کلی درارائه مطالب وتنظیم متد آموزشی، سرعت یادگیری هنرجوی متوسط، ملاک و معیار است چراکه هنرجویان تیزهوش و کندذهن ، هر دو استثناء هستند و تعدادشان کم! در عین حال هنرآموز میتواند با تشخیص تیزهوشبودن شاگرد، برای وی تمرینات اضافی در نظر گرفته یادرسهای گذشته را با فرمهای متنوع و جدیدتری که حاوی نکات جدید باشد، به وی تکلیف کند.
نکته قابل ذکراینکه بدلیل برگزاری کلاسهای آموزشی بصورت هفتهای یکبار، به استثنای زمان کوتاهی (کمترازچندساعت) که هنرجودرکلاس آموزش حضوردارد، مابقی ساعات و ایام هفته را با کتاب خود خواهد بودکه لازمه این شرایط، کتابیست حتیالمقدور بدون ابهام، خود آموز و تا حد ممکن به زبان ساده تاهنرجو کمتر به مدرس نیازداشته باشد. دیگر مورد مهم درامر آموزش هدفمندبودن دروس است بدین صورت که میبایست هردرس، پیش نیاز درس بعدی باشد؛ حتی زیبایی یاجذابی قطعات نیز ،رغبت هرچه بیشتر هنرجو را برای یادگیری بدنبال خواهدداشت.
دیگرمورد محل اشکال در کتاب مورد نظر اشاره مختصر به حفظ کردن تکالیف، بعداز73درس میباشدکه آنهم شامل دروس مشخص شده است ونه همه!
بدنیست به مقوله حفظ کردن ازمنظرروانشناسان مروری داشته باشیم : اساسا"حفظ کردن وازحفظ نواختن،درحیطه مسایل مربوط به: توجه، علاقه، تحلیل، تداعی ومشاهده است . باید دانست که هیچ چیز بدون حفظ کردن فراگرفته نمیشود؛ یادگرفتن یک قطعه ازسریعترین و مؤثرترین راه، مشروط به درک ماهیت اجزاءوسپس حفظ کردن آنهاست. طبیعی است که تمرینهای حفظ کردنی ، بسته به ویژگی وتوانایی در هرفرد ،متغیر است؛پس این گفته مؤلف که:«متدایشان بدلیل کوتاه بودن دروس ، درتمام سنین مختلف،نتایج فوق العاده ای رادرپی داشته وهمه هنرجویان درسطح خوبی قرارگرفته اند»؛دراثر بی توجهی به آراءعلمی ذکرشده، برقلم جاری گشته وغیرمنطقی به نظرمیرسد.
درادامه آمده:«دروس این کتاب کاربردی ودرواقعیت قابل اجراست..»؛این جمله مبهم ونامناسب است چرا که نگارنده آن نتوانسته منظور خودرابه روشنی بیان دارد؛ آیا قطعات سایر کتب آموزشی در عالم خیال قابل اجرا هستندو در واقعیت کاربردی ندارند؟ اگر منظور نویسنده را ازاین واژگان،اجرای جدی فرض کنیم،پس این سوال پیش می آیدکه: آیا دروس اولیه کتاب دریک اجرای جدی(صحنه ای،استودیویی،همنوازی و..) واقعا"قابل اجراهستند؟ آیا این چند میزان کوتاه با قطعه ای همچون" گفتگوی چپ وراست" قابل قیاس است؟[درباره بهمن رجبی و خلق و خویش]
درابتدای سطر بعد به این جمله بر میخوریم:«این کتاب طوری طراحی شده که نمیتوان درپارهای مواقع بیش از یک درس یاحداکثردوصفحه درس داد..»؛ضمن ایراد وارده بر تعیین ناهمخوان حداقل و حداکثر- یک درس تادوصفحه- این ادعامبنای علمی هم نداردزیراهمانطورکه پیشترگفته شد: افراد،دارای سطح یادگیری وبهره های هوشی متفاوتی هستند، مضافا" اینکه عوامل دیگری چون: فاصله زمانی جلسات، میزان تمرین هنرجو، سرعت یادگیری و...نیز، عوامل تعیین کننده د رامر یادگیری هستند.
چندسطربعدبه تعریفی درباره پدیده تکامل برمیخوریم که اساسا "نادرست است:«هرپدیده ای ممکن است درطول زمان دچار نقصان شود این قانون تکامل است وازآن گریزی نیست، اما متاسفانه خیلی ازکتب خیلی زود و درزمان حیات نویسنده به ورطه نابودی کشیده میشودو...»؛مؤلف در این جملات، نقصان پدیدههارادرطول زمان، قانون تکامل خوانده که این تعبیر، منقوص است! اگربه نظریه چارلز داروین درکتاب" منشاءانواع-1859"مراجعه کنیم،بادوتز عمده روبرومیشویم که پس از آن نیز نظریه مکملی تحت عنوان:"نئوداروینیسم"برآن افزوده شدتا جایگاه واقعی جهشها(مثبت یامنفی بودنشان)را بررسی کندو چگونگی فرایند تکامل رانشان دهد:
1-تمامی اشکال امروزی، از گونه های ابتداییتر و قدیمی تکامل یافته اند.
2-تکامل ثمره انتخاب طبیعی است و انتخاب طبیعی در تنازع بقا. وقتی یاخته ای دو قسمت میشود، جفتی همسان باعناصر یکسان بوجود می آیداما گاه درعمل خطاهایی بسیار بسیار کوچک روی میدهدتا موجب شود که نسخه عین اصل نباشدکه این عمل جهش نام دارد. جهشها یا کاملا "بی اهمیتند یا احیانا "به دگرگونی چشمگیرمنجر میشود، گاهی نیز ممکن است زیان آور باشند که بسیاری بیماریها از همین دسته ناشی میشود...می بینیم که اولین ومهمترین شرط قانون تکامل،گذشت زمان است؛سوال اصلی اینجاست: کتابی که سال86 چاپ شده، چگونه در طول یکسال مشمول قانون تکامل شده وتمام کتب قبل از خود را به سرعت پشت سر گذاشته تا در این زمان کم صدرنشین آنهاشود(به ادعای نویسنده اش)؟حتی اصطلاح"به ورطه نابودی"نیزناصحیح است چراکه وقتی یک کتاب به چاپ ونشربرسد، تنها زمانی به ورطه نابودی می افتدکه تمامی نسخ چاپ شده آن ازبین رفته واثری ازآن باقی نماند!
یکی ازکارهای رایج وخوبی که امروزه درتولیدات فرهنگی به چشم میخورد،تقدیروتشکرازافرادیست که به نحوی پدیدآورنده اثررایاری کرده اند؛جناب یداللهی نیزدرصف سپاسها،«ازآقای فریدون حلمی بابت راهنمایی های سازنده شان..»تشکرکرده اند. همانطور که میدانیم جناب حلمی ازسازندگان خوش ذوق وفعال تنبک هستند که تنها چندماه نزدزندهیاد امیرناصرافتتاح، مشق تنبک کرده وسپس به ساختن آن روی آوردند. با توجه به سوابق جناب حلمی ازیکسوونبودن هیچگونه اطلاعاتی درموردساخت تنبک یاپوست وچوب دراین کتاب،استعمال این عبارت درتالیف یک متدآموزشی،محل تعجب است وسوال!؟
سخن آخرپیشگفتا رچنین است:«..هرگزبدنبال کتابی نباشیدکه بتوانیدباآن نوازنده تنبک شوید،بلکه بدنبال کتابی باشید که نتوانید بدون آن تنبک نوازشوید.»بافرض یکی بودن تنبک نواز و نوازنده تنبک جمله را ازحالت فانتزی درآورده وساده نویسی میکنیم:*کتابهایی هستندکه باآن میشود نوازنده تنبک شد امابدرد نمیخورند-*تنهایک کتاب است که تا آن نباشد کسی نوازنده نمیشود...!اگربگوییم این ادبیات وجمله بندی بااین اعتمادبه نفس،بوی توهم میدهد،بیراه نگفته ایم.پس جناب یداللهی خودباکدام کتاب نوازنده شده؟ بهتر نیست قضاوت رابر عهده گذر زمان گذاشت تاهمگان ببینندآیااین اثر درعمل، ادعاهای نویسنده اش رااثبات خواهدکردیانه؟
ژص6مقدمه کتاب؛ازقول بهمن رجبی به تعداد9خط،ابراز نظرهایی آمده که طبق شناخت ازاخلاق واندیشه ایشان وتأکیدهمواره براستفاده بجاوصحیح ازکلمات،بعیدبه نظر میرسد،گواینکه بااندک تفحص مانیز ، صحت آن موردخدشه وتکذیب قرار گرفت : ( « ..برای نوشتن هرنت بررسیهای لازم انجام شده..»-«..خیلی ازتکنیکها از ابداعات ایشان است واز نا محدودبودن تکنیک و ترکیب کتاب خبرمیدهد..»-«..درجلددوم این کتاب،اکثرموضوعات حول محور ریتمهای لنگ و ریز هفدهم و اجراهای دوترکیبه دور میزند که همگی از ابداعات یداللهی است ..»؛آیایک کتاب 127صفحهای، تکنیکها و ترکیبهایش نامحدود است؟ آیا ریتمهای لنگ و اجراهای دو ترکیبه توسط یداللهی ابداع شده و تا قبل از ایشان وجود نداشته؟ اساسا"ریزهفدهمی وجوددارد؟ لازم به ذکراست که اشتباهات نگارشی وچاپی کتاب نیز،خبر از ویرایش و نظارتی ضعیف برآن میدهد.
درص9کتاب ، توضیحاتی تحت عنوان:«تئوری موسیقی»آورده شده که لازم به توضیح است:اطلاق این عبارت برای چند علامت قراردادی وتعریف، اشتباه است چراکه تئوری موسیقی،مقوله ایست بسیارفراترازاین دوصفحه وبجاست اگررجوعی داشته باشیم برکتبی همچون:[تئوری موسیقی-پورتراب] یا[تئوری بنیادی موسیقی -پرویزمنصوری]تاوسعت علم تئوری موسیقی بیشترنمایان شود.
این بخش که اگرتئوری تنبک نام میگرفت بهتربود،بدلیل حجم زیادتعاریف واستفاده بی دلیل ازکلمات ثقیل وفانتزی بدون پیش زمینه مناسب وبعضا"تعاریف ناقص، جای انتقادفراوان دارد:«...اساس ریتم، الگویی تکرار شونده از حس تنش و آسودگی یا حس انتظار و ارضاست. این تناوب ریتمیک به گونهایست که گویی در سیر زمان رسوخ میکند..»؛این جمله، تفسیریست شاعرانه و مخیل از ریتم نه تعریف کاربردی و آموزنده دریک متد آموزشی! آیااین تعریف برای هنرجوی مبتدی با آن شوق یادگیری و کنجکاوی که معلوم نیست درچه سطحی از سواد قراردارد، مناسب است؟ آیاهنر یک مدرس ،پیچیده جلوه دادن علم مورد تدریس خوداست یاتلاش برای ارائه هرچه سادهتر و روانتر آن؟ کدامیک ازاین دوشیوه در جذب هرچه بیشتر هنرجو موفق ترند؟
اشکالی که براکثر کتب آموزشی ونیز این کتاب مترتب است، آوردن حجم زیادو پیوستهای ازمطالب تئوری،علائم، وتعاریف ،بصورت یکجا دراول کتاب است که این کار از منظر روانشناختی، نادرست است؛ زیرا یادگیری و به ذهن سپردن این مقدار مطلب تخصصی - آنهم در شرایطی که رسیدن به بخش عملی آن، بعضا"با فاصله زمانی زیادی مصادف میگردد- کار دشواریست و در برخی موارد، به سر خوردگی فرد بدلیل عدم فراگیری یا فراموش شدن آن و نهایتا"، پشیمانی او، از آموختن این علم منجر میشود. پس بهتر است هر قسمت از مبحث تئوری،توأم بادرس عملی اش آورده شودتاعمق فراگیری بیشتر شده و فرایند تثبیت آن درحافظه بلندمدت،باقدرت بیشتری صورت پذیرد.
در تعریف میزانهای ساده نیز نکاتی مغفول مانده که لازم به یادآوریست: میزانهای ساده نیزدارای تقسیمات متفاوتی هستند: [میزانهای ساده دوتایی که هردوره آن ازدوضرب تشکیل شده]-[میزانهای ساده سه تایی که هردوره آن از سه ضرب تشکیل شده]ودرهرمیزان سه تایی: سه نت سفید یا سه نت سیاه یا سه نت چنگ و...جای میگیرد مثل 2/3-4/3-8/3 ؛ طرفه اینکه در تعریف میزان، اشارهای به سنکپها و ضربهای قوی و ضعیف نشده؛ مثلا"تفاوت: 4/4با4/2 و...// در تعریف میزان نما نیز پس از توضیح محل قرارگرفتن آن،آورده شده:«...که عددبالا نشانه تعداد ضرب و عدد پایین نشانه ارزش ضرب میباشد»؛ این تعریف کامل نیست و باید تناسب عدد پایین را با نت گرد [بیشترین واحدزمانی در موسیقی ] اشاره کرده و با مثالی کامل میکرد: مثلا"در ریتم4/2 عدد پایین دو تا 4/1 گرد، در هر میزان است.
در صفحات12و13 با علائم اختصاری یا قراردادی تکنیکها مواجه میشویم که نسبت به کتب قبل از خود ، دچار تغییر و اضافات زیادی شدهاند! با مروری بر تاریخچه خط و سیر تحول آن، می بینیم که وجه بارز پیشرفت و تکامل خط، حرکت بسوی ایجاز و کم شدن علائم بوده است. با بررسی کتب آموزشی قبل ازاین کتاب تا به امروز، نقص یا کمبودی احساس نشده، حال آنکه تاهمین جا نیز اعتراضات زیادی به تشتت علائم در کتب آموزش تنبک، ابراز شده چرا که این عمل، دقیقا" گام نهادن در مسیر سر در گمی هر چه بیشتر هنرجویان این رشته محسوب و در واقع نوعی اعلام استقلال بیدلیل است،بهخصوص اینکه تغییرات در جهت پیچیده ترکردن اشکال و علائم بوده، در حالیکه بعکس، میباست سادهترین علائم، طراحی میشد تا اعمال دیدن چشم، فرمان مغز و اجرای آن توسط دست، در کمترین زمان ممکن (باتوجه به سرعت بالای برخی قطعات) انجام گیرد. حتی شلوغ کردن صفحه و عدم توجه به ایرادات وارده سالیان اخیر تا جایی پیش رفته که در انتهای صفحه 13خبر از مربعی داده میشود که علائم اختصاصی این کتاب در آن قرار میگیرند! توجیه یا الزام این کار چیست؟ بر ما پوشیده است!!
در صفحات 14و 15به یک عمل عجیب برمیخوریم: ترجمه تحت اللفظی و لغت به لغت تکنیکهاو علائم آنهم نه به صورت عبارت و براساس استانداردهای بین المللی سازهای کوبه ای!سوال اینجاست که:اگرقراراست این کتاب توسط غیرایرانی مورداستفاده قرارگیرد،پس تکلیف ترجمه بقیه صفحات کتاب چیست؟آیاترجمه دوصفحه ازیک کتاب 127صفحه ای،قابلیت تدریس آنرابه انگلیسی زبانها بوجود خواهد آورد؟ و اگر هدف این نیست، پس علت اینکار چه میتواند باشد؟
همچنانکه میدانیم،درخط نت موسیقی،کوچکترین اثرقلم یعنی یک نقطه،دارای ارزش بوده وعلامت محسوب میشود؛ حال آنکه در این کتاب،وجود دو خط موازی در ابتدای هر سطر، به شکلی که خط حامل را قطع کرده و حالت H انگلیسی را بوجود آورده خودنمایی میکند و به نظر دارای هیچ معنیای نمیرسد چه اینکه مؤلف نیز در هیچ جابدان اشارهای نکرده.
و اما جدیترین ایراد وارده براین کتاب که به تنهایی آنرا از سلک کتب پیشرفته خارج میسازد،بیتوجهی و عدم استفاده ازعکس، لوح فشرده، نرم افزار و...به همراه کتاب است!دراکثرکتب و متدهای آموزشی امروز دنیا ، بطور مفصل ومحوری ازعکس،سی دی ونرم افزاربهره گرفته شده تا،شگردهای مختلف نوازندگی،حالت صحیح قرارگرفتن دستهاواجرای تکنیکها،براحتی دردسترس هنر جوباشد؛حتی نرم افزارهایی دربازار وجودداردکه قابلیت تنظیم ومشاهده را از چندزاویه داراست.بنابراین انتظار آن میرفت، کتابی که پس از متدهایی چون: مرحوم تهرانی، مرحوم افتتاح، رجبی، اسماعیلی،حسابی، اخوان، وچندین اثردیگر،به چاپ میرسد،ضمن استفاده ازتمام نکات مثبت وتجربیات گرانبهای پیشینیان خود،نقائص وکاستیهای آنانرابرطرف کرده باشد؛نه اینکه مغتنم ترین دستاوردگذرزمان رانادیده بگیرد.
درصفحه 26آورده شده : «..اصولا"هیچ هنرجویی دقت نمیکندکه میبایستی دوپلنگ پشت سرهم بادو انگشت اجراشود..»
بهتر بود بجای کلمه اصولا"، لغت معمولا"بکار میرفت زیرا اینگونه نیست که از اصل و اساس هیچکس به این امردقت نکندکه درا ینجا باز هم بیدقتی در استفاده از کلمات را شاهد هستیم.
در صفحه 42 آمده: ". . تدریس این صفحه وصفحه بعدی برای سنین زیر9سال وهنرجویانی که سنی از آنهاگذشته وبه حرفه ای بودن فکرنمیکنند،توصیه نمیشود" اولین دستاورد این جمله، سرخوردگی و احساس تحقیر این دو گروه سنی است و ما نیز با دیدن آن در مییابیم که مؤلف تاچه اندازه از مبحث روانشناسی آموزش دور است! پس از بررسی این دو صفحه با هیچ نکته عجیب و صعب العبوری که فاکتور مهمی برای حرفهای شدن یا وجه افتراقی برای سن و سال هنرجو محسوب شود، مواجه نمیشویم. بطور معمول در سیستمهای آموزشی، میبایست هرچه رو به جلوتر میرویم با تکنیکهای پیچیده تر و تمرینات دشوارتری روبرو شویم، حال آنکه این دو صفحه در وسط کتاب قرار گرفته جای سوال است؟
درصفحه45نوشته شده:«ازاین صفحه به بعددروسی که با علامت فلش مشخص شده اندراحفظ کنیدوبرای معلم خودودیگران از حفظ بنوازیددرغیراینصورت هیچوقت حرفی برای گفتن ندارید»؛ بازهم نقص در جملهبندی و بدسلیقگی در استعمال الفاظ و کلمات..! آیا همه کسانی که درتنبک نوازی حرفی برای گفتن دارند،این درسها را نواختهاند؟
آیاکسی که این دروس راحفظ نکرده وننوازد ، دیگر در هیچ برهه ای اززمان-حتی تاپایان عمر-حرفی برای گفتن کسب نکرده ونخواهدداشت؟ تکلیف گذشتگانی که این قطعات را ننواخته وآیندگانی که احیانا"نخواهندازاین کتاب استفاده کنند، چیست ؟ واقعا"هیچ حرفی برای گفتن نداشته وندارند؟ آیا باب نوآوری و خلاقیت همین جابسته شده و ختم آن اعلام میگردد؟مگردراین چندمیزان نسبتا"کوتاه،چه چیزی گنجانده شده که تا این حد سرنوشت ساز و تعیین کننده آینده یک تنبک نواز است؟ و دهها سوال دیگر..
درذیل صفحه 58بدون هیچ توضیح قبلی به علامت= Sسوردین یاگرفته برخوردمیکنیم که تاقبل ازاین صفحه،نه درموردشکل یانحوه صحیح اجرای این علامت،توضیحی آمده ونه درلیست علائم بدان اشاره ای شده!جالب تراینکه درصفحه74بادوعلامت جدیدS_ ------------S+ روبرو میشویم که ظاهرا"فرمهای دیگری ازهمین تکنیک است وبالطبع مسبوق به هیچ سابقه وتوضیحی نیست.
در صفحه 75 تمرینی تحت عنوان «زنگ تفریح»گنجانده شده که بد نیست به آنهم گریزی بزنیم. بطور معمول همه ما از شنیدن این عبارت، نوعی استراحت توأم با کار سبک [نسبت به فعالیتهای انجام گرفته] درذهنمان تداعی میشود که مشخصههای بارز آن صرف انرژی کمتر، فضای مفرح و در نتیجه رفع خستگی است؛ این تمرین بعکس عنوانش، نوعی تمرین جدی و مفیدبرای هنرجوست که اتفاقا"، دقت بیشتری رامی طلبدزیرادرجهت هماهنگ نمودن دودست باهم و تقویت دست چپ، سودمند است؛ اما چرازنگ تفریح نام گرفته ودرصفه 75 آنهم فقط یکبار در طول کتاب آمده از دیگر اتفاقات عجیب کتاب است!
درراستای توجه به اکول یا استیل نوازنده نیز بدنبود اگر، نواختن در برابر آینه تأکید و تجویز میشد.
واما...به مصداق :عیب می جمله بگفتی هنرش نیزبگوی...محاسن این کتاب هم جای ذکروبرشمردن دارندکه بارزترین آنها را میتوان: چینش مناسب تمرینات وحالت پلکانی آنها تارسیدن به ریزوپس از آن گلیساندو، توضیح و آوردن نمونه هایی برای سنکپ مساوی و نامساوی، تریوله، سکستوله، دوؤله، کوارتله و...،استفاده ازریتمهای متنوع ترنسبت به کتب سلف خود دانست.
باآرزوی توفیق روزافزون برای فعالان دلسوزعرصه فرهنگ و هنر....