همشهری آنلاین؛ الهه فراهانی: حدود یک ماه قبل پسری جوان به نام علی که صاحب کافیشاپی در یکی از مناطق تهران بود، از محل کارش خارج شد تا به دیدن دوستش برود. در بین راه اما دو نفر که از کنار او رد میشدند به وی تنه زدند اما در آن لحظات علی متوجه چیزی نشد تا اینکه به خانه دوستش رسید و وقتی وارد شد، گفت که حالش خوب نیست و درد و سوزش عجیبی در شکمش حس میکند.
دوستش وقتی متوجه شد بخشی از شکم علی قرمز شده، احتمال داد که حساسیت فصلی است. ساعتی بعد علی از دوستش خداحافظی کرد و راهی خانهاش شد اما در چند قدمی خانه از حال رفت و روی زمین افتاد. همسایهها با دیدن علی، موضوع را به خانوادهاش اطلاع دادند و او برای درمان به بیمارستان انتقال یافت اما دقایقی بعد و در اوج ناباوری به کام مرگ رفت.
فرضیه جنایت
مرگ پسر جوان عجیب بود. او ورزشکار بود و بدنی قوی داشت و خانوادهاش حدس میزدند که حادثهای برایش رخ داده است. از سوی دیگر گفتههای او نزد دوستش درباره تنه زدن دو نفر در خیابان، ماجرا را مشکوکتر میکرد. در این شرایط بود که به دستور قاضی محمدجواد شفیعی، بازپرس جنایی تهران جسد به پزشکی قانونی انتقال یافت.
درگام بعدی، اکیپی از ماموران اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت به بررسی دوربینهای مداربستهای پرداختند که در مسیر رفتن علی به خانه دوستش بودند. بررسیها نشان میداد وقتی علی محل کارش را ترک کرد، سرنشینان یک دستگاه موتورسیکلت از کنار او رد شده و یکی از آنها به علی تنه زده اما بعد عذخواهی کرده و از آنجا دور شده است.
با این حال هنوز هیچ چیز مشخص نبود تا اینکه پزشکی قانونی اعلام کرد سم عجیبی وارد بدن علی و باعث مرگش شده است. بنابراین ماموران احتمال دادند که موتورسواری که به مقتول تنه زده بود، با سرنگ سم مرگبار را به بدن او تزریق کرده بود.
اختلاف ۴۰ میلیارد تومانی
تیم جنایی در گام بعدی به سراغ افرادی رفت که با مقتول خصومت شخصی داشتند. در یافتههای پلیس، یکی از بستگان او به نام چنگیز نقش پررنگی داشت. او از مدتها قبل با علی و پدرش دچار اختلاف شده بود. پدر علی یک تاجر ثروتمند و صاحب چندین ملک و مغازه در پایتخت بود. بررسی ها حاکی از آن بود که پدر علی با چنگیز اختلاف ۴۰ میلیاردی داشته است. دعوا و درگیریهای باعث شده بود که سال گذشته در یک مهمانی چنگیز و پدر علی با یکدیگر درگیر شوند که در آن درگیری علی(مقتول) در دفاع از پدرش یک سیلی به گوش چنگیز زده بود.
به این ترتیب ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران، چنگیز را زیر نظر گرفتند و سرنخ هایی به دست آوردند که نشان می داد او طراح نقشه جنایت بوده است.
ماموران متوجه شدند که وی با فردی به نام محسن و افراد دیگری در ارتباط بوده که تحقیقات علمی و اطلاعاتی تیم جنایی نشان داد کسی که شب حادثه به مقتول تنه زده بود، محسن بوده است. همین کافی بود تا دستور بازداشت محسن و مظنونان دیگر که در این ماجرا نقش داشتند به همراه چنگیز که از بستگان نزدیک مقتول بود صادر شود.
حل معما
طولی نکشید که معلوم شد محسن و همدستش در شهر شیراز دستگیر شدهاند. ماجرا از این قرار بود که آنها راهی شهر شیراز شده بودند تا فردی را به قتل برسانند اما پیش از جنایت پلیس به آنها مشکوک شده و چون همراهشان شوکر، گاز اشک آور و سرنگ بوده دستگیرشان کرده است.
با به دست آمدن این اطلاعات آنها برای انجام تحقیقات به اداره آگاهی تهران منتقل شدند و تحت بازجویی قرار گرفتند. هرچند همه آنها اصرار بربیگناهی داشتند اما سرانجام محسن به جنایت اعتراف کرد و گفت با تزریق سم، جان مقتول را گرفته است. محسن گفت که از سوی چنگیز یکی از بستگان مقتول اجیر شده و برای اجرای این جنایت دستمزد گرفته است. به این ترتیب با اعتراف محسن و دستگیری همه متهمانی که در این پرونده نقش داشتند، معمای این جنایت عجیب رازگشایی شد و تحقیقات همچنان ادامه دارد.
سم هولناک مارگیر
محسن، آدمکش اجیر شده میگوید که میخواسته خاصترین جنایتها را رقم بزند؛ طوری که هیچ ردی به جا نگذارد. گفت و گو با او را می خوانید.
چه شد که تبدیل به یک آدمکش شدی؟
به خاطر پول. شرایط خوبی نداشتم و حاضر بودم به خاطر پول هرکاری انجام بدهم حتی آدمکشی.
نقشه قتل را خودت کشیدی؟
خود خودم کشیدم. این نقشه مختص خودم است. مو به مویش را خودم طراحی و اجرا کردم. می خواستم خاص و ویژه باشد.
چرا حالا سم مار؟
من سالها قبل در یکی از شهرهای جنوب غربی کشور آتش نشان بودم. اغلب ماموریت هایی می رفتم که مارگیری بود. چون علاقه شدیدی به مار داشتم. ۶ سال است که تحقیقاتم بر روی گونه های مارهاست. مثلا کدام سم شان کشنده تر است. هر اطلاعاتی بخواهید درباره مارها دارم چون سالهاست که تحقیق می کنم. از سوی دیگر می خواستم قتلی که مرتکب می شوم، خاص باشد و لو نروم.
گفتی آتش نشان بودی؟
بودم اما به خاطر مشکلاتی که پیش آمد اخراج شدم. هرچند کارم را دوست داشتم اما خب مسئولان سازمان وقتی دیدند مشکل دارم اخراجم کردند.
مقتول را از قبل می شناختی؟
نه. یکی از دوستانم فردی به نام چنگیز را به من معرفی کرد. او می گفت مقتول یکی از بستگانش است که با او دچار اختلاف ۴۰ میلیاردی شده است. چنگیز در ازای پرداخت دو هزار دلار از من خواست تا جان علی همان جوانی که صاحب کافی شاپ بود را بگیرم. من هم دستمزدم را گرفتم و نقشه را کلید زدم.
از جزییات نقشه ات بگو؟
از ۱۰ روز قبل از قتل رفتم در حوالی محل کار مقتول، بساط نوازندگی پهن کردم تا آمارش را بگیرم. یعنی ببینم چه ساعتی می رود و چه ساعتی برمی گردد. یک گیتار گرفتم دستم و در خیابان نوازندگی می کردم تا اینکه آمار مقتول دستم آمد. شب حادثه هم با کمک یکی از دوستانم رفتیم محلی که قرار بود جان علی را بگیریم. از قبل یک مار افعی خریده و زهرش را با روش های خاصی که بلد بودم گرفتم. زهر را داخل سرنگ ریختم و با آب نمک حلش کردم. سپس در فرصتی مناسب به مقتول تنه زدم و سم را به بدنش تزریق کردم. بدون آنکه مقتول متوجه شود. تصور می کردم نقشه ام خاص است و هرگز لو نمی روم اما خب ماه همیشه پشت ابر نمی ماند.
ظاهرا به شیراز رفته بودی تا دومین جنایت را هم رقم بزنی؟
دومین فردی که قرار بود به قتل برسد راننده یک جنسیز بود. خیلی پولدار بود و با فردی اختلاف داشت. آن فردی که مرا اجیر کرده بود هم پیشنهاد چند هزار دلار برای اجرای قتل داد. من هم پذیرفتم تا او را هم با سم مار به قتل برسانم. با همدستانم رفتیم تا جان وی را بگیریم اما چون با موتور کنار خیابان ایستاده بودیم تا سوژه مان برسد پلیس به ما مشکوک شد و دستگیرمان کرد. سپس ما را فرستادند اداره پلیس و گوشی هایمان را بررسی کردند. متاسفانه من پیام های واتس آپم را پاک نکرده بودم. پیامی که با طراح دومین نقشه جنایت رد و بدل کرده بودیم. ماموران متوجه شدند که من دستمزد گرفتم تا فردی را در شیراز به قتل برسانم. مجبور شدم اعتراف کنم اما راز قتل پایتخت همچنان فاش نشده بود. چند روز بعد کارآگاهان پلیس آگاهی تهران به شیراز آمدند و گفتند که دست من رو شده است. این شد که ناچار شدم به قتل اول اعتراف کنم.
پس اگردستگیر نمی شدی، تبدیل به یک قاتل سریالی می شدی؟
نمی دانم! مطالب مربوط به قاتلان سریالی را می خواندم. فیلم هایی در ژانر جنایی زیاد تماشا می کردم به همین دلیل می خواستم قتل ها هم با شگردی خاص باشد اما اینطور نبود که دلم بخواهد تبدیل به قاتل سریالی شوم. حالا هم که لو رفتم و دستگیر شدم خیلی پشیمانم.