تاریخ انتشار: ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۸ - ۰۵:۴۶

احسان حضرتی: توجه نویسندگان ایرانی به داستان کوتاه، توجه همه منتقدان و نویسندگان را برانگیخته است.

حالا تقریبا همه پذیرفته‌اند که ژانر قالب و موفق ادبیات داستانی ایران، داستان کوتاه است. در این حیطه، داستان ایران به جاهای خوبی رسیده است و چشم‌انداز بهتری نیز در مقابلش دارد، اما رمان، همچنان به جایگاه خوبی دست نیافته است و این بحث، موضوع مناسبی است برای گپ زدن با محمدرحیم اخوت، نویسنده و منتقد ادبی.

  • آقای اخوت! به‌طور کلی رمان‌های فارسی در قیاس با داستان‌های کوتاه نمونه‌های کمتری دارند و به‌طور مشخص در سال‌های اخیر گرایش نویسندگان به داستان کوتاه بیشتر از رمان بوده است، به اعتقاد شما این مسئله دلیل مشخصی دارد؟

اگر گرایش نویسندگان ایرانی به نوشتن داستان کوتاه بیش از گرایش آنها به رمان‌نویسی است، احتمالا به این دلیل است که نوشتن رمان به‌نظر من یک کار تمام وقت است و نمی‌توان در کنار کارها و مشغله‌های دیگر، رمانی نوشت که به خواندنش بیارزد. البته منظورم رمانی است که برای سرگرم‌کردن خوانندگان متفنن یا محلی برای ارائه یک ایدئولوژی خاص نباشد. اگر بپذیریم که داستان کوتاه «برشی از یک زندگی» است، رمان کلیت یک زندگی را با تمام فرازوفرود‌هایش در بر می‌گیرد، بنابراین، نوشتن رمان یک کار حرفه‌ای و تمام‌وقت است و نویسنده رمان باید با تمام آدم‌های داستانش به‌طور شبانه‌روزی دمخور و محشور باشد تا بتواند آنها را در داستانش بپرورد.

 اما ظاهرا در جامعه ادبی معاصر ایران، شرایط لازم برای این طور کارکردن مهیا نیست. به فرض هم که نویسنده‌ای باشد که تمام مشکلات را تحمل کند و 3 -2 سالی زندگی‌اش را صرف نوشتن چنین رمانی بکند، وقتی نتواند مجوز چاپ بگیرد، طبعا نمی‌تواند به کارش ادامه بدهد. آن وقت مجبور است یا برود سراغ داستان کوتاه یا قصه‌هایی برای سرگرمی و پرکردن اوقات فراغت خوانندگان متفنن یا اگر بتواند اصلا از داستان نوشتن صرف‌نظر کند.

  •  به‌نظر شما چرا همین تعداد نسبتا اندک رمان‌هایی که تا امروز منتشر شده‌اند در جذب مخاطب عام و حتی مخاطبان خاص چندان کامیاب نبوده‌اند و داستان‌های کوتاه از این منظر نیز موفق‌تر از رمان‌ها ظاهر شده‌اند؟

 بعید می‌دانم این طور که شما می‌گویید، باشد و داستان‌های کوتاه در مقایسه با رمان در جذب مخاطبان عام و خاص موفق‌تر عمل کرده باشند، ضمن اینکه قبول دارم که در ادبیات معاصر ما داستان کوتاه (به همان دلایلی که گفتم) به جایگاه بلندتری (نسبت به رمان) دست یافته است.

  •  یکی از مسائلی که عموم منتقدان در تحلیل رمان‌های موفق جهانی نظیر «یوسف و برادرانش»، «مرشد و مارگاریتا» و... عنوان می‌کنند، استفاده هنرمندانه آنها از قابلیت‌های متون مقدس و ظرفیت‌های نهفته آن است. به‌نظر شما چرا نویسنده‌های ما از پرداختن به این قبیل مضامین پرهیز می‌کنند؟

«مرشد و مارگاریتا» را به‌نظر من اصلا نمی‌توان یک رمان مذهبی دانست. درست است که از برخی شاخصه‌های دینی و مذهبی مسیحیت استفاده کرده اما اگر ضدمذهبی نباشد، مذهبی هم نیست. اما اینکه می‌گویید نویسندگان ما از پرداختن به این مضمون‌ها پرهیز می‌کنند، شاید برای این است که پرداختن به مضمون‌های مذهبی دردسرساز است؛ به هر حال مذهب متولیان خاص خود را دارد و نویسنده نمی‌تواند تلقی و دریافت خود را بی‌ترس از تکفیر در داستانش بپرورد. حتی اگر این دریافت از نوع درک عرفانی شناخته شده هم باشد، همین که از شریعت فاصله بگیرد، می‌تواند موجب بازخواست نویسنده شود؛ یعنی همان دعوای طریقت و شریعت که در تاریخ ما سابقه‌ای هزارساله دارد. روشنفکر باید درک و دریافت خود را آزادانه و بی‌ترس از اتهام بیان کند. البته دریافت‌های او را می‌توان و باید نقد کرد به شرطی که اشتباه احتمالی باعث آزار نباشد.

  • حال چه می‌شود کرد؟

به‌نظر من آن چیزی که در سیر داستان‌نویسی مؤثر است، آزادی معقول داستان‌نویس در نوشتن و چاپ و نشر داستان است. من بعید می‌دانم هیچ داستان‌نویس معتبری از این آزادی سوءاستفاده کند. ضمن اینکه راه نقد و بررسی اصولی و متین هم باز است و خواننده را می‌توان از کژی‌ها و کاستی‌ها آگاه کرد. مگر اینکه فکر کنیم خواننده‌ها از شعور و بلوغ کاملا بی‌بهره‌اند و با هیچ رهنمودی جز ممنوعیت نمی‌توان حق و باطل را به آنان فهماند.