این که رمان در مقایسه با داستان کوتاه از چه جذابیتهایی برخوردار است، خود بحث مفصلی است، اما اشاره به همین نکته بس که داستان کوتاه هیچگاه در ادبیات عامهپسندانه ایران سهم محسوسی را برعهده نداشته است. بنابراین اگر بپذیریم لااقل در گروه پرشماری از خوانندگان ادبیات داستانی، آثار عامهپسندانه پلی بوده است برای ورود به دنیای آثار جدیتر داستانی، این طیف از خوانندگان آشنایی چندانی با داستان کوتاه ندارند.
باید توجه داشت که داستان کوتاه عموماً بستر مناسبتری برای شکلدادن به تجربههای هنری و دغدغههای انتزاعی در ادبیات داستانی ما بوده است و از سوی دیگر جذابیتهای داستانپردازانه و فرازوفرودهای ماجرایی که خواننده عام را جذب خود میکند در داستان کوتاه مجال چندانی برای تحقق ندارد.
بنابراین مخاطب عام که بیشتر به نیت سرگرم شدن به سراغ داستانخوانی میرود، میانه چندانی با داستان کوتاه ندارد، چرا که ترجیح میدهد با شخصیتها در دل داستانی پرافتوخیز همراه شود و درواقع پیگیر ماجرایی باشد که خصلتی سرگرمکننده دارد. با این وصف، دور از انتظار نیست اگر در میان رمانها آنهایی بیشتر استقبال میشوند که حجم چندان کوتاهی هم نداشته باشند.
این درحالی است که در دنیای امروز با توجه به شتابی که در ابعاد مختلف قابلمشاهده است، تصور بر این است که چون اغلب مردم وقت آزاد زیادی ندارند، داستان کوتاه بهدلیل خصلت کوتاه بودنش که میتوان آن را در یک نشست خواند، باید علاقهمندان بیشتری داشته باشد. اما حقیقت این است که در میان مخاطبان عام ادبیات داستانی چنین مسئلهای دیده نمیشود، هرچند که در میان مخاطبان جدی ادبیات داستانی قضیه تا حد زیادی فرق میکند.
در میان مخاطبان جدی ادبیات داستانی در ایران، داستان کوتاه گونهای جا افتاده است، بهویژه اینکه با نگاهی به تاریخ ادبیات داستانی معاصر بهروشنی درمییابیم که آثار شاخص و برجسته ادبیات داستانی معاصر ایران نیز بیشتر در زمینه داستان کوتاه بوده است تا رمان و به همین تناسب در مقایسه با داستان کوتاه، رمانهای برجسته ادبیات معاصر داستانی بهمراتب کمتر بودهاند.
به هر حال در سالهای اخیر نویسندگان جوان ادبیات داستانی نیز داستان کوتاهنویسی را عرصه مناسبتری برای تحقق تجربههای تازه خود یافتهاند.
از مجموعه آنچه گفته آمد، هدف این است که اشاره شود، چاپ و انتشار مجموعههای داستان کوتاه بهویژه آنها که در حوزه ترجمه قرار میگیرند، معمولاً تیراژی محدود داشته و صرفاً با در نظر گرفتن همان تعداد محدود مخاطبان خاص و جدی ادبیات داستانی منتشر میشوند، مگر در مواردی استثناء که بنابه دلایلی ویژه این مجموعه داستانها از اهمیت و جذابیتی برخوردارند که امکان دارد بعداز چند سال به چاپهای دوم و در مواردی اندک سوم برسند.
با این اوصاف نباید تعجب کنیم اگر که یک کتاب که مجموعه داستانی است از نویسندگان مطرح داستان کوتاه، شمارگان آن 1650 نسخه عنوان میشود و تازه همین تعداد هم مدتها در قفسه کتابفروشیها میماند تا به فروش برسد.
متأسفانه بازار نشر در ایران از شرایط بسیار ویژهای برخوردار است، تعداد کتابخوانهای جدی اندک بوده و بسیاری از آنها بضاعت کافی نیز برای افزودن هزینهها برای خرید کتاب در سبد هزینههای خانواده خود ندارند و چنین شرایطی است که دست به دست هم میدهند تا همین شمارگان اندک در مدت زمانی نسبتاً طولانی بهفروش برسند.
مجموعه داستان« ای کاش... »که توسط انتشارات مروارید و بهترجمه سیامک گلشیری و محمدعلی میهماننوازان به بازار آمده است نیز از چنین شرایطی برخوردار است. مجموعه داستانی که دربرگیرنده آثاری شاخص و ارزشمند از نویسندگانی گوناگون است و اعتبار نام نویسندگان داستانهای این مجموعه میتواند بهعنوان یکی از جذابیتهای آن برای مخاطبان جدی داستان کوتاه بهحساب بیاید اما همین کتاب نیز در شمارگانی در حدود 1650 نسخه منتشر شده است که برای کشوری با جمعیت 70میلیونی رقم بسیار ناچیز و تأسفآوری محسوب میشود.
گذشته از بحث بالا و با درنظر گرفتن همان مخاطبان اندکی که مجموعههای داستانی دارند، ترجمه و انتشار چنین مجموعههایی در سال های اخیر رشد محسوسی داشته است. در انتخاب و گزینش آثاری که برای ترجمه در این مجموعهها در نظر گرفته میشود، روشهای متفاوتی دیده میشود. برخی از ناشران ترجیح میدهند به شیوهای حسابشده و با برنامه آثار یکسری از نویسندگان شاخص داستان کوتاه را در کتابهای مستقل به بازار بفرستند؛گاه بهصورت گزیده داستان که شامل آثار مهم و شاخص این نویسندگان است و گاه بهصورت مجموعه آثار که در چند جلد منتشر شده و در کنار هم قرار میگیرند.
برخی دیگر نیز ترجیح میدهند ادبیات کشورها را ملاک قرار دهند و با گزینش از میان داستانهای ادبیات یک کشور در کتابهایی جداگانه به ترجمه و چاپ آنها اقدام کنند. سبکهای ادبی، قارهها و دیگر شیوهها نیز در این میان دیده میشوند؛ نظیر مجموعه داستانهای سوررئالیستی یا مجموعه داستانهایی از ادبیات آمریکای لاتین
و... . اما شیوهای که برای گزینش داستان های مجموعه ای کاش... استفاده شده است، در هیچ یک از این روشها قرار نمیگیرند، چرا که مجموعه داستانهای این کتاب اگرچه بیشتر به نویسندگانآلمانی زبان اختصاص دارد اما بهطور پراکنده از ادبیات کشورهای مختلفی انتخاب شده است.
هرچند که چنین شیوهای نیز به کرات در گزینش و ترجمه داستانهای کوتاه استفاده شده است اما به هرحال در بهکارگیری چنین الگویی نیز اغلب ذهنیتی خاص را مترجمان دنبال میکنند؛ برای مثال مجموعه داستانهایی که دربرگیرنده آثار مدرن هستند یا اینکه به نیت نشاندادن کلیت فضای حاکم بر یک دوره، یک سبک و... هستند. به هر حال آنچه در این میان دارای اهمیت است و میتواند علاوه بر ارزشها و جذابیتهای مستقل داستانها به مجموعه آنها در کنار هم هویت و جهت دهد، همین نیت و ذهنیتی است که مترجم به هنگام گزینش داستانها جهت ترجمه و انتشار در یک مجموعه داستان، به کار میبندد.
بهواقع چنین جهت و ذهنیتی کارکردی چند وجهی به حاصل کار میدهد و علاوه بر کیفیت و تأثیر خود داستانها با کنار هم قرار گرفتن سنجیده آنها خواننده میتواند دریافت دیگری نیز مثلاً از فضای حاکم بر کلیت داستان کوتاه معاصر آلمان یا هر کشور دیگر و یا دوره و سبک دیگری و... داشته باشد. اما بهنظر میرسد چنین فرض یا ذهنیتی به هنگام شکلگیری مجموعه داستان ایکاش... وجود نداشته است.
در حقیقت فارغ از جذابیت و کیفیت درخوراعتنای اکثریت قریببه اتفاق این داستانها، نمیتوان گفت که مترجمان کتاب هدف خاصی را در گزینش و چیدمان این داستانها در کنار هم دنبال کردهاند. جالب اینکه حتی مترجمان کتاب لااقل مقدمهای هرچند کوتاه در ابتدای این مجموعه قرار ندادهاند تا اگر فرض دیگری دراینباره وجود داشته است برای مخاطب روشن شود.
از مجموعه این شرایط میتوان حدس زد که این کتاب صرفاً حاصل کنار هم قرار گرفتن داستانهایی است که این مترجمان در دست ترجمه داشته یا در گذشته ترجمه کردهاند؛ داستانهایی که کنار هم قرار گرفتن آنها در مجموع به حجم رایج برای چنین مجموعههایی رسیده است و به همین دلیل ساده شاهد انتشار کتاب هستیم، تا آنجا که حتی گلشیری برای رسیدن به این منظور 2 داستان را که پیش از این در کتاب اندهعیسی (مجموعه داستانهایی از ولف گانت بشرت) که توسط انتشارات نگاه منتشر شده بود، عیناً برداشته و در این کتاب جای داده است و حتی مختصری که برای معرفی نویسنده این 2 داستان آورده است، بدون تغییر چندانی از مقدمه همان کتاب برداشته است.
به این ترتیب دور از انتظار نیست که چیدمان داستانهای کتاب از منطق خاصی پیروی نمیکند بهجز نام و کار مترجمان، به این صورت که داستانهای ترجمهشده توسط گلشیری که آثاری از نویسندگان آلمانیزبان است در ابتدای کتاب قرار گرفته و داستانهایی که محمدعلی میهماننوازان از چند نویسنده انگلیسی، ایتالیایی، فرانسوی و روسی ترجمه کرده در انتهای کتاب قرار گرفتهاند.
کتاب از ترجمهای درخور توجه و روان برخوردار است، بهویژه داستانهایی که سیامک گلشیری آنها را ترجمه کرده است و برخی از این داستانها پیش از این نیز در مجموعه داستانهایی دیگر ترجمه شده و بهچاپ رسیدهاند.سرانجام اینکه مجموعه داستان ایکاش... کتابی است خواندنی، دربردارنده نمونه داستانهای بسیار خوبی که توسط گروهی از نویسندگان برجسته قرن بیستم نوشته شده است؛ داستانهایی که اگرچه از ویژگیهای متفاوتی برخوردارند، اما برای علاقهمندان حوزه ادبیات داستانی میتواند نشانگر آثار برجستهای از سبکهای گوناگون داستان کوتاه در سده گذشته باشد.