همشهری آنلاین؛ الهه فراهانی: اوایل آبان ماه امسال اعضای خانواده تاجر تهرانی وقتی از سفر به خانه برگشتند با صحنه هولناکی مواجه شدند. مرد تاجر خون آلود روی زمین افتاده و از هوش رفته بود. خانه نیز کاملا بهم ریخته و همه محتویات داخل گاوصندوق به ارزش بیش از ۴ میلیارد تومان سرقت شده بود.
طولی نکشید که ماجرا به اورژانس و پلیس گزارش و پیکر نیمهجان مرد تاجر که هدف ضربات چاقو قرار گرفته بود به بیمارستان انتقال یافت.
با حضور کارآگاهان پلیس در محل حادثه نیز، تحقیقات آغاز و معلوم شد که صاحبخانه قربانی نقشه سرقت شده است.
بررسی ها حاکی از آن بود که سرقت از سوی آشنا صورت گرفته است، چرا که قفل های در سالم بود و وسایل پذیرایی نشان می داد که مرد تاجر شب قبل مهمان داشته است. ظرف های کثیفی که روی میز دیده می شد نشان میداد که مهمانان مرد تاجر، دو نفر بودهاند. ظاهرا مهمانان پس از آنکه مرد تاجر را هدف ضربات چاقو قرار داده بودند، محتویات گاوصندوق را به سرقت برده و گریخته بودند. کارآگاهان در ادامه به بررسی تصاویردوربین های مداربسته اطراف ساختمان پرداختند که مشخص شد سارقان خشن، زن و مردی جوان هستند اما آنها چهره خود را با ماسک و پارچه پوشانده بودند.
دو هفته بعد
تحقیقات زیر نظر بازپرس شعبه هشتم دادسرای ویژه سرقت ادامه داشت و مرد تاجر نیز تحت درمان بود تا اینکه بعد از گذشت دو هفته، به طرز معجزه آسایی از مرگ نجات یافت و به هوش آمد.
او پس از بهبودی اسرار سرقت خونین از خانهاش را فاش کرد و گفت: من به واسطه کارم با مردی به نام حمید آشنا شدم. حمید متاهل بود که بعد از مدتی رفت و آمدهای او و همسرش به خانهام شروع شد. رابطه ما به تدریج صمیمی شد اما خبر نداشتم آنها نقشه هولناکی برای من طراحی کرده اند.
وی ادامه داد: روز حادثه همسر و فرزندانم به همراه خانواده همسرم به سفر رفته بودند. یک شب قبل از برگشت آنها، حمید به من زنگ زد و گفت می خواهد به همراه همسرش به خانه ام بیاید. او می گفت همسرش برای من غذا درست کرده است. آنها با ظرف غذا به خانه ام آمدند و بساط شام را پهن کردند. پس از خوردن شام و نوشیدن دوغ، دچار سرگیجه شدیدی شدم. اصلا متوجه نشدم چه زمانی خوابم برد چون اصلا هوشیار نبودم. چشمانم را که باز کردم روی تخت بیمارستان بودم. آنجا بود که فهمیدم حمید و همسرش مرا بیهوش کرده و مرا هدف ضربات چاقو قرار داده اند تا دست به سرقت اموال قیمتی از خانه ام بزنند. اگر صبح زود همسرم و فرزندانم به خانه نمی رسیدند شاید از شدت خونریزی، جانم را ازدست می دادم همانطور که پزشکان زنده ماندنم را معجزه می دانند.
اتفاق عجیب
با افشای این حقیقت، ماموران زوج سارق را در عملیاتی غافلگیرانه دستگیر کردند. آنها گمان می کردند که مرد تاجر جانش را از دست داده است. آنها وقتی متوجه شدند مرد تاجر به زندگی بازگشته و معمای آن شب را فاش کرده، لب به اعتراف گشودند اما نکته عجیبی که وجود داشت این بود که مرد جوان از سرقت خبر نداشت. اما زن جوان به طراحی نقشه سرقت و اجرای آن و سوء قصد به جان آقای تاجر اعتراف کرد. این زوج جوان برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار ماموران اداره آگاهی تهران قرار گرفته اند.
سناریوی دروغین
زن جوان سناریوی دروغین طراحی کرده تا همسرش را به خانه مرد تاجر بکشاند. او در آنجا تصمیم به قتل مرد تاجر گرفته اما فکرش را نمی کرده که او زنده می ماند و اسرارشان را فاش می کند. گفت و گو با این زن را می خوانید.
چه شد که با همسرت نقشه سرقت هولناک طراحی کردی؟
همسرم که از ماجرای سرقت خبر ندارد. من یک سناریوی دروغین طراحی کردم تا فقط همسرم را به آنجا بکشانم و تنها به خانه مرد تاجر نروم.
توضیح بده، چه سناریوی طراحی کردی؟
به همسرم گفتم، مرد تاجر به من نظر دارد. حتی یکبار که به خانه آنها رفته بودیم مرد تاجر قصد آزار و اذیت مرا داشته است. همسرم وقتی این را شنید به شدت عصبانی شد و از کوره در رفت. می خواست شبانه به خانه دوستش برود و جانش را بگیرد اما من مانع شدم. به او گفتم یک شب با هم به آنجا می رویم و هردویمان با همدستی یکدیگر از او انتقام می گیریم. درواقع هدف من اجرای نقشه سرقت بود.
اصلا چه شد که نقشه سرقت کشیدی؟
چون در رفت و آمد به خانه مرد تاجر متوجه شدم که او خیلی پولدار است. حتی از او و همسرش شنیدم که داخل گاوصندوقشان پر از طلا و سکه است. با سرقت طلاها زندگی ما از این رو به آن رو می شد و من می توانستم بدهی هایم را بپردازم.
اما وقتی وارد آنجا شدی، با چاقو به جان مرد تاجر افتادی تا جانش را بگیری؟
وقتی آنجا بودیم نقشه تغییر کرد. درواقع دقیقه ۹۰ تصمیم گرفتم او را بکشم چون لو می رفتیم. آن شب به همراه شوهرم به خانه مرد تاجر رفتیم. از قبل داروی خواب آور تهیه کرده وداخل دوغ ریختم. مرد تاجر و همسرم پس از نوشیدن آن نیمه هوش شدند. به شوهرم گفته بودم که پس از صرف غذا، با مرد تاجر صحبت می کنیم و برای گرفتن زهر چشم به او چاقو می زنیم تا حساب کار دستش بیاید. آن شب شوهرم نیز نیمه هوش بود. در فرصتی که آنها خواب بودند، من نقشه سرقت را عملی کردم. بعد که شوهرم بیدار شد، درست مقابل چشمان او چاقو برداشتم و به مرد تاجر ضرباتی زدم.
بعد چه شد؟
از آنجا فرار کردیم و اموال مسروقه را نیز رفته رفته فروختم. شوهرم اما از ماجرای سرقت خبری نداشت. ما فکر می کردیم مرد تاجر به کام مرگ خواهد رفت اما خب زنده ماند و ما را لو داد.