همشهری آنلاین- سمیرا باباجانپور: مرحوم حاج احمد کریمی اصفهانی عادت زیبایی داشت. فاطمه کریمی نوه ایشان می گوید: «پدرجان عادت داشت اذان بگوید. هر صبح با صدای اذان او از خواب بلند میشدیم. پدرجان، خانواده ما، عموجان و یکی از عمههایم در یک ساختمان زندگی میکنیم. هیچگاه یادم نمیآید پدربزرگ اذان گفتن را فراموش کند، بهخصوص در ماه رمضان این اذان گفتن برایم حس دیگری داشت. عادت کرده بودم تا صدای اذان پدربزرگ را نشنوم، روزهام را باز نکنم.»
قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
کریمی میافزاید: «خاطرات مسجد رفتن با پدربزرگ برای هیچ کدام از نوهها فراموش نخواهد شد. با آن همه کار و مشغله حتماً دست در دست نوهها به مسجد میرفت. موقع برگشت هم کلی خوراکی و تنقلات میخرید. برای مسجد رفتن با ایشان بین نوهها مسابقه بود. با همه علاقهای که به ایشان داشتم همیشه شرم و حیای خاصی را در ارتباط با ایشان رعایت میکردم و احترام ویژهای برایشان قائل بودم. ولی یکبار دیگر نتوانستم تحملکنم و دلم میخواست ایشان را در آغوش بگیرم و ابراز محبت کنم. دل به دریا زدم و گفتم: پدرجان، میتوانم شما را ببوسم! ایشان هم بیدرنگ مرا در آغوش گرفت و بوسید.»
زندگیاش حول محور نماز جماعت برنامهریزی میشد
مهدی کریمی، پسر ارشد مرحوم احمد کریمی، همه فعالیتهای پدر را حول محور نماز جماعت معرفی می کند و می گوید: «ایشان همه برنامهریزی زندگیشان بر مبنای نماز جماعت بود. به یاد ندارم روزی نماز جماعت ایشان فراموش شده باشد. همیشه نخستین کسی که در جمع خانوادگی به نماز می ایستاد ایشان بود. الگو بود؛ الگوی مجسم و صبور که باور داشت تنها با عمل تربیت موفق اتفاق میافتد. ایشان در بحثهای مذهبی هیچ وقت مستقیم وارد نمی شدند. موقع نماز اذان میگفتند. این اذان گفتن هم به این دلیل بود که به اهل خانه بفهماند وقت نماز است.»
او ادامه میدهد: «هیچوقت مستقیم نمی گفتند بلند شوید، وقت نماز است. ما را هم از تذکر مکرر به فرزندان درباره نماز منع می کردند. در خانه مان نماز جماعت می خواندند؛ به نماز می ایستادند و ما هم دنبال ایشان. در همه رفتارهایشان به این موضوع قائل بودند که نباید مستقیم وارد شوید. روحیه حمایتگر داشتند. خیلی بزرگوارانه برخورد میکردند. حتی در بحث سیاسی هم جدل نمیکردند، ایشان در بازار هم به همین صورت بودند. هیچ کس از دست حاج آقا ناراحت نمیشد، یعنی در بحث سیاسی و حتی اعتقادی، چیزی به عنوان تحمیل برایشان معنا نداشت. اما شخصیتشان جوری بود که کسی مخالفشان رفتار نمی کرد؛ اطرافیان دنبالهرو بودند.»