همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: رمان «عقاید یک دلقک» اثر هاینریش بُل به قلم و ترجمه فصیح محمد اسماعیلزاده به تازگی به چاپ شصت و هشتم رسیده است. از محمد اسماعیلزاده که تشابهی بین گلکاری شهرداری تهران و عرضه کتاب در مراکز پرتجمع میبیند، درباره چگونگی رونق کتاب و کتابخوانی صحبت کردیم.
گفت و گوی ما را با اسماعیلزاده بخوانید.
ایمیل هم منسوخ میشود؟
کتابهای مخاطب پسند، مانند همین کارهای «هاینریش بُل» که شما آثارش را به فارسی ترجمه کردهاید، کتابهای محمود دولتآبادی از جمله «کلیدر»، «جای خالی سلوچ»، «روزگار سپری شده مردم سالخورده»، آثار کریستین بوبن و غیره برای رونق کتاب مفید بوده و هست؟ اساساً برای رونق وضع کتاب چه پیشنهادی دارید؟ میدانم که در حال حاضر کتاب «عقاید یک دلقک» با ترجمه شما از سوی نشر چشمه به چاپ شصت و هشتم رسیده است.
معتقدم در حال حاضر همانطور که نامه کنار رفته و حتی ایمیل هم منسوخ خواهد شد و در پی آن دیکته و نگارش بچهها ضعیف میشود، بحث رقابت کتاب هم با کتابهای صوتی به طور جدی مطرح است و متأسفانه در کشور ما و همه دنیا، انسانها برای زندگی مدرن به سمت و سویی رفتهاند. در واقع مردم دنیا به این نتیجه رسیدهاند که هر چیزی برای استفادهشان، برایشان راحتتر باشد. اکنون دیگر مردم جهان کتاب نمیخوانند. شخصی که در سفر است ترجیح میدهد کتاب صوتی یا پادکست گوش دهد. کسی که در قطار و مترو یا هواپیماست معمولاً از دستگاههای خوانش بهره میبرد. به شخصه نه تنها در کار خودم بلکه در هر کار دیگری اهل تبلیغ نیستم. در کار خودم که ترجمه و خواندن و نوشتن است مانند هر کار دیگری معتقدم که اگر به بهترین نحو ارائه شود، مخاطب خودش را پیدا میکند. این فاکتوهای واقعی بیشتر تعیین کنندهاند تا معلولهای متغیر. به گمانم خوب است که در این مقطع کنونی و برای برون رفت از بحران مطالعه کارهای پرفروشی را که در سطح جهان و در ایران از آنها استقبال شده، به مخاطبان پیشنهاد دهیم. کارهایی مانند «پیرمرد و دریا» ارنست همینگوی. یا کارهای دیگر هاینریش بل. منظورم کارهایی مثل «در چشمانداز رودخانه» است.
یا مثلاً وداع با اسلحه همینگوی.
بله. این اثر البته استثنایی است. موضوع گرچه در گذشته اتفاق افتاده اما همان هم با مسایل کنونی جامعه، جوانان را به سمت خودش کشیده است. ایران متأسفانه یکی از کشورهایی است که پایینترین سطح مطالعه را دارد اما چنین آثاری با ترجمه رسا و درخشان باز هم مورد استقبال قرار میگیرند. موضوع پایین بودن سرانه مطالعه در ایران با مسایل اجتماعی در هم آمیخته است. به هر حال به گمانم کارهای همینگوی هم درخشان و مخاطب پسندند. زمانی با مطبوعات مصاحبه میکردم و پیشنهاد میدادم که کتابخانه پارکها احیا شوند یا یک روزی در هفته را به این موضوع اختصاص دهیم که بچهها را به کتابخانه ببریم. زمانی البته این کار انجام میشد. همین که بچهها را به کتابخانه ببرند تأثیر خواهد داشت. به هر حال نوشتن و گفتن میتواند مفید فایده باشد. به نظرم تبلیغش باید در روزنامه و رسانههای مجازی و مدارس جاری شود تا موثر بیفتد. البته شما فیالبداهه از من پرسیدید و من هم همینقدر که با سابقه ذهنی به آن اندیشیدهام، پاسختان را میگویم.
روسها برای خرید کتاب در صف میایستند
به وسایل ارتباط جمعی اشاره کردید که نه تنها در ایران بلکه در همه جای جهان، رونق کتاب را قدری تحتالشعاع قرار داده است. غلامحسین سالمی، مترجم ادبی، مترجم تورهای جهانگردی هم هست. او برایم نقل میکرد که در روسیه مردم برای خرید کتاب نویسنده مورد علاقهشان در صف میایستند. خیلی هم دور نمیرویم و برای مثال به کشورهای اروپایی و غربی نمیرویم و به همین روسیه طبق گفته و دیده سالمی، در همسایگیمان بسنده میکنیم. مگر آنها هم در حال حاضر با تکنولوژی دست به گریبان نیستند؟ چرا اینقدر کتاب به گوشهای نهاده نشده است؟
همانطور که گفتم این موضوع در ایران با مسایل اجتماعی و روز در هم آمیخته است. مسایل فرهنگی پیچ در پیچی در موضوع کتابخوانی رخ مینماید. این موضوع هم روبنایی نیست و برای واکاویاش باید به عقب برگردیم. بحث کردن برای رونق کتاب هم بحث عمیق میطلبد.
انسانرسانه غزه، پیروز در جنگ روایت ها
برخی مدیران در دو دهه قبل به سر میبرند | زمان جنگ فقیر بودیم اما امیدوار ...
به عنوان کسی که در این عرصه موفق بودهاید و کتابتان به چاپ شصت و هشتم رسیده است، رونق کتاب مستلزم چه راهکارهایی است؟
اجازه دهید کشور هاینریش بل را مثال بزنم تا موضوع قدری روشن شود. در مراکز پرتردد شهرهای آلمان، کتابخانههایی تأسیس کردهاند که هر که خواست کتاب را برمیدارد و بعد هم آن را همانجا قرار میدهند. این یک کار موثر است. کتاب کالای فرهنگی است و در چنین کشورهایی دیگر کسی به فکر دزدیدنش نیست. در عین حال موضوع اعتماد هم مطرح است.
تجربه کاشت گل توسط شهرداری و نهادینه کردن مطالعه
متولیان فرهنگی ایران در این باره چه کار کنند؟
یعنی باید آن قدر کتاب بخرند و در اختیار مردم قرار دهند تا مردم اشباع شوند. این کار به نوعی مثل کاشت گل توسط شهرداری تهران است. یعنی آنقدر کاشتند و مردم کندند که دیگر جا افتاد و امروز کسی گل از وسط میدان نمیدزدد. در آلمان که مثال زدم، کتابهای BESTSELLER(پرفروش) را در کمدها و قفسههای خاصی قرار میدهند. فرض کنید که در میدان ونک، ولیعصر یا نزدیک پاساژهایی که مردم عمدتاً برای خرید به آنجا میروند، چنین امکانی وجود داشته باشد. بدیهی و طبیعی است که این شیوه جواب میدهد. به هر حال هر طور که فکرش را بکنید مسایل اقتصادی هم خواه و ناخواه در موضوع دخیلاند. با چنین شیوههایی ما مردم را به مطالعه عادت خواهیم داد. در حال حاضر در کشور خودمان قیمت یک کتاب کم قطر دستکم ۱۰۰ هزار تومان است. مسایل اقتصادی هم یقیناً موثر است و مردم بیشتر فکر میکنند که بودجهشان را برای کارهای واجبتر صرف کنند. باز هم طبق معمول حرفهای کلیشهای اینجا جا میماند که کتاب بهترین دوست است. کتاب همیشه میماند و ماناست... باید برای یکبار هم که شده از این کلیشهها عبور کنیم و کتاب را وارد متن زندگی مردم کنیم.