اسمش را شاید بتوان تقدیر گذاشت؛ تقدیر چنین بود که در سالی که بحران اقتصادی جهانی سایهاش را بر جاذبههای گردشگری فرانسه هم انداخته بود، پرستارهترین کن سالهای اخیر رقم بخورد. کن امسال خلوتتر از همیشه بود ولی حضور پرتعداد نامهای بزرگ، باعث شد تا این استقبال کمرنگ نیز چندان به چشم نیاید. هیچ سالی این تعداد برنده نخل طلا به صورت توامان به کن نیامده بودند و دورههای متعددی بود که کن به حضور یکی دو کارگردان بزرگ در بخش مسابقه کفایت میکرد؛ اتفاقی که اگر امسال هم رخ میداد، معتبرترین جشنواره سینمایی جهان، کم رونقترین دورهاش را پشت سر میگذاشت.
بحران اقتصادی توریستهای زیادی را از سفر به ساحل زیبای کن منصرف کرده بود و فقط تلالو نام فیلمسازانی چون تارانتینو، کمپیون، فونتریه، آلمادووار، هانکه و... توانست همچنان شبهای پرستارهای را برای این فستیوال رقم بزند. انتخابهای روز آخر هم نشان داد که کن همچنان میتواند غافلگیر کننده باشد. در حالی که به نظر میرسید رقابت اصلی برای دریافت نخل طلا میان جینکمپیون، پدرو آلمادووار و در مراحل بعدی تارانتینو و ژاک اودیار جریان داشته باشد، این میشائیل هانکه بود که با فیلم سیاه و سفیدش این جایزه را به خانه برد.
هانکه در حالی برای «روبان سفید» برنده نخل طلا شد که ایزابلهوپر- بازیگر فرانسوی- ریاست هیئت داوران را به عهده داشت؛ کسی که به خاطر بازی در «معلم پیانو» به کارگردانی هانکه، جایزه بهترین بازیگر را از کن گرفته بود. آیا نخل امسال در نتیجه قدرشناسی هوپر از هانکه به اتریش رفت؟ آیا واقعا جین کمپیون و آلمادووار یا حتی ژاک اودیار استحقاق بیشتری برای دریافت جایزه اصلی کن داشتند؟ هانکه با فیلمهایی چون «پنهان» و «معلم پیانو» آنقدر فیلمساز بزرگی هست که نتوان با قاطعیت به این پرسشها پاسخ داد؛ گرایش هانکه به سیاست را هم نباید فراموش کرد و اینکه کن در این سالها نشان داده که تا چه اندازه به آثار سیاسی علاقهمند است.
«روبان سفید» در پس روایت ماجراهایی که در یک مدرسه میان بچهها و معلمان و در آستانه جنگ جهانی اول رخ میدهد، این پرسش را مطرح میکند که آیا این اتفاقها زمینهساز فاشیسم در سالهای بعد نشد؟ انتخاب «روبان سفید» به عنوان فیلم برگزیده منتقدان هم نشان داد که با وجود طرفدارانی که چند فیلم دیگر داشتند، به طور کلی نظر هیئت داوران با سینمایی نویسها همسو بوده؛ اتفاقی که در سالهای اخیر کمتر در مورد برنده نخل طلا رخ داده بود.
گرچه رویترز نوشت فیلمی در کن امسال پیدا نشد که همگان از آن به عنوان اثری شایسته دریافت نخل طلا نام ببرند و ژان میشل فرولان، سردبیر کایه دوسینما با بیان لزوم قناعتپیشگی در مورد فیلمهای قابل توجه امسال گفت فیلمی که یک سر و گردن از بقیه فیلمها بالاتر باشد وجود ندارد اما چند فیلمساز شاخص پس از آثار ناامیدکننده گذشتهشان امسال در کن دوباره امیدها را زنده کردند. جین کمپیون با «ستاره درخشان» نشان داد که واقعا نامی با مسما برای فیلمش انتخاب کرده. او که پس از فیلم سخیف« in the cut»، دوستداران «پیانو» را به کل ناامید کرده بود، با بازگشت به بیان شاعرانهای که قبلا نشان داده بود در آن تخصص و تبحر خاصی دارد، نشان داد که هنوز تمام نشده است. «ستاره درخشان» کمپیون آنقدر تلالو داشت که در روزهای اول کن، گزینه بیگفتوگویی برای دریافت نخل به شمار میرفت.
دیگر فیلمساز ازخاک برخاسته، تارانتینو بود. نبوغی که در «بیل رابکش» و «ضدمرگ» فدای افراط خودخواهانه و خودبزرگبینی متظاهرانه شده بود، بارقههایش مجددا در «لعنتیهای بیآبرو» مشاهده شد. این چیزی بود که میشد از نوشتههای منتقدان حاضر در کن حس کرد. تارانتینو گرچه شاهکاری در حد و اندازه «سگدانی» و «پالپ فیکشن» نساخته بود ولی در نوع خود فیلمی قابل قبول را به کن آورده بود.
کن لوچ هم پس از فیلم بیجهت ستایش شده «بادی که به مرغزار میوزد»(برنده نخل طلای کن 2006) با «در جستوجوی اریک» به تعادلی که منتقدان قبلا به فقدانش در اغلب آثار او اشاره میکردند، رسیده بود. جادوی حضور اریک کانتونای افسانهای را هم البته نباید فراموش کرد.
در عوض لارس فونتریه با «ضدمسیح» (دجال) بیشتر نیش مخالفت را به جان خرید تا نوش تحسین و ستایش را. تندترین حملات در کن امسال، نثار فیلم فون تریه شد و در هیاهوی مخالفان، صدای اندک معدود مدافعان فیلم که ستایشگران پرشوری هم بودند، چندان شنیده نشد. این کارگردان دانمارکی در ادامه سیر شالوده شکنیهایش، اینبار چنان معرکهای از خشونت و نمایش بی برده جنسیت آفرید که کمتر کسی توانست نسبت به آن واکنش نشان ندهد. یک ابراز نفرت صریح از زنان که فونتریه آنها را شایسته آزار، شکنجه و سبعیت میداند! و شاید هم نشانه ته کشیدن خلاقیت که برای جبرانش کشیدن خط قرمز بر هر آنچه اخلاقیات نام دارد، با سبکگرایی متظاهرانه، اعصاب تماشاگر را به بازی میگیرد.
پدرو آلمادووار اما با رجعت به دهه 50 میلادی، ادای دینی عاشقانه به سینما کرد و با «آغوشهای گسسته» مثل سالهای پیش شانس بالقوهای برای دریافت نخل طلا داشت که به سیاق ادوار گذشته، این قابلیت بازهم بالفعل نشد! منتقدان «آغوشهای گسسته» را فیلمی قابل قبول از آلمادووار خواندند که گرچه به پای «بازگشت» و «همه چیز درباره مادرم» نمیرسد ولی احساسات بشری را در قالبی هنرمندانه مطرح میکند.
از میان 3 نماینده سینمای فرانسه در بخش مسابقه، آلن رنه- از معدود بازماندگان موجنوییها- نام شاخصتری بود ولی فیلمی که نام فرانسویها را همچنان در بورس نگاه داشت «پیامبر» (پیشگو) ساخته ژاک اودیار بود؛ یک درام جنایی پرفرازونشیب که فیلم بینهای حرفهای حاضر در کن مهر تایید بر آن زدند، منتقدان دوستش داشتند و داوران هم جایزه بزرگ کن 62 را به آن اهدا کردند. آسیاییها نیز به روال یک دهه اخیر، همچنان پدیدههای قابل توجهی در کن به شمار میآیند؛ حتی اگر آنگ لی به عنوان یکی از بهترین کارگردانان آسیایی این سالها در فیلم آمریکاییاش خیلی توجهی را جلب نکند.
وقتی بریلانته مندوزا، کارگردان فیلیپینی برای فیلم «کیناتای» شایسته جایزه بهترین کارگردانی شناخته میشود و میفنگ هنگ کنگی برای «تب بهاری» جایزه بهترین فیلمنامهنویس را میگیرد و «تشنگی» محصولی از سینمای کره جنوبی جایزه بزرگ کن را به صورت مشترک با «فیشتانک» به خانه میبرد، میتوان به تداوم علاقه کن به آسیاییها و البته سلیقه متنوعشان پی برد که با آنچه در دهه 90 از سینمای قاره کهن میپسندیدند، تفاوتهای عمدهای کرده است.
وقتی در حضور کارگردانانی چون کمپیون، کن لوچ، آلمادووار، تارانتینو، رنه و... یک فیلیپینی جایزه بهترین کارگردانی را میگیرد، معنایش میتواند این باشد که کن در سال بازی بزرگان نیز رسالت خود برای کشف استعدادهای تازه را فراموش نکرده است. کن 62 با همان خصوصیات و ویژگیهای آشنایش کلید خورد و به کار خود خاتمه داد؛ با همان گرایش به تلفیق هنر و سیاست، جنجال آفرینی، نخبهگرایی روشنفکرانه و در کنارش پذیرش پسند عام و حرکت هالیوودیها بر فرش قرمز و همه آن رازها و دروغهایی که این جشنواره را هنوز در جایگاه معتبرترین فستیوال سینمایی جهان نگاه میدارد. تا اطلاع ثانوی کن همچنان پایتخت سینماست!