همشهری آنلاین- زکیه سعیدی : سیدهسپیده مرندی، یکی از سفارشهای همیشگی پدرش را بهعنوان پزشک، توصیه ایشان به تغذیه 2 سال فرزندان با شیر مادر میداند. از او خواستیم برایمان از مهمترین درسهایی بگوید که در زندگی از پدرش آموخته است.
مهم ترین درسی که از پدر و مادر خود گرفتید و توانستید در تربیت فرزندانتان به کار بگیرید چه بوده؟
درسهای زیادی از پدر و مادرم گرفتم ولی اگر بخواهم خلاصه کنم و مهمترینها را بگویم اولویت دادن به دین و پایبندی به نظام بوده. اینها چیزهایی بودند که در عمل از ایشان یاد گرفتم. یعنی مثلا در تصمیمهای بزرگ، اولویت ایشان کسب رضای خداوند بود یا در بالا و پایینها وحوادث گوناگونی که در کشور اتفاق می افتد، همیشه سعی می کردند کاری را انجام بدهند که به صلاح و نفع نظام باشد و در جهت منویات حضرت امام (ره) یا مقاممعظم رهبری (حفظهالله) باشد.
با توجه به تفاوت نسل ها، آیا آقای دکتر توصیه ای برای نوه ها دارند؟
به عنوان پزشک، توصیه اکیدشان به همه ما همیشه تغذیه دو سال فرزندانمان با شیر مادر بوده و طبیعتا به نوه ها هم همین توصیهها را داشتند و هر جا به مشکل می خوردیم یا میخوردند با حوصله راهنمایی میکردند.به همه ما، چه فرزندان، چه نوهها، چه پسر باشند چه دختر، همیشه سفارش می کنند به تحصیل و مطالعه و خدمت به نظام اولویت بدهیم. احترام به بزرگترها (علیالخصوص مادرم) داشته باشیم و صله رحم را ترک نکنیم.
مهمترین ویژگی پدرتان را چیست؟
بسیار پرکار هستند و بسیار وقت شناس. خیلی به مطالعه اهمیت میدهند و دائم مشغول مطالعه هستند. بسیار متواضع و با گذشت هستند و اگر با کسی اختلاف نظری پیدا کنند یا دلخوری پیش بیاید، چه مقصر باشند، چه نباشند عذرخواهی می کنند.یکی دیگر از ویژگیهای پدرم این است که خیلی محبت خود را ابراز می کنند، هم نسبت به مادرم و هم نسبت به همه ما و کلا همیشه اینتوصیه را به زوجها دارند که محبت خود را ابراز کنند.
خاطره ای هم از توجه و دغدغه های پدرتان نسبت به مسائل فرزندان دارید؟
در دوران جنگ، که دوران نوجوانی من بود، با توجه به شرایط آن دوران، مسئولیتها سنگین بود و خیلی از پدرها بیشتر مواقع خانه نبودند. پدر من هم در آن شرایط، کار و مسئولیتشان زیاد بود. گاهی از صحبتهای برخی دوستانم متوجه میشدم آنها تفریحاتی همراه با پدر دارند که به دلیل مشغله زیاد پدرم، برای ما پیش نمیآمد. اما، در عین حال در همان مواقع کمی که در خانه بودند، خیلی راحت با ایشان در موضوعات مختلف گفتگو میکردیم و پدر کاملا به صحبتهای ما توجه میکردند و مشاوره میدادند. یادم هست زمانی که دانشجو بودم سر کلاسی، استاد عزاداری امام حسین علیهالسلام را مورد تمسخر قرار داد و بیحرمتی کرد. خیلی ناراحت بودم و شب موضوع را با مادرم در میان گذاشتم. پدرم مشغول مطالعات کاری خود بودند و فکر نمیکردم متوجه صحبتهای ما باشند، اما همینطور که داشتم برای مادرم تعریف میکردم پدرم هم در بحث ورود کردند و راهنماییهای خیلی خوبی برای پیگیری مسئله کردند. برایم خیلی شیرین بود که با وجود اینکه خیلی درگیر کار هستند، اما دغدغههای ما هم برای ایشان مهم است. با این که ایشان را کم میدیدیم، اما از همین فرصتهای اندک نهایت استفاده را داشتیم.