جان دیلینجر روستا زادهای که شمار بانکهای سرقت شدهاش هنوز مشخص نشده ارتباط نزدیکی با سینما داشت.او نه تنها عاشق فیلمهای کلارک گیبل بلکه شبیهاش هم بود و دهه دوم زندگیاش بین سالهای 1924 تا 1933 را در کافههای ایندیانا به درگیری و قمار گذراند و البته همیشه از این بابت احساس شرمندگی میکرد؛ گرچه در دوران رکود اقتصادی کمتر آمریکاییای از زندگیاش راضی بود اما با این وجود علاقه او به سینما ماندگار بود. سینما در همین سالها از صامت به ناطق تغییر چهره داد و دیلینجر هم همپای سرگرمی شماره یکش چهرهای تازه از خود بروز داد.در بخشی از فیلم دشمنان مردم، مان صحنهای واقعی و البته تکاندهنده از زندگی دیلینجر را به تصویر کشیده است.
جان که برای تماشای فیلم به سالنی رفته، پیش از اکران با سایر تماشاگران خبری را در ارتباط با خودش میبیند. گوینده خبر به تماشاگران میگوید که دیلینجر شاید در سینما کنار تماشاگران نشسته باشد و از همه میخواهد افرادی که کنارشان نشستهاند را وارسی کنند اما در آن سالن همه در هیجان شروع فیلم هستند و کسی به دیلینجر توجهی ندارد.
یکی دیگر از جالبترین دیالوگهای فیلم را در اواخرش میشنویم؛ جایی که تیمی از ماموران اف بیآی درباره اینکه دیلینجر کدام سینمای شهر را برای تماشای فیلم ترجیح میدهد، بحث میکنند. 2سینمای نزدیک مامورین، فیلمهای ملودرام منهتن و خانم مارکر کوچولو را اکران کردهاند و یکی از مامورین با اشاره به فیلم دومی میگوید: فکر نمیکنم جان دیلینجر فیلمهای شرلی تمپل را دوست داشته باشد.
در این مورد حق با این مامور اف بیآی بود چرا که دیلینجر در بیرون سینمای بیوگراف در همان شب کشته شد و رهبری تیم اف بیآی را مامور ویژه، ملوین پرویسی بر عهده داشت که نقشش را کریستین بیل ایفا میکند.
از آن پس دیلینجر اسطورهای در سینما و تاریخ معاصر آمریکا بود. او الگوی همفری بوگارت در نقش رویارل گنگستر در فیلم High Sierra از رائول والش شد و پس از آن نیز به شکل مستقیم و غیرمستقیم در فیلمهای متعددی از جمله آنها تا شب زنده ماندند از نیکلاس ری (با بازی فارلی گرانگر در نقش بووی)، دیلینجر ساخته برادران کینگ (با باری لاورسن تیرنی در نقش دیلینجر1945 )، زنی با لباس قرمز ساخته لوئیس تیگو (با بازی رابرت کنراد 1979)، دیلینجر از جان میلیوس (با بازی وران اوتس در نقش دیلینجر 1973) به تصویر کشیده شده است.
او حتی با گذشت 75 سال از مرگش هنوز هم یکی از قهرمانان مردمی در آمریکاست. مان هم این جمله را تکرار میکند و اضافه میکند: وقتی بهدنبال لوکیشنهای بکر برای فیلم بودیم به منطقه بوهمیا لاج درشهر مانیتویچ رفتیم. اینجا محل درگیری تاریخی دیلینجر و عدهای از دوستانش از جمله نلسون بیبی فیس با ماموران اف بیآی بود و وقتی به آنجا رسیدیم متوجه شدیم این منطقه هنوز مهمترین جاذبه توریستی شهر به حساب میآید و در و دیوار پر از روزنامههای آن دوره با تیترهای اول و عکسهای بزرگ دیلینجر بود.
تیترهایی مثل شنبه: دیلینجر از زندان فرار کرد؛ دوشنبه سرقت دیلینجر از بانکی در گرانگ کسل! بعد چهارشبنه دوباره دیلینجردر صفحه اول، جمعه همینطور و شنبه هفته بعد هم به همین صورت! فاصله زمانی بین روزنامهها نهایتا 3روز بود و ما که در دوران انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در ماه نوامبر آنجا بودیم میدیدیم روزنامهها حتی برای باراک اوباما که در آن منطقه محبوب بود با این فونتها تیتر نمیزدند!
دیلینجر برای دورهای پس از روزولت دومین فرد مشهور آمریکا بود و البته قهرمان ملی هم محسوب میشد.
دلیل این مسئله به شرایط اقتصادی کشور برمیگشت. در دوران رکود اقتصادی مردم معتقد بودند که بانکها و مؤسسات مالی مسئول اصلی نابسامانیها هستند و دیلینجر هم دقیقا همین مکانها را هدف سرقتهای خود کرده بود.پس از سرقتها افرادی بهدنبال دستگیری او بودند که توانایی حل مشکلات روز جامعه را نداشتند و او را سپر بلایی برای منحرف کردن افکار عمومی کرده بودند. اف بیآی و مقامهای قضائی آمریکا نشان داده بودند هیچ کاری را بهدرستی نمیتوانند انجام دهند و دستگیری دیلینجر هم البته یکی از آن کارها بود و در مقابل دیلینجر که فردی شوخ طبع بود به خوبی از رسانهها برای مقاصد شخصیاش استفاده میکرد.
دشمنان مردم نخستین فیلمی است که تصمیم گرفته دیلینجر واقعی را به دور از افسانههای رایج به تصویر بکشد و مان هم برای این هدف زمان زیادی صرف کرده است. او پس از مطالعه مقالهای در مجله ونیتی فیر به قلم برایان بارو در مورد تاریخچه گروههای تبهکار دهه 1930 (که در تاریخ معاصر آمریکا اصطلاحا دشمنان مردم نامیده میشوند) به موضوع علاقهمند شد. بارو در این مقاله خاطر نشان کرده بود که تمامی چهرههای مشهور این دوره، سارقان بانکها و آدمربایان، از بانی و کلاید گرفته تا کلی مسلسلی و آلوین کارپیس و حتی جان دیلینجر در یک فاصله زمانی 14 ماهه بین سالهای 1933 تا 34 به شهرت رسیده و کشته شدند. ظهور این چهرهها به ادگار هوور این پیام را داد که موج ملی جنایت در سرتاسر کشور در راه است و باید با به کارگیری عدهای از ماموران مسلح و تشکیل نیروی مجهز پلیس فدرال به مبارزه با این تبهکاران رفت.
مان از یک تیم کامل برای تهیه فیلمنامه استفاده کرد: آن بیدرمن نویسنده سریال NYPD Blue و رونان بنت نویسنده.مان کار بنت در نگارش رمان فاجعهسازان و فیلمنامه بایگانی شدهاش پیرامون زندگی چهگوارا را پسندیده بود.
به گفته مان چیزی که بنت را برای این همکاری واجد شرایط میکرد نگارش 2 فیلمنامه دیگر به نامهای چهره و فرار موفق درباره دنیای تبهکاران بود.
این دو در کنار مان تلاش چند ماههای برای بدل کردن مقاله جدی بارو به فیلمی جنایی را داشتند. نویسندگان، بانی و کلاید را کاملا از فیلمنامه حذف کردند و چند صحنه کوتاه را به آلوین کارپیس (با بازی جیوانی ریبسی ) دادند و دیلینجر، نلسون بیبی فیس (با بازی استیون گراهام ) و نامزد دیلینجر بیلی فرچت (با بازی ماریون کوتیار) را شخصیتهای محوری قرار دادند.
ولی با وجود تعدد فیلمنامهنویسان نتیجه کار هنوز هم فیلمی از مان با تمامی خصوصیاتی است که علاقهمندان فیلمهایش از او سراغ دارند و میتوانند تشابهاتی بین آن و سایر فیلمهایش بیابند: قهرمان تبهکار حرفهای بخت برگشتهای همچون فرانک (با بازی جیمز کان ) فیلم «سارق» است که برای استقلال و در اختیار گرفتن سرنوشتش میجنگد اما نه تنها از سوی فرد مقابلش در گروه قانونمداران تحت تعقیب است بلکه تبهکاران شیکاگو (در این فیلم )هم که سارقان بانک را مخل آسایش مصنوعیشان در امور قاچاق و کافه داری میبینند، با ماموران فدرال در دستگیری دیلینجر همکاری دارند. در دشمنان مردم هر شخصیت اصلی گروهی برای خود دست و پا کرده که به دقت رتبهبندی شدهاند؛ همچون قاچاقچیان موادمخدر و نوچههایشان در فیلم Miami Vice یا دزدان و نیروهای پلیس فیلمهای سارق و مخمصه و کت قرمزها و سرخپوستهای آخرین موهیکانها و یا حتی شبکه سی بیاس نیوز و سران کارخانه دخانیات در خودی.
دیلینجر در جایی از فیلم تمایلش را برای لیز خوردن و بیرون رفتن از گوشه ماجرا بیان میکند و البته ما این احساسات را در فرانک فیلم سارق هم سراغ داریم که زندگیاش را برای ممانعت از نابودی استقلال و آزادی عملش توسط پلیسهای فاسد و تبهکاران بلند پایه تباه کرد. اینها موضوعاتی هستند که کم و بیش بدون توجه به داستان اصلی در فیلمهای مان تکرار میشوند و دشمنان مردم هم از این قاعده مستثنی نیست.
مان مراحل پیش تولید فیلم را در سال 2007 گذراند و فیلمبرداری در سال قبل انجام شد اما حالا که دنیا و بهویژه آمریکا با رکود اقتصادی دست و پنجه نرم میکند زمان نمایش فیلم کاملا مناسب بهنظر میرسد. مان این موضوع را تا حد زیادی با شانس در ارتباط میبیند اما با خنده میگوید: همه این اتفاقات در تاریخ رخ داده و ما دیگر به سطحی از درک اجتماعی رسیدهایم که آنها را درک کنیم؛ البته اگر روباتها و اسباب بازیهای فیلم ترانسفورمرها اجازه اکران به ما بدهند!
گاردین- 24 ژوئن