به گزارش همشهری آنلاین، بعد از اینکه معلم زبان یک هشت گنده پای ورقه جناب مترجم انداخت، نجف هم نشست و «وداع با اسلحه» را چند روزه ترجمه کرد. او دقیقا از همان موقع راه خودش را پیدا کرد و خواند و ترجمه کرد.
درخت پر بار و برگ زندگی او، استعارهای بود از لذت ترجمه، نوشتن و اندیشیدن. دریابندری بیگمان یکی از مهمترین مترجمان ایرانی آثار ادبی جهان بود. با آن خندههای بلند و طبع شوخ و شنگش که سرشار از متانت و جدیت بود. وقتی آدم در ۱۸سالگی به سراغ ویلیام فاکنر برود و «گل سرخی برای امیلی» را ترجمه کند و در ۲۱سالگی دست به برگردان اثری از ارنست همینگوی بزند، معلوم است که چه زندگی عجیب و غریبی خواهد داشت.
دریابندری چند صباحی پس از کودتای سال۳۲ هم بهدلیل کار سیاسی به زندان افتاد. در زندان، یکی از معروفترین کارهایش یعنی «تاریخ فلسفه» برتراند راسل را ترجمه کرد و یادداشتهای اولیه کتاب «مسطتاب آشپزی» را نوشت. او در عین حال مترجم رمانهای بزرگ دیگری هم بود.
دریابندری یک خلصت بارز هم داشت؛ رکگویی و صراحت لهجه. در دهه۷۰ رمان بوف کور را چنان به باد انتقاد گرفت که سخن انتقادی او درباره مشهورترین رمان مدرن ادبیات ایران به یک خاطره در عالم فرهنگ تبدیل شده بود. در عوض، رمان «شوهر آهو خانم» اثر محمدعلی افغان را از لحاظ ادبی کاری ستودنی میدانست و گفته بود که خود او این رمان را در دهه۴۰ مطرح کرده است.
سلیقه ادبی و نثر او، مثل بوی غذاهایی که از لای کتاب مسطتاب آشپزی بیرون میآید، از فرسنگها قابل تشخیص است. می گویند بعضی منصبها و جایگاهها به انسانها اعتبار میدهند. بعضی آدمها هم هستند که به آن منصبها و جایگاهها اعتبار میدهند. نجف دریابندری قطعا از دسته دوم بود، پیرمردی که به جایگاه ترجمه در ایران اعتبار داده بود.