وی در این گفتوگو به موضوع تغییر رویکرد غرب از استراتژی سقوط نظام ایران به استراتژی پایان جنگ بدون برنده میگوید.
پذیریش قطعنامه ٥٩٨ متاثر از چه بسترها و پس زمینههایی بود، در خصوص پذیریش قطعنامه اگر بخواهیم صحبت کنیم باید طول جنگ، موازنه قوا و اهداف استراتژیک و تاکتیکی و مسائل مختلف دیگری را مدنظر قرار بدهیم. چون پذیریش قطعنامه پایان بخشی از تاریخ نزاع بین جمهوری اسلامی ایران و حزب بعث عراق بود. از این جهت اگر بخواهیم به کنه قضیه بپردازیم باید ابتدا موازنه قوا را بررسی کنیم تا توجهی برشناخت و شناسایی توانایی ما و عراق باشد. مسائل مختلفی باعث پذیرش قطعنامه شد.
ما در سال ٦٧ به شرایطی رسیده بودیم که این شرایط ما را از تئوری اولیه مطرح شده که جنگ باید تا سقوط صدام ادامه یابد، بازداشت. «جنگ، جنگ تا رفع فتنه از عالم»، «جنگ، جنگ تا سقوط صدام» جزو راهبردها و استراتژیها بود. اما اگر اول از دریچه تئوری بخواهیم به این موضوع بپردازیم، غربیها با توافق شرقیها این جنگ را با هدف محوری، ساقط کردن جمهوری اسلامی و برآورده کردن توقعات دیرینه رژیم بعث آغاز کردند.
این تئوری تا زمان فتح خرمشهر ادامه داشت. در واقع این تئوری یعنی ساقط کردن نظام، تا زمانی که خرمشهر در ید عراقیها بود ادامه داشت. اما وقتی جنگ وارد عملیاتهای بدر، خیبر و کربلای ٥ شد، تئوری غربیها عوض شد، در این مرحله دیگر اینها دم از سقوط ایران نزدند. گفتند: «جنگ بدون برنده»؛ میدانید تئوریها شاکله استراتژی را تشکیل میدهند.
خب در دوران دفاع مقدس، با مقاومت سرسختانه و بینظیر جمهوری اسلامی توانست تئوری غرب را که یک جنگ همراه با برنده شدن رژیم بعث عراق بود به تئوری جنگ بدون برنده مبدل کند؛ اما به نظر نمیرسید این تئوری دوباره به گونهای عوض شود که بگویند:«برنده جنگ ایران باید باشد؛ و این یعنی دقیقا ١٨٠ درجه با آن تئوری قبلی متفاوت بود و این فرضیه امکانپذیر نبود.
اما اینکه بگویند عراق برنده نباشد و ایران هم، در ابعاد جهانی قابل توجیه بود. اما اینکه ایران برنده جنگ شود و خواستههای ما همه محقق شود، غیرقابل تصور بود. در نتیجه دنیا تمام تلاشاش را بکار میگیرد تا این تئوری به اثبات برسد و تئوری پیروز شدن ایران در جنگ محقق نشود.
- این تلاش در واقع از سال ٦٨ به بعد صورت گرفت؟
تقریباً؛ این فرضیه همزمان با توازن قوا و انجام عملیاتهای متعددی است که انجام میشود و پیش میرود، نمیشود گفت در زمان مشخصی بوده است. مثل غذایی است که کمکم پخته میشود تا به مراتب عالی میرسد. مثلاً خود قطعنامه ٥٩٨ که ماحصل توافق همه قدرتهاست بعد از کربلای ٥ نوشته میشود، ولی بسترهای آن در زاویههای پنهان تاریخ دفاع ماست. این نیست که بگوییم تا رسیدیم به سال ٦٧ این قطعنامه نوشته شده است. این قطعنامه با جمعبندی تمامی وقایع نوشته شده است.
پس وقتی تئوری جنگ بدون برنده مطرح میشود، یعنی دنیا خودش را به هر صورتی که شده به گونهای دارد سازمان میدهد که نگذارد ایران برنده این جنگ بشود تا تئوری خودش را که متحول شده تئوری قبلی است را محقق کند. در نتیجه یک اراده راسخ و جزمی برای عدم شکست عراق و عدم موفقیت ایران در سطح جهانی شکل میگیرد.
- موضوع مهم دیگر هزینههای سنگین تامین امکانات و تجهیزات است که به آن اشاره نشد...
بله، موضوع دوم در این زمینه هزینههای بسیار سنگین از لحاظ نیروی انسانی، امکانات، تجهیزات، جنگافزار و امکاناتی است که لازمه ادامه جنگ بود. حالا اگر بخواهیم منفک از بقیه مسائل به آن بپردازیم شاید مقداری غیر شفاف باشد، ولی وقتی شما در مقایسه با موضوع اول مسئله را مطرح میکنید از آن سو، سیل تجهیزات شرقی، غربی و اروپایی به عراق وارد میشود، از این طرف همان محدودیتهایی که از ابتدای جنگ برای جمهوری اسلامی قایل بودند، همان محدودیتها تشدید میشود.
به عبارت دیگر در یک طرف این جنگ کمکها، توسعه تجهیزات و امکانات و تقویت همه جانبه عراق شدت پیدا میکند و در دیگر سو دایره محدود کردن و حصر اقتصادی ایران گسترش مییابد. بعضی ممکن است الان بگویند اینگونه نبوده، ولی خیلی از سازمانهای دولتی و نهادها خسته شده بودند و به هر مستمسکی از جنگ فاصله میگرفتند، لذا من این سه عامل را بستر پذیرفته شدن قطعنامه میدانم.
- در اینجا این سؤال پیش میآید چرا از میان چندین قطعنامه که از همان ابتدای جنگ تا مقطع پایانی یعنی سال ٦٧ صادر شد، قطعنامه ٥٩٨ پذیرفته شد؟
تا ٢٩/٤/٦٦ که قطعنامه ٥٩٨ پذیرفته شد؛ ٧ قطعنامه صادر شده بود. اولین قطعنامه ٤٩٨ بود که در تاریخ ٦/٧/٥٩ صادر شد. ماحصل این قطعنامه توصیه دوطرف به پذیرش آتشبس بود و مفاد آن به هویت متجاوز اشارهای نداشت.
طبیعی بود کشوری مثل جمهوی اسلامی که مورد تجاوز قرار گرفته وقتی هنوز معلوم نیست شرایط بعد از آتشبس چه خواهد بود، طبیعتاً قطعنامهای این چنین را نپذیرد. البته پیش از ما عراق هم که در موضع قدرت و مستی قدرت قرار داشت، آن را نمیپذیرفت. یعنی نه عراق و نه ایران آن را نمیپذیرفتند. قطعنامه دوم ٥١٤ بود که در ٢١/٤/٦١ صادر شد.
موضوع این قطعنامه که بعد از یکسال و ٩ ماه بعد از شروع جنگ تصویب شد مبتنی بر آتشبس و توصیه به عقبنشینی به پشتمرزهای بینالمللی بود. در این قطعنامه به آغاز کننده جنگ و پرداخت خسارات هیچگونه اشارهای نشده بود.نکته جالب اینکه ٢٨ مهر ٥٩ بعد از ٢٧ – ٢٨ روز از شروع جنگ، اولین موشکها به مناطق مسکونی دزفول اصابت کرد که در قطعنامه اول، دوم و سوم هیچ اشارهای به توقف جنگ شهرها و حمله به مناطق مسکونی نمیشود.
- قطعنامه بعدی کی و با چه محتوایی صادر شد؟
قطعنامه ٥٤٠، قطعنامه دیگری بود که ٩/٨/٦٢ صادر شد این قطعنامه زمانی است که جمهوریاسلامی اقدام به مقابله به مثل در خلیجفارس و دریای عمان میکند در این مقابله به مثل کشتیهای تجاری و نفتکشهای عراق هدف قرار میگیرند.
در این قطعنامه به توقف فوری جنگ، محکومیت حمله به مناطق مسکونی و عدم حمله به کشتیهای تجاری توصیه میشود. در این چهار قطعنامهای که صادر شده اگر نموداری ترسیم کنیم و فعالیتهای خودمان و عراق را در نظر بگیریم، میبینیم هر وقت عراق فعالیتی داشته در قطعنامه به آن اشاره نشده است. ولی وقتی مقابله به مثل صورت گرفته، یک قطعنامه صادر شده است. شما ببینید در سال ٥٩ توصیه به آتشبس شد.
در سال ٦١ که ما ٧٠ درصد مناطق اشغالی را باز پس گرفتهایم و در تاریخ ١٢مهر٦١ که قطعنامه صادر میشود، آتشبس و عقبنشینی به پشتمرزها، توصیه میشود یعنی تا قبل از عملیات بیتالمقدس که خرمشهر در اختیار عراقیهاست این توصیهها صورت نگرفت، اما دومین قطعنامه، که ٧٠ روز بعد از عملیات بیتالمقدس صادر شده توصیه به عقب نشینی میشود.
- یعنی قطعنامههای صادر شده بیشتر به نفع ایران بوده است؟
نه! هر قطعنامهای که صادر شد به نفع رژیم بعثی بوده و هیچ امتیازی در آن نیست.
- خوب اوج روند این امتیازدهی تدریجی در قطعنامه ٥٩٨ نمایان میشود؟
نه، ما هم قطعنامهها را یکییکی بررسی میکنیم. الان به ٥٩٨ هم میرسیم. این قطعنامه، حداقل امتیازی است که به ما داده شده حداقل امتیاز تعیین متجاوز است. پرز دکوئیار هم رسماً اعلام کرد که عراق آغازگر جنگ بود و مسائل دیگر. اصلا قطعنامه را هم کنار بگذارید خود صدام هم در نامهاش نوشته: «شما هرچه خواستید آن شد. یعنی روح نامهاش این است.»
- آقای سوداگر ما در سال ٦١ بعد از عملیات بیتالمقدس، جنگ را با قدرت بیشتری ادامه دادیم. درباره این مقطع دو دیدگاه مطرح است، درباره این دو دیدگاه یعنی ١+٧ و ٢+٦ نظرتان چیست، آیا میتوان با دید وسیعتری به آن پرداخت؟
ببینید من یک اعتقادی دارم، کسی باید درباره شروع و پایان جنگ حرف بزند که خودش در صحنه حضور داشته و در جنگ و روند آن نقش داشته باشد، نمیتوان کنار گود ایستاد و گفت ١+٧ و ٢+٦. ببینید قصه ٦+٢ منظور دو سال اول جنگ به علاوه ٦ سال که نتیجهاش شد قطعنامه ٥٩٨، من با اینها کاری ندارم.
اگر بخواهیم این گونه تفکیک کنیم ٦+٢ یا ٧+١، و این گونه ٨ سال جنگ را تفکیک کنیم. باید در فضایی راهبردی سیر کنیم تا بتوانیم آن را تجزیه و تحلیل کنیم. ما میگوییم تا سال ٦١ عملیات بیتالمقدس، اینهمه تلاش شد تا مهاجمان را از سرزمینهایمان بیرون برانیم، نتیجه آن صدور قطعنامه دیگر بود.
این قطعنامه ٧٠ روز بعد از جنگ صادر شد براساس این دیدگاه ما باید به این قطعنامه متوسل میشدیم و جنگ را تمام میکردیم خوب در این قطعنامه آتشبس و توصیه به عقبنشینی به پشتمرزها شده است، شما دقت کنید در این قطعنامه تنها توصیه به عقبنشینی شده و ابلاغ نشده است. در ادبیات حقوقی ما تک تک واژگان بار معنی، محتوا و مفهوم خاص خود را دارند.
در این قطعنامه حکم به عقبنشینی نشده و هیچ ضمانتی برعدم تجاوز مجدد دشمن وجود ندارد. نکته دیگر این است که ما تا ٣/٣/٦١ که خرمشهر آزاد شد، تنها این شهر را تصرف کردیم، ولی تامیناش نکردیم که دوباره حمله نکنند و به تصرف در نیاورند.
ماشین جنگی عراق و قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای همچنان سرجایشان هستند و تئوری آنها نیز عوض نشده است.پس در این شرایط لازم بود که با دقت بیشتری تصمیمگیری شود.
همشهری جمعه