سازمانی که وظیفه داشت به سازمان ملل در اجرای آتشبس و بازگشت نیروها به مرزهای بینالمللی کمک کند. بنابر حکم فرمانده کل سپاه، امیر شمخانی بر کرسی ریاست این سازمان نشست. اما با توجه به مشغله او و بنا به درخواست سردار محسن رضایی، علیرضا اکبری در حکم جانشین ریاست «ساناق» را بر عهده گرفت.
علیرضا اکبری در آن مقطع زمانی، مسئول سازماندهی و آموزش وابستگان نظامیسپاه به کشورهای خارجی بود. او از این جهت گزینهای مناسب برای انجام یک گفتوگوی مفصل درباره حواشی و جزئیات قطعنامه 598 بود. اکبری دراین گفتوگو هم از خواست نیروهای نظامی دفاع کرد و هم برخی مسائل مربوط به روند تصمیمگیری در مورد پذیرش قطعنامه را مورد انتقاد قرار داد.
-
برخی بر این اعتقادند که قطعنامه 598 در شرایط زمانی مورد پذیرش قرار گرفت که ایران در موقعیت نهچندان مناسبی قرار داشت. بر این اساس جمعی معتقدند شاید از این جهت اگر ایران زودتر قطعنامه 598 را قبول میکرد، شرایط کاملا دگرگون میشد. سوال من این است که چرا قطعنامه 598 در 27 تیرماه و تقریبا یک سال پس از صدور آن مورد پذیرش ایران قرار گرفت؟
بین زمان تصویب قطعنامه 598 که بلادرنگ عراق آن را مثل قطعنامه 588 پذیرفت و پذیرش آن از سوی ایران حدود یک سال و هفت روز فاصله افتاد. ولی قطعنامه 598 به عنوان هشتمین قطعنامه با سایر قطعنامهها تفاوت عمدهای داشت.
تقریباً تمامیقطعنامهها به جز قطعنامه 598 شرایط حاکم بر روابط ایران و عراق را به صورت وضعیت تعریف میکردند، اما فرآیند شکلگیری قطعنامه 598 فرآیندی پیچیده و بینالمللی و تابع تحولات پرافت و خیز منطقهای بود. در سال 1986، گروه هفت در ژاپن تصمیمات مهمیگرفت، چرا که در سالهای بین پنجم و ششم جنگ، جمهوری اسلامیایران تقریباً تمامیخاک خود را بازپس گرفته بود و عملیاتهای آفندی جدی انجام داد (مجموعه عملیاتهای والفجر و کربلا).
در فاصله عملیات والفجر 8 تا تثبیت تصرف فاو قطعنامه 588 و 598 هم صادر شد، ولی در اجلاس توکیو در سال 1986 با توجه به این پیروزیها تصمیمات مهمیگرفته شد. فراموش نکنیم که در آن مقطع زمانی عملیاتهای ایران طرح دفاع متحرک عراق را با شکست مواجه کرد و عراق ناچار شد جنگ را بینالمللی و منطقهای کند تا از طریق اعمال فشارهای خارجی ایران وادار به پذیرش صلح شود.
به همین دلیل گروه 7 در اجلاس توکیو در مورد این محورها به توافق رسید: 1- ایران نباید توان مقابله و کنترل جنگ منطقهای را داشته باشد. یعنی اگر عراقیها پایانههای نفتی ایران را میزنند، ایران نتواند اقدام متقابل انجام دهد. 2- ایران نباید قادر به انجام جنگ شهرها شود. یعنی دسترسی ایران به موشکها و تجهیزاتی که بتواند پشت جبهه ارتش صدام را بزند و کنترل کند، قطع شود.
3- ایران نباید بتواند عملیاتهای تهاجمیدیگری را در عمق خاک عراق انجام دهد و در نهایت به این نتیجه رسیدند که جنگ باید هرچه زودتر خاتمه پیدا کند. یعنی اگر این اتفاق هرچه زودتر بیفتد به نفع غرب و عراق خواهد بود. در آن زمان غربیها سعی میکردند نظر مساعد روسیه را هم بگیرند.
-
کشش روسیه در این جنگ بیشتر به سمت عراق بود یا ایران؟
حتماً عراق، روسیه از مهمترین پشتیبانان عراق بود. روسیه هم در این مقطع موافق پایان جنگ بود، ولی منظور من قبل از این مقطع زمانی است. فراموش نکنیم تا سال 1983 ارتش بعث کاملاً یک ارتش شرقی بود، ولی پس از آن تاریخ به تدریج کلکسیونی کامل از غرب و شرق را شامل شد.
-
حالا بازگردیم به موضوع اصلی و بحث چانهزنی غرب با روسیه.
غربیها به دنبال یک جنگ بدون پیروزی بودند. البته تمایل اولیه آنها این بود که عراق در جنگ پیروز شود، ولی با توجه به شرایط آن زمان بر جنگ بدون پیروزی متمرکز شدند.
-
آن تئوری معروفی که در دولت آمریکا پیگیری میشد مبنی بر اینکه در جنگ ایران و عراق نباید هیچیک از دو طرف پیروز شود ناظر به همین خروجی اجلاس گروه 7 بود؟
خیر، تا قبل از اینکه ایران نشان بدهد توان پیروزی بر دیگران را دارد غربیها به دنبال شکست جمهوری اسلامیبودند، ولی پس از آن مقطع زمانی دولت آمریکا تئوری جنگ بدون پیروزی را پیش برد.
-
حال برگردیم به موضوع اصلی. کشورهای غربی در اجلاس توکیو به این نتیجه رسیدند که باید سیاست جنگ بدون فاتح را پیگیری کنند و ایران هم از این موضوع مطلع بود و میخواست برخلاف نظر قدرتهای بزرگ، فاتح جنگ شود یا پیروزیاش را تثبیت کند. تصمیمگیری در این باره را چگونه تحلیل میکنید؟
تصمیم گیری در زمانی که شما در نوار پیروزی قرار دارید، بسیار سخت است. وقتی شما از سختترین مرحله فرار میکنید و ورق را به نفع خود برمیگردانید و گلوگاه دشمن را در منطقه جنوب میگیرید و حتی برای آینده و فتح بصره برنامهریزی میکنید و فتح شمال و جنوب و تحت فشار دادن مرکز را در ذهن میپرورانید و آن را به یک استراتژی نظامیتبدیل میکنید، آن وقت شرایط برای تصمیمگیری سخت میشود.
به هر حال به دست آوردن پیروزیهای بیشتر به یک استراتژی در نزد نظامیان تبدیل شد. البته در همان زمان هم اختلافنظرهایی در مورد اندازه این پیروزی وجود داشت. مثلا عدهای به شعار «جنگجنگ تا پیروزی» باور داشتند، عدهای دیگر جنگ تا یک پیروزی را دنبال میکردند و حتی بخش دیگری از نخبگان نیز طرفدار جنگ تا رفع فتنه بودند. البته بیشتر دو شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» و «جنگ تا رفع فتنه از جهان» در میان مسئولان رواج داشت.
عدهای از مقامات هم خواستار توقف جنگ پس از به دست آوردن یک پیروزی بزرگ بودند.در زمان صدور قطعنامه شاهد اختلافنظرهایی بودیم. به گونهای میتوان نوعی شباهت میان این دو دوره برقرار کرد. اما در آن زمان تصمیمگیری در مورد جنگ بدون فاتح و حتی استقرار یک رژیم موشکی و امضای معاهده کنترل تکنولوژی موشکی (MTCR) در عمل، فشار را به آنجا رساند که ایران وادار شود به آتشبس تن دهد، اما بحث اصلی در مورد مکانیزم پایان جنگ و آتشبس بود.
در 7 قطعنامه قبلی خیلی چیزها مبهم بود. اینکه اساساً این جنگ است یا خیر، تجاوزی صورت گرفته یا خیر، چه کسی مسئول جنگ است یا نیست، لذا در آستانه صدور قطعنامه 598 قدرتهای بزرگ سعی کردند حداقلهایی که ایران مدنظر دارد در قطعنامه جدید بگنجانند. از همین رو در این قطعنامه و شرایط جنگی، عدم دخالت دیگران و به رسمیت شناختن مرزهای بینالمللی تاکید شد. حتی در این قطعنامه ترتیباتی دقیق برای پرداخت غرامت و مباحث امنیتی و غیره مطرح شد، ولی ما در مرحله پیشروی در عراق قرار داشتیم و این بحث در بین مقامات جریان داشت که آیا تضمینی وجود دارد که پس از اعلام آتشبس دشمن به ما حمله نکند؟
یعنی تصور این بود که ما با عدم پذیرش قطعنامه 598 میتوانیم به پیروزیهای خودمان در خاک عراق ادامه دهیم؟
بله همینطور است. این تصور را برخی از مسئولان داشتند و این هم یکی از دلایلی بود که جنگ ادامه پیدا کرد.
ولی این اتفاق در عمل نیفتاد.بله، ولی ما در اسفند 1365 بزرگترین عملیات را علیه عراق انجام دادیم. خاطرم هست که من تازه از جبهه بازگشته بودم تا امتحانات دانشگاه را بدهم، ولی به محض ورود به تهران امام(ره) اعلامیه دادند که همه باید به جبهههای جنگ بروند. این تکلیفی بود که امام بر دوش ما گذاشته بودند.
در فروردین 1366 ما هنوز در مرحله تثبیت پیروزی در فاو بودیم و این وضع ادامه پیدا کرد تا اینکه در تیرماه 1366 قطعنامه 598 صادر شد، ولی ما به تدریج برای ساماندهی عملیاتهای بعدی در شمال و جنوب عراق برنامهریزی میکردیم. به خاطر دارم که ما در کوههای استانهای شمال عراق بودیم و حتی تا دربندیخان و زاخو هم پیشروی کردیم و عراق در عمل هیچ کنترلی بر شمال نداشت و ما حتی میتوانستیم کرکوک و دهوک را نیز تصرف کنیم و همچنین در منطقه جنوب از جمله بصره، شهرهای مذهبی همچون نجف، کربلا و کوفه و جاده استراتژیک بصره به بغداد را نیز آزاد و بعد به سمت مرکز پیشروی کنیم.
این واقعیت حاکم بر صحنه جنگ بود، ولی پس از تصمیمات غرب و صدور قطعنامه 598 به صورت غیرقابل تصور و خارقالعادهای عراق در حوزه طراحی، پشتیبانی آتش و سازماندهی نیرو دست بالا را پیدا کرد.
-
شما مباحث نظامیان و سیاستمداران را در آن مقطع زمانی میپذیرید و اینکه گفته میشد نظامیان حرفشنوی زیادی از سیاسیون و دولت نداشتند؟
استدلال سیاسیون استحکام کافی برای قناعت نظامیان را نداشت، این یک واقعیت بود. ممکن بود سیاسیون حرفهایی را در رابطه با سرعت بخشیدن به خاتمه جنگ مطرح میکردند، ولی استدلالی که ارائه میشد به نحو مقتضی کشور را قانع نکرد.
-
این سیاستمداران چه کسانی بودند؟
همان کسانی بودند که در دولت حضور داشتند. وزیر خارجه، صنایع و بازرگانی، رئیس بانک مرکزی و وزیر اقتصاد چنین موضعی را داشتند. آنها آماری ارائه میکردند مبنی بر اینکه کشور دیگر ظرفیت و توان ادامه جنگ را ندارد.
وزیر صنایع چطور؟
آقای بهزاد نبوی هم بحثشان این بود که کشور توان ادامه جنگ را ندارد. با این وجود هم در بین سیاسیون و هم غیرسیاسیون کسانی بودند که مخالف پذیرش قطعنامه 598 به شمار میآمدند.
-
بر اساس جریانات سیاسی موافقان و مخالفان جنگ تقسیم میشدند؟
خیر، بر اساس برداشتها از منافع و امنیت و مفاهیم استراتژیک این تقسیمبندی رخ داده بود و خیلی به جریانات سیاسی ربطی نداشت. بنابراین در همین دولت برخی طرفدار جنگ و عدهای دیگر مخالف جنگ بودند، ولی به هر حال آمار و ارقام نشان میداد که ما توان ادامه جنگ را نداریم.
-
به خاطر دارید در آن مقطع زمانی موضع رئیسجمهور چه بود؟
در آن زمان مقام معظم رهبری در کسوت رئیسجمهوری نگاه متعادلتری داشتند. ایشان جزو کسانی بودند که تصمیمگیری راهبردی را مدنظر داشتند. به هر حال ایشان در آن موقع نماینده رهبری در شورای عالی دفاع بودند و آقایهاشمیهم در کسوت فرمانده جنگ در قرارگاه خاتم مینشستند و در اواخر هم آقایهاشمیمسئولیت خاتمه جنگ را در حکمیاز امام گرفتند.
-
این حکم در چه زمانی صادر شد؟
در ابتدای سال 1367 بود.
-
حکمیکه امام به آقای هاشمی دادند، ناشی از چه عاملی بود؟
چون در زمان مخالفت با قطعنامه 598، نظامیان در صف جلو بودند و آقایهاشمیموضعی مخالف با آنها داشت، این حکم صادر شد. آنها حرفشان این بود که اگر از ما پیروزی میخواهید ما صرفاً در میدان جنگ میتوانیم به چنین پیروزی دست پیدا کنیم و اگر راههای دیگری برای پیروزی دارید، بسمالله.
-
بین سپاه و ارتش در این مورد اختلافنظری وجود نداشت؟
نه چندان.
-
یعنی بین آقایان رضایی، رحیمصفوی، شمخانی با صیاد شیرازی اختلافنظری وجود نداشت؟
در سالهای پایانی جنگ که با تشکیل قرارگاه خاتمالانبیا و با خالص شدن بسیاری از نیروها آن مسائل و اختلافات ابتدای جنگ دیگر وجود نداشت. بنابراین نظامیان تقریباً یک نظر واحد داشتند، ولی طبیعتاً غلبه نظرات با سپاه بود تا ارتش.
-
یعنی موضع ارتش غیر از سپاه بود؟
ارتش به اندازه نقشی که داشت معتقد به ادامه دفاع بود.
-
یعنی برآورد اطلاعاتی ارتش با سپاه در مورد هزینههای ادامه جنگ پس از صدور قطعنامه 598 یکسان بود؟
برآورد اطلاعاتی ارتش خروجی بخش نظامینبود.
-
متوجه هستم ولی برآورد اطلاعاتی خود ارتش چگونه بود؟
ارتش در این ماجرا موضوعیت مستقل نداشت. همه برآوردها و نظرات در قرارگاه «خاتم» جمع میشد. البته در آن مقطع ممکن بود که در ارتش افرادی حضور داشتند که آمار و ارقامها را تایید میکردند.
مثلاً چه افرادی؟
به طور مثال مرحوم ظهیرنژاد. به هر حال ایشان معتقد بود که ارتش و سپاه باید به گونهای تجهیز شوند که بر طرف مقابل غلبه پیدا کند و تنها در این شرایط باید جنگ ادامه پیدا کند.
پس این برآورد اطلاعاتی به گونهای در آن زمان وجود داشت که نمیتوان جنگ را ادامه داد.
نمیتوان به آن برآورد اطلاعاتی گفت. بیشتر مبتنی بر تحلیلهای شخصی بود.
-
حال چگونه در این تفاوت فکر، طرفداران ادامه جنگ پیروز شدند؟
در تصمیمگیری اتفاقاتی افتاد از جمله دستگاه دیپلماسی موظف شد حداکثر تلاش خود را انجام دهد تا حداقل متن قطعنامه در مورد غرامت و تعیین متجاوز روشنتر شود. بنابراین ما هیچگاه قطعنامه 598 را رد نکردیم و فقط تحفظ خود را اعلام کردیم.
گفتیم این قطعنامه خوب است، ولی باید بخشهایی از آن تقویت شود. ولی در نقطه مقابل قرار شد گروههای کاری برنامهریزی کنند. دولت هم مکلف شد مشخص کند که چقدر باید برای بخش دفاع، بودجه در نظر گرفته شود. در این حال ستاد کل هم تعیین شد که رئیس آن نخستوزیر وقت بود. از تشکیل ستاد کل نیروهای مسلح نظامیان و آقای محسن رضایی هم حمایت کردند.
البته ارتش و سپاه هم خواستار پشتیبانی دولت بودند. نظامیان هم موظف شدند که برآوردی انجام دهند تا مشخص شود چگونه میتوان جنگ را در حوزه نظامی با پیروزی به پایان رساند. بنابراین تصمیمگیری طولانی شد.
-
ما تا اسفند 1366 پیشرویهایی داشتیم و حتی حضرت امام(ره) هم در آن مقطع زمانی اعلام کردند که شک در جنگ خیانت است.مگر جریانی در جنگ شک داشت؟
جریاناتی که به هر ترتیبی ادامه جنگ را اشتباه میدانستند و توقف آن را به هر ترتیبی توصیه میکردند.
-
یعنی جریان غالب در دولت؟
نه، برخی از وزیران اینچنین فکر میکردند.
-
اگر در مقطع جنگ ما قطعنامه 598 را زودتر میپذیرفتیم، ممکن بود به دستاوردهای بیشتری میرسیدیم و هزینههای کمتری را متحمل میشدیم؟
بله، حتی ما تا مقطع اسفند 1366 شانس زیادی داشتیم. یعنی ما باید سرعت تصمیمسازی و اجرای آن را بیشتر میکردیم. من در اینجا در نقطه وسط قرار دارم. اعتقاد من این است که 598 بهترین قطعنامه پس از 588 و سایر قطعنامهها بود ولی این را هم احتمال میدادم که ما با سازماندهی و تجهیز بیشتر میتوانستیم یک عملیات والفجر 8 دیگر را تکرار کنیم. به شرطی که به سرعت از بخش دفاعی پشتیبانی میکردیم.
یعنی از بخش دفاعی حمایت نشد؟
بخش دفاعی بیشتر از آنچه که حمایت شد انتظار حمایت داشت.
-
چگونه با وجود اختلافنظرهای قبلی سرانجام اجماع در 27 تیر 1367 به وجود آمد و قطعنامه مورد پذیرش قرار گرفت؟
در آن تاریخ همه به این نتیجه رسیدند که امکان ادامه جنگ وجود ندارد و این زمان بهترین زمان ممکن برای پذیرش قطعنامه بود. در حالی که به نظر میرسید ما باید در اسفند 1366 این قطعنامه را میپذیرفتیم. به هر حال تاخیر به تدریج واقعیت خودش را تحمیل کرد و این به نوعی تصمیمگیری با تاخیر بود.
همشهری جمعه