همشهرِی آنلاین : انتشار کتاب گل صدبرگ فضایی را ایجاد کرد تا نقد و بررسی آن با حضور جلال ذوالفنون، سروش قهرمانلو و سید ابوالحسن مختاباد روز 23 آبان ‌در شهرکتاب مرکزی برگزار شود.

مباحث اصلی کتاب

 در ابتدای این نشست، علی اصغر محمدخانی، مسول نشست های شهر کتاب  هدف از تالیف  کتاب «گل صد برگ » را بررسی ذهنیت ایرانی از نظر هنری و پنجاه سال تجربه فرهنگی و هنری استاد ذوالفنون دانست و تصریح کرد: نکاتی که استاد ذوالفنون بر آن تاکید دارند: اهمیت شعر و موسیقی، ارتباط صمیمانه هنرمند و مخاطب، تبادل احساس و اندیشه و بحث‌هایی درخصوص تخیل و خلاقیت است. امروزه مسئله تخیل هنری، بسیار مورد بحث است و در چند سال اخیر هم فرهنگستان هنر ، تخیل هنری را از منظرهای گوناگون مورد بررسی قرار داده است. این کتاب به خواننده تجربیات استاد ذوالفنون را در کنسرت‌های پژوهشی‌اش نشان می‌دهد که هم زمینه اجرایی داشته و هم زمینه نظری. حاصل آن کنسرت‌ها، در این کتاب جمع شده است.

طعم کلام استاد

در ادامه سروش‌قهرمانلو  (مولف کتاب) که کتاب گل صدبرگ به اهتمام او منتشر شده است، درخصوص این اثر گفت: من در جمع‌آوری این کتاب سعی کردم طعم کلام استاد و احساسات او را حفظ کنم. در جای جای این کتاب جملاتی وجود دارد که شاید ارتباط چندانی با هم نداشته باشد و این به این دلیل است که خاطر خواننده مقداری تلطیف بشود. البته جملات خاصی که در بین کلیت کتاب آمده، برداشت‌های شخصی ایشان در طول زندگی و تجربه هنری ایشان است. تمام تلاش این بود که استاد ذوالفنون همان طور که هست در کتابش دیده شود.

جلال ذوالفنون: موسیقی به خودی خود هنر نیست

جلال ذوالفنون نیز درخصوص انگیزه‌ خود از تالیف این اثر، تصریح کرد: متاسفانه در گذشته در فرهنگ ایران در زمینه موسیقی خلاء های بسیاری وجود داشت و این خلاها ارتباط فرهنگی ما را باگذشته، قطع کرده است. تاآنجا که می‌شود باید  در جبران این خلاها کوشید.

نقاشی، موسیقی، معماری و... همه انعکاسی از هنر هستند و درواقع هنر ذهنیتی است کاملا متافیزیکی و وقتی ما ‌آن را از قوه به فعل درمی‌آوریم و از متافیزیک آن را به جهان فیزیک درمی‌آوریم، به صورت  این جلوه‌ها(موسیقی، نقاشی و...) درمی‌آید. این است که تلاش ما در این کتاب این بود که بگوییم: موسیقی به خودی خود هنر نیست، بلکه تعدادی اصوات است که کنار هم قرار می‌گیرند و این نه تنها هیچ هنری نیست،  بلکه یک امر فیزیکی است، آنچه آن را به هنر  تبدیل می‌کند، پیامی است که بر این امواج سوار می‌کنیم. ما به این امر در این کتاب توجه کردیم. وقتی مخاطب ما با این امر آشنا شد، پیامدش ‌آن است که بهتر می‌توانیم در این زمینه با هم گفت و گو کنیم.

هنرمند زمان نمی شناسد

 هنر و هنرمند تعریفی برای خود دارد که زمان و مکان را نمی‌شناسد. بخشی از تلاش این کتاب روشن کردن این قضیه بوده است. اگر این تفکر در شنونده ایجاد شود، کمک می‌کند تا هنر را از غیرهنر در هر شرایطی تفکیک کند. اگر کلی‌تر درباره انگیزه کتاب صحبت کنیم، مکتب هنری ذوالفنون، که خود من هم تابع آن آن هستم ، معتقد است که شنونده موسیقی هرچه آگاهی بیشتری داشته باشد، راحت‌تر می‌توان با او ارتباط برقرار کرد و مطالب بیشتری به او داد.

در بسیاری از موارد کسانی که در این عرصه هستند شاید به فکر آگاهی مخاطب خود نباشند. خوشبختانه در سال‌های اخیر ، زمینه‌های آگاهی در مخاطب ما پیدا شده است و آن عادت نادرستی که موسیقی را فقط وسیله‌ای برای پر کردن اوقات و شادی‌های گذرا می‌دانست، تغییر یافته است و نگاه جدیدی ایجاد شده که بر مبنای این نگاه هم فرهنگ‌سازی را مخاطب در موسیقی لحاظ می‌کند. بنابراین ما این فکر سازنده را باید به شکل‌های مختلف تقویت کنیم.

برکشاندن سازی مهجور

 سخنران دیگر این نشست،سید ابوالحسن مختاباد، منتقد و روزنامه نگار حوزه موسیقی،  بود. وی درخصوص جایگاه ذوالفنون و ساز سه‌تار در موسیقی ایرانی گفت: ساز سه‌تار تا قبل از دهه پنجاه، ساز بسیار مهجوری بود اگر چه مرحوم احمد عبادی ، استاد فروتن و استاد صبا ویا سعید هرمز ی با این ساز اجراهایی داشتند اما خاص بودن آن همچنان حس می شد و به مانند سازهای دیگر موسیقی سنتی هنوز نتوانسته بود وجهه ای عمومی بیابد . پس از انقلاب هم تنها آقای لطفی در کاری به یاد درویش خان این ساز و توانایی های آن را بروز داد اما تا زمانی که این ساز د رگل صد برگ عرض اندام کرد ، اقبال عمومی به آن صورت نگرفته بود.

وی افزود:  بعد از  انقلاب به دلیل فضایی که برای موسیقی ایجاد شد و مشکلاتی که عرضه عمومی موسیقی داشت، باید راه‌حلی ایجاد می‌شد که این بن‌بست‌ها به شکل عرفی شکسته شود. این بود که سه‌تار و گروه‌نوازی با سه‌تار راه میانه‌ای برای شکست این بن‌بست بود و استاد ذوالفنون به ظریف‌ترین شکلی این کار را انجام داد.

این روزنامه نگار و منتقد موسیقی ادامه داد: نوار گل صدبرگ از منظرهای  مختلف قابل بررسی است؛ چه از لحاظ مخاطب و چه از نظر نوع کار. این نوار دستگاه بیات ترک را به خوبی شناساند و ظرفیتهای آن را عمومی کرد و موجباتی را فراهم کرد تا  شنوندگانی که با این آواز  بیگانه بودند، با آن آشنا شوند و این  از مزایای این کار بود.  ضمن آنکه ساز دف را به بهترین وجهی معرفی کرد . سازی که پیش از این در کار آقای لطفی و شجریان در تصنیف معروف چهره به چهره روبرو توسط  همین آقای بیژن کامکار اجرا شد ، اما تفاوت آن اجرا با این اجرا دراین بود که درگل صد برگ شنونده ظرفیتهای تازه این ساز را کشف می کند و درمی یابد که به چه زیبایی و ظرافتی در کنار سه تار نشسته است . 

گام در حوزه عمومی

 وی در ادامه مطالب خود درباره کتاب گل صدبرگ و دیدگاههایی که آقای ذوالفنون در کتاب ارائه کرده است  ، حاضران را به نظریه حوزه یا عرصه عمومی   یورگن هابرماس توجه داد و تصریح کرد: هابرماس یک نظریه‌پرداز آلمانی است که اصطلاحی به نام «حوزه عمومی» دارد، که هرگز در پستو شکل نمی‌گیرد و بحث محفلی نیست. بحث محفلی یعنی فرد عقیده خود را در یک رسانه عرضه نکند  در حالی که رسانه هایی چون کتاب، سخنرانی، تلویزیون، رادیو در زمره حوزه عمومی مورد نظر هابرماس هستند.

ویژگی و تفاوت اصلی کار آقای ذوالفنون و انتشار نظریاتش در کتاب در این است که کارش در حوزه عمومی تعریف می شود ، همانجایی که هابرماس معتقد است پرسش و پاسخها در آن می تواند به رشد و توسعه ذهنی  افراد و آگاهی های آنها بینجامد .

 وی افزود :  مهم‌ترین حسن حوزه عمومی این است که پیام‌دهنده را به آدم‌ها می‌شناساند. این خود در فضای موسیقی ایران اندکی جرات و جسارت می‌خواهد جرا که موسیقی دانهای ما همچنان از ابراز نظر خود به صورت مکتوب هراسانند ، همچنانکه در سوی دیگر کمتر انتقادی رابر می تابند . این است که از این منظر هم انتشار این کتاب و دیدگاه‌های استاد ذوالفنون که به برخی از این دیدگاه‌ها انتقاد هم وارد است، از جمله اینکه  روش‌مند نیست، اما می‌تواند سنگ‌بنایی باشد برای اینکه راجع به این موضوعات بحث شود.

 عضو هیات مدیره کانون پژوهشگران خانه موسیقی ادامه داد: استاد ذوالفنون در این اثر ایده‌های خود را شجاعانه بیان کرده‌اند که حتی احتمال دارد نقدهای مفصلی بعدها بر این کتاب نوشته شود، اما این نقدها این مسیر را اصلاح می‌کند. خواندن این کتاب و نقدهایی که بر این اثر نوشته می‌شود، مطالب تازه‌تری را تولید می‌کند و این  روند به سمت اصلاح آن جریان و نظریه و ایده حرکت می‌کند و درنهایت سبب می شود که ما و نیز اهل موسیقی و پی گیران جدی این کتاب و مسائل موسیقی به درک تازه تری از این موضوعات برسند.

مختاباد درخصوص اشکال فرمی وارده درخصوص بخش‌های کتاب یادآور شد: بخش اول این کتاب خاطرات آقای ذوالفنون است که این خاطرات امروز نوشته شده و گرچه در زمان دیگری رخ داده شده اما با نگاه امروزی نسبت به زندگی نوشته شده و آقای ذوالفنون با دانش و آگاهی امروز به نقد رفتار های گذشته می پردازد .بر همین بنیاد است که در بخشهایی از این خاطرات ما نقد آقای ذوالفنون بر خاطراتش را هم می بینیم . برای نمونه ایشان وقتی برای نخستین بار نزد استاد حسین تهرانی می روند که تنبک یاد بگیرند ، هنگامی که تنبک را روی پایشان می گذارند ، خنده شان می گیرد که آقای تهرانی با تندی می گویند که چرا می خندی و برای تنبیه وی را از کلاس بیرون می کنند که آقای ذوالفنون بر این رفتار آقای تهرانی نقد می زنند و می نویسند که باید از من می پرسیدند که چرا خندیدم و بی دلیل مرااخراج نمی کردند.

انتقاد دیگری که به این خاطرات می‌توان وارد کرد این است که این خاطرات  مختصر و محدودند. اطلاعات بسیار فشرده و کپسولی در این اثر بیان شده است. انتظار می‌رود که این خاطرات مبسوط‌تر باشد و اطلاعات بیشتری از آن به دست آید. این اطلاعات که درحقیقت تاریخ شفاهی موسیقی است باید از زبان هنرمندان بیرون کشیده شود و به عرصه عمومی بیاید که بتوان بعدها آن را پیگیری کرد و درنهایت یک تاریخ عمومی کامل ودقیق در حوزه موسیقی معاصر  و تحولات آن نوشت . می‌توان از ایشان خواست که این خاطرات را مبسوط‌تر کند. ضمن اینکه ایشان از بعد از انقلاب چیزی نگفته‌اند و خاطراتشان دقیقا همان روزی که گروه صدبرگ تشکیل می‌شود، تمام می‌شود. حتی درباره این گروه که کتاب نیز نامش را از آ‌ن وام گرفته، باید توضیحات بیشتری داده شود.

اینکه آقای قاسمی (رضا) که بخش دوم نواز تقریبا محصول فکر وی است، چه نقشی دراین گروه و شکل گیری این اثر داشته است نیز سخن گفته و نوشته شود.

 باید در این باره  که چرا گل صدبرگ نقطه‌عطفی در موسیقی ایران بوده  و  تمام جوانب این نقطه عطف صحبت شود. همچنان که آثاری چون بیداد و دستان آقای مشکاتیان ویا شور انگیز حسین علیزاده  ویا بامداد گروه دستان وحمید متبسم در زمره آثارماندنی و نقطیه عطفهای موسیقی سنتی ایران هستند که باید  اطلاعات ما درباره آنها  دقیق تر و کامل تر باشد و این به دست نمی آید مگر آنکه چهره های تاثیر گذار این آثار درباره تمامی جوانب آن ونیز نحوه شکل گیری این آثار سخن بگویند.

 بخش دوم این کتاب دیدگاه‌های ایشان درخصوص مسائلی خارج از موسیقی است. بر هرکدام از این مباحث ایشان مقدمه‌ای نوشته‌اند و در پایان هم پرسش و پاسخی که در جلسات پژوهشی مطرح شده آمده  است. این مطالب هم  به مرور باید مورد  نقد نقد و ارزیابی قرار بگیرند و بخش‌هایی از آن در عرصه عمومی نوشته و باز شود.

 بخش دیگر کتاب دیدگاه‌های ایشان در مورد موسیقی ایرانی است که به نظر می‌رسد دسته‌بندی این قسمت هم به شکل دقیقی صورت نگرفته و  مباحث آن به  درستی باز نشده و نیاز به توضیحات دقیق تری دارد.

کتاب گل صدبرگ با برخی عیوب شکلی هم روبرو است که از جمله آنها می توان به نبود نامنامه و فهرست اعلام  در پایان کتاب ونیز  ناقص بودن ارجاعاتی منابع  مورد استفاده اشاره کرد که سبب شده تا  پانوشت‌ها دقیق و منظم نباشند.

 مختاباد درپایان گفت: من امیدوارم آقای ذوالفنون حوصله کنند و هم خاطراتشان را از دوران و تحولات مختلف موسیقی تکمیل کنند وهم اینکه آقای قهرمانلو هم کتاب را درچاپ های بعدی بدون این نواقصی که برشمردم ، ارائه کنند.

پس از آن جلال ذوالفنون ضمن تایید انتقادات مختاباد گفت که این انتقادات دلسوزانه و دقیق است و ما سعی می کنیم که آنها را برطرف سازیم .

وی  سپس  به آسیب‌شناسی موسیقی ایران پرداخت و در این خصوص گفت: من از دوران دانشگاه چند اندیشه را در ذهن داشتم یکی تغییر کتاب‌های آموزشی موسیقی بود و یکی اینکه چون خودم آن موقع سازهای ویلن و سه‌تار را مسلط می‌زدم به نظرم رسید که لطافت‌های موسیقی ایرانی، با سه‌تار بسیار گویاتر و صمیمی‌تر از سازهای دیگربیان می شود . کمااینکه الان هم که گوش مردم با صدای سه‌تار آشنا شده است، بسیاری از آثار گذشته نه به دلیل محتوا و خلاقیت‌هایی که در آن هست، اما از نظر اجرا چندان خوشایند نیست.

 بخشی از آن شاید به فناوری ضبط بازگردد اما بخشی از آن هم به نظرم به نوع صدادهی سازها بازمی‌گردد که شاید سازهای دیگر غربی نتواند جوابگوی لطافت موسیقی ایرانی باشد. به نظر می‌رسید که هماهنگی و همکاری سه‌تار می‌تواند فضایی متناسب با لطافت‌های موسیقی ایرانی را ایجاد کند که در سال‌های شصت به بعد این گروه را تشکیل دادم و حمایت‌های خوبی از آن صورت گرفت.

ذوالفنون گفت: ما نظر خاصی بر اینکه چه کسی خواننده این گروه باشد نداشتیم اما بر حسب تصادف برنامه‌ای شد که شهرام ناظری در آن شرکت داشت و خوب هم اجرا شد. آنچه مارا خوشحال کرد این بود که پیش‌بینی ما درخصوص هماهنگی نوای سه‌تار با سلیقه شنونده ایرانی درست بود. البته شرایط زمانی هم به این امر بسیار کمک کرد. یک دفعه همه چیز تغییر کرد. این صدای جدید مورد پسند سلیقه ایرانی قرار گرفت. پس از آن بود که دو اثر  آتش درنیستان( با صدای شهرام ناظری )   و شیدایی( با صدای صدیق تعریف) به همان صورت ادامه یافت.

ذوالفنون درباره تلفیق شعر و موسیقی و خوانندگی گفت : نباید  حتما بر این امر اصرار کرد  که کلام و شعر  را حتما یک خواننده اجرا کند، چراکه ممکن است بعضی از خوانندگان  ذوق شعر نداشته باشند و ممکن است درک شعر برای‌ آنها مشکل باشد. این روزها اکثر افرادی که به عنوان خواننده داریم، خواننده همخوان هستند نه خواننده تکخوان.  در دنیا تعداد خواننده تکخوان بسیار اندک است. باید به مسئله خوانندگی توجه کرد تا قضیه شعر و موسیقی هم کمی سر و سامان یابد.

گزارش همشهری‌ آنلاین حاکیست که این مراسم با اجرای قطعاتی از تازه ترین ساخته های گروه آقای ذواالفنون به پایان رسید.

برچسب‌ها