همشهری آنلاین: روایت زندگی زن شهید دهه هفتادی مریم رحیمی از پرستاران بیمارستان شهید رجایی شیراز که در زمان فراگیری ویروس کرونا جانش را برای نجات همنوعان خود از دست داد، دستمایه تالیف کتاب «بخش خاکستری» به قلم ساجده تقیزاده شد که از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است. این شهید مدافع سلامت همزمان با شیوع ویروس کرونا و همهگیری آن، در بخش ICU۴ مشغول به خدمت بود تا اینکه به این ویروس دچار شد و در روز ۲۱ آبان ۱۳۹۹ در حالی که شش ماهه باردار بود، به شهادت رسید. تقیزاده در این اثر روایتهایی از محمدولی رحیمی پدر شهید، فرزانه رحیمی مادر شهید، فاطمه رحیمی خواهر شهید و ایمان جعفری همسر شهید را نقل کرده است. کتاب «بخش خاکستری» در هفت فصل با عنوان «شهر اول: شهر طلب؛ روایت یک حکایتنویس؛ آبان ۱۴۰۰»، «شهر دوم: شهر عشق؛ روایت محمدولی رحیمی؛ سالهای دهه ۱۳۶۰»، «شهر سوم: شهر معرفت؛ روایت فرزانه رحیمی؛ سالهای دهه ۱۳۷۰»، « شهر چهارم: شهر استغنا؛ روایتهایی از فاطمه رحیمی؛ سالهای دهه ۱۳۸۰»، «شهر پنجم: شهر توحید؛ روایتهایی از ایمان جعفری؛ سالهای دهه ۱۳۹۰»، «شهر ششم: شهر رضا؛ روایت نویسنده؛ اسفند ۱۳۹۹» و «شهر هفتم: شهر فنا؛ روایتی از یک جامانده» تهیه و تدوین شده است.
- آشنایی با زندگی شهید مریم رحیمی
شهید مریم رحیمی متولد بیست شهریور ماه ۱۳۷۲ در شیراز بود. او دوران ابتدایی را در مدرسه غنچه های ولایت و دوران راهنمایی را در مدرسه افروز نیرومند سپری کرد. دوره دبیرستان را هم در سروش شیراز گذراند و در سال ۱۳۹۰ در کنکور سراسری، در رشتههای کارشناسی زمینشناسی دانشگاه شهید باهنر کرمان، کارشناسی شیمی و پرستاری دانشگاه آزاد قبول شد که علاقهاش به ادامه تحصیل در رشتههای پیراپزشکی او را به سراغ رشته پرستاری کشاند. شهید رحیمی بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه به عنوان پرستار طرحی در بیمارستان امتیاز و مرکز فوریتهای شهید رجایی مشغول به کار شد. او طی این مدت به عنوان پرستار نمونه معرفی و مورد تشویق قرار گرفت. در سال ۱۳۹۶ بعد از اتمام دوره طرح به عنوان نیروی قراردادی در همین بیمارستان به ادامه شغل پرستاری مشغول شد. رحیمی در خانوادهای که در راه انقلاب و دفاع مقدس سابقهای درخشان دارند، زندگی گذراند و در نوجوانی با هیئت رهپویان وصال شیراز آشنا شد و در جریان سفر اردوی راهیان نور با شهدا انس و الفت بیشتر گرفت. او بارها به عنوان پرستار برگزیده انتخاب شده بود.
- بریدهای از کتاب بخش خاکستری
مبارکه ایشالا، شک نکن خدا فرزندان صالحی برای تو و مردی که به خواستگاریات اومده قرار میده به امید خدا دلم روشن شد. انگار نوری از آیات قرآن به تمام وجودم تابید و آرامم کرد. انگار که خود خدا با من حرف زده بود و گفته بود: فرزانه خیالت راحت باشد همه شک و دودلیام بر طرف شد. حالا دلم روشن و پر از امید بود بخندی زدم و پرسیدم: حاجآقا چه سورهای بود؟ حاجآقا قرآن را بوسید گوشهای گذاشت و گفت: سوره مریم.