جورج لیکاف: ما همیشه امکان شناخت استعاره را نداریم، ولی با (به کار بستن) آن می‌اندیشیم. بخش اعظم رایج‌ترین تفکرات ما محصول فرآیند سامان‌یافته گسترده و ناآگاهانه مفاهیم استعاری است؛

یعنی مفاهیمی که از قلمرو نوعاً انضمامی تفکر سر بر می‌آورند و به منظور درک قلمروی کاملاً متفاوت به کار می‌روند. این مفاهیم غالباً در زبان روزمره منعکس می‌شوند، ولی جالب‌ترین اثرشان در استدلالات متداول نمایان می‌گردد؛

زیرا بسیاری از استدلالات اجتماعی و سیاسی ما از این فرآیند سامان‌یافته مفاهیم استعاری بهره می‌گیرند و درک مناسب حتی پیش‌پا افتاده‌ترین تفکرات اجتماعی و سیاسی نیز نیازمند درک این فرآیند سامان‌یافته است. با این حال اگر بدانیم که این فرآیند سامان‌یافته وجود دارد، آن‌گاه آن را کاملاً درک خواهیم کرد و مسحور تأثیرات‌اش نخواهیم شد.

لیبرال‌ها مراد محافظه‌کاران را در نمی‌یابند و از همین روی محافظه‌کاران آنان را به حق سرزنش می‌کنند. لیبرال‌ها در نمی‌یابند که هواداران «حق زندگی» که مخالف (قانون) سقط جنین‌اند، چگونه می‌توانند از قانون «مجازات مرگ» حمایت کنند و (درهمان حال) با کاهش میزان مرگ و میر نوزادان از راه برنامه‌های مراقبتی پیش‌ از بارداری مخالفت ورزند.

آنان در نمی‌یابند که چرا محافظه‌کاران به هنگام تنظیم بودجه، از تخصیص اعتبار در بخش هزینه‌های عمومی برای ساخت زندان، حتی به منظور نگاهداری مجرمانی که مرتکب جرائم جنایی نشده‌اند، امتناع می‌کنند یا این‌که چرا آنان مایل‌اند پول کلانی صرف کنند تا کودکان را از مادران‌شان جدا سازند و در پرورشگاه‌ها بگذارند، آن هم به بهانه پاسداری از ارزش‌های خانواده. آنان در نمی‌یابند که چرا محافظه‌کاران در رسانه‌های جمعی خشونت را به باد انتقاد می‌گیرند و در همان حال از حق مالکیت سلاح گرم، پشتیبانی می‌کنند.

لیبرال‌ها نمی‌خواهند منطق محافظه‌کاری را دریابند. آنان در نمی‌یابند که مواضع محافظه‌کاران بر پایه کدام سیستم اخلاقی است یا ارزش‌های خانوادگی محافظه‌کاران در میان دیگر سیاست‌های آنان چه جایگاهی دارد. دلیل این امر در اصل آن است که لیبرال‌ها ساختار تفکر استعاری را که عامل پیوند و معناداری زنجیره کامل ارزش‌های محافظه‌کاران است، در نمی‌یابند.

به منظور دریافتن ماهیت استعاره‌ای که محافظه‌کاران در عرصه سیاست به کار می‌برند، نخست باید به سراغ آن بخش از سیستم استعارات‌مان برویم که در ایجاد مفهوم اخلاق استفاده می‌شود؛ سیستمی که از چندین استعاره ساخته شده است. 

استعارات اخلاقی محافظه‌کاران

محافظه‌کاران و نیز لیبرال‌ها بسیاری از مفاهیم استعاری اخلاق را که در سیستم‌های مفهومی ما وجود دارند، به کار می‌برند. ولی اهمیت آن استعارات در نظر محافظه‌کاران یکسان نیست و این یکسان نبودن سبب شکل‌گیری سیستم‌های اخلاقی کاملاً متفاوتی می‌شود. مهم‌ترین استعاره سیستم اخلاقی محافظه‌کاران، استعاره‌ «قدرت اخلاقی» است. این استعاره پیچیده است و دارای پیش فرض‌هایی است:

  • خوب بودن بالا بودن است. 
    بد بودن پایین بودن است.

جمله‌هایی چون: «او شهروندی است که روی پایش ایستاده است. او از نردبان پیشرفت بالا می‌رود. ارزش آن کار پایین است. او زیردست است. او آتش زیر خاکستر است»، نمونه‌هایی از چگونگی کاربرد این استعاره در زبان‌است. بنابراین جایگاه اقدام شریرانه، نه قلمرو اخلاق(بالا بودن) بلکه قلمرو غیراخلاقی(پایین بودن) است. به همین دلیل:

  • اقدام شریرانه پایین آمدن (یا پایین افتادن) است.

البته، مشهورترین مثال (پایین آمدن یا پایین افتادن) هبوط انسان از بهشت است که ثمره‌اش محروم شدن وی از عنایت الهی بود. بخش عمده استعاره قدرت اخلاقی ناگزیر با مفهوم غیراخلاقی یا شر سروکار دارد. شر نیرویی درونی یا بیرونی قلمداد می‌شود که می‌تواند سبب سقوط شما گردد، یعنی، کاری کند تا مرتکب اعمال غیراخلاقی شوید.

  • شر قدرت است(خواه درونی، خواه بیرونی)

به این‌سان، به منظور بالا ماندن باید به اندازه کافی قوی بود تا بتوان «در برابر شر ایستاد». به همین دلیل، مفهوم اخلاق مرادف قدرت در نظر گرفته می‌شود، مرادف برخورداری از «منش اخلاقی» یا «اراده» برای ایستادگی در برابر شر:

  • اخلاق قدرت است

اما مردم هرگز قوی زاده نمی‌شوند و قدرت اخلاقی را باید به وجود آورد. درست همان‌طور که به هنگام ایجاد قدرت جسمانی، خویشتن‌داری و چشم‌پوشی از راحت خود (نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود) ضروری است، قدرت اخلاقی نیز با خویشتن‌داری و چشم‌پوشی از راحت خود، به دو روش ایجاد می‌شود:

1 - از راه خویشتن‌داری کافی به منظور آگاهی از مسئولیت‌های خود و رویارویی با دشواری‌های موجود؛

2 - از راه چشم‌پوشی از راحت خود (فداکاری) و خویشتن‌داری بیشتر، به گونه‌ای فعالانه.
خلاصه آن‌که استعاره «قدرت اخلاقی» مجموعه‌ای است از تطابق‌ها، میان قلمروهای اخلاقی و جسمانی:

- خوب بودن بالا بودن است.
- بد بودن پایین بودن است.
- اقدام شریرانه پایین افتادن است.
- شر قدرت است(خواه درونی، خواه بیرونی)
- اخلاق قدرت است.

یکی از نتایج این استعاره این است که تنبیه به نفع شماست، زیرا پیمودن مسیرهای دشوار سبب ایجاد قدرت اخلاقی است. به همین دلیل گفته‌اند: «ترکه را بگذار و بچه را لوس کن». برپایه منطق این استعاره، ضعف اخلاقی فی‌نفسه شکلی از غیراخلاق است.

استدلال این است: شخصی که اخلاقاً ضعیف است، احتمالاً (در ورطه نگون‌بختی) سقوط می‌کند و گرفتار شر می‌شود. قدرت اخلاقی دوگونه است و بستگی دارد به این‌که شری که با آن رویاروی می‌شود، بیرونی است یا درونی. شجاعت، قدرت ایستادن در برابر شرور خارجی و غلبه کردن بر ترس و دشواری است.

بخش اعظم استعاره قدرت اخلاقی به شرور درونی مربوط می‌شود و در این موارد است که از «خویشتن‌داری» سخن به میان می‌آید. آن‌چه باید قوی شود اراده انسان است. او باید قدرت اراده را افزایش دهد تا مهار جسم را، که جایگاه هیجان و میل قلمداد می‌شود، به دست گیرد.

امیال -معمولاً (میل) به ثروت، شهوت، غذا، آسایش، شهرت و چیزهایی که افراد دیگر دارند- در این استعاره «وسوسه» قلمداد می‌شوند؛ یعنی همان شروری که خویشتن‌داری انسان را تهدید می‌کنند. خشم، شر درونی دیگری قلمداد می‌شود که باید بر آن چیره شد، زیرا آن نیز خویشتن‌داری را تهدید می‌کند.

نقطه مقابل خویشتن‌داری «زیاده‌روی» است -مفهومی که تنها زمانی معنا می‌دهد که انسان استعاره قدرت اخلاقی را بپذیرد. زیاده‌روی در این استعاره شر قلمداد می‌شود، در حالی‌که صرفه‌جویی و فداکاری فضیلت‌اند. آز، شهوت، تنبلی، پرخوری، نخوت، حسادت و خشم، هفت گناه مرگبارند که باید بر آن‌ها چیره شد.

این استعاره قدرت اخلاقی است که از آن‌ها «گناه» می‌سازد. مهربانی، مهار شهوت، سخت‌کوشی، فروتنی، رضایت از سرنوشت خود و آرامش، فضایل‌اند؛ استعاره قدرت اخلاقی است که از آن‌ها «فضیلت» می‌سازد.

این استعاره استلزاماتی مهم دارد:

  • جهان به دو قلمرو خیر و شر تقسیم می‌شود. 
  • به هنگام رویارویی با شر (ایستادگی در برابر شر)، باید به منظور خوب ماندن، اخلاقاً قوی بود. 
  • انسان با خویشتن‌داری و فداکاری اخلاقاً قوی می‌شود. 
  • کسی که اخلاقاً ضعیف است نمی‌تواند در برابر شر بایستد و بنابراین عاقبت مرتکب اعمال شریرانه می‌شود.
  • بنابراین ضعف اخلاقی شکلی از غیراخلاقی است.
  • بنابراین عدم تسلط بر خویشتن (نبود خویشتن‌درای) و زیاده‌روی (سرباز زدن از فداکاری) اشکال غیراخلاق‌اند.

به ترتیب قدرت اخلاقی دو جنبه بسیار متفاوت دارد: نخست آن‌که اگر قرار است در برابر شرارت بیرونی معینی ایستادگی کنیم، قدرت اخلاقی لازم است. دوم آن‌که قدرت اخلاقی خود گونه‌ای از شر، یعنی نبود خویشتن‌داری و سرباز زدن از فداکاری را تعریف می‌کند.

به دیگر سخن، قدرت اخلاقی اشکال گوناگون شر درونی را تعریف می‌کند. البته کسانی که قدرت اخلاقی را مقدم می‌دانند، آن را گونه‌ای آرمان‌گرایی در شمارمی‌آورند. بر پایه استعاره قدرت اخلاقی جهان، جنگ خیر علیه نیروهای شر پنداشته می‌شود، که باید شدیداً با آن‌ها پیکار کرد.

به این ترتیب، رفتار بی‌رحمانه تحت لوای پیکار خیر علیه شر موجه قلمداد می‌شود. افزون بر این، این استعاره مستلزم آن است که آدمی نمی‌تواند دیدگاه دشمن‌اش را بپذیرد: شر شایسته احترام نیست؛ بهتر است با آن به نبرد برخیزیم.

استعاره قدرت اخلاقی، دوگانگی کامل «ما- آن‌ها» را مطرح می‌کند. این استعاره که «اخلاق، قدرت است»، شر را نیرویی قلمداد می‌کند که قدرت اخلاقی باید با آن رویاروی شود. باید با شر پیکار کرد.

شما با شر همدلی نمی‌کنید، و حقیقتی ذاتی به شر نسبت نمی‌دهید. فقط با آن پیکار می‌کنید. قدرت اخلاقی، به گونه‌ای مهم، شکلی از دنیاگریزی را مطرح می‌سازد. شما باید خویشتن‌دار و فداکار باشید تا اخلاقاً قوی شوید.

درغیر این صورت اسراف کارید، و این ضعف اخلاقی عاقبت به نیروهای شر کمک می‌کند. به نظر محافظه‌کاران، استعاره قدرت اخلاقی مقدم بر دیگر استعارات است.

یکی از نتایج مهم رحجان استعاره قدرت اخلاقی (بر دیگر استعارات) این است که این استعاره بر همه تفاسیری که بر بنیاد اجتماعی یا طبقه اجتماعی استوارند، سایه می‌افکند.

اگر هماره بتوان با خویشتن‌داری از مواد مخدر یا رابطه جنسی دوری کرد و به آن‌ها تن نداد، آن‌گاه ناکامی در انجام دادن این کار یقیناً برآیند کاهلی است و طبقه اجتماعی و نیروهای اجتماعی نمی‌توانند فقر یا اعتیاد یا فرزندان نامشروع‌ را توجیه کنند.

اگر نتوان رفتار را تفسیر کرد، آن‌گاه بر پایه استعاره قدرت اخلاقی، آن فرد غیراخلاقی است و مجازات‌ او هر چه باشد، حق است. استعاره قدرت اخلاقی در خلاء محقق نمی‌شود. این استعاره شبیه دیگر استعارات مشترک اخلاق است که درجهان‌بینی محافظه‌کاران مهم‌اند. در این‌جا فهرستی از این استعارات ارائه می‌شود:

مرزهای اخلاقی

در این‌جا عمل، حرکت قلمداد می‌شود و عمل اخلاقی جنبشی است در درون مرزهای از پیش تعیین شده یا در مسیری از پیش تعیین شده. افراد غیراخلاقی کسانی‌اند که مرزها را زیر پا می‌گذارند یا از این مسیر خارج می‌شوند.

منطق این استعاره این است که کسانی که مرزها را زیرپا می‌گذارند یا از این مسیر خارج می‌شوند، برای جامعه‌خطرناک‌اند نه تنها از آن روی که می‌توانند دیگران را گمراه سازند، بلکه از آن روی که مسیرهایی تازه برای پیمودن می‌آفرینند، پس نگاهبانی از مرزهای شفاف، از پیش تعیین شده و پذیرفته شده درست و غلط در جامعه ضرر است. 

مرجعیت اخلاقی

مرجعیت اخلاقی به نحوی استعاری از مرجعیت والدین الگو می‌گیرد: هنگامی که والدین بهترین چیرها را برای فرزندان جوان‌شان می‌خواهند و می‌دانند چه چیزی برای او بهترین است. 

اخلاق اطاعت است

درست همان‌طور که فرزند خوب از والدین‌اش اطاعت می‌کند، انسان اخلاقی از مرجعیت اخلاقی اطاعت می‌کند، که می‌تواند نوشته (مثلاً انجیل یا قرآن)، نهاد یا رهبر باشد.

سرشت اخلاقی

درست همان‌طور که امور مادی بر ساخته جوهرهایی هستند که ویژگی‌های آن‌ها را تعیین می‌کنند (مثلاً، چوب می‌سوزد، سنگ نمی‌سوزد)، آدمیان نیز واجد ذات قلمداد می‌شوند (شخصیت)که تعیین کننده چگونگی رفتار اخلاقی آنان خواهد بود.

خصایل خوب ذاتی، فضیلت نامیده می‌شوند و خصائل بدذاتی، شرارت. هنگامی که درباره کسی سخن می‌گوییم که «قلبی چون آیینه» دارد یا «خرده شیشه ندارد» یا «جنس‌اش خراب است»، از استعاره ذات اخلاقی استفاده می‌کنیم.

سلامت اخلاقی

درست همان‌طور که موظف‌اید فرزندان‌تان را از راه دور نگاه داشتن‌شان از افراد بیمار، حفظ کنید، وظیفه دارید تا با دور نگاه داشتن‌شان از افراد غیراخلاقی، از آنان در برابر ابتلا به غیراخلاق محافظت کنید.

این جزء منطق نهفته درپس اختلافات طبقاتی، شکل‌گیری محله‌های بالا و پایین شهر و دستورالعمل‌های تعیین مجازات سخت برای مجرمانی است که دست به جنایت نزده‌اند. از آن‌جا که پاکی و تمیزی، سلامت را ترویج می‌کنند، اخلاق، پاک و منزه قلمداد می‌شود.

کلیت اخلاقی

ما از انسان «منحط»، نابودی معیارهای اخلاقی، «فروپاشی» ارزش‌های اخلاقی، «شکستن» یا «درهم ریختن» ساختار اخلاقی سخن می‌گوییم. کلیت، مستلزم وحدت ساختاری جامعی است که به قدرت کمک می‌کند.

پس کلیت اخلاقی با قدرت اخلاقی پیوند دارد. ما می‌توانیم این استعارات را عملاً در جهان‌بینی محافظه‌کاران، در خطابه‌های‌شان و به ویژه در سیاست اجتماعی‌شان ببینیم. سخن مشهور محافظه‌کاران که «کسی که سه بار اعتصاب کند، قانون را نقض خواهد کرد»

بازتاب استعاره سرشت اخلاقی است: رفتار مجرمانه مکرر نشان از ذاتی دارد که «جنس‌اش خراب است». اگر سرشت‌تان غیر اخلاقی است، آن‌گاه به انجام دادن اعمال غیراخلاقی که می‌توان آن‌ها را حتی پیش از وقوع پیش‌بینی کرد، ادامه خواهید داد.

ممکن است چنین بنماید که شما را به سبب جرایمی که به گونه‌ای استعاری پیش‌بینی شده‌اند، به 25 سال زندان یا حبس‌ ابد محکوم کرده‌اند، ولی اگر به ذات اخلاقی معتقد باشید، آن‌گاه در می‌یابید که این اقدام صرفاً برای محافظت از جامعه است.

استعارات «مرزهای اخلاقی، سلامت اخلاقی و کلیت اخلاقی» را می‌توان آشکارا در دیدگاه‌های محافظه‌کاران درباره سکس نمایی و آثار هنری که صراحتاً از سکس بهره می‌گیرند، دید. سکس‌نمایی را باید قدغن کرد تا از سرایت رفتار غیراخلاقی جلوگیری شود(سلامت اخلاقی).

اگر سکس‌نمایی مجاز باشد، آن‌گاه‌ راه‌های تازه رفتار جنسی را هنجار جلوه می‌دهد و راه‌ها و مرزهای کهن و آشکاری که درست و غلط را تعریف می‌کنند وضوح شان را از دست می‌دهند(حدود اخلاقی).

آثار هنری‌ای که صراحتاً به سکس می‌پردازند، آشکارا در برابر ارزش‌های سنتی جنسی می‌ایستند و آن ارزش‌ها را به سوی «از هم گسیختگی» و «نابودی» سوق می‌دهد(کلیت اخلاقی). درواقع، رفتار ناپسندیده، همه این استعارات اخلاقی را به چالش می‌کشد و نیز استعاره مرجعیت اخلاقی را که برپایه آن رفتار ناپسندیده نافرمانی است.

برپایه استعارات، چند فرهنگ‌گرایی غیراخلاقی است؛ چرا که تکثر دیدگاه‌ها را درباره رفتار اخلاقی مجاز می‌داند. به این‌سان، چند فرهنگ‌گرایی تمایز خیر/شر را که محصول قدرت اخلاقی است، نقض می‌کند و راه‌ها و حد و مرز‌های اخلاقی دقیقاً تعریف شده را زیر پا می‌گذارد.

مراجع متعدد هر گونه مرجعیت اخلاقی واحد را انکار می‌کنند و چندگانگی معیارها کلیت اخلاقی را نفی می‌کنند. این مجموعه از استعارات -که آن را «انباشت قدرت» می‌نامم- معرف اولویت‌های ارزش‌های اخلاقی محافظه‌کاران است.

استعاره‌ دیگری وجود دارد که در خدمت این اولویت‌هاست: استعاره خویشتن‌خواهی اخلاقی. استعاره مزبور بر پایه روایات مشهور اصول اقتصادی آدام اسمیت استوار است: اگر هر شخصی بکوشد تا دارایی‌اش را افزایش دهد، آن‌گاه به گونه‌ای شگفت‌انگیز، دارایی همگان افزایش خواهد یافت.

با توسل به این استعاره که رفاه ثروت است، می‌گوییم: اگر هر شخصی تلاش کند بر رفاهش بیفزاید، آن‌گاه رفاه همگان افزایش خواهد یافت. این استعاره پیگیری مداوم خویشتن‌خواهی را حد اعلای اخلاق قلمداد می‌کند.

برپایه تفکر محافظه‌کارانه، خود اتکایی (هدفی که قدرت اخلاقی آن را تعریف می‌کند) از راه پی‌گیری منظم و مداوم خویشتن‌خواهی به دست می‌آید. در اصطلاحات استعاری، انباشت استعارات قدرت، هدف اخلاقی را تعریف می‌کند و خویشتن‌خواهی اخلاقی ابزارهای رسیدن به آن هدف را.

در محافظه‌کاری میانه‌رو، عکس این مطلب صادق است. د رآن‌جا خویشتن‌خواهی رو به افزایش هدف است و ارزش‌های محافظه‌کارانه (که انباشت اخلاقی آن‌ها را تعریف کرده است) ابزارند.

به این ترتیب، تمایز محافظه‌کاری افراطی و میانه‌رو، عامل اصلی (تفاوت) اولویت‌ها است. محافظه‌کاران افراطی اخلاق‌گرا هستند و استعارات اخلاقی محافظه‌کارانه را ارجح می‌شمارند و تداوم خویشتن‌خواهی را ابزار طبیعی دست‌یابی به ارزش‌های اخلاقی محافظه‌کارانه می‌دانند.

محافظه‌کاران میانه رو پراگماتیک‌ترند و نه چندان اخلاق‌گرا، و ارزش‌های اخلاقی محافظه‌کارانه را ابزار طبیعی دست‌یابی به هدف پراگماتیک افزایش خویشتن‌خواهی می‌دانند.

یک لحظه فکر کنید که بر پایه این سیستم اخلاقی شهروند نمونه کیست. او کسی است که از راه خویشتن‌داری و تداوم خویشتن‌خواهی، متکی به خود شده است. معنای این سخن آن است که مردمان توانگر و صاحبان شرکت‌های موفق از دیدگاه محافظه‌کاران شهروندان نمونه‌اند.

محافظه‌کاران، به منظور تشویق و ترغیب این شهروندان نمونه، از اعمال قانون کاهش مالیات به نفع آنان پشتیبانی می‌کنند و با قوانین زیست محیطی و دیگر قوانینی که سد راه آنان است مخالفت می‌کنند. گذشته از همه این‌ها، از آن‌جا که صاحبان شرکت‌های بزرگ شهروندان نمونه‌اند، دلیلی نداریم که از آنان بترسیم.

خانواده

در این مرحله، پرسشی بجا مطرح می‌شود. چه چیزی مجموعه‌ استعارات اخلاقی محافظه‌کاران را ایجاد می‌کند؟ چرا آن استعارات باید با یکدیگر سازگار باشند؟ پاسخ، به گونه‌ای شگفت‌انگیز، خانواده است. محافظه‌کاران الگویی آرمانی از آن‌چه خانواده باید باشد، ارائه می‌کنند و من با عنوان «الگوی پدر کامل» به آن اشاره خواهم کرد.

خانواده‌ای سنتی را تصور کنید که در آن پدر مسئولیت اصلی رفاه خانه را بر عهده دارد و مادر مسئولیت روزانه مراقبت از خانه و جزئیات رشد بچه‌ها را، ولی پدر مسئول اصلی تعیین سیاست کلی خانواده است و وظیفه مادر پشتیبانی از پدر و کمک کردن به تحقق دیدگاه‌های پدر درباره آن‌چه باید انجام شود. ایده‌آل آن است که مادر به دیدگاه‌های پدر احترام بگذارد و از آن‌ها پشتیبانی کند.

زندگی اساساً دشوار قلمداد می‌شود و جهان اساساً خطرناک. شر نیرویی درجهان است و وظیفه پدر پشتیبانی از خانواده‌اش و محافظت از آن در برابر شرور است، هم شرور خارجی و هم شرور داخلی.

دشمنان، دشواری‌ها و وسوسه‌ها، شرور خارجی‌اند. شرور داخلی به شکل آرزوهای مهار نشده ظهور می‌کنند و به اندازه شرور خارجی تهدید کننده‌اند. پدر ارزش‌هایی را مجسم می‌سازد که در تعیین مسیر انسان در جهان و پشتیبانی از خانواده لازم‌اند؛ او اخلاقاً نیرومند، خویشتن‌دار، مقتصد، خوش‌خلق و آرام است. او خود با اعتقاد به معیارهای متعالی، سرمشق اعضای خانواده می‌شود.

او بر مرجعیت اخلاقی‌اش تاکید می‌کند، خواهان حرف شنوی است و هنگامی که امرش را مطاع نمی‌یابد، می‌داند که چگونه منصفانه و عادلانه تلافی کند. حفاظت کردن و پشتیبانی کردن از خانواده، وظیفه اوست و او معتقد است که امنیت ثمره قدرت است.

پدر کامل شرایط پرورش (فرزندش) را فراهم می‌کند و با پشتیبانی و حفاظت از آنان و با تعیین تقویت مرزهای دقیق اخلاقی و با نهادینه ساختن خویشتن‌داری و خوداتکایی (در فرزندش) از راه کار سخت و فداکاری، که درست همان قدر مهم‌اند، دلبستگی‌اش را به خانواده‌اش ابراز می‌کند.

از دیدگاه‌ پدرواقعی، سخت‌گیری گونه‌ای است از پرورش و عشق - عشق استوار-. پدر کامل در ابراز علاقه و احساس امساک می‌ورزد و ترجیح می‌دهد صلابت‌اش را حفظ کند. او به منظور ابراز همدردی با کسانی که به اندازه او خوش اقبال نیستند و به شکرانه بخت خوبش به موسسات خیریه کمک می‌کند.

هنگامی که فرزندانش بزرگ می‌شوند - هنگامی که آنان خویشتن‌دار و متکی به خود می‌شوند- آنان نیازمند یاری دیگری نیستند و کامیابی و ناکامی‌شان ناگزیر در دست خودشان است؛ او در زندگی‌شان دخالت نمی‌کند، درست همان‌طور که او نمی‌خواهد مرجعی بیرونی در زندگی‌اش دخالت کند.

این الگو از زندگی (که غالباً با عنوان الگوی پدرسالارانه به آن اشاره می‌کنند) آن چیزی است که استعارات اخلاقی محافظه‌کاران را به هم پیوند می‌دهد. گرچه بسیاری از ویژگی‌های این الگو در میان فرهنگ‌ها گسترده است، شرط عدم مداخله -این‌که فرزندان رشد یافته نیازمند یاری دیگران نیستند و والدین مجاز نیستند در زندگی‌شان دخالت کنند- یک ویژگی‌ آمریکایی است و ویژگی خاص محافظه‌کاری امریکایی، یعنی بیزاری از دولت را تبیین می‌کند.

محافظه‌کاران از حکومتی سخن می‌گویند که در زندگی مردم دخالت می‌کند و به اندازه والدین مداخله‌گر سبب آزردگی مردم می‌شود. با وجود این واقعیت که الگوهای پدرکامل خانواده در سراسر جهان وجود دارند، این جنبه از الگوی پدر کامل ظاهراً منحصراً امریکایی است.

فی‌المثل بر پایه الگوی پدر کامل خانواده، در اسپانیا یا ایتالیا یا فرانسه یا چین، از فرزندان بالغ توقع ندارند خانه را ترک کنند و به راه خود بروند و به والدین توصیه می‌کنند که نقش اصلی را در هدایت زندگی فرزندان ایفا کنند. همچنین، سیاست محافظه‌کاران در این کشورها مستلزم رنجش شدید از «دخالت» دولت نیست.

محوریت الگوی پدر کامل در سیاست محافظه‌کاران، نگرش‌های آنان درباره فمینیسم، سقط جنین، هم جنس‌بازی و نظارت بر حق مالکیت اسلحه را نیز تشریح می‌کند.

موضع محافظه‌کاران درباره سقط جنین برآیند نگرش آنان درباره زنان است که از الگوی خانواده کامل سرچشمه می‌گیرد.

فهم این مطلب که مخالفت محافظه‌کاران با سقط جنین صرفاً احترام نهادن به حیات نیست، مهم است. اگر چنین بود، محافظه‌کاران از مجازات مرگ حمایت نمی‌کردند. همچنین موضوع حمایت از کودکان بی‌گناهی که در انتظار تولدند نیز در کار نیست.

اگر چنین بود، محافظه‌کاران می‌کوشیدند با پشتیبانی از برنامه‌های مراقبتی پیش از بارداری از میزان مرگ و میر نوزادان بکاهند. این واقعیت که محافظه‌کاران با این برنامه‌ها مخالفت‌ می‌کنند به این معناست که آنان به هیچ روی حامی حق زندگی همه (نوزادان) تولد نایافته نیستند. درعوض، دلیل پیچیده و خدشه‌ناپذیر ولی ناگفته مخالفت محافظه‌کاران با سقط جنین، ناسازگاری آن با اخلاق پدر کامل است.

حمایت از (اخلاق) پدر کامل سبب حمایت محافظه‌کاران از ارتش و دستگاه قضایی نیرومند می‌شود، و نیز سبب مخالفت با نظارت بر حمل سلاح گرم، زیرا وظیفه پدر کامل حمایت از خانواده‌اش در برابر مجرمان است و از آن‌جا که تبهکاران تفنگ دارند او نیز باید قادر باشد از سلاح گرم استفاده کند؛ زیرا قرار است وظیفه حمایت از خانواده را در برابر اشراری که به آن آسیب خواهند رساند انجام دهد.

اگر چه انجمن ملی تفنگ از شکار بسیار سخن می‌گوید، سخنان محافظه‌کاران نشان می‌دهد که انگیزه اصلی مخالفت با نظارت بر حمل سلاح گرم سخن گفتن درباره حمایت از خانواده است.

استعاره ملت چونان خانواده

آن‌چه اخلاق خانواده بنیاد پدرکامل را با سیاست پیوند می‌دهد، استعاره‌ای است که میان محافظه‌کاران و لیبرال‌ها مشترک است؛ یعنی استعاره ملت چونان خانواده، که بر اساس آن ملت خانواده‌ای قلمداد می‌شود که دولت در آن نقش والدین را ایفا می‌کند و شهروندان فرزندان این خانواده‌اند.

این استعاره، اخلاق خانواده‌ْبنیاد را به اخلاق سیاسی تبدیل می‌کند و ارزش‌های خانوادگی محافظه‌کاران را با تدابیر سیاسی محافظه‌کاران پیوند می‌دهد. الگوی پدر کامل، که به استعارات اخلاقی محافظه‌کاران انسجام می‌بخشد، آن چیزی است که مواضع سیاسی گوناگون محافظه‌کاران را هنگامی که از راه استعاره ملت چونان خانواده بر زندگی سیاسی تحمیل می‌شوند، به صورت کلیتی منسجم در می‌آورد.

الگوی پدرکامل خانواده، استعاراتی که از آن به وجود می‌آیند و استعاره ملت چونان خانواده، مشترکاً مجموعه‌ مواضع سیاسی محافظه‌کاران را توجیه می‌کند. الگوی پدر کامل خانواده توضیح می‌دهد که چرا مخالفت با حفاظت از محیط زیست با پشتیبانی از افزایش توان نظامی، حق زندگی با حق مالکیت سلاح گرم و میهن‌پرستی با بیزاری از دولت، سازگار است.

نیاز به این‌گونه توضیحات در مباحث سیاسی معمول نیست. همه مفسران سیاسی کاملاً آماده‌اند تا فهرست احتمالی را بپذیرند: محافظه‌کاران حامی الف‌اند، مخالف‌ب، خواهان‌پ و غیره. با این حال هرازگاهی تلاش شده است تا (چگونگی پیوستگی این خواست‌ها و مخالفت‌ها را) توضیح دهند و همه کوشش‌هایی که من از آن‌ها با خبرم ناکام مانده‌اند.

مثلاً ویلیام‌بنت‌ محافظه‌کاری را چنین تعریف می‌کند: «محافظه‌کاری آن‌گونه که من می‌فهمم... می‌کوشد از بهترین ویژگی‌های گذشته محافظت کند. محافظه‌کاری نقش مهم سنن، نهادها، عادات و مرجعیت را در زندگی اجتماعی ما کاملاً درک می‌کند و نهادهای ملی ما را محصول اصولی می‌داند که عرف، درس‌های تجربه و اجماع، آن‌ها را طی زمان در وجود آورده‌اند... محافظه‌کاری، همچنین، برپایه این باور استوار است که نظم اجتماعی برشالوده‌ای اخلاقی بنا شده است... ».

این تعریف توضیح نمی‌دهد که کدام ویژگی‌های گذشته بهترین قلمداد شده‌اند (یقیناً نه آدم سوزی یا کار کودکان یا برده‌داری)؛ یا نظم اجتماعی بر کدام شالوده اخلاقی بنا شده است. همچنین توضیح نمی‌دهد که چرا نهادهای سنتی مانند مدارس عمومی حفظ نشده‌اند. همچنین دیدگاه‌های محافظه‌کاران را در مواردی که اجماع وجود ندارد (مانند سقط جنین)، توضیح نمی‌دهد.

لیبرالیسم

ساز و کارهای مفهومی که آن‌ها را دقیقاً توصیف کرده‌ام، مانند اغلب سیستم‌های مفهومی ما بسیار ناآگاهانه‌اند، ولی درک محافظه‌کاران از شالوده سیاست‌شان بسیار بیشتر از لیبرال‌هاست.

محافظه‌کاران در می‌یابند که اخلاق و خانواده در کانون سیاست‌شان جای دارند همان‌طور که آنان در کانون بیشتر سیاست‌ها قرار دارند. آن‌چه مایه ناراحتی است این است که لیبرال‌ها هنوز به این سطح از پختگی سیاسی نرسیده‌اند.

سیاست لیبرال‌ها نیز بر محور اخلاق خانواده بنیاد می‌گردد؛ ولی لیبرال‌ها از ساز و کارهای ناآگاهانه‌ای که سیاست‌شان را می‌سازد بسیار کمتر از محافظه‌کاران باخبرند. در حالی که محافظه‌کاران در می‌یابند که همه سیاست‌های شان منشایی واحد و یک‌پارچه دارد، لیبرال‌ها جهان مفاهیم سیاسی‌شان را چنان بد می‌فهمند که هنوز آن را ثمره ائتلاف علایق مختلف قلمداد می‌کنند.

در حالی که محافظه‌کاران با تمام قوا از فرهنگ لیبرال انتقاد می‌کنند، لیبرال‌ها برحسب مسائل سطحی محلی مانند حقوق گروه‌های قومی، فمینیسم، حقوق هم جنس‌گرایان، گرایش به حفظ محیط زیست، حق سقط جنین، بی‌خانمان‌ها، مراقبت‌های بهداشتی، تعلیم و تربیت، مسائل هنری و غیره، به گروه‌هایی مجزا تقسیم شده‌اند.

این ناکامی در دیدن تصویری از سیاست لیبرال سبب ایجاد آگاهی دوپاره‌ای شده و به محافظه‌کاران اجازه داده است تا از استراتژی جدا -و- فاتح بهره گیرند. (ولی) این تصور درست نیست، زیرا جهان‌بینی‌ای است که زیر بنای تفکر لیبرال است؛ البته تفکری که به اندازه جهان‌بینی محافظه‌کاران یکپارچه نیست.

اخلاق خانواده بنیادی که ساختار تفکر لیبرال را شکل می‌دهد با اخلاق پدر کامل، کاملاً مخالف است. این اخلاق حول محور الگوی پدر یا مادر، مربی خانواده می‌شود. الگوی پدر یا مادر مربی (به این معناست که) در خانواده، یکی از والدین یا هر دوی آنان حضور دارند.

به‌طورکلی بهتر است هر دو در خانواده حضور داشته باشند، ولی این امر همیشه ممکن نیست. تجربه محبوب بودن و مراقبت شدن، میل به تعاملات عاشقانه، حتی‌المقدور شادمانه زیستن و معنادار دانستن اجتماع و دوست‌داشتن دیگران و مراقبت از آنان، تجربه اساسی نهفته در پس این الگو است.

آدمیان هستی‌شان را در «وابستگی‌های عمیق» شان متجلی می‌سازند و با آن‌ها شناخته می‌شوند: با پیوندهای مثبت‌شان با یکدیگر؛ با کمک‌های‌شان به اجتماع؛ و با روش‌هایی که به مدد آن‌ها استعدادشان را می‌پرورند و از زندگی لذت می‌برند.

کار، ابزار تحقق این اهداف است و با کار است که این صور معنایی تحقق می‌یابند. تحقق این صور معنایی نیازمند قدرت و خویشتن‌داری است، که با پشتیبانی پیوسته از کسانی که شما را دوست می‌دارند و از شما مراقبت می‌کنند و دلبستگی به آنان، در وجود می‌آیند.

حفاظت، گونه‌ای از مراقبت است و حفاظت در برابر خطرهای بیرونی بخشی مهم از وظیفه پدر یا مادر مربی است. جهان سرشار از شروری است که ممکن است به فرزند آسیب برساند و وظیفه پدر و مادر و مربی دفع کردن آن‌هاست.

البته بزهکاری و مواد مخدر مهم‌اند، ولی خطرهایی هستند که کمتر به چشم می‌آیند: سیگار، راننده‌های بدون کمربند ایمنی، اسباب بازی‌های خطرناک، پوشش‌های قابل اشتعال، سوداگری بی‌وجدان، و غیره. حفاظت از فرزندان معصوم و بینوا در برابر این شرور بخشی عمده از وظیفه پدر یا مادر مربی است.

فرزندان، با تربیت، خویشتن‌داری را می‌آموزند: مراقبت از خویشتن، دست و پنجه نرم کردن با دشواری‌های موجود، پذیرفتن مسئولیت دیگران و محقق ساختن استعدادشان را. همچنین خودپروری را می‌آموزند: ارزش ذاتی پیوند عاطفی با دیگران، ارزش ذاتی سلامتی، تحصیل، هنر، معاشرت با جهان طبیعی و توانایی مراقبت از خویشتن را. افزون بر یادگیری خویشتن‌داری که لازمه مسئولیت‌پذیری و خودپروری است، برخورداری از دوران کودکی، آموختن پرورش قوه تخیل، و شادمانی عمیق(نیز) برای فرزندان مهم است. 

استعارات اخلاقی لیبرال‌ها

این الگوی خانواده، مجموعه‌ای بسیار متفاوت از اولویت‌های اخلاقی را به وجود می‌آورد، که مجموعه‌ای دیگر از استعارات اخلاقی امکان توصیف آن را دارد. این استعارات عبارتند از:

اخلاق چونان همدلی: همدلی خود، به گونه‌ای‌ استعاری، احساس آن‌چه شخصی دیگر احساس می‌کند، قلمداد می‌شود. ما می‌توانیم این امر را در زبان همدلی ببینیم: می‌توانم خودم را جای شما بگذارم. می‌دانم چه احساسی دارید.

وضع شما را درک می‌کنم. عمل اخلاقی را عمل همدلانه دانستن، چیزی است بیش از پایبندی صرف به قانون طلایی «با دیگران چنان رفتار کن که دوست‌درای با تو رفتار کنند». قانون طلایی در نظر نمی‌گیرد که ممکن است دیگران ارزش‌هایی داشته باشند که با ارزش‌های شما متفاوت‌اند. 

اخلاق چونان تربیت: تربیت، همدلی را پیش فرض می‌گیرد. کودک ناتوان است و شما، به منظور نشان دادن دلبستگی‌تان به او، باید از او مراقبت کنید و این کار مستلزم آن است که حتی‌المقدور جهان را از (دریچه) چشم‌های او ببینید. استعاره اخلاق چونان تربیت را می‌توان به اشکال ذیل بیان کرد:

- اجتماع خانواده است.
- مردمان نیازمند کمک، کودکان نیازمند مراقبت‌اند.
- عمل اخلاقی تربیت است.

این استعاره مستلزم آن است که عمل اخلاقی نیازمند همدلی و فداکاری باشد و این که کمک کردن به مردمی که نیازمند کمک‌اند مسئولیتی اخلاقی است.

خودپروری اخلاقی: اگر مراقب خودتان نباشید، نمی‌توانید از دیگران مراقبت کنید. خودپروری جزء اخلاق پرورش است: حفظ سلامتی‌تان، زیستن و جز این‌ها. 

اخلاق چونان پرورش اجتماعی: پرورش دوگونه است: پرورش اخلاقی افراد و پرورش اخلاقی پیوندهای اجتماعی- اگر بنا باشد اعضای اجتماع با یکدیگر همدل باشند و به یکدیگر کمک کنند، آن‌گاه علقه‌های اجتماعی ضرورتاً حفظ می‌شوند. این استعاره‌ را می‌توان به اشکال ذیل بیان کرد:

- علقه‌های اجتماعی کودکان نیازمند مراقبت‌اند.
- عمل اخلاقی پرورش علقه‌های اجتماعی است.

این‌که پیوسته باید درباره علقه‌های اجتماعی تامل شود، این که نگاه‌داری آن‌ها نیازمند از جان گذشتگی است و این‌که نگاه‌داری آن‌ها مسئولیت اخلاقی انسان است از استلزامات این امرند. 

اخلاق چونان سعادت: این استعاره‌ بر پایه این فرض استوار است که مردم ناشاد احتمالاً همدل و پرورنده نیستند، زیرا نمی‌خواهند دیگران شادتر از آنان باشند. بنابراین، باید تا جایی که ممکن است موجبات شادمانی‌تان را فراهم آورید تا توانایی همدلی و پرورش‌تان را گسترش دهید، به شرط آن که در این فرآیند به دیگران آسیب نرسانید. 

 اخلاق چونان انصاف: لیبرال‌ها انصاف را به گونه‌ای استعاری بر حسب توزیع اشیاء مادی در می‌یابند. توزیع منصفانه در نظر لیبرال‌ها سه الگوی بنیادی دارد:

1 - توزیع یکسان
2 - توزیع عادلانه قانون‌مند
3 - توزیع حق بنیاد

استعاره انصاف به اعمالی توجه دارد که چونان اشیاء داده شده به افراد تصور می‌شوند. می‌توان یکسان، عادلانه و بر پایه قانون یا مطابق تصوری از حقوق، به سود دیگران کار کرد. برپایه ان استعاره، عمل اخلاقی، (انجام دادن) عمل منصفانه به یکی از این شیوه‌ها است.

رشد اخلاقی: اگر فرض کنیم که اخلاق استقامت است، آن‌گاه یکی دانستن درجه اخلاق انسان با بلندی جسمانی (او)، هنجارهای درجه عمل اخلاقی را هنجارهای بلندی (جسمانی) قلمداد کردن و بنابراین دیدن امکان «رشد اخلاقی» مانند رشد جسمانی، طبیعی است. هنگامی رشد اخلاقی با رشد جسمانی متفاوت است که رشد اخلاقی را در سراسر عمر انسان ممکن بدانیم. 

این پنج مورد استعاراتی اخلاقی‌اند که به بهترین گونه با الگوی پدر یا مادر مربی خانواده سازگارند و بر این پایه اولویت‌های تفکر لیبرال به‌شمار می‌آیند.

استعاره خویشتن‌خواهی اخلاقی، این‌جا (نیز) به سان تفکر محافظه‌کاران، عامل ترویج ارزش‌هایی قلمداد می‌شود که این دسته از استعارات تعریف می‌کنند. لیبرالیسم میانه‌رو را نیز می‌توان بسان محافظه‌کاری میانه‌رو توصیف کرد.

البته باید در نظر داشت که این توصیف با هدف دانستن خویشتن‌خواهی اخلاقی و قلمداد این استعارات به مثابه فراهم آورنده ابزار یاری رساندن به جست‌وجوگران خویشتن‌خواهی، ممکن است.

بازگشت به استعاره ملت

با به کار بستن استعاره ملت چونان خانواده و دولت چونان پدر یا مادر، جهان‌بینی سیاسی لیبرال‌ها را در می‌یابیم:

دولت، در مقام پدر یا مادر مربی، مسئول فراهم ساختن نیازهای اساسی شهروندنش است: غذا، سرپناه، تعلیم و تربیت، مراقبت‌های بهداشتی.

نظارت: درست همان‌طور که پدر یا مادر مربی باید از فرزندانش حمایت کند، دولت نیز باید از شهروندانش حمایت کند؛ نه تنها در برابر تهدیدات بیرونی، بلکه همچنین در برابر آلودگی، بیماری، محصولات نامرغوب، زیان‌های عمومی، ویرانی هسته‌ای و سوداگران بی‌وجدان.

هواداری از محیط زیست: ارتباط با محیط زیست جزء پرورش است؛ جزئی از توانایی‌های انسان که باید به فعلیت برسند. همدلی مستلزم همدلی با طبیعت است و دوست داشتن فرزندان مستلزم دوست داشتن نسل‌های آینده. حمایت شامل حمایت در برابر آلودگی (نیز) می‌شود. همه این توجهات از هواداری از محیط زست پشتیبانی می‌کنند. 

فمینیسم و حقوق هم جنس‌گرایان: والدینی که مسئولیت پرورش فرزندان را برعهده دارند، می‌خواهند همه آنان توانایی‌شان را محقق سازند و بنابراین نقش دولت ایجاد نهادهایی برای ممکن ساختن این امر است.

سقط جنین: زنانی که در پی‌سقط جنین‌اند، یا زنانی هستند که می‌خواهند مهار زندگی‌شان را در دست بگیرند یا دختران جوانی که نیازمند یاری‌اند. ملاحظات پرورشی ایجاب می‌کند که شرایط سقط جنین امن و بی‌خطر برای هر دو دسته فراهم شود.

چند فرهنگ‌گرایی: والدین، در مقام عاملان پرورش، تفاوت‌های میان فرزندانشان را می‌ستایند و بنابراین دولت‌ها باید تفاوت‌های میان شهروندان‌شان را بستایند.

عمل‌ ایجابی: از آن‌جا که در جامعه با زنان و اقلیت‌ها عادلانه رفتار نمی‌شود، وظیفه دولت است که آن‌چه می‌تواندانجام دهد تا مطمئن شود آنان فرصت کافی برای محقق ساختن (استعدادهای) خود در اختیار دارند.

هنر و علوم انسانی: دانش، زیبایی و خودشناسی جزء دستاوردهای انسان‌اند، و بنابراین دولت باید به نهادهایی که مروج این‌گونه‌های پرورش‌ انسانی‌اند، نظارت کند.

مالیات‌گیری: درست همان‌طور که در خانواده پایبند به اصول پرورش، کمک کردن به اعضای جوان‌تر و ضعیف‌تر وظیفه اعضای بزرگ‌تر و نیرومندتر است، در میان ملت نیز، یاری رساندن به کسانی که وضع مالی بدی دارند وظیفه کسانی است که وضع مالی‌شان خوب است.

و باز در این‌جا (نیز) توضیح می‌دهیم که چرا سیاست‌های لیبرا‌ل‌ها باهم سازگارند و کلیتی منسجم را می‌سازند: چگونه عمل ایجابی با مالیات‌گیری فزاینده، سقط جنین با عمل ایجابی و هواداری از محیط زیست با فمینیسم، پیوند دارد. و بازهم این توضیح حول الگویی از خانواده، سیستم اخلاقی همراه آن و استعاره ملت -چونان- خانواده می‌گردد. 

ناهنجارهای اخلاقی

تحلیل سیستم اخلاقی امری است و نقد کردن آن، امری دیگر. انتقادات از سیستم‌های اخلاقی غالباً دقیق نیستند؛ زیرا از مخالفت‌های درونی سیستم‌های اخلاقی سرچشمه می‌گیرند.

می‌خواهم بگویم که نقد کردن سیستم اخلاقی برپایه دیگر مبادی -مبادی ساختاری یا تجربی- به روش‌های گوناگون ممکن است. من معتقدم که سخن گفتن از ناهنجاری‌های اخلاقی معنادار است، مختصراً درباره سه نمونه از آن‌ها بحث خواهم کرد:

1 - ناهنجاری‌های انحرافی: در این حالت انحراف از الگوی آرمانی سبب می‌شود تا مردمی که فرض بر آن بود که الگوی آرمانی به آنان کمک می‌کند، آسیب ببینند.
2 - ناهنجاری بنیادی: در این حالت سیستم اخلاقی با مبادی‌اش در تناقض قرار می‌گیرد.
3 - ناهنجاری تجربی: در این حالت سیستم اخلاقی به سادگی درباره تأثیرات سودمندی که بنا بر فرض ایجاد می‌کند دچار خطای تجربی می‌شود.

بیایید نخست به نمونه‌های آسیب‌شناسی انحرافی بپردازیم. از آن روی که الگوهای خانواده، الگوهایی آرمانی‌اند، و مردم واقعی چندان آرمانی نیستند، زندگی خانوادگی واقعی غالباً در تحقق الگوهای آرمانی ناکام می‌ماند. این سخن درباره الگوهای سیاسی نیز صادق است که غالباً در دستیابی به اهداف عملی‌شان ناکام‌ هستند.

شگفت آن‌که، نقدهای معتبر از الگوهای پدرکامل و پدر یا مادر در مقام کارگزار پرورش خانواده، نه نمونه‌های آرمانی، بلکه نمونه‌های دست نایافتن به (الگوی) آرمانی را ارائه می‌کنند.

در ازای هریک از این نقدها، نقدی متناظر درباره نارسایی‌های لیبرالیسم و محافظه‌کاری وجود دارد. ممکن است والدین به طرقی الگوی پدر یا مادر در مقام کارگزار پرورش را اشتباهاً به کار برند:

- حمایت بیش از اندازه، هنگامی که والدین نمی‌توانند خویشتن‌داری، مسئولیت‌پذیری و خوداتکایی را از راه پیوندهای میان فردی، حمایت و اطمینان به فرزندانشان تعلیم دهند.
- فداکاری، هنگامی که پدر یا مادر بسیار فداکار نمی‌تواند از خود مراقبت کند و نتیجتاً نمی‌تواند به گونه‌ای شایسته (فرزندان را) بپرورد.
- لذت باوری، هنگامی که پرورش سعادت از خدمت به همدلی و پرورش سرباز می‌زند و فی‌نفسه هدف می‌شود و منابع ضروری پرورش را تهی می‌سازد.

شگفت آن‌که، هر یک از این‌ها با انتقادهای کلاسیک محافظه‌کاران از لیبرالیسم، همخوان است. هنگامی که دولت به مردم کمک می‌کند بی‌آن‌که مطمئن باشد آنان امکان متکی به خود شدن را دارند، حمایت بیش از اندازه معنا می‌یابد.

هنگامی که دولت بسیار زیاد هزینه می‌کند، زیر بار قرض می‌رود و به هیچ روی نمی‌تواند بسیار زیاد به مردم کمک کند، از جان گذشتگی معنا می‌یابد. لذت باوری یعنی برای راحتی کنونی خود ولخرجی کردن و به آینده نیندیشیدن.

همچنین الگوی پدر کامل را نیز می‌توان به روش‌های گوناگون اشتباهاً به کار برد.

- جریمه بسیار سنگین: هنگامی که خواسته‌های عادی، شروری قلمداد می‌شوند که باید با مجازات همراه شوند یا هنگامی که مجازات بسیار سنگین است و همراه با زیان.
- رفتار مرجع گون؛ هنگامی که قوانین بدون دلایل قانع‌کننده و بدون توضیح و بحث مناسب وضع می‌شوند.
- از یاد بردن، هنگامی که هدف ایجاد خوداتکایی از یاد رفته است و نتایج زیان بار دارد.
- خودخواهی، هنگامی که نیازمندان به مراقبت به بهانه ایجاد خوداتکایی از خودخواهی چشم می‌پوشند.

این‌ها با انتقادات مشترک لیبرال‌ها از محافظه‌کاران همخوانند. خلاصه آن‌که، می‌توان هر دو الگو را اشتباهاً به کار برد. بسیاری از انتقاداتی که به این الگوها وارد می‌شود درواقع انتقاد از کاربرد اشتباه این الگوها هستند.

آیا این انتقادات منصفانه‌اند؟ آری و نه. نه، از آن روی که انتقاد از الگوهای آرمانی فی‌نفسه نیستند؛ و آری، از آن روی که آن الگوهای آرمانی را افراد عادی باید به کار برند، که در بسیاری از موارد دچار اشتباهات مزبور می‌شوند.

گرچه «ناهنجاری انحرافی» آشکارا هم در سیستم اخلاقی خانواده‌ْبنیاد لیبرال‌ها رخ می‌دهد و هم در سیستم اخلاقی خانواده‌ْبنیاد محافظه‌کاران، ناهنجاری بنیادی و تجربی، تا آن‌جا که توانسته‌ام بگویم، تنها در سیستم اخلاقی خانواده‌‌ْبنیاد محافظه‌کاران رخ می‌دهد. استعارات انتزاعی اخلاق در سیستم اخلاقی تجربی ریشه دارند.

اخلاق پدر یا مادر در مقام کارگزار پرورش، در بردارنده ویژگی‌ ساختاری است که تضمین می‌کند که اخلاق تجربی مهم‌تر (از دیگر اخلاق‌ها) نیست؛ یعنی، تضمین می‌کند که همدلی اخلاقی در آن سیستم اخلاقی بیشترین اهمیت را دارد.

این تصور که اخلاق همدلی است مستلزم آن است که شما آن‌چه را دیگران احساس می‌کنند، احساس کنید؛ بنابراین پایبند اخلاق تجربی خواهید بود زیرا، با همدلی خودتان همه تأثیرات زیان بار رفتارتان با دیگران را تجربه خواهید کرد.

اما همدلی والاترین اصل اخلاق پدرکامل نیست. درعوض، قدرت اخلاقی والاترین اصل آن است و همدلی اخلاقی کمابیش در انتهای سیاهه اصول این اخلاق جای دارد. ولی این استعاره که اخلاق قدرت است تدریجاً زمینه اهمیت یافتن اخلاق تجربی را فراهم می‌سازد.

اخلاق پدر کامل به فرد اجازه می‌دهد تا بر پایه این اصل انتزاعی استعاری که اخلاق قدرت است به دیگران آسیب رساند. خلاصه آن‌که، اخلاق پدر کامل به شما اجازه می‌دهد تا به بهانه اخلاق به مردم صدمه بزنید. این اخلاق، اخلاق تجربی را، که بنیاد هر سیستم اخلاقی انتزاعی است، زیر پا می‌گذارد.

عاقبت آن‌که، اخلاق پدر کامل دارای ناهنجاری تجربی است. این اخلاق ذاتاً الگویی است درباره خانواده که بر پایه، تجربه ادعاهایی را درباره پرورش کودکان مطرح می‌کند. هواداران این اخلاق می‌گویند که راه متکی به خود بار آوردن کودک و مسئولیت‌پذیر ساختن او در قبال دیگران خویشتن‌داری و فداکاری است.

اگر فرزندتان نیمه شب فریاد بکشد، و چیزی بخواهد، شما او را بغل نمی‌کنید؛ به او توجه نمی‌کنید و با او بازی نمی‌کنید. اگر چنین کنید، او را لوس می‌کنید و وابسته و بی‌نظم می‌سازید و بنابراین نمی‌گذارید متکی به خود، خویشتن‌دار و مسئول‌ بار آید.

در واقع، مطالعات مهم تجربی درباره پرورش کودکان در بیست‌و پنج‌سال گذشته دقیقاً عکس این مطلب را اثبات می‌کنند.

کودکانی که به آنان آموزش داده‌اند، از آنان مراقبت کرده‌اند و به هنگام نیاز با آنان بازی کرده‌اند به احتمال زیاد بیش از کودکانی که نادیده انگاشته می‌شوند یا به هنگام خواستن چیزی تنبیه می‌شوند، متکی به خود و از حیث اجتماعی مسئولند.

این کودکان را «بهنجار» می‌نامند. کودکان ناهنجار، که نادیده انگاشته می‌شوند یا به سبب درخواست چیزی تنبیه می‌شوند، بیشتر ممکن است که به رفتار ضداجتماعی دست بزنند و خشم درونی(شان) را نشان دهند.

خلاصه آن‌که، مهم‌ترین نکات الگوی پدر کامل خانواده، کاملاً نادرست‌اند و عملاً، به زیان کودکان. درواقع، اگر هواداران محافظه‌کاری در خانواده‌هایی بزرگ شده‌اند که از امنیت عاطفی درآن‌ها خبری نیست و الگوی اخلاقی‌شان، اخلاق پدر کامل است، آن‌گاه دلیل خشم محافظه‌کاران از دولت را خواهیم دانست: خشم محافظه‌کاران از دولت، خشم کودکان فاقد امنیت عاطفی از دست والدینشان، به ویژه پدرشان است.

اصولاً ناهنجاری‌های انحرافی اخلاق پدر یا مادر مربی و اخلاق پدر کامل را می‌توان درمان کرد: از راه نزدیک شدن هرچه ممکن به الگوهای آرمانی و دوری از انحراف ناهنجار. ولی ناهنجاری‌های بنیادی و تجربی اخلاق پدرکامل، و از این روی محافظه‌کاری، ذاتی‌اند و نمی‌توان درمان‌شان کرد. این ناهنجاری‌ها اخلاق پدرکامل را به یک سیستم اخلاقی ذاتاً ناهنجار تبدیل می‌کنند.

اکنون، طرح مسئله بمب‌گذاری شهر اوکلاهاما بسیار مهم است. در این حادثه بیش از سد فرد بالغ و چندین کودک به دست محافظه‌کاری تندرو که خود را دشمن «مداخله» دولت فدرال در زندگی شهروندان می‌دانست، کشته شدند. آیا محافظه‌کاران و نظریه‌پردازان محافظه‌کار مسئولیت آن بمب‌گذاری را برعهده می‌گیرند؟

پاسخ گری. ال. بائر، رئیس انجمن پژوهش‌های خانواده، که در زمره محافظه‌کاران دینی است، این است(خبرنامه انجمن پژوهش‌های خانواده، 22 مه، 1995): «از میان ما چه کسی می‌توانست هولناکی بمب‌گذاری شهر اوکلاهاما را تصور کند؟... صدها هزار نفری که در خانه به تعلیم و تربیت فرزندانشان می‌پردازند یا میلیون‌ها آمریکایی که با مالیات‌های سنگین مخالف‌اند چه کرده‌اند که باید با تبهکارانی که در ساختمان فدرال بمب‌گذاری کردند، سر و کار داشته باشند؟»

گری بائر و دیگر دسته راستی‌ها در موضع انکارند. انجمن پژوهش‌های خانواده، اخلاق پدر کامل را ترویج می‌کند. الگو پدر کامل خانواده است که در جامعه، استعاره همه جا حاضر ملت -چونان- خانواده، آزردگی از «مداخله» دولت و بیزاری محافظه‌کاران از دولت را ایجاد می‌کند؛ کاربرد خویشتن‌داری و فداکاری در پرورش کودک است که سبب خشم محافظه‌کاران (کودکان فاقد امنیت عاطفی- از دولت) می‌شود.

وقتی هر روز به ده‌ها میلیون نفر از مردم می‌گویند که اخلاق پدر کامل تنها اخلاق است و خشم‌شان موجه است، نتیجه تنها به (شکل‌گیری) نظامیان راست‌گرایی که مجهز به سلاح‌های خودکاراند و برخوردار از توانایی بمب‌سازی، محدود نمی‌شود بلکه عاقبت آن خشم(درونی)، خود را (مانند حادثه اوکلاهاما) آشکار می‌سازد.

(حادثه) شهر اوکلاهاما (به ما) می‌آموزاند که اخلاق پدرکامل مسئول اصلی آن عمل درک ناپذیر است. گری بائرهای این کشور، که اخلاق پدرکامل را ترویج می‌کنند، بار اخلاقی سنگینی بر دوش دارند؛ و همین‌طور بیشتر لیبرال‌ها، که قلمروهای اخلاق و خانواده را به محافظه‌کاران واگذار کرده‌اند. 

نتایج

اگر این تحلیل درست یا حتی قریب به صحت باشد، آن‌گاه نتیجه‌ای عظیم در پی خواهد داشت.

لیبرال‌ها عامل وحدت جهان‌بینی‌شان را در نمی‌یابند و بنابراین نمی‌توانند با محافظه‌کاری به گونه‌ای موثر رقابت کنند. لیبرال‌ها نه تنها ساختار سیاسی یکپارچه‌ای ندارند؛ بلکه از ادبیاتی بسیار موثر که در برابر ادبیات منسجم محافظه‌کاران بایستد(نیز) محروم‌اند.

محافظه‌کاران، بر خلاف لیبرال‌ها، به دقت اصطلاحات و تصاویری(مناسب) را ساخته و تکرار کرده‌اند که به قاموس جامعه راه یافته‌اند. لیبرال‌ها باید از (مرحله) ائتلاف گروه‌های هم سو فراتر روند تا(بتوانند) با ساختن آگاهانه زبان و تخیل یکپارچه، جهان‌بینی‌شان را (به دیگران) انتقال دهند. این کار، آسان نخواهد بود و آنان 30 سال عقب‌اند.

اگر این تحلیل درست باشد، نه تنها سیاست معاصر، بلکه پژوهش طویل المدت فلسفی درباره سیستم‌های اخلاقی نیز تحت تأثیر قرار می‌گیرد. من استدلال کرده‌ام که شاید مهم‌ترین بخش هر سیستم اخلاقی واقعی، سیستم استعارات اخلاق و ارجح دانستن برخی استعارات باشد.

آن‌گاه(می‌توان ادعا کرد که) استدلالات سرنوشت‌ساز سیاسی با استفاده از آن استعارات انجام می‌شوند - و معمولاً ناآگاهان- همان‌گونه که مارک جانسن استدلال کرده است، در اخلاق و نظریه اخلاقی باید جایگاهی مناسب به مطالعه تجربی تفکر استعاری داد.

عاقبت آن‌که، این تحلیل تأثیراتی مهم بر پژوهش اجتماعی می‌گذارد. این روزها پژوهش اجتماعی در پی‌پژوهش تجربی درباره سیستم‌های مفهومی که در درون علم شناختی به طور اعم و زبان‌شناسی شناختی به طور اخص به کار می‌روند، نیست. تفاسیر شناختی، مانند تفاسیر ارائه شده در این نوشتار، متداول نیستند.

درعوض، این تفاسیر بر پایه اقتصاد یا طبقه(اجتماعی) یا الگوی عملکرد عقلانی یا الگوهای قدرت ارائه شده‌اند. مایلم بگویم که مطالعه سیستم‌های مفهومی ابزار اصلی تفسیر در پژوهش اجتماعی است با ابزاری بسیار مهم در موضع کنونی ما که نمی‌توان نادیده‌اش گرفت  

ترجمه: محمد محقق نیشابوری

 منبع:

Social Research,volume in the summer 1995,no. 2

برچسب‌ها