محمدمهدی شیرمحمدی: فرانکلین روزولت رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا در زمان جنگ دوم جهانی می‌گفت: محافظه کار، انسانی است با دو پای کاملاً سالم که هرگز راه رفتن را نیاموخته است!

مقصود او انسانی بود که می‌خواهد در اقلیم جغرافیایی- سیاسی خود بایستد و حرکت نکند.
اما جانشینان او و یارانش که اکنون در کاخ سفید به سر می‌برند و به نئوکنسرواتیست‌ها(محافظه‌کاران جدید) مشهورند می‌خواهند ضمن تثبیت موقعیت خود جهان را نیز با الگوی عقیدتی- سیاسی خویش صورتی مسیحی-صهیونیستی بدهند. «هانا- آرنت»، فیلسوف و جامعه شناس آلمانی می‌گفت: «تندروترین انقلابیون، فردای پس از پیروزی به بدترین محافظه‌کاران، تبدیل می‌شوند.» البته مقصود وی تنها در روش‌های سیاسی بود.
اما اجازه بدهید فراتر از جملات نغز و شبه حکمی آرنت و روزولت به مفهوم کنسرواتیسم و محافظه‌کاری بنگریم؛ بحثی که نگارنده تدارک می‌بیند ناظر بر مفهوم کنسرواتیسم(محافظه‌کاری)، جایگاه آن در ایران به ویژه در دهه اخیر است.

دانشواژه کنسرواتیسم نیز مانند اغلب واژه‌های سیاسی چون در غرب و ایالات متحده کاربرد یافت مانند البسه و امتعه مد روز به فضای سیاسی ایران آمد و کاربست یافت. این واژه را می‌توان به کار برد و با کاربرد آن گروهی را محافظه کار نامید که چندان هم کنسرواتور نبوده باشند اما هنگامی که بحثی در حریم اندیشه سیاسی به میان می‌آید باید به خاستگاه هر مفهوم و دانشواژه‌ توجه کرد و بدون اینکه گرفتار مدزدگی بشویم به جستجوی جایگاه آن در کشور بیندیشیم.

برای این که وضع پدیده‌ای به نام کنسرواتیسم را در یک برش تاریخی ایران معاصر بررسی کنیم باید ابتدا به پرسش‌های مقدماتی دیگری پاسخ بدهیم. نخست آنکه اساسا «کنسرواتیسم» یعنی چه و محافظه کار چه موجودی است؟ دیگر آنکه آیا این تعریف و این موجود در ایران به وجود آمده است؟ اگر پاسخ پرسش اخیر مثبت باشد آنگاه باید بپرسیم: بر این محافظه کار در ایران چه احوالی گذاشته است؟!

ناچارم در ابتدای بحث به چند نکته به صراحت اشاره کنم. نخست آنکه برخی دانش واژه‌های سیاسی در ایران نه هوشمندانه و بر مبنای روح معنایی آنها بلکه بر اساس صف بندی‌های سیاسی و یا بهتر بگوئیم بدون هیچ اساس منطقی به کار برده می‌شود. دوم اینکه سخن گفتن از وضع فکری-سیاسی معاصر ساده نیست یا باید مسائل و مبانی فکری موثر در مسائل سیاسی را مسکوت گذاشت و یا با ادبیات و جرأتی ویژه سخن گفت تا تبعات هویدا کردن اسرار به تکاپوی مناظراتی و علمی بینجامد و کار به واکنش‌های دور از منطق منتهی نشود. در این بحث می‌کوشیم به جای اینکه وارد حوزه عمل سیاسی شویم بیشتر به نقد و ارزیابی مبانی فکری بپردازیم و بدیهی است که انتظار ظهور واکنش‌های منطقی مبتنی بر تفکر را داشته و از آن استقبال می‌کنیم. سه دیگر این‌که در حین بحث توجهی به بت‌های ذهنی برآمده از فضای سیاست زده و نام گذاری‌های بی مبنا نداریم بلکه سعی خواهیم کرد بین «نام» محافظه کار و «مفهوم» آن نسبتی معین را ترسیم کنیم. چرا که بسیاری از القاب و عناوین سیاسی حاکی از تناسب اسم و مسمی نیست.

 تولد کنسرواتیسم

هنگامی که صدای انقلاب، فرانسه را فرا گرفته بود هنوز محافظه‌کاری در این کشور به یک جریان تبدیل نشده بود اما بعد از پیروزی انقلاب نیروهایی سیاسی-اجتماعی هوادار سلطنت با اصرار بر حفظ مواریث و سنن فرهنگی- سیاسی خود به نزاع با انقلابیان برخاستند. اینان گرچه به نوعی رجعت به گذشته را تجویز می‌کردند به کنسرواتور(محافظه کار) موسوم شدند. ادموندبرک، در «تاملاتی در باب انقلاب فرانسه» به تبیین تعاملات محافظه‌کاران و انقلابیان پرداخته است.

می‌دانیم که قاعدتا کنسرواتورها باید خواستار حفظ وضع موجود و تثبیت قدرت خویش باشند، اما کنسرواتیسم (محافظه‌کاری) در هر جامعه تعریف خاص خود را دارد و به سبب تفاوت مفهوم، تعبیر و تعریف آن در جوامع مختلف، یافتن یک تعریف واحد برای آن دشوار است. در کشورهایی با تاریخی کهن و غنی به ناسیونالیستها، در جوامع سوسیالیستی به معتقدان انعطاف ناپذیری اصول سوسیالیسم و دولتی بودن امور، در کشورهای سلطنتی به هواداران قدرت داشتن پادشاه «کنسرواتیست»، اطلاق می‌شود. در انگلستان کنسرواتورها به پاسداشت سنن کهن جزایر برتانی و حفظ اقتدار بریتانیا معتقدند. تا اواسط قرن گذشته میلادی شنیدن واژه کنسرواتیست، در ذهن، فردی را تداعی می‌کرد که پایبند به اخلاقیات و وفادار به فرهنگ ملی و سنت‌ها باشد.

در سالهای اخیر با ظهور پدیده‌ای در ایالات متحده آمریکا مواجهیم که به دلیل سیطره سیاسی و هژمونی این کشور ابعاد جهانی به خود گرفته است. ماهیت این پدیده که «نومحافظه‌کاری» نامیده می‌شود با ماهیت و ظهورات باورهای عقیدتی- سیاسی «صهیونیسم»، «مسیحیت صهیونیسم»، «مبلغان انجیل»(یا به تعبیر نگارنده سلفیت مسیحی)، «نبرد آرماگدون» و... همسو و هماهنگ است. اگر تنها به معنای لفظی محافظه‌کاری بنگریم ظهورات محافظه‌کاری در هر کشوری را باید در تلاش برای حفظ سنن ملی ببینیم و تجلی آن را در کوشش برای تثبیت قدرت یک جریان سیاسی که پاسدار سنن ملی است، جست‌وجو کنیم. از این رو تنها بر اساس رفتار سیاسی افراد به بحث می‌پردازیم. در این صورت اساسا مجال بحث نظری نیست.

ظهور مقتدرانه نومحافظه‌کاران در آمریکا و تاثیر شگرف آن بر تعاملات جهانی از یک سو و الگودهی و الهام بخشی این جریان بر باورها و رفتار سیاسی کنشگران سیاسی ملل مختلف را نمی‌توان نادیده گرفت. بر این اساس شناخت این پدیده و تاثیرات آن بر ایران ضرورت مقدماتی بحث درباره محافظه‌کاری در ایران است.

 برآمدن نئوکنسرواتیسم در آمریکا

با آغاز جنگ جهانی اول اندیشمندان آمریکایی کوشیدند علل و پیامدهای این جنگ را دریابند. نتایج این کوشش ظهور دو برداشت متفاوت و در نتیجه دسته بندی ایشان در دو طیف بود که به «منفعت گرایان» و «ارزش گرایان» موسوم شدند. باور «منفعت گرایان» بر این بود که کم توجهی دولت‌های واحدهای سیاسی به منافع ملی و قدرت نظامی موجب ضعف این دولتها و بروز جنگ شده است. به نظر ایشان هر واحد سیاسی برای تامین منافع ملی خود می‌بایست در اندیشه تامین و تقویت «قدرت ملی» باشد؛ نتیجه این قدرت موجب بازدارندگی و در نتیجه جلوگیری از بی عدالتی و تخاصم خواهد بود.اما در مقابل «ارزش گرایان»، دفاع از «ملیت» و منافع ملی را موجب تخاصم دانسته و بر این باور بودند که واحدهای سیاسی به جای جنگ، باید در اندیشه گسترش ارزش‌های انسانی مانند «حقوق بشر» و «دموکراسی» باشند.

دراین دوره دکترین ویلسونیسم(1)در تعاملات بین المللی آمریکا ممزوجی از دو تفکر فوق بود. بر این اساس ارزش‌های آمریکایی جهانشمول و نشر جهانی آن ادامه تامین منافع ملی عنوان می‌شد. ویلسون هنگام وارد شدن در جنگ جهانی اول گفت:«ما خوشحالیم که به خاطر صلح نهایی جهان می‌جنگیم. جهان باید برای دموکراسی امن گردد و صلح آن باید براساس بنیان‌های آزموده شده برای آزادی سیاسی برقرار گردد.» اما جنگ سرد که آغاز شد و دو ابرقدرت مدرن(چپ و راست) به تقسیم جهان به دو بلوک شرق و غرب دست یازیدند، حرکت سیاست‌ها و تعاملات ایالات متحده نیز در مسیر این بلوک بندی شکل گرفت. بر این اساس منافع ملی و ارزشهای ایدوئولوژیک در این بلوک بندی‌ها معنا می‌یافت.(2)

 ریگان جنگ سرد با شوروی را «جنگ مقدس علیه ایدئولوژی شیطانی شوروی» می‌نامید و هزینه‌هایی را که جامعه آمریکایی برای این جنگ می‌پرداخت یک ارزش توصیف می‌کرد. پایان ریاست جمهوری ریگان با فروپاشی شوروی همزمان بود. هنگامی که بوش پدر به قدرت رسید بلوک‌های دوقطبی به هم ریخت و آمریکا کوشید رهنامه جدیدی را تحت عنوان« نظم نوین جهانی» پیگیری کند. بر این اساس آمریکا خود را کدخدای دهکده جهانی و گرداننده این نظم جدید می‌دانست. در این زمان نیز الگوی ویلسونیسم تا حدودی مورد توجه بود، بنابراین تلفیقی از ارزش محوری و منافع محوری اساس تئوری نظم نوین جهانی را تشکیل می‌داد.

 اما دیگر در شرایط جدید با حذف ابرقدرت شرق دیگران حاضر نبودند همچنان پشت سر ایالات متحده بایستند. چین راه خود را می‌رفت و اروپا در برابر نظم نوین جهانی مورد نظر آمریکا «امنیت جمعی» و حرکت به سوی اروپای واحد را پیگیری می‌کرد(3).

اصرار آمریکا برای ترویج ارزش‌های ملی خود در عرصه جهانی در واقع پوششی برای مداخله جویی واشنگتن در امور کشورهای هدف بود. بوش پسر با طرح ایده مبارزه با «تروریسم» و «شر» همین مسیر را ادامه داد. او که در پی یک انتخابات پرابهام و به طرزی مشکوک به قدرت رسیده بود جدی تر از بوش پدر می‌کوشید ارزش‌های آمریکایی مانند «آزادی»، «دموکراسی» و «انتخابات آزاد» را با جنگ و پرخاشجویی در جهان تحکیم کند. نظریه‌پردازان و استراتژیست‌هایی که زمان بوش پدر رهنامه نظم نوین را ارائه کرده بودند در زمان بوش پسر به صدارت و سکانداری دستگاه‌های نظامی و دیپلماتیک کاخ سفید رسیدند و به نومحافظه‌کاران موسوم شدند.

 اینان رهنامه جدیدی را که مکمل نظم نوین جهانی بود مطرح نمودند. این رهنامه بر محور اقداماتی چون «عملیات پیشگیرانه» برای دفع نیروهای شر بود. اینان اگر در زمان بوش پدر باید منتظر می‌ماندند تا صدام به کویت حمله کند تا ورود خود را به خاورمیانه توجیه کنند اکنون دیگر با تمسک به عملیات پیشگیرانه خود را برای تهاجم به عراق، ایران، کره شمالی و...آماده می‌کردند.

حادثه مشکوک و احتمالا خودساخته 11سپتامبر بهترین فرصت را برای نومحافظه‌کاران فراهم ساخت تا نبرد با نیروی شر را مشروعیت بخشد و هر نقطه‌ای را که منافع خود را در آن جست‌وجو می‌کردند میدان نبرد با این نیروها قرار دهند. بر این اساس نفت عراق و بازاری که در میان جامعه عراق و افغان برای کمپانی‌های داروسازی ایشان به دست می‌آمد وسوسه کننده بود و البته صدام و طالبان نیز بهانه‌های خوبی برای تامین منافع مادی نومحافظه‌کاران در پوشش نشر ارزش‌های آمریکایی را به آنان می‌داد. به واقع نومحافظه‌کاران در طول یک دهه تکاپو توانستند به جای شیطان شوروی، نیروی شر تروریسم را قرار دهند.

 آباء ثلاثه نومحافظه کاران

نومحافظه‌کاران، برآمده از اشرافیت نوساخته کمپانی‌های بزرگ آمریکایی هستند که ادبیات استراتژیستی هم دارند، اما اینان خود به مبانی نظریه پردازی خاصی مستظهرند و تا جایی که می‌دانیم، متأثر از اشتراوس، فوکویاما و‌هانتینگتون هستند.

بیشترین تأثیر بر نومحافظه‌کاران از ناحیه لئواشتراوس(4) برایشان رسیده است. اعتقاد به سه اصل«حکومت غیراخلاقی نخبگان»، «مخالفت با سکولاریسم» و«ملی‌گرایی ستیزه‌جویانه» اساس تفکرات اشتراوس بود. وی علی‌رغم تمایل به دموکراسی، به جامعة سلسله مراتبی اعتقاد داشت. جامعه‌ای که به یک گروه نخبه که همان رهبران هستند وتوده‌هایی که از آنها پیروی می‌کنند تقسیم شده است. او تحت تاثیر ماکیاولی، با رفتارهای اخلاقی نخبگان مخالف بود وجایگاهی برای اخلاق درعرصه حاکمیت نخبگان توصیه نمی‌کرد. اشتراوس از یک خانواده یهودی بود و معتقد بود باید مذهب را برای تحمیل قواعد اجتماعی به توده‌ها به کار بست. به نظر وی مذهب نیز مانند اخلاق «تنها برای توده‌هاست و نباید حاکمان خود را با آن محدود کنند.»

وی در عین حال با دموکراسی سکولار مخالف بود و معتقد بود سکولاریسم به فردگرایی ولیبرالیسم ونسبیت گرایی منتهی می‌شود و در نتیجه به تخاصم‌ها و تعارضات دامن‌زده و به فروپاشی اجتماعی می‌انجامد. آنچه از اشتراوس در آرای نومحافظه‌کاران به صورت جدی دیده می‌شود توجه به تهدیدات خارجی است. به نظر او «نظم سیاسی» هنگامی پایدار می‌ماند که دشمنان آن را تهدید کنند و موجب اتحاد درونی شوند. بر این اساس او تاکید می‌کرد که «اگر هیچ تهدید خارجی وجود نداشت باید تهدیدی را ساخت چرا که برای بقا همیشه باید جنگید. و از صلح باید گریخت. چراکه صلح به انحطاط می‌انجامد» بنابراین او نوعی «ناسیونالیسم تهاجمی» یا «ملی گرایی ستیزه جویانه» را تجویز می‌کرد.

اشتراوس ارزشها را به خیر و شر تقسیم می‌کرد و معتقد بود شق سومی برای قسیم بندی ارزش‌ها وجود ندارد. بنابراین از نظر او واشنگتن الگوی خیر مطلق است و غیر آن نمونه شر مطلق. پیروان وی از جمله«ویلیام کریستول» معتقدند آدمی جنـگ را دوست دارد بنابراین می‌توان وی را به جنگ تشویق کرد(5).

فرانسیس فوکویاما(6) یکی دیگر از کسانی است که رفتار سیاسی نو محافظه‌کاران را شکل داده است. وی با طرح ایده جزم اندیشانه‌ای که لیبرال دموکراسی را نهایت حتمی حرکت بشر عنوان می‌کند و به نظریه «پایان تاریخ» موسوم شد شهرت یافت(7). او نیز همانند اشتراوس مدل‌های ادارة جامعه را به دو بخش مدرن وغیرمدرن تقسیم می‌کند. دنیای مدرن از دید او همان «خیر مطلق» و دنیای غیرمدرن همان «شر مطلق» است و در رویارویی میان این دو دنیا این دنیای مدرن است که بـه پیروزی می‌رسد. دراین تفکر ارزش‌های آمریکائی به هدف نهایی بشریت تبدیل می‌شوند و بشر دراین دوره به آن چنان تکاملی می‌رسد که دیگر بدون اتکا به ساحت قدسی و اموری مانند خداوند می‌تواند روی پای خود بایستد و جهان را اداره کند.

 اعتماد بیش از حد به «خرد جزیی» و «دانش تجربی» و رهایی از تکالیف قدسی و شریعت الهی از مشخصه‌های دنیای مدرن است. روشن است که فوکویاما مبانی فلسفی نظریه خود را از پیشینیان گرفته است و تنها یک مدل راهبردی مبتنی بر نظریات ایشان ارائه داده است. وی بر این باور است که ارزش‌های لیبرال دموکراسی که در ایالات متحده تجلی یافته است جهانشمول و نهایت تمنای بشر برای دستیابی به سعادت و خیر است.

ساموئل‌هانتینگتون(8) نیز از جمله شخصیت‌های تاثیر گذار بر نومحافظه‌کاران است. وی با تاکید بر پایان نظام دو قطبی، نظریه فوکویاما را تا حدودی می‌پذیرد و قبول می‌کند که «امروز» تنها یک ابرقدرت وجود دارد و یک ابرقدرت، درکنار شمار زیادی قدرت‌های کوچک‌تر، مسایل بزرگ بین المللی را حل وفصل می‌کند. اما ساختار قدرت جهانی درجهان تک قطبی، چهار ساحت یا سطح دارد. در ساحت زبرین ایالات متحده، برتری دارد. در ساحت دوم قدرت‌های عمده منطقه‌ای قرار دارند که در اقلیم‌های مختلفی از جهان، نفوذ بسیاری دارند، ازجملة قدرت‌های منطقه‌ای اروپا، روسیه، چین، هند، برزیل و... در ساحت سوم قدرت‌های متوسط منطقه‌ای وجود دارند و در ساحت چهارم آن‌هایی که نقشی درساختار قدرت جهانی ندارند.

به نظر او در جهان دو قطبی و در دوران جنگ سرد، منازعات جهانی میان دوابرقدرت بود، اما در جهانی که قدرت‌ها در چهار ساحت مختلف ایفای نقش می‌کنند، الگوهای متفاوتی از منازعات جهانی پدید می‌آید. ایالات متحده به عنوان قدرت ساحت نخست و تنها ابرقدرت، در عرصه جهانی ایفای نفش می‌کند اما برای این نقش نیازمند همراهی و یا حتی رقابت با قدرت‌های ساحت دوم(قدرت‌های منطقه‌ای) است. این قدرت‌ها نیز می‌کوشند از برتری قدرت آمریکا بکاهند و از تمنای واشنگتن برای همراهی آن‌ها سود خود را نیز جست‌وجو کنند. نیز قدرت‌های متوسط منطقه‌ای خوش ندارند آمریکا در امورشان دخالت کند این سه مقوله موجب می‌شود آمریکا با قدرت‌های ساحت سوم(قدرت‌های متوسط منطقه‌ای) نیز همکاری کند. این قدرت‌ها البته نمی‌توانند مانند قدرت‌های ساحت دوم با آمریکا رقابت کنند ولی می‌توانند در قبال همکاری با آمریکا منافع ملی و منطقه‌ای خود را پیگیری کنند.
هانتینگتون از وجود هفت یا نه تمدن سخن می‌گوید که آینده جهان با رقابت بین آن‌ها ساخته خواهد شد. به زعم وی از این میان تمدن اسلامی و کنفوسیوسی بیش از دیگران در برابر تمدن غربی به معارضه جویی بر می‌خیزد.

 کنسرواتیسم و مذهب

کنسرواتیسم آمریکا به لحاظ اعتقادی دارای دو گرایش مسیحی و یهودی(9) است. چنانکه می‌دانیم مسیحیان حاکم در آمریکا به مذهب اعتراض(پروتستان) گرایش دارند و این مذهب بیش از مذاهب دیگر مسیحیت به یهود نزدیک است(10).

 اما در میان مذهب اعتراض نیز جریانی سیاسی- عقیدتی قدرت برتری دارد که به «مبلغان انجیل» مشهور شده است. این مکتب نوعی «سلفیت مسیحی» و بازگشت به مسیحیت نخستین را تجویز می‌کند. یکی از ویژگی‌های این مکتب آن است که مانند دیگر فرق مسیحی خود را وابسته به کلیسایی خاص نمی‌داند و مشی فرا کلیسایی را پیشه گرفته است. بر این اساس اعضای تمامی فرقه‌ها وکلیساهای مذهب اعتراض(پروتستان) عضو این جریان دینی هستند(11).

 این جریان به یکجانبه گرایی درمسائل بین المللی، جدال دائمی بین خیر وشر در همه عرصه‌ها و حمایت از رژیم اسرائیل به عنوان دولتی که مقدمه ظهور دوباره حضرت مسیح را فراهم می‌کند باور دارند(12).

براین اساس از نظر این جریان تشکیل دولت اسرائیل دارای مشروعیت دینی است و بر مبانی انجیلی متکی است. درواقع تشکیل این کشور و بازسازی معابد باستانی قوم یهود، مقدمه بازگشت دوباره مسیح تلقی می‌گردد. تا جهان را از پی نبرد آخرالزمان در‌هارماجدون(آرماگدون) پر از صلح و داد کند. پیشگویی‌های آخرالزمانی این مذهب که بر متون مذهب قبالا نیز استوار است از نوشته‌های نوستراداموس دقیق تر و شفاف‌تر است. اینان معتقدند جنگ در‌هارماجدون پس از سال 2000 میلادی رخ می‌دهد. پیش از این جنگ وحشت جامعه آمریکا را فراخواهد گرفت و صلح جهانی معنایی ندارد. بنابراین مسیحیان برای تسریع درظهور مسیح باید مقدمات این جنگ را فراهم نمایند. طی سال‌های گذشته کتاب‌های متعددی به تبیین این آموزه‌ها و پیشگویی‌ها پرداخته است(13).

شواهد دال بر این است که جورج بوش رئیس جمهور آمریکا نیز به سوی این گروه متمایل است. و به تعبیر «واشنگتن پست»، بوش «رهبر عملی» این جریان است.
از سوی دیگر بسیاری از اعضای گروه نومحافظه‌کار آمریکا اصالتاً یهود هستند وبرنامه‌ها و اولویت‌های خاصی را دنبال می‌کنند. دفاع از منافع صهیونیسم وموجودیت رژیم اسرائیل اولین اولویت این گروه محسوب می‌گردد. یهودان دولت بوش به شدت تلاش می‌کنند تا آمریکا را در مسیر حمایت از دولت اسرائیل هدایت نمایند(14).

 اصول نومحافظه‌کاری آمریکایی

بر اساس آن‌چه در بندهای پیشین آمد نئو کنسرواتیسم (محافظه‌کاری آمریکایی) را که اکنون مطرح ترین نوع محافظه‌کاری است می‌توان پایبند اصول زیر معرفی کرد:
1 - بازگشت به مسیحیت نخستین(سلفیت مسیحی).
2 - باور به وجود دو نیروی خیر(مطلق) و شر مطلق در جهان.
3 - اعتقاد به اینکه پیروزی نهایی در نهایت تاریخ با خیر مطلق خواهد بود.
4 - ایمان به ضرورت تاسیس دولت مقتدر یهود(صهیونیستی) در فلسطین.
5 - باور به ظهور دوم حضرت مسیح و بروز جنگ بین خیر و شر(نبرد‌هارماجدون).
6 - اعتقاد به اباحیت(لیبرالیسم) و دموکراسی.
7 - اعتقاد به جهانشمولی ارزش‌های آمریکایی و تلاش برای بسط آن در عرصه جهانی.
8 - ایمان به ثمر بخش بودن «خرد جزئی» و «دانش تجربی» برای راهبری بشر(16).
9 - تفسیرانجیل و متون الهی بر مبنای خرد جزئی و منطبق با دانش حسی و تجربی.
10 - اعتقاد به جنگ پیش دستانه برای حفظ اقتدار جهانی آمریکا.
به این ترتیب تفکر نومحافظه‌کاری در ایالات متحده بر خلاف محافظه‌کاری نخستین در فرانسه نه تنها ناظر به گذشته(سنن و باورهای دینی-ملی)است بلکه نگاه به آینده نیز دارد. نیز تنها خواستار حفظ وضع موجود نیست بلکه ستیزنده و ماجرا جو است.

 کنسرواتیسم ایرانی کجاست؟

اکنون و با بررسی اوصاف کنسرواتیسم(محافظه‌کاری آمریکایی) که برجسته‌ترین نوع محافظه‌کاری در جهان امروز است می‌توانیم وجود و ماهیت محافظه‌کاری در ایران را جست‌وجو کنیم و ببینیم آیا اساسا در ایران پدیده‌ای به نام محافظه‌کاری وجود دارد؟
در ایران ما پدیده‌ای به عنوان سلفیت در مذهب نداریم. چنانکه می‌دانیم اصرار بر رجعت جامعه تا دستیابی به سلف صالح از صحابه رسول الله خاص برخی از مکاتب اهل سنت است. در ایران شیعی، چیزی به عنوان سلفیت نداریم. نیز نوع بنیاد گرایی (فاندامنتالیسم) در ایران شیعی وجود ندارد. بدیهی است که وجود افراد محدود و کم تاثیر در میان اهل سنت که گرایش به بنیادگرایی یا سلفیت در ایران دارند، نمی‌تواند به عنوان یک جریان سیاسی- اجتماعی معرفی شود.

بازگشت به اصول و مبانی اهل بیت(ع) در تشیع نیز بازگشتی جزم‌اندیشانه و خردستیزانه نیست. اتفاقا در بین علما و اندشمندان تشیع آنانی که به احیای کتاب خدا و مکتب اهل بیت اصرار می‌کنند«عقل» و «آزادی اندیشه» اعتبار بسیاری دارد و اساسا کار تفقه و اجتهاد نوعی بحث استدلالی- عقلانی تلقی می‌شود. تنها یک مکتب از علمای شیعه در دوره گذشته به نقل منهای عقل تکیه می‌کردند و به اخباریون موسوم بودند. این مکتب نیز دیگر از زمان رحلت شیخ مهدی استرآبادی در دروه فتحعلیشاه قاجار به عنوان یک جریان عقیدتی-سیاسی مطرح نیست. در دوره اخیر نیز پدید آمدن مکتب تفکیک برخی را به این خطا کشاند که این مکتب نوعی احیای اخباری‌گری است. اما اصحاب مکتب تفکیک بر رخنه عقل یونانی در تفکر اسلامی معترضند و نه تفکر و اندیشه.

شاید بتوان در باورهای انجمن حجتیه نوعی محافظه‌کاری  مشاهده کرد. اما این شباهت‌ها در رفتار سیاسی اعضای انجمن حجتیه دیده نمی‌شود و تنها در حوزه باورها باقی می‌ماند. توجه بسیار پیروان انجمن حجتیه به نقل حدیث را نمی‌توان احیای کامل اخباری‌گری و نیز نوعی کنسرواتیسم(محافظه‌کاری) مشابه کنسرواتیسم آمریکایی دانست. درست است که اعضای انجمن حجتیه به نقل حدیث توجه بسیاری داشتند و امید به آخرالزمان را در ایران نشر می‌دادند و اتفاقا مانند نومحافظه‌کاران آمریکایی به دانش تجربی و منطق پوزیتیویستی به هستی و تفسیر متون دینی بر مبنای دانش حسی اصرار می‌ورزیدند اما اگر هم نوعی محافظه‌کاری را تجویز کنند مانند محافظه‌کاران آمریکایی ستیزنده نیستند و سعی داشتند کمتر به فعالیت سیاسی وارد شوند. آیا باید آنان را محافظه‌کاران بی تحرک دانست؟ در این صورت نیز یک تفاوت اساسی با محافظه‌کاران آمریکایی دارند و آن این است که در مذهب مسلمان وشیعه هستند و به رژیم صهیونیستی کاری ندارند.

یک جناح سیاسی در گفتار و نوشتار دهه اخیر به محافظه‌کاری موسوم شده است. البته آن‌ها از این جهت که به زعم رقیب دنبال حفظ موقعیت سیاسی خود هستند می‌توانند محافظه کار لقب گیرند اما مگر رقیب آن جناح چنین نمی‌کند. هر دو جناح سیاسی به یک اندازه در تلاش برای حفظ موقعیت سیاسی خود در ساخت قدرت کشور است. بنابراین از منظر تلاش برای ماندن در قدرت هر دو را می‌توان کنسرواتور(محافظه‌کار) نامید. جناحی که محافظه‌کار لقب گرفته و خود بیشتر اصرار دارد به جای این واژه با واژه اصول‌گرا معرفی شود. مفهوم اصولگرایی گرچه نوعی بازگشت به اصل اسلام را بیان می‌کند اما حاکی از بازگشتی متصلبانه و جزم اندیشانه -بنیادگرایی و تفکر طالبانی-نیست؛ چنانکه می‌دانیم در تاریخ تفکر شیعی در سده‌های اخیر اصولیین همواره در برابر اخباریین، تفکر و تعقل را واجد اعتبار بسیاری می‌دانند و هر آن‌چه عقل بر آن حکم کند چنان می‌دانند که شرع حکم کرده باشد. به علاوه جناح اصول‌گرا در ایران خود را پیرو مکتب امام خمینی(ره) می‌دانند؛ کسی که بر اهمیت عنصر زمان و مکان و نیز کار فکری و فلسفی کردن تاکید بسیار داشت. نیز از میان اصول‌گرایان آنانی‌‌که در حوزه اندیشه تکاپو دارند کار فلسفی و کلامی می‌کنند.

 به علاوه اتکای بیش از حد به دانش تجربی و منطق پوزیتیویستی نه تنها در میان ایشان مشاهده نمی‌شود بلکه ایشان جدی ترین منتقدانه نظام فکری پوزیتیویستی و دانش حسی هستند. اینان همچنین نگاه آخرالزمانی دارند. اما اهداف جهانی خود را با جنگ پیش دستانه طراحی نمی‌کنند. به نظر ایشان جهاد ابتدایی یا جنگ پیش دستانه تنها به اذن امام معصوم(ع) ممکن است و جهاد تنها برای دفاع جایز شمرده می‌شود. این مسئله از اختلافات جدی علمای تشیع در طول تاریخ با علمای اهل سنت بود که غزوه را برای جنگ با کفار تجویز می‌کردند و ماجراجوئی‌های سلطان محمود یا سلاطین عثمانی را جایز می‌دانستند.

بنابراین جناح اصول‌گرا را نمی‌توان محافظه کار دانست. شباهت‌هایی که بین کنسرواتیسم و منش اصول‌گرایان می‌توان یافت بیش از شباهت‌های کنسرواتیسم و جناح رقیب اصول‌گرایان نیست. جناح رقیب که ذیل عناوینی چون چپ و دوم خرداد نامیده می‌شود و خود اصرار دارد اصلاح طلب معرفی شود نیز تماما کنسرواتور نیست. صاحب نظران این جناح اعتنای بسیاری به دانش حسی و منطق پوزیتیویستی دارند. آنان که به فقاهت نزدیک‌اند البته مانند دیگر عالمان شیعه برای دانش تجربی و حسی اعتبارتام و تمام قائل نیستند اما در میان آباء فکری جناح اخیر برخی مسائل اجتماعی را هم با جامعه شناسی پوزیتیویستی و تحصل گرایانه تبیین می‌کنند و اتفاقا تبیین رفتار اجتماعی با کار فلسفی را غیر علمی عنوان می‌کنند(17).

در میان افراد این جناح هستند کسانی که به انجمن حجتیه همکاری داشته اند اما گفتیم که این انجمن نیز محافظه کار نیست. به علاوه افرادی در این جناح توجه ویژه‌ای به مقوله آخرالزمان دارند اما افرادی هم هستند که به این مقوله کمتر می‌پردازند و نمی‌توان نسبت ایشان را با مقوله آخرالزمان مانند کنسرواتوری جدید آمریکایی دانست. درباره نسبت ایشان با اسلام نخستین نیز مانند موضوع آخرالزمان دیدگاه‌های یکسانی طرح نشده است.برخی بر احیای اسلام ناب محمدی(ص) تکیه می‌کنند و برخی از احیای اعتزال سخن می‌گویند و با تکیه بر مفهومی چون دین حداقلی به تعبییر علمای تشیع «منطقه‌الفراغ» را بسیار وسیع می‌بیینند. گشایش منطقةالفراغ یا محدود سازی شریعت در امور فردی اینان را به اباحیت و لیبرالیسم نزدیک کرده است. همچنین این جناح بر اهمیت دموکراسی تاکید بسیاری دارند و گاه دموکراسی را تقدیس می‌کنند.

 بر این اساس در «رفتار فردی»اباحیت و لیبرالیسم و در رفتار سیاسی، دموکراسی ایشان را به نئو کنسرواتیسم آمریکایی نزدیک می‌کند. چنانکه تکیه بیش از حد به دانش تجربی و منطق پوزیتیویستی این نزدیکی را افزایش می‌دهد. اما بازهم ایشان را نمی‌توان محافظه کار به معنای پدیده‌ای که در ایالات متحده نمونه اعلای آن ایجاد شده است، دانست. جالب توجه اینجاست که این شباهت‌ها در دهه اخیر و در دوره دولت اصلاحات بیشتر خود را نشان داده است و پیشینه تاریخی ندارد.

 ظهور نومحافظه‌کاری در ایران!

ر ایران کنسرواتیسم نداریم اما برخی وجوه از باورها و رفتار محافظه کارانه و نومحافظه کارانه دیده می‌شود که در میان دو جناح سیاسی پراکنده است. هیچ یک از جناح‌های سیاسی ایران تماما محافظه کار نیستند و برخی از واژه محافظه کار برای منکوب کردن رقیب استفاده می‌کنند. به علاوه گذر زمان نشان می‌دهد که برخی باورهای نئوکنسرواتیست‌ها در دولت اصلاحات به منصه ظهور رسید. این ظهور البته به ایجاد یک جریان منسجم سیاسی-آن‌گونه که در ایالات متحده دیده می‌شود- منجر نشده است.

 بین برخی از نیروهای سیاسی دو جناح عناصری دیده می‌شود که به عناصر کنسرواتیست‌های جدید آمریکایی نزدیک است. ممکن است با گذر زمان این نیروها یکدیگر را پیدا کنند و از میان دو جناح به یک جریان واحد سیاسی تبدیل شوند و عناصر بیشتری از کنسرواتیسم را در خود تجمیع کنند. اما این احتمال را نمی‌توان به یقین پیشگویی کرد. درست است که رانده شدن از قدرت افرادی را از دو جناح گردهم آورده و به نقد ساخت جدید قدرت فرامی خواند اما تنها مقوله بازگشت به قدرت نمی‌تواند آنان را زیر چتر مفهومی محافظه‌کاری گردآورد. البته می‌توان در حوزه عمل سیاسی از برآمدن نومحافظه‌کاری در ایران سخن گفت اما نمی‌توان با یقین، در ساحت اندیشه هم از ظهور یک جریان منسجم محافظه‌کارانه حرف زد.

محافظه‌کاری در ایران چنانکه پیشتر تنها در حوزه رفتار سیاسی(پراتیک) نمایان شده است، بعدها نیز در همین حوزه بروز خواهد یافت و بر حوزه تئوریک نیز تاثیر خواهد داشت اما مانند کنسرواتیسم آمریکایی متکی و منبعث از حوزه تئوریک نخواهد بود

 پانوشت‌ها:
1 - Transformative Moment
2 - ویلسون هنگام وارد شدن در جنگ جهانی اول گفت:«ما خوشحالیم که به خاطر صلح نهایی جهان می‌جنگیم. جهان باید برای دموکراسی امن گردد و صلح آن باید براساس بنیان‌های آزموده شده برای آزادی سیاسی برقرار گردد.»
3 - Benevolant global hegemon
4 - همان
5 - لئو اشتراوس(LEO ESTRAOUS ) وی، در 20 سپتامبر 1899 در «کیرشاین»آلمان به دنیا آمده بود و و در 18 اکتبر 1973 در «آناپولیس» درگذشت. او درطول جنگ جهانی اول مدتی در ارتش آلمان خدمت کرد وپس از آن در دانشگاه‌های معتبر این کشور به تحصیل فلسفه پرداخت. و با تاثیرپذیری از مظلوم نمائی یهودیان در آلمان هیتلری به مخالفت با نازیسم برخاست. به همین منظور، آلمان را ترک کرد و در آمریکا مقیم شد.
6 - روزنامه همشهری، 20 آبان ماه 1382، ص14
7 - فرانسیس فوکویاما(FRANCIS FUKUYAMA) وی، یک ژاپنی تبار است که در سال 1952 در شیکاگو به دنیا آمد. او یکی از مشاوران جورج بوش رئیس جمهور آمریکا و ازجمله 58 روشنفکر آمریکائی است که با انتشار نامه‌ای ازجنگ ضدتروریستی آمریکا حمایت کرده بود. وی به عنوان استاد علوم سیاسی دانشگاه جان -‌هاپکینز در واشنگتن تدریس می‌کند.
8 - این نظریه درسال 1989 درمجله «منافع ملی» مطرح شد وسپس درسال 1992 کتابی را با همین عنوان منتشر گردید. فوکویاما در این نظریه با اشاره به فروپاشی بلوک کمونیستی تصریح می‌کند؛ جز لیبرالیسم ایدئولوژی دیگری برای بشریت وجود ندارد و با اتکا براین ایدئولوژی است که می‌توان مدل مطلوبی برای ادارة بشریت ارائه نمود.


9 - ساموئل‌هانتینگتون (SAMUEL HUNTINGTON) وی استاد بــرجسته کرسی «حکومت» و مدیر موسسه مطالعات استراتژیک دانشگاه‌هاروارد آمریکا است وی پیشتر رئیس جامعه علوم سیاسی آمریکا واز موسسات مجله سیاست خارجی بوده است. شهرت جهانی او بیشتر به خاطر نظریه برخورد تمدنهای اوست. او فعالیتهای سیاسی اش را همراه کیسینجر و برژینسکی در شورای روابط خارجی آمریکا که اصلی‌ترین نهاد رهبری سیاست خارجی آمریکا است آغاز کرد. وی همچنین سمتهای سیاسی، امنیتی و اطلاعاتی متعددی را از سال 1969 تاکنون عهده دار بوده است.‌هانتینگتون هماهنگ کننده امنیتی شورای امنیت ملی در کاخ سفید، عضو کمیسیون تدوین سیاستهای دراز مدت استراتژیک آمریکا، عضو کمیسیون حفاظت از اسناد سری آمریکا و همچنین عضو ارشد یگان نظامی مستقل برای توسعه بین المللی درکاخ سفید بوده است

10 - مقصود نگارنده از به کار بردن این لفظ نحله خاصی از آئین کلیمی است که امروزه جنبه سیاسی آن بیشتر با لفظ«صهیونیسم» شناخته می‌شود. این جریان مذهبی -سیاسی را دقیقا مساوی کلیمی نمی‌دانیم چون آموزه‌های کاهنان مصرباستان، مکتب نوافلاطونیان و نیز فرقه صوفیانه قباله(کابالا) در آن بر باورهای توحیدی حضرت موسی(ع) که مورد تاکید کلیمیان است غلبه دارد نیز مقولاتی چون پرستش سرزمین و نژاد خاصی از اسباط حضرت یعقوب(ع) بر پرستش خداوند متعال ارجحیت یافته است.

11 - چنانکه می‌دانیم مارتین لوتر از مادری یهودی زاده شد. وی نخستین کسی است که در دوره جدید کتاب مقدس را همراه با عهد عتیق(تورات) منتشر کرد و پیروان خود را به قرائت و عمل به آموزه‌های آن فرا خواند. لوتر معتقد بود مسیحیان باید سروری و برتری یهودیان را بپذیرند. در ترویج مکتب کالون نیز یهودیان به ویژه پیروان فرقه قباله نقش بسزایی داشتند.
12 - کسانی مانند بیلی گراهام، جری فالول، پت رابرتسون، ‌هال لیندسی و مایک ایوانس از مبلغان این جریان می‌باشند. اینان در آمریکا، کانادا و انگلیس، نفوذ بسیاری در بین دولتمردان دارند. این جریان که به مسیحی راست یا صهیونیست مسیحی نیز شهرت یافته است بر پیوند دیانت و سیاسی در مسیحیت اصرار فراوانی دارد.

13 - جهودان معتقدند پس از تاسیس دولتی مقتدر در ارض موعود ماشیح(مسیح)خواهد آمد. پیروان مذهب اعتراض نیز معتقدند حضرت مسیح ظهور دومی خواهد داشت. از این رو بین جهودان و مسیحیان راست(صهیونیست مسیحی) درباره آینده جهان اتفاق نظر وجود دارد.

14 - در اوائل سال 2001 کشیش آمریکائی به نام‌هال لیندسی HALONDESY که مبلغ این مکتب می‌باشد، کتابی با عنوان «درپیشگویی‌های انجیل جای آمریکا کجاست؟» را تالیف کرده که یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های سال 2001 درآمریکا به شمار آمده است. دراین کتاب مشخصات دولت واشنگتن درجنگ‌هارماجدون بیان شده است. نویسنده دراین کتاب اثبات نموده است که دولت آمریکا جنگ‌هارماجدون را رهبری خواهد کرد. ومخالفان مسیح در سراسر جهان را که قبل از آغاز این جنگ باعث ایجاد رعب ووحشت درجهان شده‌اند، شکست خواهد داد.دراین جنگ مقدس، دولت انگلیس همکار آمریکا خواهد بود.

15 - وجود حداقل بیست وسه نفر از شخصیت‌های جهود در دولت بوش نشانگر میزان گرایشات مذهبی نومحافظه‌کاران آمریکا می‌باشد. این 23 نفر عبارتند از:1- پل ولفوویتز معاون وزیر دفاع 2-ریچارد پرل رئیس شورای سیاست گذاری وبرنامه ریزی پنتاگون(اواکنون از این سمت استعفا داده است)3-آری فلیشر سخنگوی کاخ سفید(مستعفی)4- کین میلمان مدیر سیاست گذاری کاخ سفید 5-جی لیفکوویتز دستیار معاون رئیس جمهور 6-دیوید فورم نویسنده سخنرانی‌های بوش (مستعفی) او برای اولین بار عبارت محور شرارت را مطرح کرد. 7-براد بلایکمان سرپرست تشریفات کاخ سفید 8-داو زاکهایم معاون وزیر دفاع وبازرس هزینه‌ها 9-لویس لیپی سرپرست کارگزینی اداره معاون رئیس جمهور آمریکا 10-آدم گلدمان مسئول ارتباط با انجمن یهودیان در کاخ سفید 11-کریس گرستین دستیار معاون وزیر امور خانواده 12-الیون آبرامز سرپرست گروه امورخاورمیانه ومسئول امورحقوق بشر شورای امنیت 13-مارک وینبرگ معاون وزیر دفاع درامور سیاسی 14-داگلاس فایث معاون وزیر دفاع درامورسیاسی (ازسران صهیونیسم درآمریکا) 15-مایکل چرتوف رئیس بخش جنایی وزارت دادگستری 16-دانیال کیرتزر سفیر آمریکا در تل آویو 17-کلیف سویل سفیر آمریکا در هلند 18-استیوات برنشتاین سفیر آمریکا در دانمارک 19-نانسی برینکبر سفیر آمریکا در مجارستان 20- فرانک لافین سفیر آمریکا در سنگاپور 21-رون وایزر سفیر آمریکا در اسلواکی 22-میل سامبلر سفیر آمریکا در ایتالیا 23-مارتین سیلور اشتاین سفیرآمریکا در اروگوئه.

16 - این یکی از تناقضات جدی است که با وجود ایمان بیش از حد به دانش تجربی آینده‌ای را که مشاهده و تجربه نشده را حتمی می‌دانند و آن را بر اساس پیشگوئی‌های کهن مذهب قباله و نیز نظریه‌پردازان جدید صورت‌سازی می‌کنند.
17 - در این خصوص بنگرید به «درس‌هائی از فلسفه علم الاجتماع» اثر دکتر عبدالکریم سروش. نشر صراط

برچسب‌ها