و زنده یاد سیدجلال فهیم هاشمی از جمله کسانی بود که میتوان وی را «مرد شیرین ، آرام و صبور نشر» نام نهاد. شیرین بود چرا که هر جا که ورود پیدا میکرد از مرام و منشش، جز طراوت و شادابی نمیتراوید و آرام بود و صبور، چرا که کمتر کسی داد و فریاد و فغانی و ترشرویی را از این خادم واقعی و فهیم نشر کشور به یاد دارد.
هاشمی از ستونهای انتشارات امیر کبیر به شمار میرفت که کارش را با صندوق داری در فروشگاه شاه آباد این انتشاراتی آغاز کرد و سپس وقتی جنم و استعدادش در عرصه کاری و شوق و ذوقش در کار نشر را نشان داد، عبدالرحیم جعفری، مدیر صاحب نام و شهیر انتشارات امیرکبیر وی را برکشاند تا استعدادهایش درعرصه نشر را بیش از گذشته بروز و ظهور دهد.
اما هاشمی آرام و قرار نداشت و در نهایت خود، دامن همت به کمر زد و انتشاراتی خوب و تاثیرگزار به نام روزبهان را بنا گذاشت که برخی از کارهای ماندگار در عرصه ادب و رمان، از جمله مجموعه آثار زنده یاد نادر ابراهیمی، و رمان شاخص سهم من خانم پرینوش صنیعی را به بازار کتاب عرضه کرد.
جالب این که 28 آبان (پنج شنبه این هفته) امسال با شصتمین سال تولد انتشارات امیر کبیر همراه است، انتشاراتی که بخشی از عمر کاری زنده یاد هاشمی در آن صرف شد و در نهایت با انتشار خاطرات بنیانگذار این انتشاراتی ، با عنوان در جست وجوی صبح، بخشی مهم از تاریخ نشر ایران مکتوب و توسط نشر زیر نظر زنده یادهاشمی، انتشارات روزبهان، در دوجلد منتشر شد.[نگاهی به کتاب در جست و جوی صبح]
زنده یاد هاشمی با یک بیماری هم دست و پنجه نرم میکرد و پزشکان وی را از فعالیت زیاد بازداشته و منع کرده بودند، اما دلسوزی این مرد،و گره گشایی هایی که از کار دیگران می کرد، سبب شد تا این پیکر بیمار و نزار را به کارهایی سخت تر بگمارد. به گمانم او به کیفیت زندگی فکر کرد و نه به کمیتش و آدمی با نگاهی به برخی از رفتارهای آن مرحوم به یاد مقایسه معروف عالم و عابد سعدی در گلستان میافتد که:
صاحبدلی زمدرسه آمد به خانقاه
بشکست صحبت اهل طریق را
گفتا میان عابد و عالم چه فرق بود
تا اختیار کردی ازآن این فریق را
گفت آن (عابد) گلیم خویش بدر میبرد زموج
وین (عالم) سعی میکند که بگیرد غریق را.
شخص نگارنده چند جا به عینه شاهد این گونه برکت خیزیها از کار وی بودم و حتی به یاد دارم که مشکلی برای یک از دوستان روزنامه نگار به وجود آمد و ایشان فالفور سند فروشگاهش را برای آن دوست روزنامه نگار گرو گذاشت تا مشکلش برطرف شود.
بخلی در کار نداشت و نمونهای از این رفتار را حسین پاپا ، مدیر انتشارات طرح نو برایم تعریف میکرد. در قاعده کار نشر، ناشران از اینکه نویسندگان خود را به ناشران دیگر معرفی کنند ابا دارند، چرا که هراسانند ، نکند، ناشر دیگر آنها را بقاپد و آثار دیگرش را مال خود کند.اما مرحوم هاشمی اینچنین نبود.مدیر انتشارات طرح نو میگفت وقتی رمان را خواند فهمید این رمان برخلاف گفته برخی از منتقدان که می خواستند آن را به سمت اثری عامهپسند سوق دهند، کاری جسورانه و حتی روشنفکری است و از منظر این که زنی این رمان را نوشته در نوع و زمانه خود منحصر به فرد بوده و هنوز هم پرداخت جسورانه نویسنده این رمان از وقایع سه دهه قبل و بعد انقلاب را باید ستود.
آقای پایا تعریف میکرد وقتی برگزاری نشستی چند نفره را نویسنده را به آقای هاشمی پیشنهاد داد، وی به شدت استقبال کرد و چند روز بعد با نویسنده رمان به دفتر انتشارات طرح نو آمد و نشستی جدی و بسیار تاثیرگزار درباره این کتاب برگزار شد که به گفته پایا : ای کاش ضبط میشد و جایی انتشار پیدا میکرد.
زندهیاد هاشمی کمک کار مولفان بود و نمونه شاخص این همراهی را باید همراهی وی با زندهیاد نادر ابراهیمی و همسر گرامیشان دانست که به رغم چندین سال بستری شدن آن زندهیاد ، وی همچنان از وی دستگیری میکرد.
نگارنده خود خاطرهای خواندنی از ملاقات مشترک یکی از دوستان نزدیک با آقای هاشمی و همسر مرحوم نادر ابراهیمی دارد که تا کنون در جایی قلمیاش نکرده است.
چند سال قبل خدمت دوستی بودم (ناصرخان زجاجی) که فردی دست به خیر و اهل کرامت است و به قول برخی از دوستان مشترک سرش برای کمک به دیگران،از هر نوعش درد میکند. این دوست ما که به مطالعه هم سخت علاقهمند است، با دیدن کتاب «برجادههای آبی سرخ» زندهیاد نادر ابراهیمی و نام قهرمان این رمان به نام میرمهنای دوغابی و زادگاهش د رجنوب به یاد دوستی ایرانی در آمریکا افتاد و به من گفت که نام او هم حسین مهنا است و زاده جنوب است و همین سخن جرقهای را در ذهنم ایجاد کرد که نکند سخن آقای ابراهیمی درست باشد که می گفت شخصیت داستانش واقعی است و باید نشانی از نوادههایش باشد و البته جستوجوی میدانی هم کرد که نتیجه نداد.
خلاصه من قرار ملاقاتی را با زنده یاد هاشمی و همسر گرامی استاد نادر ابراهیمی تمهید می کنم و در نهایت با این دوستم در زمان حیات آقای ابراهیمی به دیدار همسرشان در دفتر نشر روزبهان رفته و چهارنفری در این زمینه گفت وگو میکنیم. دوست ما البته بعدها گفت که آقای هاشمی را سه دهه است که میشناسد، اما نمیدانست که ناشر است و در نهایت آنکه این دوست ما به دلیل مشغله کاری و به رغم چند بار پی گیری آقای هاشمی ، پیگیر کار نشد و ماجرا همین گونه پادر هوا باقی ماند. اکنون نه نادر ابراهیمی زنده است و نه ناشر آثارش که سخت به دنبال فردی بودند که نسبتی با میرمهنای دوغابی داشته باشد.
این نکته راهم یادآوری کنم که سرکشی به دوستان ناشر و پرسیدن اوضاع و احوال آنها و به جای آوردن سنت پسندیده صله رحم از جمله ویژگی های بارز شخصیتی جلال فهیم هاشمی بود که سخت به اجرای آن تاکید می کرد.
اوایل آبان ماه و برای آخرین بار در انتشارات فرهنگ معاصر دیدمش، تازه از سفری بازگشته بودو همانند همیشه سرزنده و شاداب ، اگر چه بیماری قلبی توانش را ستانده بود، اما طراوت و شادابی درونی از صورتش هویدا بود. از فروشگاهش پرسیدم که اخیرا حسابی دگرگونش کرده و در دو طبقه بازسازی اش کرده و اکنون به یکی از فروشگاه های آبرومند روبروی دانشگاه تبدیل شده است، و به گمانم آن را در شان خود و نشرش آراسته بود.گفت که تازه صندوقش راه افتاده است. اما تقدیر چنین می خواست که بنیانگذار انتشارات روزبهان فرصتی نیابد که دسترنج خود در دگرگونی این فروشگاه را آنچنانکه باید لمس کند.
زنده یاد سید جلال فهیم هاشمی در میان اعضای هیئت مدیره اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران، لحظاتی بعد از انتخابات و مجمع عمومی اتحادیه در تابستان 84 .
از راست:بابک تختی (مدیر نشر قصه)،حسن یکرنگیان (مدیر انتشارات خجسته)، شیرازی(مدیر انتشارات سنایی)، زندهیاد جلال فهیم هاشمی (مدیر انتشارات روزبهان)، حسن کیاییان (مدیر نشر چشمه)، جعفر همایی (مدیر نشر نی)، علیرضا رمضانی (مدیر نشر مرکز)، محمدعلی جعفریه (مدیر نشر ثالث)
به گمان من، جامعه نشر نه تنها چهرهای فروتن و صاحب بصیرت و آگاه در عرصه نشر که یکی از پیشکسوتان نامدار خود را از کف داد و قطعا نبود زنده یاد هاشمی، ضربهای خسارت زا بر پیکر اتحادیه ناشران وکتابفروشان تهران و امور صنفی نشرخواهد زد که همه گاه از تجربهها و درایتهای وی در دو دهه اخیر کار صنفی بهره میبردند. یادش گرامی و نامش ماندگار.[درگذشت سید جلال فهیم هاشمی،مدیر انتشارات روزبهان]