تاریخ انتشار: ۱۰ دی ۱۳۸۸ - ۱۸:۵۶

آتوسا رقمی: در دهه هفتاد قرن بیستم میلادی اتفاقی افتاد که توجه همه را به خودش جلب کرد

گوشه یکی از صفحه‌های مجموعه طرح‌های لئوناردو داوینچی، هنرمند و مخترع ایتالیایی قرن پانزدهم، طرح کوچکی پیدا شد که در نگاه اول به‌چشم نمی‌آمد. طرح، وسیله‌ای را نشان می‌داد با دو چرخ هم‌اندازه، یک زنجیر، یک چرخ‌دنده، دو پدال و یک دسته؛ چیزی که ما امروز به آن می‌گوییم «دوچرخه»! نکته‌ای که همه را به تعجب وا داشت این بود که اولین دوچرخه سال 1817 ساخته شده و بیشتر از چهل سال طول کشیده تا به شکل امروزی‌اش دربیاید، در حالی که طرح پیدا شده عین دوچرخه‌های امروزی است!

نمونه ساخته شده از طرح شاگرد لئوناردو

 

این طرح را یکی از شاگردهای لئوناردو کشیده، اما پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که او آن را از روی یکی از کارهای لئوناردو کپی کرده. اگر نتیجه‌گیری پژوهشگران درست باشد، لئوناردو اولین هنرمندی است که طرح دوچرخه را در ذهنش داشته. درست یا نادرست،  به هر حال بعد از لئوناردو هنرمندهای زیادی به این وسیله شگفت‌انگیز توجه نشان داده‌اند، هم به خاطر ویژگی‌های بصری و هم به‌خاطر کاربردش: وسیله‌ زیبایی که سوارش فقط در حرکت می‌تواند تعادل آن را حفظ کند و اگر موفق شود، احساس‌هایی را تجربه می‌کند که در هیچ وضعیت دیگری ممکن نیست.

«پابلو پیکاسو»، نقاش و مجسمه‌ساز اسپانیایی قرن بیستم و از بنیان‌گذاران شیوه کوبیسم، این مجسمه را ساخته است. چه‌کسی فکرش را می‌کند که زین و دسته‌های دوچرخه بتوانند سر گاو درست کنند؟ همین یک  اثر کافی است تا به نگاه شگفت‌انگیز و خلاقیت نبوغ‌آمیز این هنرمند پی ببریم.

این مجسمه اولین اثر هنری است که با اشیای روزمره و دورریختنی ساخته شد. این اثر پیکاسو هم مثل نوآوری‌های دیگرش مفاهیم تازه‌ای را وارد  دنیای هنر کرد و روی هنرمندان دیگر تأثیر گذاشت. تا پیش از آن، مجسمه‌سازها آثارشان را فقط با موادی مثل چوب، سنگ و گچ می‌ساختند، اما حالا ساختن مجسمه از مواد دورریختنی ، کاملاً عادی است.

«رابرت راوشنبرگ»، نقاش، مجسمه‌ساز و گرافیست امریکایی قرن بیستم، دوست داشت از هنر انتزاعی که در زمان او کاملاً رایج بود فاصله بگیرد و دنیای واقعی را با همه جلوه‌های پیش‌پا افتاده و  گاه بی‌ارزشش وارد هنر کند : «برای من فرقی میان هنر و زندگی وجود ندارد!»

مجسمه «دوچرخه‌های سواری» را هم که در شهر برلین وسط یک حوض نصب شده،  او ساخته: دو دوچرخه کهنه که رویشان چراغ‌های نئون  کار گذاشته شده؛ به همین سادگی. اما همین مجسمه ساده همراه با انعکاسش در آب حوض، نمای جالبی را به‌وجود می‌آورد، به‌خصوص شب‌ها که چراغ‌هایش  هم روشن می‌شود.

این تصویر بخشی از نقاشی «دوچرخه علفی»، اثر «ماکس ارنست»، نقاش، مجسمه‌ساز و گرافیست آلمانی قرن بیستم است. او به خاطر روحیه نوگرایش دائماً شیوه‌های تازه را امتحان می‌کرد و در عین حال که از بنیان‌گذاران سبک‌های«دادائیسم» و «سوررئالیسم» بود، شیوه‌های جالبی را هم به‌خصوص در زمینه هنر گرافیک به‌وجود آورد.

ارنست به شکل‌های میکروسکوپی علاقه خاصی داشت. این شکل‌ها اوایل قرن بیستم برای اولین بار در میان مردم منتشر و شناخته شده بودند. او برای کشیدن این نقاشی از نموداری که برای معلمان چاپ شده بود، استفاده کرد. او تصویر روی آن را که تقسیم سلولی نوعی علف را نشان می‌داد، معکوس و آن را روی زمینه سیاه و با رنگ روغن بازسازی کرد و با اضافه‌کردن  تصویر اشیایی به این سلول‌ها، آنها را به‌شکل  قطعات دوچرخه درآورد.

«چرخ دوچرخه» را «مارسل دوشان»، هنرمند فرانسوی-امریکایی قرن بیستم، سال 1913 میلادی در کارگاهش در پاریس ساخت. هر وقت دلش می‌خواست،  چرخ آن را می‌چرخاند و تماشایش می‌کرد. خودش گفته: «از تماشای آن لذت می‌برم، درست مثل زمانی که به شعله‌های رقصان آتش در بخاری دیواری نگاه می‌کنم!» او وقتی شروع کرد به ساختن مجموعه کارهای «آمادهْ‌ساخت»‌اش، آن را اولین اثر این مجموعه معرفی کرد.

آثار آماده‌ساخت دوشان از اشیای معمولی کارخانه‌ای ساخته شده بودند. دوشان آنها را انتخاب می‌کرد و فقط وضعیت قرار گرفتنشان را تغییر می‌داد، یا به اشیایی دیگر وصلشان می‌کرد و این‌طوری، اشیایی معمولی را به آثار هنری تبدیل می‌کرد. او با این کار معنای مرسوم هنر را زیر سؤال برد.

«تحرک یک دوچرخه‌سوار»، اثر «اُمبِرتو بوچیونی»، نقاش و مجسمه‌ساز «فوتوریست» ایتالیایی قرن بیستم است. فوتوریست‌هامعتقد بودند همه چیز، اشیا، آدم‌ها و ... توده‌هایی از انرژی هستند و در نتیجه هیچ چیز ایستا نیست، چون انرژی همواره در جریان است. این جریان انرژی و حرکت آن برای فوتوریست‌ها خیلی اهمیت داشت و برای همین بیشتر از هر چیز دوست داشتند حرکت را در آثارشان نشان بدهند. بوچیونی هم در این اثر، حرکت و سرعت دوچرخه را تصویر کرده است؛ حرکتی که شاید در نگاه اول دیده نشود، اما وقتی از تصویر فاصله بیشتری می‌گیریم، به‌طور شگفت‌انگیزی برایمان آشکار می‌شود.