یاد من باشد، فردا لب جوی، حوله ام را با چوبه بشویم /یادمن باشد، تنهاهستم.../ماه بالای سر تنهایی است.»
امروز در آستانه 9 سالگی دوچرخه به نمایشگاه «روزنهای به رنگ»آمدهایم. نمایشگاهی از آثار سهراب سپهری.
در این نمایشگاه که در موزه هنرهای معاصر برگزار شده است،113 اثر از طرح ها و نقاشیهای این هنرمند به نمایش در آمده است.
تنها هستم. موجودات غیر فضایی در دفتر دوچرخه مانده اند تا ببینند برای تولد دوچرخه چه کنند بهتر است...در ابتدای نمایشگاه، عکسهای سهراب سپهری را میبینیم... همانطور که از جلوی عکسها عبور میکنم، مینویسم. سهراب خیلی جوان، جوان، جوان، جوان، سهراب با چشمهای غمگین، سهراب غمگین، سهراب به دوردستها خیره مانده است... و ناگهان سهراب پایان میگیرد. یعنی در ابتدای میانسالی دیگر عکسی از این شاعر و نقاش وجود ندارد.
«سهراب سپهری در 15مهر ماه1307 در کاشان متولد شد و در 1 اردیبهشت ماه 1359در تهران درگذشت.»
چه عمر کوتاه و پر از رنگی... چه عجیب...
* * *
از تابلوهای سهراب سپهری دیدن میکنیم. قبلاً هم کارهای او را در نمایشگاههای مختلف دیدهام. یکهو سرم پر از سبزی و رنگ میشود... پیوند عجیبی این شاعر و نقاش با گیاه و طبیعت دارد. ساده میبیند و ساده میکشد. ساده مینویسد اما عمیق. ترکیببندیهای نقاشیهای سهراب پر از قدرت است.
عکسها: محمود اعتمادی
سهراب سپهری اهل مشاهده است. میبیند... حسی عمیق در کارهای او جریان دارد. او مشاهده میکند. چون عارفی با چشمدل میبیند. او میگوید: «من از مصاحبت آفتاب میآیم.» و باز میگوید: «و در مسیر سفر، روزنامههای جهان را مرور میکردم...»
او مسافر است... و به جهان سفر میکند و میبیند و عبور میکند:
«عبور باید کرد/ صدای باد میآید. عبور باید کرد/ و من مسافرم، ای بادهای همواره/ مرا به وسعت تشکیل برگها ببرید/ مرا به کودکی شور آبها برسانید...»
بنابراین نمی توان مرزی بین نقاشی و شعر او گذاشت.در شعر سهراب رازی پنهان است. در نقاشیهای او نیز رازی پنهان است... اما این رازها و تصویرها با زبان ساده ترسیم شده اند.تابلوهای بزرگ از تنه درختان که قهوهای نیستند. سبز تیرهاند و زنده...که تنها با ترکیببندی زیبایی در کنار هم قرار گرفتهاند و باز درختان و گاهی سواد قریه که از دور پیداست.
زندگینامه اورا مرور میکنم: «دوره ابتدایی را در دبستان خیام کاشان (۱۳۱۹) و متوسطه را در دبیرستان پهلوی کاشان (خرداد ۱۳۲۲) گذراند و پس از فارغالتحصیلی در دوره دوساله دانشسرای مقدماتی پسران به استخدام اداره فرهنگ کاشان درآمد. در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت و دیپلم دوره دبیرستان خود را دریافت کرد. سپس به تهران آمد و در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و هم زمان به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد که پس از ۸ ماه استعفا داد. سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعه شعر نیمایی خود را به نام «مرگ رنگ» منتشر کرد.
در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا فارغ التحصیل شد و به دریافت نشان درجه اول علمی نایل آمد. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت و نیز دومین مجموعه اشعار خود را با عنوان «زندگی خوابها» منتشر کرد. آنگاه به تأسیس کارگاه نقاشی همت گماشت. در آذر ۱۳۳۳ در اداره کل هنرهای زیبا (فرهنگ و هنر) در قسمت موزهها شروع به کار کرد و در هنرستانهای هنرهای زیبا نیز به تدریس میپرداخت. در مهر ۱۳۳۴ ترجمه اشعار ژاپنی از وی در مجلههای آن زمان به چاپ رسید. در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت. ضمناً در مدرسه هنرهای زیبای پاریس در رشته لیتوگرافی نام نویسی کرد. وی همچنین کارهای هنری خود را در نمایشگاهها به معرض نمایش گذاشت. حضور در نمایشگاههای نقاشی همچنان تا پایان عمر وی ادامه داشت. سهراب سپهری مدتی در اداره کل اطلاعات وزارت کشاورزی با سمت سرپرست سازمان سمعی و بصری در سال ۱۳۳۷ مشغول به کار شد. از مهر ۱۳۴۰ نیز شروع به تدریس در هنرکده هنرهای تزئینی تهران نمود. در اسفند همین سال بود که از کلیه مشاغل دولتی به کلی کنارهگیری کرد.»
چند تابلوی طبیعت بیجان در نمایشگاه می بینیم که بسیار زیباست. در نقاشیهای او کمتر چهره آدمها را میبینیم. در این نمایشگاه می توان سیر نقاشی سهراب را دید. امضای این هنرمند نیز با تکامل کارهایش تغییر کرده است. مثل تکامل شعرهایش.
در باره سپهری میگویند:«هم در نقاشی و هم در شعر، اسلوب خاصی داشت. نقاشی او از نقاشی ژاپن بیتأثیر نبوده و شعرش هم از عرفان بودایی رنگ پذیرفته است.»
همچنان که تابلوهای سهراب را میبینیم میتوانیم شعر های او را زمزمه کنیم.
«مادرم ریحان میچیند. نان و ریحان و پنیر، آسمانی بیابر، اطلسیهای تر...رستگاری نزدیک است.»
طبیعت را دوست دارد، پس بیراه نیست که ما در نقاشیهایش احساس کنیم در باغی هستیم یا جنگلی زیبا...
او به طبیعت عشق میورزد و مینویسد:«من ندیدم دو صنوبر را باهم دشمن./ من ندیدم بیدی سایهاش را بفروشد به زمین/ رایگان میفروشد نارون، شاخه خود را به کلاغ/ هر کجا برگی هست، شور من میشکفد...»
در تابلو های سهراب، پرندههایی هم هستند در قفس با مربع های رنگین آوازشان در بند. از نمایشگاه که بیرون میآیم، غرق رنگ و شعر میشوم.
نمایشگاه «روزنه ای به رنگ» تا پایان دی ماه در موزه هنرهای معاصر برپاست.
موزه هنرهای معاصر در خیابان کارگر شمالی، جنب پارک لاله واقع است