کیکاووس زیاری: پوران درخشنده اولین فیلم‌ساز زن سینمای پس از انقلاب است که اولین فیلم سینمایی خود، «رابطه» را حدود 25 سال قبل کارگردانی کرد

  • با ورود به عرصه سینما شعر و قصه‌گویی را رها کردید یا ادامه دادید؟

نگاهم در کارهای سینمایی‌ام آن حس و حال مربوط به شعر و قصه‌گویی را دارد. قصه فیلم‌هایم این نگاه شعرگونه را درون خود دارند اما سینما تکامل تمام هنرهاست. شما می‌توانید حتی در سکوت شعر مورد نظر خودتان را در یک فیلم سینمایی بگویید.

  • چند تا خواهر و برادر هستید؟

ما سه خواهر و سه برادریم. دو تا برادر بزرگ‌تر دارم و خواهر بزرگ خانواده هستم.

  • حالا که به دوران نوجوانی نگاه می‌کنید، آن را چگونه می‌بینید؟

طبیعت کرمانشاه طبیعت خاصی است.دورتادور جایی که زندگی می‌کردیم کوه بود. این اسطوره مقاومت تأثیر خیلی زیادی روی من گذاشت. هر روز صبح که چشم باز می‌کردم کوه را در مقابل خودم می‌دیدم و استقامت و پایداری را از آن یاد گرفتم. شاید اگر در نقطه‌ای دیگر از ایران زندگی می‌کردم، نمی‌توانستم با چنین حسی بزرگ شوم. شاید در مقابل این همه سختی که برای وارد شدن به سینما کشیدم،باید سر تسلیم فرود می‌آوردم و از قید رسیدن به آرزویم می‌گذشتم، ولی استقامتی که از این کوه‌ها یاد گرفتم، کمک کرد تا در مقابل مشکلات ایستادگی کنم.

  • خانواده موافق ورودتان به رشته سینما بودند؟

نه خیلی زیاد. از رفتن به این سمت نهی می‌شدم. هم‌زمان با رشته سینما در رشته پزشکی هم قبول شده بودم. به من می‌گفتند سینما را رها کن و به آن رشته برو، ولی من به هیچ وجه نمی‌خواستم از این چیزی که در وجودم بود و عاشقانه دوستش داشتم دل بکنم. آن فضا روحیه مقاومت را در من زنده کرد.

  • رابطه‌تان با مادرتان چگونه بود؟

عالی بود و او همیشه مرا تشویق می‌کرد و تأثیر خیلی زیادی در من داشت. او در کنار آن که مدیر مدرسه بود، عاشق ادبیات بود. همیشه حرف‌هایش با یک بیت شعر همراه بود. یکی از دلایل جذب من به شعر و داستان در دوران کودکی و نوجوانی هم همین نکته بود. او به من کمک کرد تا به خواسته‌هایم برسم. البته اگر آدمی دقیقاً بداند که چه می‌خواهد، می‌تواند با تلاش و کوشش به آن خواسته برسد.

پشت صحنه «خواب های دنباله دار»

  • رؤیای نوجوانی‌تان همیشه همین سینما بود؟

بله. خیلی دلم می‌خواست که می‌توانستم جلو بروم و در ورودی سینمای محل زندگی‌ام را باز کنم، داخل آن شوم و ببینم روی پرده آن چه چیزی را نمایش می‌دهند. می‌خواستم ببینم این سینما چیست و چه جادویی دارد که برادرانم آن‌طور با عشق در باره‌اش صحبت می‌کنند. چند بار تا نزدیکی در سینما رفتم، ولی جرئت نزدیک‌تر شدن به آن را نداشتم. همیشه تخیلاتم را پشت در سینما جا می‌گذاشتم. همیشه برایم این سؤال مطرح بود که در داخل سالن سینما چه خبر است که وقتی آدم‌ها از آن بیرون می‌آیند، این‌قدر ذوق زده هستند و من حق ورود به آن را ندارم.

  • ولی بعدها به آن سینما رفتند و فیلمی هم در آن تماشا کردید؟

بله، ولی زمانی که وارد آن سینما شدم، همان حس و حال دوران نوجوانی‌ام را نداشتم. خیلی با دقت پایم را داخل سینما گذاشتم. احساس می‌کردم این سینما یک جورهایی برایم مقدس و با ارزش است. یک چیزی در درون آن قرار داشت که به اصطلاح مرا گرفت. به خودم گفتم این همان مکانی است که تا سال‌ها از ورود به آن منع شده بودم. با ولع و حسرت به بخش‌های مختلف آن نگاه می‌کردم. می‌خواستم ببینم این مکان که در دوران نوجوانی‌ام اجازه ورود به آن را نداشتم، چه‌جور جایی است. البته آن هم سینمایی بود مثل بقیه سینماها. ولی برای من بخشی از خاطرات حسرت‌بار دورانی بود که مثل یک تشنه آب را روبه‌روی خودم می‌دیدم، ولی نمی‌توانستم قطره‌ای از آن را بنوشم.

  • اولین ورود شما به این سالن سینما که هم‌زمان با نمایش فیلمی از خودتان نبود؟

خیر. یک فیلم دیگر بود.

  • ولی فیلم‌های شما را هم در آن سینما نمایش دادند؟

بله.

  • و فیلم‌هایتان را در آن سینما هم تماشا کردید؟

بله و حس عجیب و غریبی داشتم. به این فکر می‌کردم که فیلم مرا سینمایی دارد نمایش می‌دهد که در دورانی نه چندان دور، خود من تا پشت در آن می‌رفتم، ولی نمی‌توانستم وارد آن شوم. حالا در اینجا دختران نوجوان و جوانی را می‌دیدم که به راحتی می‌نشینند و فیلم مرا و فیلم‌های دیگر را تماشا می‌کنند. به نوعی به آنها غبطه می‌خوردم. آنها چیزی را داشتند که من نداشتم و می‌توانستند به راحتی از چیزی استفاده کنند که من از آن منع می‌شدم. دیدن این دختران مرا به یاد دوران نوجوانی خودم می‌انداخت و با خودم فکر می‌کردم اینها اصلاً چه احساسی دارند و چه فکری می‌کنند. خودم را جای تک‌تک آنها می‌گذاشتم و به اندازه آنها از حضور در سالن تاریک سینما لذت می‌بردم. در عین حال، می‌خواستم ببینم آیا آنها توانسته‌اند با فیلمی که ساخته‌ام ارتباط خوبی برقرار کنند یا خیر.

صحنه ای از« بچه های ابدی»/عکس: اردشیر عالمی

  • در صحبت‌های حضوری با دختران همشهری‌تان از تجربه دوران نوجوانی‌تان هم می‌گفتید؟

بله و نکته جالب این است که آنها با تعجب می‌پرسیدند شما در دوران نوجوانی نمی‌توانستید به سینما بروید؟ یک جورهایی احساس می‌کردم که با طرح سؤال در ذهنشان، مرا با وضعیت خودشان مقایسه می‌کنند. شاید احساس می‌کردم از من خوشبخت‌تر هستند که می‌توانند در نوجوانی‌شان به راحتی به سینما بروند. اما فکر نمی‌کنم بتوانند حس ویژه مرا نسبت به مکان سینما و جادوی درونی آن داشته باشند. حس مرا که سینما را به عنوان یک مکان مقدس می‌شناسد، فقط کسی می‌تواند داشته باشد که وضعیتی مثل وضعیت مرا تجربه کرده باشد.

  • هیچ وقت به این فکر نکرده‌اید که یک فیلم محلی با حضور کودکان و نوجوانان کرمانشاهی بسازید؟

خیلی دلم می‌خواهد این کار را بکنم. ولی هنوز فیلم‌نامه خوبی در این ارتباط پیدا نکرده‌ام. اما مطمئن باشید یک روز این کار را می‌کنم. ساخت این فیلم را نوعی ادای دین به همشهری‌هایم به خصوص نوجوانان آنجا می‌دانم.

  • شروع کار هنری‌تان با فیلم «رابطه» است. شما اولین فیلم‌ساز زن بعد از انقلاب بودید که در عین حال برای بچه‌ها فیلم ساختید. چه حس و حالی داشتید؟

اگر بگویم از خوشحالی در پوست خودم نمی‌گنجیدم دروغ نگفته‌ام.ولی تولید این فیلم خیلی مشکل بود.

صحنه ای از« خواب های دنباله دار»/عکس: جواد جلالی

  • این شروع که به گفته شما سخت هم بود، کمک کرد که راه آینده‌تان را بهتر پیدا کنید؟

به صورت طبیعی همین‌طور بود و این اتفاق افتاد. خوشحالم که تولد سینمایی‌ام سخت بود و به من یاد داد که باید کارم را خیلی جدی بگیرم. این تولد به من یک جور امید داد و مسیر آینده‌ام را مشخص کرد. مشخص شدن این مسیر، برای من اوج همه چیز در زندگی‌ام بود و البته قدر آن را هم می‌دانم.

  • چه‌طور شد که این تولد سینمایی با نام کودکان و نوجوانان عجین شد و تصمیم گرفتید بیشتر برای آنها کار کنید؟

از دوران کودکی و نوجوانی همیشه این فکر همراه من بوده که بچه‌ها خیلی مظلوم هستند و مظلوم واقع می‌شوند. بی‌گناهی آنها در این است که معمولاً جدی گرفته نمی‌شوند و کسی به حرف‌های آنها گوش نمی‌دهد. برعکس رسیدگی به مسائل معیشتی بچه‌ها، به روح و روان آنها کمتر رسیدگی می‌شود. به همین دلیل بچه‌ها همیشه موضوع اصلی من بوده‌اند و خواسته‌ام در باره آنها فیلم بسازم. برای همین کار کردن برای بچه‌ها و
آگاهی دادن به جامعه در باره آنها، برایم مهم بوده است.

درخشنده و دوچرخه

خوشحالم از این‌که شما دوچرخه را منتشر می‌کنید. نشریه شما به ما فیلم‌سازان چیزهای زیادی یاد داده و همیشه به ما گفته که بچه‌ها را دریابیم. وقتی ما مطلبی در باره فیلمی می‌خوانیم که برای بچه‌ها ساخته شده و دوچرخه به آن می‌پردازد، باعث خوشحالی‌مان می‌شود. خوشحالم که دوچرخه هم در این قضیه، نگاه خاص خودش را دارد و پیگیر این سینماست. البته من صفحات دیگر نشریه را نیز می‌خوانم و مطالب ارزنده زیادی در صفحات مختلف آن هست. خیلی خوب است که در کنار نویسندگان حرفه‌ای، خود بچه‌ها هم در صفحات آن مطلب دارند. بعضی وقت‌ها داستان‌هایی را در دوچرخه می‌خوانم و ناخودآگاه به خودم می‌گویم این قصه چه‌قدر خوب است و می‌توان براساس آن یک فیلم سینمایی ساخت.