بیدارخوابی
قاب عکست مثل هر روز
خاک خورده روی دیوار
بر لبت لبخند، اما
خندهات خشکیده انگار
یادم آمد روز رفتن
گفتی آسان: «حق نگهدار!
بازمیگردم دوباره
طبق عادت، مثل هر بار
گریههایت بیدلیل است
فکر کن رفتم سر کار!»
بغض من با خنده آمیخت
بیاثر شد باز اصرار
«دوستت دارم پدر» شد
بر لبم بسیار تکرار
رفتی و جایت همین ماند:
خاطراتی مبهم و تار!
قلب من خون شد پس از تو
جنگ شد دشوارِ دشوار
ای پدر! لالاییات کو؟
خواب هستم یا که بیدار؟
مهجبین شیراوندی، خبرنگار افتخاری از اسلامشهر
عکس: محمدمهدی اسماعیلنتاج، بابل
پنکه و کتاب
میچرخد
پرۀ پنکه
ورق میخورد
صفحۀ کتاب
آنقدر که تمام میشود
اما
هنوز نخوانده مانده
کتاب ورق خورده
مرضیه میرزائی علیآبادی، خبرنگار افتخاری از تهران
زندگی از نو
باران آمد
همهجا پر شد
از قطرههای کوچک ریز
دشت سراسر خواستن شد
شکفتن شد
باران آمد
زندگی بارید!
فروهر از تهران
از خودمون شکایت
کاشکی تو دنیا تور و قلاب نبود
کاشکی قناری تو قفس نباشه
چرا با شلاق میزنیم الاغو؟
تو لونۀ مورچهها آب میریزیم
چیکار داری با کندوی زنبورا؟
خیلی بده با چوب و سنگپرونی
واسه چی با یه تیکه آجرپاره
فکر میکنی کارت خیلی قشنگه؟
چرا باید پای پیشیقشنگه
آخ، چی بگم من؟ تو بگو خدایا!
پگاه دهقانآزاد از کرج
تصویرگری: زینب رحیمیشکوه، تهران
نیزار
چوپان نی می زند
و زنی ، زار
اینجا همیشه نیزار است!
بهاره ایمانی راد از اراک
نیاز
از چشمهای سیاه کوچکش
نیاز میبارید
گنجشک گرسنهای
که دنبال غذا میگشت
برای جوجههایش!
محسن بدری از کنگاور
تصویرگری: زیبا شیرازی، خبرنگار افتخاری، تهران
پرواز در آب
با بالهای خیال من
پرواز میکند
ماهی کوچک قرمز
در آسمان
تنگ
بلور
صبا عندلیب، خبرنگار افتخاری از تهران
لبخند اتفاقی
مهمان لبانت که شود
اتفاقی
دنیا پر از
ابرِ غصهبَر میشود
ناگهانی!
مائده محتشمینژاد، خبرنگار افتخاری از تهران