امسال فیلم های مهم و مطرحی در بخشهای اصلی آن- بهترین فیلم، انیمیشن و فیلم خارجی سال- وجود دارد. دو فیلم «آواتار» و «گنجه درد» برای دریافت دو جایزه اسکار بهترین فیلم و کارگردان رقابت سختی با یکدیگر دارند.
فیلم اول با قصه و تکنیکهای پیشرفته کامپیوتری خود حرف تازهای را در صنعت سینما مطرح میکند و فیلم دوم هم درامی ضد جنگ است که نگاهی انتقادی به جنگ عراق دارد. در بخش بهترین فیلم خارجی همگان پیشبینی میکنند «روبان سفید»، فیلم پرسروصدای میشائیل هانکه، جایزه اسکار را از آن خود کند. در بین فیلمهای انیمیشن (پویانمایی) هم «بالا» شانس بیشتری برای دریافت جایزه دارد. انیمیشن سنتی «شاهزاده خانم و قورباغه» هم یکی از نامزدهای این رشته است. «دوچرخه» قبل از این به بررسی فیلمهای انیمیشن حاضر در مراسم اسکار پرداخته است و در گزارش پیشرو، نگاهی به چهرهها و فیلمهای مطرح زنده این دوره مراسم دارد. گفتوگوهای این گزارش از پایگاههای مختلف اینترنتی ترجمه شده است.
گفتوگو با کاترین بیگلو، کارگردان «گنجه درد»؛ بهترین و دردناکترین تجربه سینمایی
کاترین بیگلو، سازنده «گنجه درد» اولین فیلمساز زن تاریخ سینما است که موفق شد جایزه بهترین کارگردان سال را از اتحادیه کارگردانان سینمای امریکا بگیرد. زمانی که دو هفته قبل این جایزه به وی داده شد، بسیاری پیشبینی کردند که در مراسم اسکار 2010 هم او جایزه بهترین کارگردان را دریافت خواهد کرد. تا به حال سه انجمن منتقدان سینما، او را به عنوان بهترین کارگردان سال انتخاب کردهاند. رقیب او جیمز کامرون با فیلم «آواتار» است.« گنجه درد» که در کشور اردن فیلمبرداری شده، قصه گروهی از نظامیان امریکایی را پس از حمله امریکا به خاک عراق به تصویر میکشد. بیگلو در فیلم ضدجنگ خود تلاش کرده نگاهی صادقانه و بیطرفانه به جنگ بیندازد. بیگلو از سال 2002 که درام اکشن «کی 19» را با بازی هریسون فورد ساخت، فیلم دیگری را کارگردانی نکرده و با «گنجه درد» به صورت یک چهره مطرح در آمد.
-
پروژه «گنجه درد» چگونه به مرحله عمل رسید؟
برای کار نگارش فیلمنامه تحقیق زیادی کردم. نمیخواستم قبل از تحقیقات کامل، کار نوشتن آن را شروع کنم. فیلمهای خبری زیادی از شبکههای تلویزیونی دیده بودم و اخبار مربوط به جنگ را بهطور دقیق از طریق روزنامهها پیگیری میکردم. بعد از این تحقیقات بود که کار نوشتن فیلمنامه را با همکاری دو تن از همکارانم شروع کردم.
- آیا آدمهای قصه فیلم واقعی هستند؟
خیر. آنها شخصیتهایی هستند که توسط ما خلق شدهاند، اما میتوان مشابه آنها را در جنگ عراق پیدا کرد. قصه «گنجه درد» یک قصه خیالی است که براساس واقعیتهای جنگ نوشته شده است.
جرمی رنر در «گنجه درد»
- چه عاملی باعث شد تا تصمیم بگیرید «گنجه درد» را برای کارگردانی انتخاب کنید؟
خب، قصههای زیادی در باره مسائل مختلف جنگ شنیده بودم. کار بر روی «گنجه درد» برایم فرصتهای جدیدی را به همراه میآورد تا بتوانم در باره یک سری چیزهای مهم صحبت کنم. اما همه تلاشم این بود که آنها را به زبانی دراماتیک بیان کنم. حالا میتوانم بگویم این فیلم یکی از بهترین و در عین حال دردناکترین تجربههای سینمایی است که تا به حال داشتهام.
- در باره مسائل نظامی فیلم هم تحقیقاتی داشتید؟
بله، حتی به چند مرکز نظامی هم سرزدم. البته از آنجا که در بغداد نبودم و نمیتوانستم به آنجا سفر کنم، به کویت رفتم و از نزدیک با وضعیت گروههای نظامی آشنا شدم. در آنجا متوجه نوع زندگی و فعالیتی که داشتند شدم. این آشنایی کمک خیلی زیادی کرد تا بتوانم شخصیتهای قصه را به شکل قابل لمستری به تصویر بکشم.
- بازیگران اصلی فیلم دوره نظامی هم دیدند؟
بله، مجبور بودند که ببینند! آنها در فیلم نقش چند تا آدم نظامی را بازی میکنند، پس باید میدانستند چه کارهایی باید انجام دهند. برای درک بهتر نقش، لازم بود که این کار صورت بگیرد. به خصوص جرمیرنر دوره تخصصی خوبی دید و این باعث شد یک بازی کاملاً طبیعی جلوی دوربین ارائه دهد.
- تا به امروز اکثریت فیلمهایی که در باره جنگ عراق ساخته شدهاند، نتوانستهاند ارتباط خوبی با تماشاگران برقرار کنند. فکر میکنید چرا؟ آیا به این دلیل است که ما میترسیم نگاهی واقع گرایانه به خودمان بیندازیم؟
خب، اول از همه باید به این نکته اشاره کنم که ما هنوز از این جنگ فاصله زیادی نگرفتهایم و تعداد زیادی هم فیلم در این باره ساخته نشده است. از سوی دیگر جنگ همیشه حال و هوایی دردناک دارد و فیلمهای این نوع (ژانر)، شبیه دیگر نوعهای سینمایی نیستند. اما فکر میکنم در آینده، تماشاگران استقبال بهتری از این نوع فیلمها بکنند.
میشائیل هانکه از «روبان سفید» میگوید؛ نگاه انتقادی به نظام آموزشی
هانکه میگوید: «ترس و تقصیر دو مضمون اصلی فیلمهای من است که در «روبان سفید» خودش را به شکل تازهای به نمایش میگذارد. سایه روشنهای شخصیت آدمها را در این فیلم بررسی کردهام. این فیلم مثل آینهای است که روبهروی تماشاچی قرار میگیرد. این بار بر روی بچهها تمرکز کردهام. بچهها هم موجوداتی مثل من و شما هستند، نه بدتر و نه بهتر. تصورم این نیست که قصه فیلم آنها را به صورت آدمهایی بد نشان میدهد. اما اگر شما بخواهید به واقعیتها و پیچیدگیهای زندگی نزدیک شوید، مجبورید که نگاه عمیقتری به مسائل داشته باشید.»
به گفته این فیلمساز، او در «روبان سفید» از شخصیتهایی بهره گرفته که تنها به واسطه بعضی بزرگ ترها (معلم مدرسه، پدر و مادر و بعضی از اهالی محل) شناخته میشوند. با این کار وی تلاش کرده تا جامعه آلمان در دوران جنگ جهانی اول را زیر ذره بین قرار دهد. یک نسل بعد در زمان جنگ جهانی دوم،این نسل به صورت طرفدار حزب نازی در میآید و هانکه اعتقاد دارد که رفتارهای خشونتآمیزی که در این دهکده اعمال میشود، میتواند زمینهساز ظهور فاشیسم در آلمان باشد. به این ترتیب او نگاهی انتقادی به نظام آموزشی و تربیتی آلمان در دهههای 1920 و 1930 میلادی میاندازد.
هانکه در ادامه چنین میگوید: «آنچه که فیلم تلاش دارد نشان دهد، شرایطی است که مردم عادی در آن قرار دارند و براساس آن آمادگیاش را دارند که از یک وضعیت فکری پیروی کنند. در این شرایط، دیگر اهمیتی ندارد که از کدام ایدئولوژی پیروی میشود. آنچه در این شرایط برایم اهمیت پیدا میکندتا در بارهاش صحبت کنم، آن موقعیت دردآور انسانی است که برخی آدمها در آن قرار میگیرند. این ناامیدی که آنها درگیر آن هستند تا کجا ادامه خواهد یافت و تلاش آنها برای رهایی از آن چهقدر طول خواهد کشید، در این شرایط دیگر مهم نیست که طرف شما فاشیست است یا چیز دیگر. مثال در مورد آلمان فاشیست سادهترین مثال است، زیرا همه با آن آشنایی دارند. من هم برای همین آن را انتخاب کردم.»
صحنهای از «روبان سفید»
هانکه در فیلمهای قبلی خود مثل «معلم پیانو» و «پنهان» به شکلی روشن این پیام را داد که دلیل ادامه خشونتهای تاریخی و تکرار آن، این است که آدمها از اشتباهات گذشته خود درسهای لازم را نمیگیرند. او برای بیان این موضوع اغلب سوژههایی تلخ را انتخاب می کند. به گفته وی:« این سؤال از من خیلی پرسیده میشود که چرا فیلمهایم اینقدر تاریک و سیاه هستند. واقعاً جوابی برای آن ندارم و نمیتوانم توضیحی بدهم. البته خودم فکر نمیکنم آنها سیاه یا تاریک هستند. من در باره واقعیتهای جامعه و زندگی فیلم میسازم و سعیام این است که نگاهی صادق به موضوع داشته باشم.»
با وجود این هانکه «روبان سفید» را پیچیدهترین ساخته سینمایی خود معرفی میکند و ادامه میدهد: «هم پیچیدهترین فیلمم تا به امروز است و هم هنگام ساخت آن راحت بودم. شاید یکی از دلایل کنترل کاملم بر روی عوامل این بود که داشتم فیلم را به زبان آلمانی میساختم. پایان این فیلم هم باز است و تماشاچی میتواند برداشت خودش را از موضوع داشته باشد، به عقیده من یک فیلم سینمایی نه در روی پرده سینما، که در ذهن بینندهاش باید پایان خودش را پیدا کند.»
سمیرا حمیدی
پای صحبت مریل استریپ؛ هیچوقت نمیدانی فردا چه خواهد شد
مریل استریپ، بازیگر کهنهکار سینما هنوز هم پس از چهار دهه حضور در سینما در نقشهای متفاوت ظاهر میشود. او تا به حال 16 بار نامزد دریافت جایزه اسکار شده و در این زمینه رکورددار است. وی که تا به حال دو بار موفق به دریافت این جایزه شده، امسال هم برای کمدی خانوادگی «جولی و جولیا» نامزد دریافت جایزه است. در فیلم، او نقش زنی میانسال به نام جولیا را دارد که شیفته هنر آشپزی میشود و کتاب پرخوانندهای هم دراین باره مینویسد. او چند هفته قبل جایزه بهترینبازیگر نقش کمدی جوایز گلدن گلوب (کره طلایی) را برای این فیلم دریافت کرد.
استریپ در نقش جولیا چایلد
-
جلوی دوربین چگونه تبدیل به جولیا چایلد شدید؟
جولیا چایلد قبل از این بخش مهمی از فکر و زندگی مرا تحت تأثیر قرار داده بود و آشنایی خوبی با او داشتم، کتاب او را هم خواندهام. بسیاری از حالات و رفتارش مرا به یاد مادرم میاندازد. احساس میکنم او خیلی شبیه مادرم است.
-
یعنی فکر میکنید فیلم نوعی ستایش از مادران است؟
میتوان فیلم را اینطوری هم دید و در بارهاش قضاوت کرد. مادر من هم عشق و اشتیاقی شبیه جولیا به زندگی داشت. او هر روز برای خودش برنامه خاصی داشت و خیلی دقیق به امور خانه میرسید. همیشه تحت تأثیر رفتار و کارهایش بودم.
-
جولیا چایلد در فیلم به صورت زنی با دید باز و روشن به تصویر کشیده میشود. شما هم همین طور هستید؟
[میخندد.] شما در فیلم شخصیت ایدهآلی از جولیا چایلد میبینید، اما من مطمئن هستم که او بعضی وقتها ذهن و دید تاریک و سیاه هم داشت. ولی در کل ترجیح میدهم خودم را با او مقایسه نکنم.
-
از آنجا که شما در فیلم نقش یک کدبانو را بازی میکنید، بلافاصله این سؤال مطرح میشود که در خانه آشپزی هم میکنید و اعضای خانواده دست پخت شما را میخورند؟
بعضی وقتها بله. قبلاً بیشتر آشپزی میکردم. اما وقتی شما چهار تا بچه دارید، پخت و پز برایتان مثل یک مسئله بزرگ میشود. هر یک از آنها سلیقه و ذائقه خودشان را دارند که متفاوت با بقیه است. ولی همیشه از غذایی که میپزم راضی هستند.
-
کارنامه سینماییتان پربار و باشکوه است، اما آیا هیچ وقت بخشهای منفی حرفه بازیگری ناراحتتان نکرده است؟
هر کاری جنبههای مثبت و منفی خودش را دارد و باید تلاش کرد تا همیشه مثبت بود و مثبت دید. من خیلی وقتها بیشتر بیکار بودهام تا اینکه بخواهم سر صحنه فیلمبرداری باشم. اما همین نکته جنبه مثبت برایم داشته است، زیرا توانستهام وقت بیشتری را با اعضای خانوادهام بگذرانم. یکی از اصول اولیه در ارتباط با کار حرفهایام این بود که بتوانم وقت کافی در اختیار خانوادهام بگذارم.
-
بزرگترین ضرر بازیگر بودن چیست؟
تو هیچ وقت نمیدانی فردا چه خواهد شد. آیا نقش بهتری به من پیشنهاد میشود؟ آیا مدت زمان زیادی بیکار خواهم ماند؟ آیا بهقدر کافی پس انداز دارم که بتوانم یک سال آینده را از نظر مالی، بدون دغدغه سر کنم؟ میدانید، نداشتن اطمینان چیزی است که هیچ وقت شما را رها نمیکند و نمیگذارد که راحت باشید. این مسئله فقط اختصاص به تازه واردها ندارد. حتی من که سالهای زیادی است در این حرفه هستم، با این مشکل سروکار دارم.
مهبد آستانی
جیمز کامرون در باره «آواتار» صحبت می کند؛ باید از آنچه می سازی راضی باشی
«آواتار»، جدیدترین ساخته سینمایی جیمزکامرون اولین فیلم بلند داستانی او در دوازده سال اخیر است. بعد از «تایتانیک» این فیلمساز فیلم داستانی دیگری را کارگردانی نکرد. کار پیش تولید «آواتار» از همان زمان شروع شد، ولی بحث ساخت آن به صورت جدی از پنج سال قبل مطرح شد. این فیلم علمی- تخیلی قصه فضانورد معلولی را تعریف میکند که راهی منطقهای دور در کهکشان میشود تا به همکاران خود کمک کند تا یکی از مشکلات فضایی خود را حل کنند. وی پس از ورود به این منطقه، سر از یک دنیای خیالی
در میآورد که شباهتی به دنیای واقعی ندارد. «آواتار» در مراسم کره طلایی (گلدن گلوب) جوایز بهترین فیلم درام و کارگردان را گرفت. این فیلم در مراسم اسکار رقیب اصلی درام ضدجنگ «گنجه درد» است.
کامرون
فکر کارگردانی «آواتار» را از خیلی وقت پیش در ذهن داشتید؟بله، اما از مرحله تفکر در باره ساخت فیلم تا بحث جدی پیرامون تولید آن، فاصله زیادی وجود دارد. راستش را بخواهید، اولین بار در دهه 1970 میلادی و در آغاز فعالیتهای سینماییام بود که به فکر ساخت آن افتادم و حتی میخواستم نوشتن فیلمنامه آن را شروع کنم. در ذهنم داستانهایی را خلق میکردم که اختصاص به دنیایی دیگر داشتند. موجودات این داستانها خیلی خاص و منحصر به فرد بودند. در سال 1977 فیلمنامهای نوشتم که حال و هوایی علمی- تخیلی داشت. این فیلمنامه هیچوقت تبدیل به فیلم نشد، ولی همیشه میخواستم آن را کارگردانی کنم. نمیدانم چهطور شد که از دوستدار قصههای علمی - تخیلی به فیلمساز این نوع (ژانر) سینما تبدیل شدم.
-
آن فیلمنامه بعداً تبدیل به فیلمنامه «آواتار» شد؟
خیر، فقط از بعضی جنبهها شبیه آن بود. میدانید، وقتی به «آواتار» فکر میکردم، میدانستم که برای تولید آن نیازمند یک فناوری پیشرفته هستم. در آن زمان صنعت سینما هنوز به چنین فناوری بالایی دست پیدا نکرده بود. در ضمن میخواستم این فیلم را به شیوه سه بعدی بسازم. کارگردانی «بیگانهها» به نوعی تمرینی برای ساخت «آواتار» بود.
-
در طول این سالها، قصهای که در ذهن خود داشتید تغییراتی هم کرد؟
خیلی کم. نکته مهم برایم این بود که ضمن بهرهگیری از فناوری جدید و پیشرفته، قصه فیلم شخصیتپردازی خوبی هم داشته باشد. احساسم این است که هر نویسندهای هنگام نوشتن قصه یا فیلمنامه خود عاشق شخصیتهایی میشود که خلق کرده است. به همین دلیل، با حساسیت زیادی بازیگران نقشهای مختلف فیلمهایم را انتخاب میکنم. این نقشها را بازیگرانی باید بازی کنند که بتوانند شما را بهخوبی تحتتأثیر خود قرار دهند. برای همین است که میگویم سام (وورتینگتن، بازیگر اصلی «آواتار») نقش خودش را خیلی خوب بازی کرده است. این نکته در مورد بقیه بازیگران هم صدق میکند.
صحنه ای از دنیای خیالی«آواتار»
-
وقتی مدت زمانی طولانی با قصه و شخصیتهای «آواتار» زندگی کردید، دور شدن از آنها سخت نبود؟
نکته مهم این است که شما از آنچه که ساختهاید احساس رضایت کنید. وقتی این احساس باشد، دور شدن از آن آدمها و قصه کار خیلی سختی نخواهد بود. برایم این مسئله اهمیت خیلی زیادی داشت که بتوانم آنچه را که در ذهنم داشتم، در جلوی دوربین به درستی به تصویر بکشم.
-
این روزها جلوههای ویژه و تکنیکهای پیشرفته کامپیوتری حرف اول را در فیلمسازی میزنند. شما از این فناوری چگونه برای اینکه در خدمت قصه فیلم باشد، استفاده میکنید؟
بهترین فناوری آن است که ضمن خلق جادوی خود، به هیچ وجه روی پرده سینما خودش را به رخ نکشد. این فناوری باید به کمک قصه بیاید و بدون اینکه حالت نمایشی پیدا کند، ناپدید شود. این همان کاری است که سعی کردم در «آواتار» انجام دهم. در «تایتانیک» هم چنین اتفاقی افتاد. در فیلمهایی که میسازم نهایت تلاشم را میکنم تا تعادل بین قصه و تکنیک را رعایت کنم. انجام این کار در «آواتار» خیلی سخت بود و داشتم روی لبه تیغ حرکت میکردم. میخواستم این فناوری در خدمت قصه فیلم باشد و نه بیشتر.
-
«آواتار» قسمتهای دوم و سوم هم خواهد داشت؟
صددرصد! همین روزها نگارش فیلمنامه دومین قسمت آن را شروع میکنم.
مهکامه درودی