تاریخ انتشار: ۳ خرداد ۱۳۸۹ - ۰۹:۲۷

ترجمه رضا خطیبی: امروز تعداد سرمایه‌داران در چین ممکن است از آمریکا بیشتر باشد؛ همانطور که در حال حاضر تعداد مائوئیست‌ها در هند از چین بیشتر شده است.

تغییر و تناقض همیشه همراه آشنای ملت‌ها در گذر زمان بوده است. پویایی واقعیت‌های در حال تغییر، همواره روابط بین هند، چین و آمریکا را در حالت تنش دائمی و بعضا توأم با خلاقیت و نوآفرینی قرار داده است.

این 3 قدرت در کنار یکدیگر مثلثی را می‌سازند که اضلاع آن از چوب کبریت است و چنانچه به عمد یا از روی تصادف سر این چوب کبریت‌ها با یکدیگر اصطکاک پیدا کند،  ممکن است آتش مهیبی افروخته شود. این 3 کشورآن قدر منافع مشترک دارند که آنها را از برخورد با یکدیگر باز دارد اما انحراف از مسیر عادی، بالا گرفتن تنش را بین آنها اجتناب‌ناپذیر می‌کند. چالش عمده دستگاه دیپلماسی این 3کشور آن است که سر چوب کبریت‌ها را از تماس شدید با یکدیگر دور نگه دارند.

شاید مهم‌ترین توافق صلح در آسیا،  معاهده‌ای باشد که 3دهه پیش بین راجیو گاندی،  نخست‌وزیر فقید هند و دنگ‌شیائو پینگ، رهبر وقت چین امضا شد و صلح و آرامش را در مرزهای بی‌ثبات دو کشور تضمین کرد. این معاهده از آن زمان مانع وقوع جنگ بین دو قدرت هسته‌ای آسیا و مبنای صلح در سراسر هیمالیا (منطقه مرزی بین دو کشور) شد. معاهده مذکور تاکنون دوام آورده؛ چراکه در آن وعده‌ای غیرعملی و واهی داده نشده است.

با این حال توافق بین چین و هند مانع از آن نشده که دهلی‌نو میزبانی دالایی لاما، رهبر معنوی بودائیان تبت را که از نظر چین یک جدایی‌طلب است بر عهده نگیرد و پناهگاه آوارگان تبتی نشود. این افراد هند را مأمنی برای حفظ آیین خود و گریختن از تهدید کمونیسم یافته‌اند. حاکمان پکن نیز به نوبه‌خود ضمن طرح ادعای مالکیت بخش مهمی از یک استان شرقی هند، پاکستان را با ارائه امکانات اولیه به بمب هسته‌ای مسلح و امکان تردد شورشیان کشمیر را به خاک خود فراهم کرده‌اند؛ هرچند هیچ‌کدام از این تنش‌ها موجب بروز جنگ بین دو کشور نشده و تنها به نوعی بازی بین پکن و دهلی‌نو تبدیل شده است. روابط بین چین و ایالات متحده نیز ظرایف خود را – به‌رغم تنش‌های بسیار – دارد.

حاصل جمع دو ضلع این مثلث قطعا بار سنگین تری نسبت به ضلع سوم به تنهایی دارد؛ هرچند این موضوع بستگی به آن دارد که چه کسی وزن دوضلع این مثلث را محاسبه کند. در دهه 1950 جواهر لعل‌نهرو،  نخست‌وزیر وقت هند بر این باور بود که مشارکت بین چین و هند، می‌تواند در تعاملات جهانی عامل توازنی در برابر وزنه سنگین غرب باشد. با این حال، این خیال‌پردازی ایدئولوژیک در پایان آن دهه رنگ باخت و در سال 1962،  هنگامی که اختلافات بین چین و هند موجب بروز جنگ بین آنها شد، به کلی محو شد. از آن زمان به بعد، منافع ایالات متحده در توازن بین دهلی‌نو و پکن، نقش کوچک – هرچند نادیده گرفته شده‌ای – را ایفا کرده است.

این مثلث اینک ضلع چهارمی را نیز پیدا کرده است؛  ضلعی که به انتهای آن چسبیده و به آن ظاهر یک بادبادک را بخشیده است. این ضلع پاکستان است که متحدی نزدیک برای چین به حساب می‌آید. وضعیت پاکستان مانند موقعیتی است که انگلیس برای آمریکا دارد. دیپلماسی هسته‌ای، با نقاب صلح آمیزی که چهره نظامی آن را می‌پوشاند،  نمونه‌ای آشکار از نحوه تعامل اضلاع این مثلث با یکدیگر است.

جورج بوش، رئیس‌جمهوری قبلی آمریکا در دومین دوره حکومتش تلاش کرد تا با هند در زمینه انرژی هسته‌ای صلح‌آمیز، معاهده‌ای را امضا کند؛ معاهده‌ای که به موقعیت هند به‌عنوان یک قدرت هسته‌ای نظامی مشروعیت بخشد و علاوه بر آن ظرفیت تولید انرژی هسته‌ای دهلی‌نو را افزایش دهد. پاکستان نیز خواهان انعقاد معاهده مشابهی با واشنگتن بود؛ هرچند رهبران اسلام آباد به‌زودی دریافتند که چنین خواسته‌ای برآورده نخواهد شد.

سابقه پاکستان در گسترش تسلیحات هسته‌ای با طراحی عبدالغدیرخان، موافقت ارتش و تایید ضمنی دولت این کشور،  بیش از حد برای مقام‌های آمریکا تیره و ناخوشایند است. در آن زمان پرویز مشرف، رئیس‌جمهوری وقت پاکستان دریافت که برای به رسمیت شناخته شدن کشورش به‌عنوان یک قدرت هسته‌ای، تنها می‌تواند به چین امید داشته باشد. وی در یک سفر رسمی به پکن در فوریه سال 2006 خواهان مشارکت چین در ساخت 6 نیروگاه هسته‌ای با ظرفیت 600 تا 900 مگاوات برای هر نیروگاه در پاکستان شد. پاسخ پکن به این درخواست اما سرد بود. چین از مطرح شدن این موضوع در بیانیه‌های مشترکش با پاکستان به‌رغم فشار رهبران اسلام آباد طفره رفت.

این اقدام چین به خاطر جلب رضایت هند نبود بلکه چینی‌ها نمی‌خواستند روابط خود را با دولت بوش به خطر بیندازند. در آن زمان عراق، در مقایسه با افغانستان، برای بوش اولویت بیشتری داشت و رئیس‌جمهوری آمریکا همیشه نسبت به این ادعای پاکستان که از محل اختفای بن‌لادن بی‌خبر است،  بدبین بود. جورج بوش به هوجین‌تائو،  همتای چینی خود صراحتا گفته بود که هیچ نوع توجیهی را برای همکاری هسته‌ای پکن و اسلام‌آباد نمی‌پذیرد و اینکه توافق هسته‌ای پیشین چین و پاکستان نیز به خاطر آنکه در سال 1985 منعقد شده، از سوی واشنگتن تحمل می‌شود.

اولویت‌های استراتژیک باراک اوباما، رئیس‌جمهوری کنونی ایالات متحده اما آشکارا متفاوت است و وی در کنفرانس استراتژیک اخیر در واشنگتن توجه و علاقه آشکاری به پاکستان نشان داد. اگرچه اوباما درخواست پاکستان را برای انعقاد یک معاهده هسته‌ای رد کرد اما هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا به شکلی کنایه آمیز گفت که ایالات متحده نیاز‌های پاکستان را به انرژی درک می‌کند.

چین نیز اخیرا اعلام کرده است که قصد راه‌اندازی 2 رآکتور هسته‌ای 300 مگاواتی را در پاکستان دارد. اگر واشنگتن با این اقدام چین مخالف است،  نارضایتی خود را هنوز آشکار نکرده است. نگاه بدبینانه‌ای نیز نسبت به مواضع رئیس‌جمهوری آمریکا وجود دارد؛ اینکه اوباما در پکن تحقیر شده، زرادخانه‌ای مجانی را در اختیار اسلام‌آباد قرار داده و به گرمی پذیرای رهبران دهلی‌نو بوده است.

مان‌موهان‌سینگ، نخست‌وزیر هند، نخستین مقام عالی‌رتبه خارجی بود که در کاخ سفید به گرمی مورد پذیرایی اوباما قرار گرفت. این موضوع چندان مهم به‌نظر نمی‌رسد و شاید تنها برای کارشناسان روابط عمومی جالب توجه باشد. رهبران پاکستان اما ترجیح دادند در خانه، شام بهتر و مفصل تری بخورند و برای چشیدن دستپخت کاخ سفید راهی آمریکا نشدند.  

هنگامی که باراک اوباما در پایان سال‌جاری به دهلی‌نو سفر کند، باز هم از قدرت خود در سخنرانی بهره خواهد برد و با حرکات دست‌هایش موقع سخنرانی، نظر مخاطبان را به‌خود جلب خواهد کرد. رهبران چین و پاکستان اما چندان اهمیتی به موضوع نخواهند داد؛ حداقل تا زمانی که پکن نبض بازار آمریکا را در اختیار داشته باشد و پاکستان نیز اسم رمز فعلی پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) باقی بماند.

آسیاتایمز