احسان عمادی: گذشت آن زمانی که شب یلدا برای خودش دبدبه و کبکبه­ای داشت. همة خانواده در خانة بزرگتر فامیل جمع می­شدند و تا خود صبح، گل می­گفتند و گل می‌شنیدند.

 نور و گرمی فضای این خانوادة بزرگ، حرارت مطبوع بخاری یا کرسی توی خانه را دوچندان می­کرد و حسابی سرما و تاریکی بیرون را به مسخره می­گرفت. یک شام حسابی به بدن می­زدند، تا می­شد آجیل و میوه می‌خوردند، فال حافظ برای هم می­گرفتند، شاهنامه باز می­کردند، بساط کاهو و سکنجبین و سرکه علم می‌­کردند.

بچه­ها هم که حالا حسابی جمع­شان جمع بود و کیف­شان کوک، تا می‌توانستند آتش می­سوزاندند. شب دراز بود و قلندر بیدار. دوز شادی و نشاط توی این جمع، این­قدر زیاد می­شد که اگر هم دیوی قرار بود آن شب بیاید و کارشان را بسازد، نیامده منصرف می­شد و دپ می­زد وسر خویش می­گرفت و می­رفت تا سال بعد.

الان اما دیگر زیاد از این خبرها نیست. فک و فامیل، آن‌قدر گرفتاری دارند که حوصله نمی‌کنند نصف شب با این همه ترافیک وسط این سوز و سرما، یکی از آریاشهر و یکی از تجریش و آن یکی از پیچ شمران و چهارمی از خیام و آخری از منیریه، پا شوند بروند هفت‌تیر خانة پدربزرگ.

ترجیح می­دهند مراسم را ساده و جمع‌و‌جور توی همان خانه­شان بگیرند و صلواتی بفرستند. راستی جوان­های این دوره زمانه چقدر یلدا را جدی می‌گیرند؟ترافیک شب یلدا نشان می­دهد  با وجود همة این بی­تفاوتی­ها، ملت هنوز این­که امشب، طولانی­ترین شب سال است را فراموش نکرده­اند.

 هر کس هر جایی باشد و هر کاری داشته‌ باشد، سعی می­کند همان دور و بر غروب، سر و ته کارش را گرد کند و بزند بیرون. سراغی از بازار بگیرد و پسته و تخمه و گردو و فندق و نخود و کشمش و انار و پرتقال و سیب و موز و خیار را چند هزار چوق گران­تر از روزهای قبل و بعد بخرد.

یکی دو کیلو شیرینی تر یا خشک هم به‌شان اضافه کند و بعد بیفتد دنبال پای همیشه ثابت یلدا، میوة قرمز و گنده و مهربان هندوانه. همة این کارها را هم باید طوری انجام دهد که وقتی راه افتاد طرف خانه،  توی بوق­بوق ماشین­ها و عابرینی که تند تند طول و عرض خیابان­ها را طی می­کنند، تا هشت شب برسد کنار زن و بچه یا پدر و مادر و برادر خواهرها.

همین­ها یعنی کلیت یلدا حفظ شده. گرچه دیگر از شاهنامه‌خوانی و حافظ‌خوانی توی یک جمع بزرگ لااقل پانزده بیست نفره خبری نیست و بیشتر شب فقط به حرف‌زدن و تخمه شکستن می­گذرد، اما این­که همه سعی می­کنند هر طوری شده، شب را تنها نباشند و توی محل کار یا خانة انفرادی سر نکنند، یعنی یک خبری هست.

چیزی مثل سیزده به‌در یا همان روز طبیعت(!) که گرچه شاید هیچ جزئیتی از مراسم اصلی‌اش برای امروزی­ها باقی نمانده باشد و خیلی­ها حتی حکمت وجود چنین روزی در تقویم را ندانند، اما همه می­دانند که سیزده فروردین در حد یک بستنی خوردن هم که شده، باید از خانه بزنند بیرون، پارکی بروند و سبزه­شان را بیندازند توی جوی آب.

خوابگاه، پادگان، خانه

البته بعضی جاها به تَبَع ویژگی­های خاص مکانی­شان هنوز هم یلدای پر و پیمانی دارند. می‌پرسید کجاها؟ یک مثال خیلی بارزش خوابگاه دانشجوهاست. وقتی لااقل پنجاه شصت جوان توی چند اتاق کنار هم باشند و بهانه­ای به این خوبی برای دور هم بودن و شاد بودن پیدا کنند و تازه آقا بالاسری هم نباشد که هی به­شان گیر بدهد که «بچه­ها یواش­تر» و «بابا سرسام گرفتیم. مگر شما خواب ندارید؟»، مگر می­شود به همین راحتی از چنین فرصت طلایی­ای گذشت؟

توی پادگان هم اگر افسران مافوق، خیلی نظامی­بازی در نیاورند و نخواهند سربازهای بیچاره را با خاموشی زودهنگام و مطابق مقررات اذیت کنند، کم و بیش چنین مراسمی برپاست.
اما در خانه­ها اوضاع فرق می‌کند و نحوة اجرای برنامه­های شب یلدا کاملا بستگی به اهالی منزل دارد.

یک دانشجوی سابق فیزیک دانشگاه اصفهان که سن و سالی هم ازش گذشته و اسمش حمید است می­گوید: «تا وقتی پدر و مادرها سن و سالشان زیاد بالا نرفته یا توی خانه یک نوجوان تخس شیطان که کلی هم انرژی و انگیزه دارد زندگی می­کند، شب­های یلدا  رنگ و بوی بیشتری دارد و انرژی پدر و مادر یا آن بچه به سایرین هم منتقل می‌‌شود و به اصطلاح موتور بقیه را روشن می­کند. اما سن والدین که بالا رفت و بچه­ها که بزرگ شدند، دل و دماغ آنچنانی هم برایشان نمی­ماند و مراسم هی سردتر و خالی تر و فرمالیته­تر می‌شود.»

تلویزیون هم چند سالی است که شب یلدا را جدی‌تر از قبل می­گیرد. انار و هندوانه می‌گذارند توی استودیو، دو سه تایی خواننده و هنرپیشه و ورزشکار را به عنوان مهمان دعوت می­کنند که از خاطرات و ماجراهایشان بگویند و یک دهنی برای بینندگان آواز بخوانند.

یک چهرة فرهنگی هم می‌گذارند کنارشان تا از حکمت شب یلدا و آداب و رسوم باستانی ایرانیان کهن در این شب بگوید. فال حافظی هم برای ملت می­گیرند و به چند بیت شعر از خواجة شیراز مهمانشان می­کنند. ملت هم تخمه‌شکان وکاهوخوران توی خانه زل می‌زنند به این صفحة جادو که به نوعی قرار است همان نقش شاهنامه‌خوانی و حافظ‌خوانی­های گذشته را برایشان بازی کند.

اما حمید معتقد است: «یلدا برای مسؤولین صدا و سیما یک جشن خنثی است. نه از جنس جشن­های مذهبی مثل نیمه شعبان و مبعث است که خیلی در موردش حرف و برنامه دارند و نه از جنس جشن­هایی مثل سیزده به‌در یا چهارشنبه سوری که رویش حساسیت زیاد است و چندان جدی­شان نمی­گیرند. برنامه­های تلویزیون در شب یلدا، بیشتر برنامه­های سرگرم‌کننده است و چندان نقشی در زنده نگه‌داشتن آیین­های سنتی مردم در این شب ندارد.»

یلدا؛ قبل و بعد از ازدواج

«شب یلدا را می­شود به دو دورة کاملا مجزا تقسیم کرد: قبل از ازدواج، بعد از ازدواج!» این­ها را محمد می‌گوید. دانشجوی برق است . یک ترمی از درسش مانده. یک سال هم می­شود که ازدواج کرده ­است و با خانمش با هم زندگی می­کنند.

«قبل از ازدواج ممکن است خودت یا خانواده­ات خیلی در بند شب یلدا نباشید و اهمیتی به‌اش ندهید. اما خوب است همیشه به این فکر کنی که این دلیل نمی­شود که خانوادة همسرت هم همین­طور باشند! نتیجه این می­شود که یقه­ات را می­گیرند و می­گویند شب چله­ای پاشو برویم خانة مادرم. تو هم که نمی­شود «نه» توی کار خانمت بیاوری. می­روی و تا خود صبح، یا باید حرف بزنی یا باید تخمه بشکنی!»

اما جدا از این شوخی محمد، در بعضی مناطق ایران برای تازه­ عروس دامادها مراسم خاصی را در شب یلدا در نظر می­گیرند. خانوادة داماد چند تا از میوه­های مخصوص این شب مثل سیب یا پرتقال را تهیه می­کنند و به همراه آقا داماد و البته هدیه­ای که به عنوان «شب چلگی» (اسمش همین است به خدا) برای عروس خانم تهیه کرده­اند، می­روند خانة پدر عروس. دو خانواده شب یلدا را کنار هم به خنده و شادی سر می­کنند و جدا از برنامه­های معمول آن شب، هر کدام از فرهنگ و آداب خاص خانوادگی خودشان هم حرف می­زنند.

آخر شب، موقع رفتن، خانوادة عروس هم «شب چلگی» خود را به آقا داماد می­دهند. این‌طوری، هم بیشتر با هم آشنا می­شوند و هم رابطه و دوستی­شان در ابتدای زندگی این دو گل نوشکفته، محکم­تر و عمیق­تر می­شود. حیف که تکنولوژی، همة این رسوم دوست داشتنی را از ما گرفته­است...

چرا با وجود این همه گرفتاری­ها و مشغله‌های مردم در این زندگی پیچیده و پر دغدغة مدرن، یلدا هنوز به حیات خود ادامه می­دهد؟ رضا که یک نویسندة روشنفکر است و در صفحات اندیشه و فلسفة مطبوعات قلم می­زند، در پاسخ به این سؤال می­گوید: « یلدا تنها جشن زمستانی مردم است.

این رخوت و سستی ناشی از برف و باران و سرما، واقعا می­طلبد که یک شب، همه در یک خانة گرم دور هم جمع شوند و خوش بگذرانند. حالا دیگر کمتر کسی از فلسفة شب یلدا چیزی می­داند یا در خاطرش دارد. نماد بازی­های این شب، همه به کلی فراموش شده­اند. یلدا امروز تنها بهانه­ای است برای خوش بودن.»

با همة این حرف­ها، شب شراب یلدا، بامداد خماری هم دارد که شاید چندان به لذت­های قبلش نیرزد: کلة سحر پاشدن روز اول دی برای این­که مثل سابق به مدرسه و دانشگاه و اداره و کارت برسی. آن هم در شرایطی که دست‌بالا 1 و 2ی صبح، سر روی بالش گذاشته­ای. کاش دولت هم این وسط در جشن یلدا شریک می­شد و یک حالی به ملت می­داد و می­گفت صبح فردا می­توانند یکی دو ساعتی دیرتر سر درس و کارشان حاضر شوند تا ساعت شش و نیم صبح از خانه بیرون زدن، عیش باشکوه طولانی­ترین شب سال را مُنَغّص نکند.

یلدا و جشن‌های خارجکی

جشن‌های سنتی ما ایرانی‌ها یک جورهایی مقابل نسل جدید، دارد کم می‌آورد. گاهی وقت‌ها حتی جوان‌های امروزی، جشن‌های خارجکی (مثل کریسمس و والنتاین و...) را بیشتر مورد توجه قرار می‌دهند. این نوع عقب‌ماندگی، یک جورهایی دارد توی ذوق می‌زند. حالا این‌که دلیلش چیست و چرا، بماند برای یک فرصت بهتر و مفصل‌تر. قلب یلدا خوشبختانه هنوز هم خوب می‌تپد؛ پس می‌شود فکری به حالش کرد.

 کریسمس همان شب چله است

دکتر میرجلال‌الدین کزازی را که می‌شناسید. همین استاد سبیلویی که در ادبیات گفتاری و نوشتاری‌اش یک کلمة غیرفارسی هم پیدا نمی‌شود. استاد چندی پیش در همایشی به نام «کاوشی در شب چله» با یک سخنرانی آتشین راجع به تقلید مسیحیان از آیین‌های شب یلدا در کریسمس سخن گفت. این هم متنی برگرفته از همان سخنرانی با گویش خاص استاد. بخوانید و ببینید جایگاه این دو جشن زمستانی در طول تاریخ چه تغییراتی کرده است.

ایزد مهر در یکی از شهرهای خاوری ایران از دوشیزه‌ای به نام ناهید زاده شد. پس از مدت اندکی کشور به کیش مهرپرستی گروید. مهرپرستی از مرزهای ایران فراتر و به رم رفت. پادشاهان رم به آن گرویدند و دین رسمی رم شد. «یولیانوس» یا «ژولیان» یکی از پادشاهان رومی، گروه گروه مردم ترسا را به دین مهر می‌کشاند و دعوت می‌کرد. هنوز هم نیایش‌های این شاه رومی با مهر برجاست. «ای پدر در آسمان نیایش مرا بشنو»

«یولیانوس» در این نیایش، خدا را پدر می‌نامد. این اسمی بود که ترسایان به تقلید از مهرپرستان بر خدای خود گذاشتند. رومیان، سال‌های بسیار، تولد مهر و شب چله را جشن می‌گرفتند و آن را آغاز سال می‌دانستند.

حتی پس از گسترش دین مسیحیت، باز کشیشان نتوانستند از گرفتن این جشن‌ها جلوگیری کنند و به ناچار مجبور شدند به دروغ، این شب را زادروز تولد عیسی معرفی کنند تا روز 25دسامبر را به بهانة تولد عیسی جشن بگیرند نه تولد ایزدمهر. هنگامی که به آیین و مراسم مسیحیان در کریسمس نگاه می‌کنیم، بسیاری از نشانه‌های ایرانی این مراسم را در می‌یابیم.

ایرانیان قدیم در شب چله درخت سروی را با دو رشته نوار نقره‌ای و طلایی می‌آراستند. بعدها مسیحیان درخت کاج را به تقلید از مهرپرستان و ایرانیان تزئین کردند. مهر از دوشیزة با کره‌ای به نام آناهیتا در درون غاری زاده شد که بعدها مسیحیان، عیسی را جایگزین مهر و مریم را جایگزین آناهیتا قرار دادند. یکی دیگر از وام‌گیری‌های مسیحیان از مهرپرستان، روز مقدس مسیحی یعنی یک‌شنبه است.

Sunday به معنی روز خورشید یا مهر است که روز مقدس مهرپرستان بود. ارنست رنان دربارة آیین مهرپرستی گفته است:‌ «اگر عیسویت به هنگام گسترش خود بر اثر بیماری و مرگ ماری باز می‌ایستاد، سراسر جهان به آیین مهر می‌گروید.»