تاریخ انتشار: ۱۰ آبان ۱۳۸۹ - ۰۷:۱۲

محمد خواجویی: طرح‌ ادعاهای بی‌مورد گویا کار روزمره بسیاری از رسانه‌های غربی درباره ایران شده است.

 اغراق نیست اگر بگوییم طی سال‌های اخیر روزی نبوده که این رسانه‌ها خبرها و گزارش‌هایی را که به طرح ادعاهایی در زمینه نقش منفی ایران در منطقه به‌ویژه در میان همسایگانی همچون عراق و افغانستان می‌پردازند، منتشر نکنند.
در همین راستا در روزها و هفته‌های اخیر شاهد جوسازی برخی رسانه‌های غربی درخصوص نقش ایران در منطقه به‌ویژه در دو کشور افغانستان و عراق بوده‌ایم.

اما به راستی ایران چه نقشی در کشورهای همسایه خود، عراق و افغانستان بازی می‌کند؟ آیا همانطور که برخی مدعی‌اند ایران یکی از موانع جدی دولت‌سازی‌ و رسیدن این کشورها به شرایط باثبات سیاسی است یا خیر؟ به‌طور کلی مطلوب‌ترین گزینه برای ایران چیست؛ عراق و افغانستان بی‌ثبات و ضعیف یا باثبات و قدرتمند؟

سقوط حکومت ارتجاعی و دهشت افکن طالبان در افغانستان و نیز سقوط رژیم دیکتاتوری بعثی در عراق که طی 35 سال حاکمیت خود، بحران افکنی‌های متعددی در داخل و خارج این کشور داشت، نقطه عطف مهمی به‌ویژه برای همسایگان این دو کشور و بالاخص جمهوری اسلامی ایران بود؛ کشوری که شاید بیش از هر کشور دیگر، زخم خورده سیاست‌های نابخردانه طالبان مرتجع و دیکتاتور ظالم عراق بود.

گرچه ایران از سقوط طالبان و صدام خرسند شد اما از همان ابتدا نیز هشدار داد که تداوم حضور نظامیان بیگانه در افغانستان و عراق می‌تواند خطرات امنیتی گسترده‌ای برای منطقه داشته باشد؛ هشداری که با گذشت زمان خود را بیشتر نمودار ‌کرد.
گرچه ایران از موضع اصولی خود با حضور نظامیان آمریکا در این دو کشور مخالف بود اما این باعث نشد که این کشور صرفا نقشی منفعل و سلبی در منطقه ایفا کند بلکه بر عکس، مقام‌های ایران در این مدت با تأکید بر حفظ تمامیت ارضی عراق و افغانستان، حمایت از ثبات و امنیت پایدار و نیز حمایت از فرایند سیاسی و تشکیل دولت ملی بر پایه رأی اکثریت مردم این دو کشور، تلاش کردند که نگاه ایجابی و سازنده‌ای نیز نسبت به تحولات عراق و افغانستان داشته باشند؛ به‌عنوان مثال مهم‌ترین تحولی که تغییر ساختار قدرت و سیاست در عراق ایجاد کرد این بود که دو کشور ایران و عراق در دوره جدید از تصور تهدید متقابل که برای سالیان طولانی به‌دلیل سیاست‌های قدرت‌های خارجی، دو کشور را در چارچوب نظام توازن قوا در برابر یکدیگر قرار داده بود، خارج شدند و روابط سازنده‌ای را براساس اشتراکات فرهنگی، سیاسی، امنیتی و اقتصادی خود در پیش گرفتند.

در مورد افغانستان نیز سقوط حکومت طالبان در این کشور علاوه بر اینکه باعث زدوده شدن منبع تهدید امنیتی علیه مردم افغانستان و نیز جمهوری اسلامی ایران شد، زمینه‌ساز آغاز فرایند سیاسی مردم سالار در افغانستان با همه فراز و نشیب‌های آن نیز شد؛ امری که بیش از هر چیز به‌دلیل استقرار ثبات سیاسی در این کشور می‌تواند دغدغه‌های امنیتی جمهوری اسلامی ایران را نیز کاهش دهد.

مشترکات متعدد فرهنگی و اجتماعی به‌ویژه اشتراک در زبان و مذهب، وجود مرزهای مشترک طولانی میان ایران و افغانستان و نیز ایران و عراق، وجود گذرگاه‌ها و بازارچه‌های مرزی متعدد، وجود ظرفیت‌های فوق‌العاده‌ای برای همکاری در عرصه‌های سیاسی، فرهنگی، تجاری و اقتصادی، تجربه خوب ایران در عرصه بازسازی پس از جنگ و آمادگی انتقال این تجربیات به عراق و افغانستان و در نهایت تمرکز اراده رهبران ایران، افغانستان و عراق بر تحکیم و توسعه مناسبات فی‌مابین، ظرفیت‌های ممتازی هستند که ایران را در کنار افغانستان و عراق قرار می‌دهند.

تحولات رخ داده در سال‌های اخیر و نیز وجود اشتراکات گسترده باعث شده که نفوذ و جایگاه ایران در میان عراقی‌ها و نیز افغان‌ها روز به روز در حال افزایش باشد.

نفوذ و توانایی اقناع‌سازی‌ یک کشور در میان کشورهای دیگر نه تنها مذموم نیست بلکه امروز بسیاری آن را یکی از فاکتورهای اصلی قدرت یک دولت می‌دانند. آنچه مذموم است این است که کشوری تلاش کند به اشکال مختلف در امور داخلی کشورهای دیگر دخالت کند و به‌دنبال بی‌ثبات‌کردن آن کشور باشد.

در این میان در سال‌های اخیر همواره تلاش شده که نفوذ غیرقابل انکار و طبیعی ایران در همسایگان خود را مسئله‌ای غیرعادی و در راستای تلاش تهران برای ناامن و بی‌ثبات کردن کشورهای همسایه نشان دهند. در این میان برخی به‌صورت اغراق‌آمیز میزان نفوذ ایران در کشورهای همسایه خود را به اندازه‌ای ترسیم می‌کنند که گویا گروه‌ها و جریانات همسو با ایران هیچ‌گونه استقلال عملی در تصمیمات خود ندارند و چشم و گوش بسته به دستورات صادره از سوی مقام‌های تهران گوش می‌دهند و آنها را دست و پا بسته اجرا می‌کنند!

کسانی که ادعای دخالت ایران در عراق و افغانستان و بی‌ثباتی این کشورها را مطرح می‌کنند هیچ وقت حاضر نبوده‌اند به پرسش‌های ساده‌ای از این دست پاسخ دهند: چگونه ممکن است کشوری که بیشترین مرز را با این دو همسایه خود دارد و هر رخداد خوشایند و ناخوشایندی مستقیما امنیتش را تحت‌تأثیر می‌گذارد، خواهان ناامن کردن همسایه خود باشد؟ چگونه ممکن است وقتی یک کشور با وجود نفوذ و اشتراکات گسترده با بسیاری از گروه‌های سیاسی که می‌تواند موجب روی کارآمدن دولتی همسو با آن کشور شود این کار را رها کند و به‌دنبال ناامن کردن این کشور برود و در نتیجه دوستان خود را تبدیل به دشمن کند؟ یا اینکه چگونه کشوری که سرمایه‌گذاری‌های گسترده اقتصادی در کشور دیگری انجام داده و مبادلات تجاری گسترده با آن دارد خواهان ناامنی آن است؟

به‌نظر می‌رسد بسیاری از این تبلیغات منفی علیه نقش ایران در عراق و افغانستان ریشه در نگرانی از نزدیکی و اتحاد ایران با کشورهای منطقه دارد که مبادا تعامل سازنده میان آنها باعث ارتقای جایگاه این کشورها در منطقه و انزوای کشورهای بیگانه در آنجا شود.از سوی دیگر طبق آنچه در یک ضرب‌المثل ایرانی آمده (کافر همه را به کیش خود پندارد)، کشورهایی نظیر آمریکا که خود به آسانی اقدام به لشکرکشی نظامی به کشورهای دیگر ‌کرده و هزاران انسان بیگناه را قربانی مطامع سیاسی خود می‌کنند، تصور می‌کنند که دیگر کشورها نیز در تعاملات سیاسی خود همواره قصد دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر را دارند.
برخی که با پیش فرض‌های منفی به روابط درون‌منطقه‌ای می‌نگرند تصور می‌کنند که بازی با حاصل جمع صفر، الگوی محتوم روابط در منطقه است. اما به‌نظر می‌رسد بتوان با در نظر گرفتن اشتراکات مختلف خود و نیز ایستادن در برابر دخالت‌های (نه تعاملات) خارجی در منطقه الگوی بازی باحاصل جمع مضاعف را بر روابط منطقه‌ای حاکم کرد.