فیلمی که دیشب در هیاهوی فراوان به عنوان افتتاح کننده کن 64 به روی پرده نقرهای رفت.
این یادداشت در باره کارگردانی است که اعتقاد دارد همیشه بهترینها را نوشته و بهترینها را روانهی اکران کرده. جملهی معروف اورا شنیدهاید؟ همیشه آخرین فیلم من؛ بهترین ساختهی من بوده. یعنی به زعم او هرچه ساخته خوب؛ تماشاگر پسند؛ پولساز و باب طبع جوامع هنری و منتقدان در آمده است. این پارانویای وودی آلنی حالا که با آلزایمر هم ترکیب شده؛ زندگی این یهودی متعصب 76 ساله را بیش از بیش کمیک کرده است.
هیچ راهی برای خلاص شدن از دست او وجود ندارد. نمیشود بیخیال او شد و نمیشود به او بدو بیراه نیز نگفت. برای نسل ما وودی آلن با فیلم "آنی هال" جاودانه شد. تنها فیلمی که در سالن سینما و دوبله از او دیدیم. پس از آن کارهای قبلیاش مثل "پول را بردار و فرار کن" و کارهای جدیدش مثل "رز ارغوانی قاهره" در 1985 و "گلوله ها بر فراز برادوی" در 1994 را دوست داشتیم.
با این همه سالهای سال است که او مدام فیلم میسازد و سالهای سال است که هیچ کس حوصله دیدن آثار او را ندارد. به نوعی فقط بخشی از اروپا میزبان او هستند و در آمریکا مدتهاست که هیچ پخش کنندهای آثار اورا جدی نمیگیرد. و نسل جدید آمریکاییها اصلا اورا نمیشناسند مگر اینکه دی وی دی کارهای قبلیاش را از دیگران بگیرند.
جدای از تهیه کنندهها و اهالی سینما؛ مدیران جشنواره های معتبر دنیا هم به نوعی درگیر چتر بازیهای او شدهاند. و برای مدیران کن وجود وودی آلن دیگر یک معضل قدیمی نام گرفته است.
اینکه آلن هرگز و هرگز از از دورههای متعدد کن ؛ هیچ جایزهای را نبرده دارد دیوانهاش میکند و هرسال تلاش میکند این نقیصه را جبران کند. البته این مهم فقط از منظر پارانویایی آدمی مثل آلن مهم است که حتما از کن چیزی بدست آورده باشد. تا چند سال پیش کسی جرات نمیکرد فیلمهای او را در بخش غیر رقابتی بگذارد. خدا به آلن دلون خیر بدهد که در روزگاری که کن را در دست داشت کمی تا قسمتی حال" آقای چترباز" (لقب جشنوارهای وودی آلن) سر جایش آورد و محترمانه به او گفت که هوا پس است.
از آن پس اما مشکل دیگری آغاز شد. فیلمهای آلن در بخش غیر رقابتی نیز بسیار خفت بار از کار درمیآمدند . دوباره او را ر بخش مسابقه گذاشتند و بازهم افتضاح درست شد تا اینکه با ساخت رویای کاساندرا دیگر خودش هم فهمید دورانش به سر آمده و اگر میخواهد احترامش حفظ شود باید کمی از این پررویی ذاتیاش کم کند. حالا 4 سال گذشته و بنظر میرسد هرچه بیشتر آلزایمر میگیرد ؛ بدجنسیاش بیشتر شده باشد. او در سالهای اخیر فیلم میسازد تا اعصاب تماشاگر را بههم بریزد. این اعتراف خودش در مصاحبه با نیویورکر بود.
از بعد از گلولهها بر فراز برادوی در سال 1994 ؛ کار دندان گیری از او دیده نشد؛ حتی "شوهران و همسران" در سال 1992 نیز کار خسته کننده و مثل همیشه حرافی از کار درآمده بود. باز هم سالها گذشت تا در سال 2005 ؛ مچ پوینت یا "امتیاز نهایی" اکران شد و کمی تا قسمتی همه مان را شاد کرد از این منظر که شاید وودی آلن واقعا دوباره برگشته باشد اما این آرزو وقتی باسر به درون گور رفت که فیلم" رویای کاساندرا" در 2007 اکران شد.
فیلم فاجعه بود و اگر مثل من از علاقمندان وودی آلن بوده باشید حتما میخواستید او را با چاقو بزنید. البته مثل همیشه او صورت مسخره و کله ی سرشار از حقه بازی و نامردی اش را در هنگام مصاحبه های متعددش تکان داد و گفت : آخرین فیلمم در واقع بهترین کار من است. پس در این لحظه رویای کاساندرا بهترین فیلم من بوده و تماشاگران دوستش داشتند!
"ویکی کریستینا بارسلونا" در 2008 ؛اثر متوسط دیگری بود که فقط به ضرب بازی عالی و فیزیک حرکتی هنرپیشه هایش "اسکارلت یوهانسون" ؛ "پنه لوپه کروز" و "خاویر باردم" قابل تحمل بود. "هرچه به کار بیاید" یا هرچه کارگر بیفتد در سال 2009 وقتی اکران شد ؛ داد همه را در آورد . دی وی دی اش به اینجا رسید ؛ مثل قحطی زده ها ؛ همه دوستدارانش برای دیدن این فیلم هجوم بردیم و و در پایان نتیجه این بود که اگر در آن لحظه یک آرزو داشته باشیم این است که همین الان وودی روبرویمان نشسته باشد و با چوب بیسبال یا باتوم و چماق به جانش بیفتیم.
هرچه کارگر افتد سینما نبود؛ یک سری تصاویر متحرک با بازیگرانی بود که مدام جیغ میزدند و از این سو به آن سو میپریدند. اوضاع با اکران "تو با یک غریبه تیره ملاقات خواهی کرد" در 2010 اما بدتر شد. معلوم شد هرچه "میا فارو" در باره این بدجنس موذی گفته بوده صحت داشته است.
آلن با ساخت این فیلم آن تکه آبروی باقی مانده را هم در آمریکا از دست داد و معلوم شد بیخود نبوده این همه سال خارج از نیویورک به فیلمسازی مشغول بوده بوده است. و حالا پس از سالها برگشت به شهر مورد علاقه اش چیزی ساخته که خودش هم نفهمیده چه بوده. حالا در 2011 ، فیلم او فستیوال دوره 64 کن را افتتاح کرده است. یک کمدی رمانس عاشقانه به نام
" نیمه شب در پاریس" که فقط و فقط به یک دلیل در کن نمایش داده شد و آن هم حضور" کارلا سارکوزی" در این فیلم بوده است. همسر رئیس جمهور فرانسه در این آخرین اثر وودی آلن یعنی نیمه شب در پاریس در مقام مدیر یک موزه، ایفای نقشی کوتاه کرده است و همین لابی باعث شده تا وودی آلن بتواند خودش را در کن 64 نیز جا بزند.
مهم اینجااست که او حاضر نیست در لباس و قامت و شمایل یک فیلمساز سابق در جشنواره ها شرکت کند. اگر چنین بود هر جشنواره ای به فراخور حال خودش چند سال در میان او را دعوت می کرد. مهم اینجااست که او هنوز خودش را براساس اعترافاتش و مصاحبههایش مهمترین و قویترین فیلمنامه نویس دنیا و بهترین کارگردان کمدی - اجتماعی ساز میداند.
همین روند ذوستدارانش را از خود می راند و هیچ چارهای هم برای این ارتباط وجود ندارد و وودی آلن حالا در 76 سالگی؛ خودش را بیهمتا میداند ولی روزی میرسد که او فقط صدای کف زدنهای خودش را بشنود.