این روزها فیلم انیمیشن/ زنده «آرتور و نامرییها» از او در حال اکران است که اقتباسی از سری کتابهایی با حضور قهرمانی به نام آرتور نوشته سلین و پاتریس گارسیا است.
هنرپیشه اصلی این فیلم فردر هایمور است که قبلاً او را در فیلم «چارلی و کارخانه شکلاتسازی» دیده بودیم.
ایده اصلی ساخت این فیلم در سال1999 مطرح شد؛ زمانی که بسون و امانوئل پروست عکسی از این کتاب را دیدند و در سال بعد اولین فیلم آزمایشی بر اساس این کتاب به صورت سهبعدی ساخته شد و روند پیش تولید فیلم از سال2002 آغاز شد تا سرانجام فیلم در دسامبر2006 به اکران رسید.
- به نظر میرسد با ساخت این فیلم، قصد دارید از خشونت فیلمهای قبلیتان تا حدی فاصله بگیرید؟
این قضیه به هیچ عنوان عمدی نبود. در دهه1980 من در پاریس زندگی میکردم که الگویی از بورژوازی محسوب میشد. در آن زمان دوست داشتم بیشتر درباره تیرگیهای زندگی صحبت کنم و این قضیه بیش از هر چیز در فیلم «آبی بزرگ» به چشم میخورد ولی دنیای فعلی به اندازه کافی رنجیده است و ما شاهد مشکلات زیادی در نقاط مختلف جهان هستیم و من با این فیلم، در واقع میخواستم مسکّنی برای مردم رنجدیده باشم.
- در اواخر دهه1980 شما تعریف جدیدی از سینمای فرانسه ارائه دادید که بیش از حد، روشنفکرانه و...
میخواهید بگویید خستهکننده؟
- بله... و خستهکننده بود و هنوز هم فیلمنامههای اکشن مینویسید. آیا ساخت این فیلم با پدر بودن شما ارتباطی دارد؟
فکر نمیکنم؛ چون من از اینکه در دنیایی با این شرایط زندگی کنم چندان راضی نیستم؛ چون حدود 800ثروتمند در جهان، داراییهای 800میلیون انسان فقیر را در اختیار دارند و به نظر من این قضیه کاملاً بیعدالتی است.
ما با مشکلاتی مثل آلودگی هوا و گرمایش جهانی مواجه هستیم و میلیونها نفر، روزانه یک دلار درآمد دارند. در چنین شرایطی شاید بد نباشد فیلمی برای تماشاگران نوجوان ساخت که لااقل آنها احساس خوبی درباره زندگی داشته باشند.
- پس هدف اصلی این فیلم نوعی آموزش به کودکان است؟
یک روز در مدرسه پسر پنجسالهام بودم و در داخل کلاس درس، دانشآموزان از مذاهب مختلف بودند اما من تأسف خوردم که چرا آنها نمیتوانند همین رفتار دوستانه در داخل کلاس را تا آخر عمر حفظ کنند.
- با این فیلم شما به دوری پنجسالهتان از دنیای فیلمسازی پایان دادید. دلیل این دوری چه بود؟
پس از فیلم «ژاندارک»، من به همراه شرکایم سراغ تأسیس یک شرکت فیلمسازی به نام یوروکورپ رفتیم و ظرف این مدت، 64فیلم تولید کردیم و تولیدات ما از کشورهای مختلف اروپایی چون دانمارک، ایتالیا، اسپانیا و فرانسه بود.
- در اخبار اشاره شده بود که صنعت فیلمسازی فرانسه در حال حاضر بین شرکت شما و استودیو کانال تقسیم میشود!
البته این هدف ما نبود و ما حداکثر میخواستیم تولیدکننده یکپنجم فیلمهای فرانسوی باشیم ولی متأسفانه بزرگترین شرکتهای تولید فیلم اروپا در حال حاضر سالانه 10 تا 12 فیلم تولید میکنند.
- گرچه شما اعلام کرده بودید که فیلم دیگری نمیسازید ولی به کارگردانان فرانسوی این امکان را دادید که فیلمهایی بر اساس فیلمنامههای شما بسازند.
من امکان حضور کارگردانان جوان را در این شرکت فراهم میکنم و اگر آنها استعداد لازم را دارا باشند، امکان ساخت فیلم را به آنها میدهم.
برای مثال پییر موری در فیلم ژندارک فیلمبردار من بود و بعد ما امکان ساخت فیلم «B13» را برای او فراهم کردیم که یک فیلم مستقل با هنرپیشههای ناشناس فرانسوی بود.
من فیلمنامهای از خودم را به او دادم و فکر میکنم که فیلم در اکران، کاملاً موفق بود. در حال حاضر ما سالانه سه «فیلماول» را در این شرکت تولید میکنیم.
- با توجه به نویسندگی و تهیهکنندگی، تا چه حد در سر صحنه، دیدگاههای خودتان را به فیلم منتقل کردید؟
مهمترین خصوصیت من در زمان تهیهکنندگی این است که کارگردان هم هستم؛ به معنای اینکه نیازی به اثبات چیزی ندارم. برخی تهیهکنندگان که از کارگردانی وحشت داشتهاند، سعی میکنند تا خود را به هر نحوی به کارگردان تحمیل کنند. ولی من هرگز با کارگردانها مشاجرهای نداشتم چون فیلم در واقع، فیلم آنهاست و من در نهایت تلاش کردهام تا مشاوران خوبی را برای آنها به سر صحنه بیاورم.
- فیلم اخیر شما با «گای ریچی» تحت عنوان «رولور» در جشنواره فیلم تورنتو اکران شد ولی در سینماهای اروپا به نمایش درنیامد!
این یکی از بهترین فیلمهایی است که ظرف 6سال گذشته تولید کردهام و علاقه زیادی به آن دارم ولی فکر میکنم علاقهمندان فیلمهای ریچی چندان این فیلم را نپسندند چرا که آنها فیلم «قاپزنی» را از او دیدهاند و پس از تماشای 10دقیقه از این فیلم، متوجه تفاوت فاحش آن میشوند. «رولور» مثل «قاپزنی» نیست ولی فیلم کاملاً هوشمندانهای است.
- کمی از این فیلم و شروع پروسه ساخت آن بگویید.
همه چیز از حضور پاتریس گارسیا در سر صحنه فیلم «عنصر پنجم» آغاز شد. او یکی از طراحان اصلی ما در آن فیلم بود و در آنجا عکسی از طرح «آرتور» را که روی یک برگ ایستاده بود به من نشان داد.
من این طرح ساده را پسندیدم و کار از همانجا شروع شد. مرحله اصلی کار شامل نگارش فیلمنامه، استوریبرد و خلق شخصیتهای 2بعدی بود که یک تیم پنجنفره ظرف 3سال آن را انجام داد و حدود 15هزار طرح کشیده شد. پس از آن، استوریبردها تکمیل و فیلمبرداری از هنرپیشهها آغاز شد.
پس از پایان فیلمبرداری، فیلم را تحویل متخصصان کامپیوتر دادم تا کار ساخت شخصیتهای کامپیوتری آغاز شود.
- چگونه موفق به جمعآوری این جمع صداپیشگان شدید؟
شاید باور نکنید ولی خود من چند روز پیش که پوستر فیلم را دیدم، متوجه حضور این تعداد هنرپیشه مشهور به عنوان صداپیشه در این فیلم شدم! اما هر کدام از آنها به شیوهای متفاوت حاضر به حضور در این فیلم شدند.
برای مثال رابرت دنیرو با توجه به رابطه شخصی که با من دارد، برای 2روز به پاریس آمد و دیالوگهایش را بیان کرد. اما دیوید بویی بیشتر به داستان اهمیت میداد و کتاب را از من گرفت تا پس از مطالعه دقیق به من پاسخ دهد و استوپ داگ چون از پروژههای انیمیشن استقبال میکند، خیلی زود با حضور در این فیلم موافقت کرد.
- بازی فردر هایمور در فیلم فوقالعاده است؛ روند انتخاب او چگونه بود؟
انتخاب بازیگر شخصیت اصلی فیلم بسیار مشکل بود؛ چون او در عین جوانبودن، بایستی خصوصیات حرفهای را نیز دارا میبود و من پس از بررسی فراوان بین سه نوجوان انگلیسی و دو نوجوان آمریکایی، بایستی انتخابم را انجام میدادم تا اینکه یکی از دوستانم به من پیشنهاد داد نگاهی به عکسهای فردر در فیلم چارلی و کارخانه شکلاتسازی بیندازم. او در همان نگاه اول توجه مرا جلب کرد و خیلی زود تصمیم خودم را گرفتم.
- چرا نام فیلم از آرتور و مینیلویز به «آرتور و نامرییها» در اکران آمریکا تغییر کرد؟
من اطلاعی از این موضوع ندارم چون این ایده از وایناشتاین بود که فیلم را در آمریکا توزیع میکرد و او تصور میکرد که این تغییر نام به نفع گیشه است و به نفع من بود که به او اعتماد میکردم چرا که لااقل خود فیلم دستخوش تغییر نمیشد!
منبع: گاردین-10 ژانویه