زمانی که یک گروه شورشی قدرت را در یک شهر آفریقایی در دست گرفتند، اوضاع این کشور به هم ریخت. آنها بسیاری از مردم عادی را کشتند و از تمام قدرت خود استفاده کردند تا سنگهایی را که میتوانست آنها را ثروتمند کند تصاحب کنند.
لئو در فیلم نقش یک دلال مواد مخدر را دارد که گوشه چشمی هم به دنیای الماس دارد. آشنایی او با یک کارگر آفریقایی (با بازی دجیمون هونسو، بازیگر «گلادیاتور» و «جزیره») وی را متوجه سنگهای صیقل نیافته عظیم الماسی میکند که در گوشهای پنهان شده است.
این دو تلاش میکنند این الماسهای پنهان شده را پیدا کنند. برای اینکه ببینیم آیا لئو و هونسو در بلبشوی جنگ داخلی این کشور آفریقایی موفق به پیدا کردن الماس مورد نظر میشوند یا خیر، روبهروی دیکاپریو و اد زویک کارگردان فیلم نشستیم. حاصل این گفتوگو و آنچه که آنها گفتند اینجاست:
- آیا واکنش صنعت الماسسازی بینالمللی به این فیلم را پیشبینی میکردید؟
اد زویک: خب، ما میدانستیم که چیزهایی وجود داشت و در گذشته اتفاقاتی رخ داده بود که مردم، آنها را از یاد برده بودند، اما شغل آنها تصویری از محصولی است که تولید میکنند. آنها میلیونها میلیون دلار خرج کردهاند تا یک تصویر خوب از خود ارایه دهند و نوع واکنش آنها چندان باعث تعجب و شگفتی نیست.
لئوناردو دیکاپریو: تدارک چنین چیزی را ندیده بودم، ولی وقتی شما به چنین موقعیتهایی نزدیک میشوید متوجه نکاتی میشوید که برگرفته از حوادث و ماجراهای واقعی هستند. قصه «الماس خونین» وقایعنگاری دورانی از تاریخ معاصر است که طی آن الماسها باعث ناآرامیها و آشوبهای داخلی زیادی در کشورهای آفریقایی شدند. من هیچوقت پیشبینی خاصی نسبت به این مسئله نداشتم.
- شناخت شما از موقعیت خرید و فروش الماس- و مسایل مربوط به آن- قبل از ساخت «الماس خونین» چهقدر بود؟
لئوناردو دیکاپریو: فکر میکنم میزان اطلاعات و شناخت من هم به اندازه همه آدمهای دیگر بود. چیزهایی را در حد زمزمه و حرفهای درگوشی دربارهاش شنیده بودم، اما تا زمانی که به آنجا بروم و تحقیقاتم را در مورد موضوع شروع کنم، حقیقتاً چیزی درباره تاثیر عظیم آن نمیدانستم و فکر نمیکردم که چنین باشد.
این مسئله بهویژه در کشوری مثل سیرالئون بیشتر از بقیه به چشم میخورد. اسم کنیا قبل از این به گوشم خورده بود. ولی وقتی وارد آفریقا شدم تازه متوجه قضیه شدم. کتابهای زیادی در این باره خواندم و چیزهای زیادی درباره آن یاد گرفتم. تازه فهمیدم اوضاع از چه قرار است و چه اتفاقی دارد رخ میدهد.
اد زویک: فکر میکنم یکی از مزیتهای فیلمساز بودن این است که فرصت آن را فراهم میکند که آدم همچنان به صورت یک کارآموز و دانشجو باقی بماند. درباره اتفاقاتی که در رابطه با الماس در داخل آفریقا رخ میدهد کمی میدانستم، اما آشنایی با واقعیات از نزدیک چیز دیگری است.
تو از متخصصان امر چیزهایی میشنوی و آدمهایی را میبینی که زندگیشان را وقف این کار کرده و حتی برای یادگیری الماسسازی جان خود را به خطر میاندازند. این مسئله یک فرصت استثنایی برایم بود و حکم یک سفر اودیسهوار را داشت. من خودم را در این محدوده غرق کردم.
در محل با قربانیان این صنعت، قاچاقچیان، سوداگران و حتی سیاستمداران ملاقات و گفتوگو کردم. همین ملاقاتها فرصت ویژهای برایم پدید آورد تا بتوانم به شناخت بهتر و عمیقتری از این مکان و صنعت الماسسازی دست پیدا کنم.
بعد از آشنایی با زحمتکشان این حرفه به ستایش آنها میپردازی. آدم خیلیخیلی خوششانسی بودم که با مردی به نام سوریوس سامورا آشنا شدم. او روزنامهنگاری اهل سیرالئون است که مستندی به نام «آزادی را فریاد کن» دارد.
- لئو، انگیزهات از بازی در این فیلم چه بود؟
دی کاپریو: قبل از هر چیز فیلمنامه آن، قصه کاراکتر پرقدرت و محکمی داشت و خط اصلی ماجراها را به شکلی جذاب و قدرتمند تعریف میکرد. اینها همان چیزهایی هستند که تو در مقام بازیگر در درجه نخست به دنبالشان هستی. از آن دسته آدمهایی نیستم که در جستوجوی فیلمهای اجتماعی و سیاسی پیامدار هستند تا فقط در آن بازی کنند.
در پیام این فیلمها به دنبال چیزهای دیگری هم هستم. فیلمها در عین حال باید جنبه سرگرمکننده هم داشته باشند. به اعتقاد من فیلمی که میخواهم بازی کنم باید پیامی هم داشته باشد، اما این پیام را باید به شیوهای بیان کند که توی ذوق تماشاچی نخورد.
او نباید احساس کند که این پیام به او تحمیل شده و فیلمنامه باید پذیرای این پیام باشد.
پیامی که جنبه سرگرمکنندگی را در خود رعایت نکرده باشد، نمیتواند بیننده را تحت تاثیر خود قرار دهد. به همین دلیل برایم خیلی مهم است که در فیلمهایی کار کنم که با موضوعات و مضامین دنیای امروز سر و کار دارد. به صورت طبیعی آفریقا یکی از قارههایی است که مسایل و موضوعات داغ زیادی را در خودش دارد. این قاره دارای طلا و دیگر منابع طبیعی باارزش است.
در قصه «الماس خونین» کاراکتری که من بازی میکنم در حال مکاشفه و شناخت دنیای پیرامون خویش است. او در مقایسه با بقیه آدمها، موجود خوششانستری است. وی با بازار سیاه سر و کار دارد و دقیقاً متوجه این مسئله نیست که در دنیایی که در آن زندگی میکند، چه میگذرد.
به همین دلیل فکر میکنم او کاراکتری پرقدرت است. یک ارتباط پویا و دینامیک بین کاراکتر و جیمون هونسو و خودم در فیلم میبینم. میدانی، بخش اعظم کار را در رابطه با کاراکترها و قصه فیلم اد زویک و مارشال هرسکوویچ فیلمنامهنویس انجام دادند که چیزهای خیلی زیادی درباره تجارت الماس- و ارتباط دنیای سیاست و سیاستمداران با آن- متوجه شدند و این نکات را در داخل فیلمنامه گنجاندند.
آنها این کار را به شیوهای انجام دادند که به اعتقاد من خیلی موعظهگرانه نبود. کار آنها به شیوهای بود که احساس میکردم موثق و درست است. اما واقعیت امر این است که همیشه پیدا کردن فیلمی که هم سرگرمکننده و هم پیامدار است، حس خیلی خوبی به آدم میدهد و مثل یک کار بزرگ است. احساس میکنم «الماس خونین» دقیقاً چنین فیلمی است.
- خب، فکر میکنی طی این سالهایی که در رشته سینما کار کردهای، پختهتر و بزرگتر شدهای؟
دی کاپریو: بگذارید صادق باشم. هیچوقت در طول سالهای فعالیت سینماییام به این مسئله فکر نکردهام که کدام نقش را انتخاب بکنم یا نکنم و یا اینکه میخواهم کدام نقش ویژه یا خاص را بازی کنم. دلیلش هم این است که این مسئله باعث میشود بازیگر بیشتر یک آدم آهنی به نظر برسد. حتی در رابطه با نقشهایی مثل، «اگه میتونی منو بگیر» من هشت تا ده سال بزرگتر از کاراکتری بودم که نقش آن را بازی کردم.
کاراکترم در این فیلم را دوست دارم و وقتی آن را بازی میکردم، میدانستم که از آن نقشهایی است که شاید دیگر هیچ وقت فرصت بازی در آن فراهم نشود. این اولین و آخرین باری بود که یک چنین کاراکتری را بازی کردم. این نوع نقش از آن دسته کارهایی است که درکنشدنی و غیرقابل لمس به نظر میرسند و تو نمیتوانی آنها را کاملاً تحت کنترل خودت بگیری.
تو این فیلمها را بازی میکنی و مردم جهان آنها را تماشا میکنند و تو اصلاً نمیتوانی پیشبینی کنی که واکنش آنها نسبت به این بازیها و نقشها- و حتی خود مضمون فیلمها- چه خواهد بود. من در موقعیتهای گوناگونی بودم و بارها فکر کردهام که فیلم دارد راه دیگری را میرود و من دارم طور دیگری بازی میکنم که اصلاً با آن موقعیت همخوانی ندارد.
کوتاه شده از:
http://www.movieweb.com
25 دسامبر