او کیست که با طلوع ماه محرمِ هر سال، دلها به غروب غم او مینشیند، و این نه از دیروز و امروز و نه من و تو را به چنین پیچ و تاب میکشد که سالها و قرنهاست که قصه غصه فرزندان آدم است. این ماجرای بهت آور، عزای نامیرای حسین(ع) است.
کم یا بیش همه ما، به گونهای، تلخیها و ناگواریهای روزگار را چشیدهایم؛ تجربه تلخ از دست دادن عزیزان، تجربهای همگانی است. چه بسیار در اندوه دوستان گریستیم و یا در فراق عزیزان دست به گریبان بردیم. اما همه این سختیها با گذر روزگار ـ اگرچه کوتاه ـ کم رنگ و کم اثر میشود و آدمی، خواه ناخواه، در چرخه روزگار به شکلی با دشواریها سازگار میشود. سبب این سازگاری عواملی است:
گذر زمان، فراموش کاری انسان، دلمشغولیها، باور پنهان درونی به ابدی بودن، امید به جبران کاستیها، جایگزینی عوامل همسان، ایمان به خدای جاودان و دلبستگیهای نو و شیرین. برآیند این عوامل از آدمی موجودی به ظاهر صبور و پایدار میسازد. در مرگ پدر ـ اگر چه بس بزرگ و جانکاه ـ میسوزد، ولی دیرزمانی نگذشته که آن التهاب فرومی کاهد. مصیبت اگرچه سهمگین باشد، اما روزی فراموش میشود و تنها تصویری مبهم در گنجینه خاطرات باقی میماند. این، ویژگی هر مصیبت میرا است.
اما شگفتا عزایی که نامیراست! مصیبتی که آتش آن خاموش نمیشود و دردی که با گذشت زمان، جانکاهتر میشود. عاشورای حسین(ع) هر سال دلسوزتر و اشک ریزان تر از سال پیش است. چرا چنین است؟ این دلدادگی که سری در ازل و پایی در ابد دارد، از کجا مایه گرفته است؟ برخی آیات کتاب خداوند و روایات امامان معصوم(ع) و نیز پارهای گزارشهای تاریخی، گشاینده این راز است که به برخی از آنها اشاره میکنیم.
عاشورا؛ آینه حقیقت مطلق
شب، هنگامی که شب پرستان حقیقت روز را محاصره کردند و حسین(ع) با تنی چند از یاوران یکدل و خاندان پاک خویش در خیمهای به وسعت بیکران، گرد هم بودند، امام قبیله نور به یاران خود اجازه بازگشت داد و در آن شب چنین گفت: «از این فرصت شبانه استفاده کنید و هریک به جایگاه امن خود باز گردید که این گروه خون آشام با من سر ستیز دارند، فقط با من».
مسلم فرزند عوسجه، ایستاده در برابر مراد و امام خود، تمامی وفاداری را در کلماتی این گونه به نمایش گذاشت: «آیا تو را، ای حسین، تنها رها کنیم؟ چگونه نزد خداوند عذر یاری نکردن تو را آوریم؟ نه، به خدا سوگند! تا جان خود در پیشگاهت فدا نکنیم از تو جدانمیشویم و این مرگ، تنها یک بار است و پس از آن کرامتی است که پایانپذیر نیست».۱
مسلم چه زیبا رمز جاودانگی امام حسین(ع) و یاران او را بیان میکند. اینان با شهادت خود به کرامتی دست یافتند که برتر از آن کرامتی نیست. هر زمان و در هر کجا از شهادت، عدالت، مظلومیت و حقانیت سخن رود، از این گروه اندک شمار نیز سخن رفته است. مگر شهادت، بدون نام حسین(ع) تفسیرپذیر است؟ مگر حق، بی یاد او به خاطر مینشیند؟ مرگ در راه خدا، کرامتی ارجمند است که به جاودانگی حق، جاویدان است.
تاریخ نیز که گاهگاه، گنگ و گیج، پارهای حقایق را پوشانده است، نتوانسته این حقیقت سترگ را مکتوم سازد. پیوند عاشورا با حقیقت مطلق، راز ماندگاری آن در ذهن انسان است.
عاشورا؛ جلوه اراده الهی بر جاودانگی حق
قافله اسیران عاشورایی به شام میرسد و دختر امیرمومنان ـ درود خدا بر او باد ـ در برابر شرک مجسم، یزید، پرده از اسرار کربلا میگشاید. زینب ـ علیهاالسلام ـ اهداف پوچ و اندیشههای شیطانی یزید را آشکار میکند و در چشماندازی روشن، هلاکت خاندان اموی و بزرگی و جاودانگی خاندان رسول خدا(ص) را نمایش میدهد:
«ای یزید! هر آنچه میتوانی حیلهگری کن و هرچه در توان داری بکوش و تمامی قدرتت را به کار گیر، ولی به خدا سوگند نمیتوانی یاد و نام ما را محو کنی. نخواهی توانست وحی خداوند (کتاب حق) را نابود کنی. یارای آن نداری که پایان کار ما را رقم زنی...».۲
یزید بر آن بود که، به پیروی از معاویه، اسم و رسمی از اسلام باقی نگذارد و هر آنچه را که سد راه سلطنت خاندان بنیامیه است نابود کند؛ اگرچه قرآن و اهل بیت پیامبر(ص) باشد. اما هشدار زینب(س) خواب را از چشمان باطلبینان ربود و دانستند آن که رفتنی است یزید و یزیدیان است و آن که ماندنی است حسین(ع) است و ماجرای کربلای او. این همان اراده خداوند بر جاودانگی حق است.
عاشورا؛ جاودانه چنان قرآن
رسول خدا(ص) بارها میفرمود: «من در میان شما مردم دو چیز گران بها وامی نهم: یکی کتاب خدا و دیگری خاندانم و این هر دو هرگز از هم جدا نخواهند شد...».۳
این کلام بلند نبوی نیز رازگشای جاودانگی حسین(ع) است. او فرزند پیامبر خدا و از عترت پاک اوست که جانش آکنده از حقایق گران است و قرآن کتاب ماندگار خداوند است و حسین(ع) جلوه گویای کتاب خداست و هر دو ماندگارند.
حسین(ع)؛ وجه الله
کلام الهی، بیانگر راز دیگری از رازهای ماندگاری امام حسین(ع) است؛ آن جا که میفرماید: «کافران میخواهند نور خدا را با دهان خویش خاموش کنند، ولی او کامل کننده نور خود است».۴
و حسین(ع) نور خداست، چراغ هدایت است و کدامین دهان توانای کشتن این نور است؟ یاد امام حسین(ع) همواره در دلها، و نام او همیشه بر زبانهاست تا آن که حقیقت حق بر جایگاه خویش استوار شود. از دیدگاهی دیگر پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) « وجه الله» هستند و قرآن همه چیز را فانی و هالک میداند مگر «وجه» خود را: «کل شیءهالک الا وجهه».۵
«وجه» هرچیز، جنبه ای از آن است که دیگران در مواجهه با او به واسطه آن جنبه، آن را میشناسند؛ مثلا وجه آدمی همان صورت ظاهری اوست که شناسایی آدمی با آن امکان پذیر است. «وجه خداوند» نیز حقیقتی از اوست که او را نمایش میدهد و راه شناسایی خداوند از طریق آن ممکن است.
برابر روایات فراوان، پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) «وجه خداوند» هستند. آن کس که خواهان شناخت خداست، از طریق ایمان به معرفت نائل خواهد شد و حسین(ع) که از این قبیله نور و هدایت است، وجه گویا و نمایای خداوند است و همین است که به بقای او باقی است و به مانایی حق ماندگار است. و چه زیباست که سالار شهیدان در شب عاشورا، همین آیه از قرآن را مایه دلارامی زینب(ع) قرار میدهد و با ترنم «کل شیءهالک الاّ وجه الله الذی خلق الخلق...»۶ او را به شکیبایی فرا میخواند.
حسین(ع) و دوستی اهل ایمان
اما حدیث دلدادگی به حسین، حدیث غریبی است. ماجرای عشق به او رازی دیگر از بیمرگی داستان حسین(ع) است. این شورش بیپایان که در جان آدمیان جای گرفته است از کجاست؟ این عشق بیزوال از کدام سرچشمه فوران میکند؟ کدامین شراب هستی سوز، کام دل دادگان حسینی را برای همیشه عطشناک عشق او کرده است؟
سر این حقیقت پنهان در این کلام بلند معصوم(ع) نهفته است که: «برای حسین(ع) در دلهای مومنان حرارتی است که هیچ گاه سرد نمیشود». این آتش نامیرای حسینی(ع)، دلهای مومنان را فروزان میکند و در هر زمان به گونهای جلوهگر میشود. امام سجاد(ع) هنگامی که خطبه خواند، ابتدا به شناسایی خود و خاندان پیامبر(ص) پرداخت و آنگاه به پارهای از فضایل خاندان خویش اشاره کرد:
«خداوند به ما دانش و شکیبایی، شجاعت و سخاوت و دوستی مومنان را اعطا کرده است».۷ از برکت همین اراده و دهش خداوندی است که «دلهای همه خداپرستان کانون محبت حسین(ع) است» و این محبت، یاد آن امام نور را زنده نگه داشته است.
حسین(ع)؛ مَثل اعلای الهی
ذات بیهمانند خداوندی دارای نامها و وصفتهای ارجمندی است که به اقتضای ذاتی خود هریک از آن نامها خواهان مظهر و مجلایی برای نمایش خویشتن هستند؛ آن گونه که در حدیث قدسی «کنز مخفی» آمده است: «من گنجینهای پنهان بودم و دوست داشتم که شناخته شوم، پس هستی را آفریدم تا شناخته شوم».۸
خداوند بر اساس عشق ذاتی خویش دست به آفرینش زد و خلایق را آینه صفات خود ساخت و «مثال »هایی برای خود برگزید: «ولله المثل الاعلی»۹ تا خویش را در آنان به نمایش گذارد.
برابر روایات روشنگر اسلامی، رسول خدا(ص) و امامان(ع) «مثال»های والای خداوندی هستند؛ اینان، به صورت و سیرت، بیانگر جلوههای زیبای خداوند سبحاناند. و در این میان حسین(ع) جلوه تام و تمام و مثال شکوهمند خدایی است و این شکوه پایدار، به ماندگاری ذات حق ـ سبحانه و تعالی ـ همیشگی و جاودان است؛ چرا که خدا پایدار است.
حسین(ع)؛ جاودانه چنان اسلام
حدیث نامیرایی حسین(ع) را دیگر بار از زبان فرزند او، امام سجاد(ع)، بشنویم آن گاه که خود و خاندان خود را میشناساند: «منم فرزند مکه و منا، منم فرزند زمزم و صفا،...».۱۰
آری! فرزند حقیقی اسلام و زاییده از دامان پاک دختر پیامبر اسلام، به جاودانگی اسلام، جاودانه است. مگر میشود از مکه نام آورد و یا حاجی به طواف کعبه رود و یاد سفر کرده ای را که از مکه به کربلا هجرت کرد به خاطر نیاورد؟ مگر میتوان از چشمه گوارای زمزم آشامید ولی از عطش جانکاه فرزند زمزم و کودکان او یاد نکرد؟ و در یک کلمه: حسین(ع) با حقیقت اسلام و آداب و احکام آن پیوند ناگسستنی دارد و از آن جا که اسلام دینی پابرجاست، حسین نیز، که فرزندان راستین آن و منادی حقیقی آن است، همیشگی است.
پی نوشتها
۱. نفس المهموم، شیخ عباس قمی، ص۱۱۵.
۲. همان، ص۲۵۶.
۳. بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۱۵.
۴. صف.۸.
۵. قصص.۸۸.
۶. نفس المهموم، ص۱۱۸.
7. همان، ص۲۶۱.
8. جامع الاسرار و منبع الانوار، سید حیدر آملی، ص۱۰۲.
9. نحل/ ۶۰.
10. نفس المهموم، ص۲۶۱.