سهند صادقی بهمنی: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»، هر روزی عاشورا و هر سرزمینی کربلا است.

آیا معنای محصلی می‌توانی برای این جمله یافت؟ هر روزی عاشوراست آیا به این معناست که تمامی روزها از ویژگی‌های عاشورا برخوردار است؟ این برخورداری بالفعل است یا بالقوه؟

 احتمالا شق دوم صحیح است. در این صورت این ویژگی‌ها چیستند که اینچنین قابلیت انطباق بر دیگر ایام را نیز دارا هستند. چیزی که می‌توانیم از آن با عنوان فراگیری یاد کنیم. این سئوالات و مشابه اینها را می‌توان در مورد شق دوم نیز مطرح ساخت.

این نگرش به پدیده کربلا ما را به این امر متفطن می‌سازد که عاشورا حادثه‌ای ذوابعاد است و تاکنون به ابعاد حماسی آن بسیار پرداخته شده است.در این مقاله به برخی از مظاهر تربیتی، اخلاقی و عرفانی این حادثه عظیم اشاره خواهد شد.

***
تمامی انبیا و اولیای الهی در سیر و سلوک معنوی انسان، به سوی هدایت و کمال – در راستای توحید و یکتاپرستی- انسان‌ها را به هدف مشترکی فرا می‌خواندند و در این مقصد با یکدیگر تفاوتی نداشتند و آن ستارگان فروزان در جهت تحقق این آرمان مقدس به رسالت مبعوث شدند. مهمترین هدف عاشورا نیز اعتلای توحید و محو آثار هرگونه شرک و نفاق بود. بنابراین نباید به عاشورا به عنوان حادثه‌ای صرفا تاریخی نگریست. اخلاق و تربیت و عرفان و معنویت دینی نیز مبتنی بر دین است. دینی که سنگ اساسش توحید و یگانه‌پرستی است.

 عاشورا‌، عالی‌ترین راه و رسم زندگی را برای جهانیان ترسیم می‌کند و این حرکت مقدس مثل اعتلای جهاد اکبر و مبارزه با نفس است و از این رهگذر درس درست زیستن، رسیدن به حیات معنوی، کسب مقامات عالی عرفان و درجات معنوی را در عرصه عملی، به مشتاقان کمالات ملکوتی آموخته و در این راستا هیچ ابهامی برای پویندگان طریق حق و عاشقان عدالت باقی نگذاشته است.

عباس محمودعقاد می‌نویسد: «حسین در روز عاشورا به ظاهر شکست خورد و پیروانش دچار مصائب شدند، ولی دعوتی به جای گذاشت که پس از آن قیام‌ها و دولت‌های شیعی را پدیدار ساخت؛ دعوتی که سالیان متمادی ملوک و امرای عرب و فارس و هند زیر‌ سایه‌اش رخت کشیدند؛ دعوتی که پیش چشم مردم در حله‌ای از نور که پرتوش دیده‌ها را خیره می‌کند، نمایان است.»

عبادت یکی از ابعاد حادثه عاشورا است. عشق به عبادت و مقید بودن به آن در سیره نظری و عملی حضرت امام حسین(ع)، همچون انبیا و اولیای دیگر، به وضوح قابل مشاهده است.
بنابر نقل طبری عصر پنجشنبه (نهم محرم) عمر سعد فرمان حمله داد. حضرت ابوالفضل از سوی حضرت امام حسین مامور شد تا شب عاشورا از جفاکاران مهلت گیرد و جنگ به روز بعد موکول شود. چرا که سومین فروغ امامت می‌خواهد آن شب را تا به صبح به عبادت بپردازد.


امام به ابوالفضل می‌گوید: «ای برادرم به سوی آنان بازگرد و اگر توانستی همین امشب را مهلت بگیر و جنگ را به فردا موکول کن تا ما امشب را به نماز و استغفار و مناجات با خدایمان بپردازیم زیرا خداوند خودش می‌داند که من به نماز، تلاوت قرآن و طلب مغفرت و مناجات با او اشتیاقی شدید دارم.»


از این درخواست امام می‌توان به اهمیت عبادت در زندگی آن حضرت پی برد، زیر این موضوع برای آن حضرت آنقدر با‌اهمیت است که از دشمن استمهال می‌کند تا شبی را به عبادت بگذراند. و البته امام برای احیای عبادت و شعائر توحیدی قیام کرده بود و به همین دلیل است که در زیارتنامه امام حسین می‌خوانیم: «و اشهد انک قد اقمت الصلوه و...» و شهادت می‌دهم که تو نماز را برپا داشته‌ای.


نماز ظهر عاشورای امام تجلی حقیقی عشق امام به خداست. آن حضرت بدون توجه به تیرباران دشمن با آن گرفتاری و به‌رغم اینکه دشمن حاضر نمی‌شود حتی برای لحظاتی هجوم وحشیانه خود را تعطیل کند، نماز ظهر عاشورا را در حالیکه دو نفر از یارانش به نام‌های «زهیر بن تین بجلی» و «سعید بن عبدالله حنفی» پیش روی امام ایستاده بودند و سینه را سپر کرده بودند به جماعت برگزار کرد. وقتی نماز به پایان رسید سعید بن عبدالله با بدنی خون‌آلود در حالی که به خاک غلطیده بود چشمان خویش را به سوی امام نمود و عرض کرد:

ای فرزند رسول خدا (ص) 
آیا تکلیف و وظیفه خویش را انجام دادم؟! حضرت در پاسخ فرمود: «نعم. انت أمامی فی‌الجنه» آری. تو در بهشت پیشاپیش من هستی!عنصر دیگری که در عاشورا حضور تاثیرگذاری دارد و از عناصر معنوی حادثه محسوب می‌شود، «ایثار» است به عشقی ملکوتی که از رحمت الهی سرچشمه می‌گیرد، بر تعلقات وجودی فایق می‌آید و رشادت و فداکاری خلق می‌کند.

آدمی هنگامی‌ که دعای عرفه را – که از نمودهای عالی بندگی روح حسینی است- می‌خواند متوجه این نکته می‌شود که آن حضرت چگونه زمینه فداکاری را در وجود خویش فراهم آورده تا بهنگام ، دست به آن زد. هنگام خروج از مدینه به برخی از خواص بنی‌هاشم نوشت: «هر کس در این مسیر به من بپیوندد به شهادت می‌رسد و آنکه چنین نکند، پیروزی را در آغوش نخواهد گرفت.»

این روحیه در حضرت کاملا ناشی از مقام رضا و مقام توکل ایشان است. مقام رضا از والاترین مراتب اخلاص و عبودیت نسبت به خداوند است، یعنی به آنچه او بپسندد و راضی باشد، راضی‌بودن، جز رضای الهی نجستن و رضای مخلوق را در راه رضای خالق فدا کردن.

امام هنگام خروج از مکه به عراق در ضمن خطبه‌ای اشتیاق و رضای خویش را به شهادت اینگونه بیان می‌کند: «رضای خدا رضا ما اهل بیت است، به بلا و آزمایش او صبر می‌کنیم و او به ما پاداش صابران را کامل عطا می‌کند». در سخن دیگری، به آنچه اراده خدا باشد، چه پیروزی، چه شهادت، راضی بود و آن را خیر از جانب خدا می‌دانست: «امیدوارم آنچه خدا برای ما خواسته است، خیر باشد، چه کشته شویم، چه پیروز گردیم.»

در زیارت آن حضرت نیز می‌خوانیم: «سلام بر تو که رضایتش از رضایت حضرت رحمان است و خشمش نیز چنین است».

در وداع آخر روز عاشورا، امام حسین، اهل بیت و خواهر خود را به «رضا» به قضای الهی و تسلیم در برابر تقدیر پروردگار دعوت فرمود و به دخترش سکینه فرمود: «بر قضای الهی صبور باش و زبان به شکایت مگشای که دنیا فانی است و آخرت باقی.» در نقل دیگر آمده است که به آنان چنین توصیه کرد: «آماده بلا باشید... خداوند در عوض این بلا، به شما انواع نعمت‌ها و کرامت‌ها را می‌بخشد. پس شکایت مکنید و با زبانتان چیزی مگویید که قدر و ارزش شما را کم کند.»

انگیزه اخلاص الهی، ارزش‌دهنده به اعمال است. یکی از مهمترین عوامل بقا و جاودانگی نهضت امام حسین (ع)، اخلاص سیدالشهدا و یاران او بود. ایشان جز رضای الهی هدف دیگری نداشت. در طول راه وقتی امام از تغییر اوضاع کوفه و وضعیت مسلم‌بن عقیل باخبر شد ذره‌ای اثر در ایشان حاصل نشد. حال‌ آنکه‌ عده‌ای از همراهان ایشان که با نیت غنایم و کسب قدرت با ایشان مصاحب گشته بودند از گردشان متفرق شدند.

«هرکس خون خود را در راه ما نثار می‌کند و خود را برای شهادت و دیدار خدا آماده کرده است، با ما حرکت کند.»

در حدیثی انگیزه حرکت عاشورا را اینگونه بیان می‌دارند: «خدایا می‌دانی آنچه که از ما انجام گرفت، برای کشمکش برای قدرت یا کسب متاع دنیا نبود، بلکه برای آن بود که معالم دین را نشان دهیم و اصلاح در شهرها را آشکار کنیم.»

تکیه داشتن تام و تمام بر خدا و امید به نصرت و عنایت او، عامل تقویت روحی در مبارزه و ثبات قدم در میدان جنگ و یکی از نشانه‌های ایمان والاست. از این خصلت می‌توان با عنوان توکل نام برد که پیشتر از آن یاد شد. امام اگرچه مبنای حرکت خویش را بر نامه‌های کوفیان نهاد ولی توکلش بر خدا بود.

از این رو وقتی خبر پیمان‌شکنی و نقض بیعت کوفیان را شنید در عزمش خللی حاصل نشد. مناجات صبح عاشورای ابا‌عبدالله این نکات را به خوبی بارز می‌کند: «خدایا، در هر گرفتاری تو تکیه‌گاه منی، و در هر شدت تو امید منی و در هر چه پیش آید، تو تکیه‌گاه و نیرو و ساز و برگ منی، چه بسا اندوهی که دل را سست و انسان را درمانده می‌سازد. دوست، انسان را وا می‌گذارد و دشمن زبان شماتت می‌گشاید.

 من همه را با تو در میان گذاشته و به تو شکایت کرده‌ام، به خاطر عشقی که به تو دارم نه جز تو؛ تو هم آن اندوه را برطرف ساخته‌ای، پس تو ولی هر نعمت و صاحب هر نیکی و نهایت هر خواسته‌ای.»


توکل حضرت را حتی می‌توان از نامه ایشان به امیر مکه استشمام کرد. آنگاه که امام برای پیشگیری از ریختن خونش در حرم الهی تصمیم گرفت مکه را ترک کند، از سوی امیر مکه عمرو بن سعید نامه‌ای به دست او رسید که مضمونش نهی حضرت از رفتن و کشته شدن و درخواست ماندن و برخورداری از امان بود. حضرت در پاسخ این جمله را نوشت: « و خیرالامان، امان‌الله» و بهترین امان، امان الهی است.


در باب عنصر نماز به عشق امام نسبت به خدا اشاره شد ولی بحث «ذکر» به تنهایی می‌تواند به نحو ویژه در عناصر معنوی کربلا مورد توجه قرار گیرد. یاد خدا چه در دل و چه بر زبان، عامل تقویت روحی و زاینده یأس و غفلت و غرور است. امام حسین (ع) در طول راه، در شب و روز عاشورا، قبل از جنگ، هنگام جنگ و در آخرین لحظات حیات دنیایی به یاد خدا بود. زبانش دائم به یاد خدا می‌چرخید. حتی در خطابه‌های حماسی هم یاد خدا را محور قرار می‌داد.


وقتی، پس از شهادت تمامی یاران و همراهان تنها مانده بود و خیمه‌های اصحاب را خالی می‌دید زیاد این ذکر را بر زبان مبارک جاری می‌کرد: «لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم».


در خطبه‌ای که در شب عاشورا در جمع اصحاب ایراد فرمود به حمد و ثنای الهی و شکر و ستایش و یاد او پرداخت و حمد را در سراء و ضراء از آن خدا دانست. نامه‌های حضرت به بزرگان کوفه و خواص بنی‌هاشم، اغلب حاوی ذکر خدا و اوصاف پروردگار است.

 در طول راه، با شنیدن خبرهای ناگوار از داخل کوفه، باز هم ذکر خدا را مایه سکون نفس خویش قرار می‌داد و با ذکر «انالله و اناالیه راجعون» و «الحمدلله رب العالمین» توجه به معبود داشت.


امام به همراهان نیز مایه آرامش بودن یاد خدا را متذکر می‌شدند. شب عاشورا وقتی زینب کبری را دل‌پریشان و آشفته‌حال دید، او را متوجه بقا و جاودانگی خدا ساخت تا بداند جز ذات الهی همگی رفتنی هستند .


در روز عاشورا وقتی تیر بر قلب آن حضرت نشست و خون جاری شد سر به آسمان بلند کرد و با خدا چنین زمزمه کرد: خدایا تو می‌بینی آنچه را که با فرزند پیامبرت می‌کنند!
در قتلگاه هم با مناجاتی عارفانه، ذکر خدا را در واپسین لحظات حیات بر لب داشت: «صبراً علی قضائک....» از این جاست که می‌توان به یکی دیگر از ویژگی‌های عاشورا پی برد. آمیختگی عرفان و حماسه یا دلیری و فروتنی!

عموما مردم اینگونه‌اند که اگر اهل عرفان و سیر و سلوک معنوی‌اند، روح حماسه و مبارزه ندارند و اغلب گوشه‌گیر و منزوی‌اند.

 و اگر مبارز انقلابی‌اند، از حالات روحی بالا و از عرفان و معنویت فاصله دارند؛ اما اولیای دین و پیامبر و دودمان او، هم اهل عرفانند، هم سلاح. عرفان و حماسه را با هم دارند و شیران روزند و زاهدان شب «زهاد‌اللیل و اسودالنهار»، در سید‌الشهدا و یاران او، جمع حالت عرفانی و حماسی را می‌توان دید و این هم یکی از عناصر معنوی عاشوراست.

اصحاب آن حضرت، چنان دلاور و پرشور و انقلابی بودند که در هر حمله تعدادی از افراد دشمن را می‌کشتند و سپاه دشمن از هماوردی با آنان ناتوان بودند و از جلوی آنان می‌گریختند. گاهی عمرسعد به سپاه خویش دستور می‌داد تا اصحاب امام را که سلحشورانه در میدان می‌جنگیدند، دسته‌جمعی سنگباران کنند. اینها همگی نشان‌دهنده بعد حماسی عاشوراییان است.

در کنار اینها، ایشان عرفان ناب و مجسم هم بودند. بهشت خویش را در چند قدمی خویش می‌دیدند، شب عاشورا را با ذکر و دعا و تلاوت قرآن و مناجات با پروردگار سپری می‌کردند.


امام بینش ناب عرفانی را به یاران خویش دائما متذکر می‌شد. شب عاشورا در یکی از گفتگوهایی که با اصحاب داشت، فرمود: «خداوند منزلگاه‌های والای بهشتی را به بندگان در مقابل تحمل شدائد می‌بخشد.

 خداوند به من و اهل بیت شهیدم کراماتی عطا کرده که با وجود آنها، تحمل ناگواری‌ها برایم آسان می‌شود. شما نیز، سهمی از این کرامات الهی دارید. بدانید که تلخ و شیرین دنیا خوابی بیش نیست و بیداری و هوشیاری واقعی در آخرت است. رستگار کسی است که به فوز آخرت برسد و بدبخت کسی است که در آخرت به شقاوت بیفتد.
اصحاب آن حضرت چون می‌بینند که به زودی شهید خواهند شد، احساس شادمانی می‌کنند.


حبیب‌بن مظاهر نزد همراهان خویش می‌خندد و شوخی می‌کند. یزیدبن حصین به او اعتراض می‌کند که الان چه وقت خنده است؟ حبیب با ایمانی بالا می‌گوید:  چه موقیعتی بهتر از حالا برای شادمانی؟!


چنین گفتگویی میان «بریر» و «عبدالرحمان انصاری» نیز انجام می‌گیرد. این ایمان و عرفان والاست که اصحاب امام را در آستانه شهادت، اینگونه به شعف و شادی می‌کشد. در یک کلام می‌توان نتیجه گرفت: «یاران شهادت‌طلب امام، مرگ را به بازیچه گرفته بودند.»


تلفات سپاه عمرسعد که زیاد شد، عمربن حجاج که از سران سپاه عمرسعد بود، دید که اگر اوضاع اینگونه ادامه یابد همه لشکریان کشته خواهند شد، آنان را از مبارزه تن به تن با یاران امام منع کرد و خطاب به سپاه کوفه گفت: «ای بی‌خردان، می‌دانید با چه کسانی می‌جنگید؟ شما با تک‌سواران و شهادت‌طلبانی می‌جنگید که مرگ را می‌میرانند! هر کس تن به جنگ با اینان دهد، کشته می‌شود. اگر اینها را سنگباران نکنید همه شما را خواهند کشت.»


عناصر معنوی کربلا گرچه محدود به عناصر مذکور نیست ولی شاید مهمترین عناصر معنوی همین عناوینی باشد که از آنها یاد شد. تمامی عناصر یاد شده باعث ایجاد نوعی زندگی می‌شوند که می‌توان از آن با عنوان «حیات طیبه» نام برد.

امام حسین(ع) به خاطر دست یافتن به چنین حیات برتر و جاودانه‌ای پذیرای شهادت شد و از بیعت با یزید امتناع ورزید و چنان مرگی را عزت نامید. «من به سوی مرگ خواهم رفت که مرگ برای جوانمرد ننگ نیست، آنگاه که او معتقد به اسلام و هدفش حق باشد و بخواهد با ایثار جانش از مردان نیک حمایت و با جنایتکاران مخالفت کرده و از دشمن خدا دوری گزیند.» (مقتل‌الحسین، مقرم، ص199)

برچسب‌ها