محمد رفیع ضیایی: آقا امجد همسایه ما قبلاً یک مغازه میوه فروشی نقلی داشت و خیارهای گل به سر وطنی را با نوای « گل به سر خیار آوردم ! » می‌فروخت.

 وقتی که خیارهای خاک به سر چینی( ! )وارد بازار شد ، آقا امجد هم از لجش میوه فروشی را بست و جای آن یک مغازه دزدگیر ماشین باز کرد. حالا علاوه بر ونگ ونگ دزدگیرهایش ، خودش هم دائم در مغازه دَم می گیرد :« دزدگیر آوردم ! بگیربگیر آوردم! دزده رو دست به سر کن ! آجانه رو خبر کن ! آی دزدگیر! آی دزدگیر ! ...»

***

از بس بابا به ما بچه ها گفت : بفرما ، باز هم یک دسته گل دیگه ! بفرما، آب ریخت روی سفره ! بفرما ، زد شکست ! بفرما، جلوش رو نگاه نمی‌کنه! بفرما ... ، طوطی بیچاره هم یاد گرفت دائم بگوید، بفرما ! بفرما ! بفرما !

آن روز یک عالمه اقوام بابا از ولایت آمده بودند. گوشه اتاق نشستند و گفتند که شام نمی خورند، چون توی راه شام خورده‌اند . اما طوطی که این حرف‌ها حالیش نیست . دائم می‌گفت: بفرما ، بفرما ، بفرما. بعد اقوام بابا هم گفتند: حالا که این همه اصرار می کنید یک لقمه می خوریم. مامان گفت : جون به سر شده طوطی ! منو سنگ روی یخ کرد . حتی نون هم نداشتیم !

***

آقا مراد داشت کوچه را جارو می کرد ، اما دو تا جارو به دو طرف یک چوب بسته بود . پدربزرگ گفت: « بد فکری هم نیست. این طوری آقا مراد دو کار رو با هم انجام می‌ده ، هم زمین رو جارو می‌کنه هم هوا رو ، حتماً آقا مراد هم شنیده که دایم می‌گویند:

هوا آلوده است ! هوا آلوده است!»

*** 

اصغرآقا رفت ظرف پلاستیکی را که پر از بنزین کرده بود بیاورد . اما بعد گفت امان از فراموشی. به جای ظرف بنزین، ظرف نفت را آورده بود . بعد این ور و آن ور را نگاه کرد و نفت را ریخت پای درخت بیچاره . درخت هم که حسابی تشنه بود خیال کرد آب است ، قلپ قلپ همه‌اش را خورد . اصغرآقا هم به جای این که آمبولانس خبر کند چند روز بعد یک اره برقی را خبر کرد . از آن روز به بعد اصغرآقا برای این که جای درخت خالی نباشد شب‌ها ماشینش را آن‌جا پارک می‌کند !

***

داشتند روی خیابان را مثل گورخر رنگ می‌کردند . یکی سفید یکی سیاه ، یکی سفید یکی سیاه. پای من و پدربزرگ رنگی شده بود و برای این که بیشتر رنگی نشود از کناره خط‌ها رد شدیم . پلیس گفت: می‌بینی خط عابر پیاده را چه کار کردی ؟ راستش خیلی هم بد نشد، چون عابرهای پیاده می توانستند درست پا بگذارند جای پای ما و زودتر به آن طرف خیابان برسند .

***

موعباد خیلی اهل حفظ محیط زیست است . او همیشه مواظب آن سه درختی است که خودش با دست خودش جلوی خانه‌اش کاشته البته عموی نازنین من برای این‌که کار مواظبت و نگهداری از درخت‌ها را به خوبی انجام دهد ، هر روز یک شاخه از درخت را می‌برد تا با آن کار مواظبت را به نحو احسن انجام دهد که مبادا کسی جرئت کند و به درخت صدمه بزند !

منبع: همشهری آنلاین