مهدی تهرانی: محمد صالح هارون کارگردان ۵۲ ساله آفریقایی ، با فیلم مردی که فریاد می زند دین خود را به کشورش ادا کرده است.

بسیاری شاید حتی ندانند که چاد چه کشوری است و به قول اعضای هیات داوران فستیوال فیلم کن در سال 2010 خیلی ها نمی‌دانند چنین کشوری هم در جهان وجود دارند تا برسد به اینکه از مشکلات درونی آن نیز مطلع باشند. با تماشای این فیلم و دیدن یک روایت  از زندگی یک خانواده عادی می توان به عمق فاجعه پی برد.ملودرام مردی که فریاد می زند ساخته محمد صالح هارون کارگردان اهل کشور چاد در جشنواره کن 2010 با استقبال فراوان روبرو شد و باعث گردید این فیلم غم انگیز ضد جنگ بیش از پیش دیده شود.

آدام شناگر سابق و قهرمان چند دوره مسابقات ، حالا در اواسط دهه ششم زندگی اش به شغل نجات غریقی و نگهداری از استخر در هتلی متوسط در چاد مشغول است. او که از شغلش بسیار راضی است از زندگی هیچ چیز نمی خواهد جز اینکه هر روز در کنار استخر بر روی صندلی بنشیند و صبحش را به شب برساند. او هم از احترام مردم عادی برخوردار است که اورا به واسطه سابقه حرفه ای اش قهرمان صدا می زند و هم اینکه کارفرمایانش از او به شدت راضی اند. با این همه او در چاد زندگی می کند.کشوری فقیر در شمال شرقی آفریقا که سی سال است مدام درگیر جنگ های داخلی فرسایشی است و هر آن امکان دارد آرامش ظاهری به خشونتی مرگبار تبدیل شود.

آدام به همین راضی است که در این اوضاع آشفته بتواند غرورش را حفظ کند. او با راضی کردن مسئولان چینی هتل عبدل را دستیار خودش در استخر قرار می دهد و روزهای خوش این پدر و پسر گویی شیرین تر می شود. اما این آغاز بحران در زندگی این دونفر است. مدتی بعد بر اثر فشار های اقتصادی و شروع جنگ داخلی مسئولان هتل دست به تعدیل نیرو می زنند و در این میان این آدام است که شغلش را از می دهد. عبدل به جای پدرش به سمت مسئول استخر منصوب می شود و آدام وظیفه دربانی را پیشنهاد می گیرد که طبیعی است نمی پذیرد. او که در مرز جنون قرار گرفته و دارد از درون نابود می شود علنا به پسرش حسادت می کند و گذشته پرافتخار و قهرمانی هایش را لحظه ای از خاطر دور نمی کند. سرانجام آدام تصمیمی خطرناک می گیرد. او عبدل را ترغیب می کند که به سربازی برود و در ارتش به مقابله با شورشیان بپردازد. عبدل نیز سرانجام می پذیرد و به جنگ اعزام می شود و آدام شغل قبلی اش را پس می گیرد اما پسرش را از دست می دهد...

محمد صالح هارون کارگردان 52 ساله آفریقایی ، با مردی که فریاد می زند دین خود را به کشورش ادا کرده است. بسیاری شاید حتی ندانند که چاد چه کشوری است و به قول اعضای هیات داوران کن 2010 خیلی نمیدانند چنین کشوری هم در جهان وجود دارند تا برسد به اینکه از مشکلات درونی آن نیز مطلع باشند. با تماشای این فیلم و دیدن یک روایت  از زندگی یک خانواده عادی می توان به عمق فاجعه پی برد. جدای از این محمد صالح هارون نشان داد که ساخته های قبلی اش یعنی پدر ما محصول  و خداحافظ آفریقا هر دو محصول 2002 بی جهت اینقدر مورد تقدیر قرار نگرفته اند و او فیلمساز ششدانگی است و مردی که فریاد می زند نقطه عطف دوران فیلمسازی باید به حساب بیاید.

مردی که فریاد می زند که در کن 2010 جایزه ویژه هیات داوران را به دست آورد حرف های بسیاری به لحاظ معناشناختی و جهان شناختی و حتی رفتار شناختی دارد که فقط معطوف و مرتبط با یک خانواده و یا جامعه خاص نیست و بسیاری از این فاکتورها جهانشمول می توانند باشند. خشونت بسیار زیاد و نهادینه شده در بستر اصلی فیلم نیز نشات گرفته از همین ذات است. چرا که درون مایه فیلم های ضدجنگ همین است و با نمایش فاجعه است که می توان اهمیت و عمق و تاثیر گذاری آن را برآوردکرد.

جهان بینی آدام ،دامی است که برای هرکس می تواند بوجود بیاید. غرور و تکبر و تکیه بر گذشته ای که اگرچه باعث افتخار است اما منجر به خودبینی و خودشیفتگی شده باعث می شود او پسرش را با دستان خودش در مسیری بی بازگشت قرار دهد. جالب اینجا است که روایت فیلم بر نکته تکیه می کند که همیشه هم این غرور باعث بدبختی صاحبش نبوده است. در سکانس ابتدایی فیلم آدام و عبدول را می بینیم که در رودخانه مشغول شنا و تفریح هستند . همین پدر و فرزند مدتی بعد همکار هم می شوند و بازهم ارتباط صمیمی است .اما به محض اینکه آدام از شغلی که آن را می پرستد اخراج می شود و پسرش جایش را می گیرد می خواهد یقه ی هرکس را بگیرد. سکانس هایی در فیلم هست که نوع نگرش آدام به شغلش را دقیقا نشان می دهد. او به واسطه اینکه یک قهرمان ملی است مورد توجه عموم است و در استخر هتل 30 سال است استخدام شده است. او در رشته ای ورزشی 6 بار قهرمان شده که ذاتا نباید وجود خارجی داشته باشد. آدام قهرمان ملی شنای چاد است. کشوری که آب ندارد . این تعارض بسیار جالب توجهی است که محمد صالح هارون به تصویر کشیده است. حالا همین تعارض را در نحوه رفتار شناختی آدام بررسی کنیم. وقتی در عین جنگ های داخلی و فروکش کردن آن و بازهم از سرگیری آن ، تمام فکر و ذکر آدام گرداندن استخرش است ، شاید تماشاگری این رفتار را نپذیرد. در حالیکه یک آن صدای مسلسل از خیابان های بیرون قطع نمی شود ، آدام مشغول گذرانیدن زندگی عادی در کنار مهمانان مرفه هتل است و به همراه عبدل به آنها نرمش می دهد. این نوع زندگی برای آدام ثبات به ارمغان آورده است و چه چیزی ارزنده تر و بهتر از داشتن آن؟! مردی که کار ندارد و غرورش جرحه دار شده یک بمب متحرک است و تا وقتی آدام به این مرحله نرسیده زندگی عادی دارد ولی او هم حد و اندازه های خودش را دارد. او وقتی روی صندلی کنار استخر نشسته و اطراف را نظاره می کند در حقیقت خود را یک امپراطور بی تاج  تخت اما بی دغدغه می داند. آنهم در اجتماعی که نه نان دارد و نه آب و نه امنیت و نه وجاهت و غرور. آدام یکجا همه ی این امتیازات را دارد و آنهم به خاطر شغلش است. با از بین رفتن شغل این امتیازات نیز از بین می‌روند.

در عمده کارهای یاسوجیرو ازو که محمد صالح هارون به گفته خودش و براساس آنچه از فیلم هایش می بینیم ، بشدت از او تاثیر گرفته است چند فاکتور اصل اساسی برای روند شکل گیری داستان است. غرور از دست رفته یا در آستانه فروپاشی یک مرد و دیگری خشونت آنی. در مردی که فریاد می زند به عینه این دو قابل دریافت است. آدام آزارش به مورچه هم نمیزند. در حالت عادی خودش صدای خودش را هم نمی شنود چه برسد به اینکه فریاد هم بزند. اما شرایط به گونه ای در جامعه ی او رقم می خورد که باعث می شود همین مرد آرام تبدیل به یک شیطان شود. حسادت ناکارش کند و به استقبال جنگ برود. در واقع آدام در یک لحظه تمام گذشته اش را به حراج می گذارد . همان لحظه ای که مدیر هتل او را صدا می زند و با احترام هرچه تمامتر به او می گوید از این پس پسر او یعنی عبدل مسئول استخر است و خودش دربان خواهد بود ، از همان لحظه است که آدام فرو می شکند و تمام گذشته و افتخار و آبرویش را حراج می کند. اولین جیغش را هم آنجا می کشد. به نحوی او در همین لحظه به یک شهروند عادی در حد دربان تبدیل شده است و این چیزی است که آدام هرگز تصورش را نمی کرده است.

آب در فیلم مردی که فریاد می کشد یک نماد عادی نیست. و خوشبختانه نمادی است که به خوبی و درایت از آن استفاده شده است. آب نماد صلح است.آدم ها در کنار آن از جنگ به دور می مانند. و حالا در فیلمی که مربوط به کشور چاد با 30 سال جنگ داخلی است و قحطی آب در آنجا امری عادی است هوشمندانه برای زیر ساخت داستان و نماد فیلم به کار گرفته شده است.

جمله ی پایانی فیلم اما بیش از حد شعاری است. جمله ای که تماشاگر را هدف گرفته با این مضمون که باید آگاه باشیم که آنچه اتفاق می افتد واقعی است و بنابراین نباید بی تفاوت باشیم و فقط نقش یک تماشاگر را بازی کنیم. این جمله که البته جمله ای زیبا از شاعر فرانسوی امه سزار است ، به نوعی تطهیر آدام است. چرا که او وقتی به قبح عملش پی میبرد سراسر چاد را زیر پا می گذارد تا بلکه عبدل را پیدا کرده و به خانه بیاورد و دست برقضا اورا می یابد ولی مرده اورا و در رودخانه . بازهم اینجا نماد آب مطرح است. ابتدای فیلم پدر و پسر در رودخانه مشغول شنا هستند و زندگی جریان دارد اما در سکانس پایانی تشییع جنازه را شاهد هستیم. پسر تیر خورده و مرده و در آغوش پدر است. این خاکسپاری است حتی گر داخل رودخانه باشد.

A screaming Man

فیلمنامه و کارگردانی: محمد صالح هارون / تهیه کننده: فلورنس استرن / موسیقی: واسیس دیوپ/ محصول فرانسه و چاد 2010 / زمان: 92 دقیقه / زبان فیلم: عربی، فرانسه / بازیگران: یوسف جارو (آدام) و دیوک کما (عبدل)

منبع: همشهری آنلاین