اگرچه ایالات متحده در سال2050 دومین اقتصاد دنیا خواهد بود اما در مقایسه با اقتصاد چین ابعاد بسیار کوچکتری خواهد داشت. گلدمن ساکس پیشبینی میکند تولید ناخالص داخلی چین در سال2027 به تولید ناخالص داخلی آمریکا میرسد و سپس آن را پشت سر میگذارد. مجموع تولید ناخالص داخلی برزیل، روسیه، هند و چین که از اعضای بریکس هستند تا سال2032 با تولید ناخالص داخلی کنونی کشورهای مهم غربی برابری خواهد کرد. طبق پیشبینی بانک جهانی، دلار، یورو و یوآن بر اساس نظام پولی چند ارزی تا سال2025 ارزش برابر پیدا میکنند که در نتیجه دلار سلطه خود را از دست خواهد داد. چین هماکنون ژاپن را پشت سر گذاشته و به دومین اقتصاد بزرگ تبدیل شده است. آمار و ارقام نشان میدهند چین در دهه آینده آمریکا را هم کنار میزند و به اقتصاد شماره یک جهان مبدل میشود. ایالات متحده در سال2010 اعلام کرد 470میلیارد دلار کسری حساب جاری دارد؛ عاملی که به عدم توازن جهانی دامن زده و متعاقبا آینده رشد [اقتصادی] آمریکا را تهدید میکند.
اما چین در سال2010 اعلام کرد 305میلیارد دلار مازاد دارد. نرخ متوسط مصرف آمریکا طی دهه گذشته 70درصد تولید ناخالص داخلی این کشور بوده و نرخ پسانداز آن تقریبا 3/5درصد. اما نرخ متوسط مصرف چین در همین مدت 35درصد تولید ناخالص داخلی بود و نرخ پسانداز آن 40درصد. چین مقداری از مازاد انباشته خود را به صندوقهای مازاد ارزی منتقل کرده است و از محل آن در گوشه و کنار جهان سرمایهگذاریهای راهبردی انجام میدهد. در بهار2010، موجودی 3صندوق بزرگ چین در مجموع 780میلیارد دلار بود؛ رقمی که تقریبا برابر با تولید ناخالص داخلی هلند است. بدهی دولت ایالات متحده در اوایل سال2011 به 14تریلیون دلار رسید که این میزان بیش از 90درصد تولید ناخالص داخلی آن است. کسری بودجه سالانه این کشور هم از زمان جنگ جهانی دوم به بالاترین حد خود رسیده است. چین همزمان با افزایش بدهی آمریکا به مهمترین خریدار خارجی اوراق بهادار این کشور تبدیل شده و بر همین اساس تا پایان سال2010، 1/2تریلیون دلار از دیون آمریکا را خریداری کرد. در نتیجه بیش از 25درصد از اوراق بهادار آمریکا که از سوی کشورهای خارجی خریداری شده در اختیار چین قرار دارد. در حقیقت، بیش از 50درصد از دیون دولت آمریکا ابتدای سال2010 در اختیار خارجیها بوده که باعث شده آسیبپذیری مالی ایالات متحده به میزان قابل توجهی برسد.
البته سیر صعودی اقتصاد چین به مرور زمان متوقف خواهد شد. پس از آنکه اقتصاد ملی به تکامل میرسد معمولا نرخ رشد، نرخ پسانداز و مازاد بودجه با افت مواجه خواهد شد. اما آینده روشن رشد چین، هند و دیگر کشورهای در حال توسعه به واقعیتهای تغییرناپذیر جمعیتی آنها هم مربوط میشود. جمعیت کشورهای غربی کمتر از 20درصد جمعیت جهان را تشکیل میدهد. در ضمن همین میزان جمعیت هم در سالهای آینده با کاهشهای نسبی و مطلق روبهرو خواهد شد. اگرچه جمعیت و نیروی کار آمریکا طی دهه آینده بهخاطر مهاجرت و نرخ زاد و ولد بالاتر از متوسط غرب، به مرور افزایش مییابد اما جمعیت اروپا با کاهش مواجه خواهد شد. نرخ زاد و ولد کلی اتحادیه اروپا کمتر از میزانی است که حتی جمعیت کنونی آن را جایگزین کند. نرخ مهاجرت این اتحادیه هم کمتر از آمریکاست. در این بین، جمعیت ژاپن هم به سرعت به سوی سالمندی پیش میرود. البته جمعیت چین به خاطر اتخاذ سیاست تکفرزندی از حدود سال2025 رو به کاهش خواهد گذاشت، اما این کشور و هند در سالهای آینده از نیروی کار چشمگیر برخوردار خواهند شد. بسیاری از دیگر کشورهای در حال توسعه هم در سالهای پیش رو از افزایش گسترده نیروی کار بهرهمند خواهند شد. علاوه بر افزایش نیروی کار در کشورهای در حال توسعه و کاهش آن در کشورهای غربی، سرمایه فکری هم از مرکز به پیرامون نظام جهانی نقل مکان میکند. هر چند ایالات متحده هنوز هم بهترین نظام دانشگاهی را در جهان دارد اما بسیاری از دانشجویان این دانشگاهها خارجی هستند و معمولا پس از کسب مهارت به کشورشان باز میگردند.
در سال1978، حدود 12درصد از فارغالتحصیلان مقطع دکتری خارجی بودند. در سال2008 این میزان به 33درصد رسید. 60 درصد از فارغالتحصیلان مقطع دکتری در رشتههای مهندسی و 48درصد در علوم فیزیک دانشجویان خارجی بودند. در سال2008، حدود 30درصد از دانشجویان خارجی که موفق به اخذ مدرک دکتری شدند شهروندان چینی بودند. با احتساب دانشجویان هندی و کرهجنوبی این میزان به بیش از 50درصد میرسد. در نتیجه جای تعجب ندارد که مقالههای علمی منتشر شده شهروندان آسیایی از 16درصد در سال1990 به 25درصد در سال2004 رسیده است.
برتری اقتصادی غرب رو به افول گذاشته است و ثروت جهان طی این دهه بین کشورهای بیشتری تقسیم خواهد شد. در زمینه نظامی هر چند برتری آمریکا در دهه آینده هم ادامه خواهد یافت اما تأثیرگذاری حاصل از آن از هماکنون در حال کاهش است.
نونز ورلد