برنامه جیرانی در دو سالی که پخش شد مخالفان زیادی داشت و البته مخاطبان همراهی هم. هفت خیلی وقتها نتوانست به جملهای که سرلوحه قرار داده بود (برای سینمای ایران) وفادار بماند، خیلی وقتها ناچار شد به خط قرمزهای بیدلیل صداوسیما تن بدهد (مثل زمان اسکار یا ماجرای خانه سینما) خیلی وقتها نمیتوانست از سطح مسائل عبور کند و به تحلیلی درست و کارآمد از آن جنسی که جیرانی به آن علاقه داشت دست پیدا کند و خیلی وقتها بهدرستی به محافظهکاری متهم شد اما این برنامه با تمام فرازونشیبهایش اغلب میتوانست استانداردی را رعایت کند که حاصل حرفهایبودن جیرانی و گروهش بود. اما آنچه پریشب روی آنتن شبکه سه رفت نشانی از حرفهایبودن و رعایت استانداردها نداشت. جیرانی شاید از تعاریف کلاسیک یک مجری خوب فاصله داشت، شاید گاهی اوقات روی آنتن زنده دچار اشتباهاتی میشد، به مهمان برنامهاش اجازه صحبتکردن نمیداد، از بحث اصلی منحرف میشد و به حاشیه میزد ولی در مجموع تسلط و احاطهای را به نمایش میگذاشت که باعث میشد برنامه از یک سطح مشخص نزول نکند.
محمود گبرلو، سینمایینویس محترم و با سابقهای است که حالا بر صندلی جیرانی تکیه زده و چه دوست داشته باشد و چه نه، با او مقایسه میشود. گبرلو تجربه اداره نشستهای مطبوعاتی جشنواره فیلم فجر را در کارنامه دارد که نحوه مدیریتش در نشستهای سال گذشته منتقدان زیادی داشت و حالا روی آنتن زنده، زیادی خشک، کلیگو، با لبخندهای متصنع و بیجا و البته محافظهکار است. با این میزان محافظهکاری طبیعی است که چالشی ایجاد نشود، جذابیتی به دست نیاید و در نهایت چیزی دست مخاطب را نگیرد. ظاهرا قرار بوده برنامهای تولید شود که نه سیخ بسوزد و نه کباب.
استفاده از برند «هفت» نیز کمکی به سازندگان تازهنفس این برنامه نمیکند، چون تفاوت از زمین تا آسمان است. تنها یادگار بهجامانده از سری قبلی هفت مسعود فراستی است که تداوم حضورش در برنامهای که همه عواملش تغییر کردهاند تأمل برانگیز است. جیرانی دوسال برای لحن و نحوه برخورد فراستی با فیلمها هزینه داد و پای او ایستاد و در مقابل، منتقد ثابت برنامه فراموش کرد که جایگاهش در هفت را مدیون چه کسی است؛ فراموش کرد پس از توهین زنندهای که به مسعود کیمیایی کرد و تقریبا همه مخالف حضورش در برنامه بودند چه کسی او را به هفت برگرداند. این آلزایمر مصلحتاندیشانه به کنار، در شب سرد و بیروح هفت، فراستی هم فراستی همیشگی نبود.