در این گفت وگو که همزمان با برگزاری روز چهلم استاد سید حسن کسایی انجام پذیرفته، بخشی از این مسیر روایت شده است. استاد محمد موسوی یک ویژگی مهم دارد وآن هم ثبت و ضبط آثاری از بزرگان موسیقی که از جمله آنها ضبط کردن بیش از 60 تا هفتاد ساعت موسیقی از اجراهای خصوصی استاد کسایی است. کاری که برای دیگر بزرگان هم انجام داد، از جمله بیش از صد ساعت اجرای خصوصی که خود نیاش را نواخت و استاد محمد رضا شجریان آن را خواند. این آثار البته همچنان بلاتکلیف است،اما اجراهای استاد کسایی را او نسخهای به خود استاد هم داده است و هم اکنون در اختیار فرزندانش هم هست
گفت وگوی ما را با استاد موسوی بخوانید.
-
جناب موسوی!شما از چه زمانی با استاد کسایی آشنا شدید؟
14 سالم بود که با استاد آشنا شدم. اصل ماجرا هم این گونه بود که من از همان کودکی به ساز نی علاقه پیدا کرده بودم و آن را مینواختم و سال 1339 که خدمت استاد سید حسن کسایی رسیدم ،یک دلیلش شنیدن صدای ساز نی ایشان از رادیو بود که دیدم صدایی صاف و شفاف و گوشنواز دارد. به همین دلیل به صرافت افتادم هر جوری هست نوازنده این ساز را پیدا کنم. بعد از جست و جوی بسیار توانستم آدرسی از ایشان به دست آورم و به خدمتشان برسم
-
استاد هنگام دیدار چه گفتند؟
گفتند که بهتر است کمی ساز بزنم. من هم نواختم و البته خود استاد کسایی هم اندکی نی نواخت و بعد با همان لهجه شیرین اصفهانی به من گفتند : جوون تو همه فوت و فن نی نوازی را بلدی و نیازی به آموزش بیشتر نداری . برو همین اجراهای رادیو را گوش کن و ردیف کار کن و کارتو رشد بده.
-
بعد از آن دیگر دیداری با استاد نداشتید؟
نه تا زمانی که به رادیو آ مدم و ساز زدم.
-
ورود شما به رادیو چگونه بود؟
آن زمان استاد زنده یاد علی تجویدی از جمله افرادی بود که برای عضویت و یا نواختن نوازندگان جوان در رادیو از آنها آزمون میگرفت.من هم رفتم برای ثبت نام و امتحان. به رغم آنکه بسیار عالی امتحان داده بودم، ولی ردم کردند و جالب اینکه دلیل استاد تجویدی برای رد کردنم این بود: تا زمانی که استاد کسایی در قید حیاتند ، نفر دوم نباید در رادیو نی بزند».
- واکنش شما چه بود؟
مدتی سرگردان بودم و البته استاد امیرناصر افتتاح هم کمکم می کرد تا این که با استاد احمد عبادی آشنا شدم. و ایشان توصیه ام را به رادیو کردند و توانستم وارد رادیو شوم و نخستین کارم اجرایی بود با آقای شجریان که آن زمان با نام سیاوش بیدگانی فعالیت می کردند. چند اجرایم که از رادیو پخش شد فکر کنم سال 1346 بود که روزی نامه ای از استاد کسایی به دستم رسید.
-
یعنی به خود شما نامه نوشتند؟
نه. به رادیو نامه نوشتند و خواسته بودند که به من برسانند. در نامه هم آورده بودند که بروم اصفهان تا مرا ببینند.
-
آن زمان می دانستند که شما همان محمد موسوی نی نوازی هستید که در 14 سالگی به نزدشان رفته بودید؟
بله می دانستند
-
وقتی رسیدید اصفهان و نزد استاد چه گفتند؟
گفتند تو نوازنده خوبی هستی و باید قدر سازت را بدانی و هرجا ساز نزنی و از این گونه مسائل.
-
یک سوالی می خواستم بپرسم و آن اینکه شما ساز استاد را از رادیو می شنیدید و بعدها هم که با استاد رابطه ای دوستانه برقرار کردید، از نزدیک هم سازشان را شنیدید، تفاوت این دو را چگونه دیدید؟
من عادتم بود که تمام کارهای استاد کسایی را داشتم و از روی آنها تقلید می کردم،اما تا آن سال ها که ساز استاد را از نزدیک شنیدم ماجرا تفاوت کرد.
-
چطور؟
آن زمان بود که متوجه شدم ای کاش زودتر این اتفاق می افتاد.چرا که من دنبال صدایی می گشتم که از رادیو شنیده بودم،صدایی که با اکو و دستگاه های حساس ضبط شده بود،حال آنکه صدای نی ای که از استاد و در حضورشان می شنیدم تفاوت بسیاری با آنچیزی داشت که از رادیو می شنیدم. صدا بسیار لطیف و بم ها بسیار دلنشین بود و نفس ها از شکم حاصل می شد. به خصوص من فکر می کردم که ویبراسیون ها تنها از لب ایجاد می شود که این طور نبود. بنا بر این به تصحیح این تکنیک ها پرداختم و هر روز که می گذشت ،ابعاد بیشتری از ساز ایشان برای من عیان می شد.
-
بعدها هم با ایشان دیداری داشتید؟
بله بعد از آن من و استاد رابطه ای طولانی مدت با هم داشتیم. به یاد دارم روزی با زنده یادان جواد آذر و ناصر فرهنگ فر رفته بودیم اصفهان و منزل استاد کسایی و ایشان در مکانی از منزلشان که عمده کارها را همانجا می زدند و ضبط می کردند،نی را از دستم گرفت و شروع کرد به زدن یک ابوعطا. صدای نی چنان در آنجا پیچید که آقای فرهنگ فر بی اختیار و فی البداهه این مصراع را سرودند:
از کسایی شد نیستان پرصدا
و شادروان آذر هم بیت را با این مصراع تکمیل کردند:
از دم او یافت این برگ و نوا
یا یکبار دیگر که به اصفهان می رفتم ، خدمت مادر استاد رسیدم و صحبتمان گل انداخت و ایشان از دوران کودکی و جوانی استاد گفتند که چگونه و با چه شدت و حدتی ساز می زدند و گفتند که برخی روزها وقتی ناهار را می بردم و پشت در زیر زمین میگذاشتم ایشان داشتند ساز می زدند، دوباره وقتی که می رفتم شام را برایش ببرم باز می دیدم که ناهار دست نخورده مانده و صدای ساز وآوازش از داخل زیر زمین پیداست.» خود این خاطره نشان میدهد که یک فرد با تمرین و ممارست میتواند به چنین جایگاهی برسد و استاد کسایی انصافا از پشتکار و همتی مثالزدنی برخوردار بودند.
-
یکبار هم از قرار سال های جنگ بود که استاد آمده بودند تهران و منزل شما؟ این را البته آقای لطفی در خاطره ای که از شما و استاد کسایی گفته اند نقل کردند؟
درست گفته اند، من البته آقای لطفی را به منزلم دعوت کرده بودم و برایشان ماجرای آمدن استاد کسایی به تهران و منزل خودم را گفتم. فکر کنم سال 61 یا 62 بود که استاد کسایی که به تهران آمده بودند، یک شب افتخار دادند و به منزل من آمدند. حال روحی شان زیاد مناسب نبود. به گمانم فشارها و حوادث و کشتارهای جنگ عجیب بر روح حساس و هنرمندانه ایشان آسیب وارد کرده بود. آخر شب که با صحبت ها و خاطرات اندکی آرامش پیدا کردند،نی را برداشتند و قطعه کوتاهی برای من زدند و جوری و صدایی از نی در آوردند که گویی نی گریه می کرد.استاد با ادغام دو صدا با هم در یک زمان کاری کرده بودند ناممکن و واقعا آدمی حس می کرد که نی دارد گریه می کند.
-
خود شما هم در چند کنسرت همین صدا را از نی بیرون دادهاید؟
بله من هم از این تکنیک استفاده کردم
-
در کل به نظر می رسد که استاد حشر ونشر زیادی با شما داشتند؟
شادروان کسایی هر زمانی که به تهران میآمدند سراغی از من می گرفتند و در دو دهه اخیر که امکان نداشت یک هفته یا ایشان با من تماس نگیرد و یا من ، حتی روزهایآخری که بیمار شدند و به تهران آمدند من دکتر سنادی زاده را معرفی کردم که از دوستانم بود تا کارهای استاد را انجام بدهند که در کلیه ایشان یک میله گذاشتند. من از استاد کسایی نزدیک به 60 تا 70 ساعت کار ضبط شده با کیفیت عالی دارم که از اجراهای به یادماندنی استاد به شمار میروند.
-
این کارها را بیرون نمیدهید؟
به تقاضای خود استاد یک نسخه از این کارها را در اختیار آقا جواد(فرزند ارشد شادروان کسایی) گذاشتم و الان آنچه که من در آرشیوم از استاد کسایی دارم ، خانواده ایشان هم در اختیار دارند. البته من از آقای کسایی اجراهای گلها را هم به نوعی به دست اوردم که دو اجرا داشتند که یکی به گمانم با شجریان و آقای شهناز و دیگری با ادیب و شهناز و ....
-
خود شما از چه زمانی حس کردید که باید هویت مستقلی به نی نوازی خودتان بدهید؟
فکر کنم سال 54 بود که شادروان مرتضیخان حنانه یک آلبومی از یک نوازنده شمشال از کردستان آورده بودند، که این ساز خیلی روی من تاثیر گذاشت و خط آغازی شد که بتوانم از خودم و سازم تعریفی تازه کنم. در همان زمان یک کاری از شادروان حنانه بود که روی شعری از هاتف اصفهانی که نیاش را من نواختم.من البته از همان سالها به این جمعبندی رسیده بودم که از کسی کپی نکنم .جالب توجه این بود که روزی در محضر استاد کسایی بودیم که ایشان گفتند و من ضبط شده این سخنان را دارم که گفتند: آقای موسوی من هیچگاه فکر نمی کردم روی زمین کسی دیگری باشد که بتواند از زیر سایه نی من بیرون بیاید اما شما این کار را کردید.
-
می توانیم بگوییم شما شاگرد استاد کسایی بودید؟
همه نی نوازان به شکل غیر مستقیم شاگرد آقای کسایی اند،اما شاگردی تعریفی دارد، به این معنا که فرد باید از همان ابتدا نزد استادش زانوی ادب بر زمین زده باشد و به شکل مستمر و پی گیر از او درس گرفته باشد. تا آنجایی که من به یاد دارم و در سفرهای مختلف به اصفهان نزد استاد کسایی می رفتم دو تن را می توانم بگویم چنین صفتی داشتند، یعنی شاگرد بی واسطه و مستمر استاد بودند که یکی آقای ستوده نامی است که الان کمتر نامش را می شنوم و دیگری آقای غیور.
-
و سخن آخر؟
کسایی انسانی بی نظیر بود که تاریخ دربارهاش قضاوت خواهد کرد و سالها باید بگذرد تا خود ما بفهمیم که چه انسان نازنین و چه استاد ممتاز ی را از دست دادهایم.