در این جهان تغییریافته دیگر یک قدرت مانند آمریکا نمیتواند همه تصمیمات را خودش به تنهایی اتخاذ کند و بر سازمانهای بینالمللی که اداره امور اقتصادی و امنیتی جهان را بهعهده دارند، کنترل داشته باشد. نظم نوین جهان، اداره جدیدی میطلبد. در این نظم جدید، این همزیستی چند قدرت بزرگ است که میتواند جهان را اداره کند نه یک ابرقدرت به تنهایی.
سرعت تغییرات سازمانی بینالمللی باید با جابهجاییهای کیفی در قدرت تناسب داشته باشد تا بتواند از عهده چالشهای جهانی برآید. از اواسط قرن بیستم، ساختار سازمانی بینالمللی به جای آنکه همگام با تغییرات و واقعیتهای چالشبرانگیز قدرت، تکامل پیدا کند تا حد زیادی ثابت باقی مانده است. اصلاحات و بازنگری در ساختار نظام بینالملل، حفظ سرعت جهانی، ثبات و رشد اقتصادی را با چالشی بزرگ مواجه کرده است. یک جهان قرن بیستویکمی، دیگر نمیتواند زیرسلطه بیچونوچرای قوانین و سازمانهای قرن بیستم باقی بماند.
جابهجایی قدرت یک پدیده محتوم در تاریخ است. ساختار قدرت جهانی مدام تکامل مییابد. هرچند در حال حاضر بیشتر تمرکزها روی تغییرات قدرت پس از جنگ سرد است اما در آن زمان نیز شاهد تغییرات بسیاری بودیم؛ برای مثال، پس از جنگ سرد بود که شوروی بهعنوان یک قدرت نظامی جهانی مطرح شد؛ هر چند در تبدیل شدن به یک قدرت اقتصادی واقعی ناکام ماند. در نیمه دوم جنگ سرد، ژاپن و آلمان بهعنوان غولهای اقتصادی از خرابههای جنگ دوم جهانی سربرآوردند. پس از تغییرات ژئوپلیتیک و تکنولوژیک عمیق اواخر دهه80، جابهجایی قدرت در جهان بسیار جدیتر شد تا جایی که ظهور تدریجی شرق از دهه90 جای تردیدی برای این تغییرات باقی نگذاشت.
یکی از پدیدههای عجیب این برهه تاریخی، ظهور آمریکا به شکل یک ابرقدرت جدید در نتیجه فروپاشی ناگهانی و دور از انتظار شوروی بود. هرچند ظهور یک ابرقدرت و یکهتازی آن در تاریخ امری غیرعادی است اما بریتانیا حتی در دوران اوج خود نتوانست رقیبی همپای آمریکا باشد و در سلطه جهانی با او برابری کند. بریتانیا بر اروپا نیز سیطره نداشت به همینخاطر فاقد توان لازم برای سلطه بر جهان بود. آنها در مقابل قدرتهایی نظیر روسیه، آلمان و فرانسه نیز بدون مشکل نبودند و همین به یکهتازی یانکیها کمک میکرد.
در حقیقت هرگز قدرتی که بتواند در سلطهگری با آمریکا برابری کند وجود نداشته است. الگوی ساده تاریخ، همزیستی چند قدرت بزرگ است از این رو، شکلگیری ابرقدرتی چون ایالاتمتحده به یک پدیده غیرعادی تبدیل شد. اگر قرار باشد ساختار سازمانی بینالمللی تغییر شکل یابد، در میزان قدرت و اثرگذاری آمریکا نیز باید تغییراتی ایجاد شود. این کشور میتواند قدرتی پیشتاز در جهان باقی بماند اما باید از میزان سلطهگریاش بکاهد زیرا جهان کمکم دارد در مسیر بازگشت به شرایط عادی تاریخ یعنی همزیستی چند قدرت بزرگ حرکت میکند.
اگر تلاشها در جهت تحقق این هدف باشد، یک نظم بینالمللی قانونمند و لیبرال برای قرن21 ایجاد میشود. برای این کار باید ساختار سازمانی بینالمللی بیش از پیش به چالشهای نوظهور و واقعیتهای قدرت مربوط باشد. اگر آمریکا در ایجاد تغییرات در سازمانهای بینالمللی پیشگام شود میتوان به این هدف رسید وگر نه حوادث، نظام فعلی را درهم خواهد شکست؛ یعنی یک جنگ خونین بزرگ میان قدرتها به راه میافتد تا برندگان، نظمی تازه برای جهان تعیین کنند؛ درست همانطور که در سالهای 1945، 1919، 1815و 1713 اتفاق افتاد. اینک تصمیم با کشورهاست که زندانی تاریخ بمانند و گذشته را تکرار کنند یا خود را از الگوی سنتی تاریخ برهانند.
چینیهای خوش شانس
مسئله مهم دیگر آن است که چه قدرتهای جدید و چه آنها که پیش از پایان جنگ سرد شکل گرفتند، بتوانند خود را با نظام بینالملل سازگار کنند. ظهور چین شبیه ظهور شگفتانگیز ژاپن در دوران میجی(Meiji) در سالهای1912-1867است با این تفاوت که ژاپن پس از جنگ جهانی دوم از دل خاکستر زبانه کشید و رشد کرد اما پس از دهه90 پا به دوران رکود اقتصادی گذاشت. گرچه توکیو خواهان برقراری موازنه قدرت در آسیاست اما بهنظر نمیرسد از شانس زیادی برای احیای سیاسیاش برخوردار باشد.
در چنین شرایطی، چین تلاش میکند قدرت خود را از مرزهایش بسیار فراتر برده و خود را با نظم بینالملل تطبیق دهد؛ کاری که طی نیم قرن گذشته هیچ قدرت دیگری نتوانسته انجام دهد. با این حال چین مانعی بزرگ برای هر قدرتی است که میخواهد خود را با نظم بینالملل انطباق دهد. این توان انطباق چین تنها بهخاطر قدرت رو به رشد آن نیست. چینیها حتی زمانی که فقیر و در حاشیه بودند، بخشی از هسته سخت ژئوپلیتیکهای جهانی بهحساب میآمدند. چین خوش شانسترین قدرت جدید شمرده میشود زیرا به شورای امنیت سازمان ملل متحد راه یافته است.
در دهه 50 زمانی که آمریکا پیشنهاد داد هند جای چین را در شورای امنیت بگیرد، جواهر لعلنهرو، نخستوزیر این کشور نپذیرفت و گفت: پذیرفتن این پیشنهاد به منزله درافتادن با چین است. از طرفی منصفانه نیست یک قدرت بزرگ مانند چین در شورای امنیت نباشد. بنابراین اتفاقی نیست که چین از قدرت فعلیاش برخوردار است و تنها عضو دائم آسیایی شورای امنیت محسوب میشود.
نباید فراموش کرد که جهان در اوضاع کنونی با چالشهای بسیاری روبهرو است؛ از گرم شدن زمین گرفته تا جرائم سایبری و مقابله با تروریسم. سازمانهای بینالمللی سالم و اثرگذار برای همکاری و موازنه قدرت در جهان بسیار حیاتی هستند. بیشتر چالشها ماهیتی جهانی دارند و خواهان مداخلات بینالمللی اثرگذارند. با وجود این هنوز هم کمبود چنین سازمانهایی که بتوانند نقشی مهم ایفا کنند بهشدت احساس میشود.
هندو
ترجمه: راحله فاضلی