دکتر محمود مهرمحمدی، دارای دکتری تخصصی برنامه‌ریزی درسی و آموزش از دانشگاه کالیفرنیا، محقق و پژوهشگر حوزه تعلیم و تربیت، رئیس اسبق پژوهشکده تعلیم و تربیت ومجری طرح تدوین سند ملی آموزش و پرورش طی سال‌های88-83 بوده است.

با او درباره تغییر نظام آموزشی گفت‌وگویی کوتاه انجام داده‌ایم که می‌خوانید.

  • آیا تحول بنیادین در آموزش و پرورش، در تغییر ساختار نظام آموزشی به 3-3-6 یا 3-3-3-3 خلاصه می‌شود یا اینکه تغییر ساختار تنها بخشی از تحول است؟

تغییر ساختار کاری پرزحمت اما کم بازده است. منطق حکم می‌کندکه در اقدام به ایجاد تغییر، آن هم در سیستمی که نیاز به اصلاحات فراگیر و همه جانبه دارد به سراغ اموری برویم که با بهره‌وری بیشتری همراه باشد. افزون بر این پرداختن به کاری با چنین درجه‌ای از زحمت تمام انرژی و توان سیستم را مستهلک می‌سازد و به‌طور طبیعی نوعی درماندگی برای ورود به عرصه‌های جوهری تغییر به‌وجود می‌آورد؛ درماندگی به این معنا که عاملان انتظار دارند برای مدتی باب تغییر بسته شود تا از پس این اقدام پرمشقت و زحمت، تجدید قوایی اتفاق بیفتد. حتی اگر سیستم و عاملان آن به سرنوشت درماندگی مبتلا نشوند و رمق و انگیزه‌ای برای پرداختن به تغییرات اساسی‌تر برایشان باقی مانده باشد، مقدم داشتن تغییرات صوری از این دست می‌تواند حس اشباع شدگی کاذب را نزد عاملان تغییر ایجاد کند به‌گونه‌ای که به گمان اینکه کاری کارستان در نظام آموزشی انجام داده‌اند اشتهایی برای برداشتن گام‌های اساسی‌تر در ایجاد تحول در خود نیابند.

خلاصه اینکه تغییر در ساختار نظام آموزشی اگرچه در سندی که ما طی سال‌های83 تا 88 روی آن کار کرده بودیم و به «سند ملی آموزش و پرورش» شهرت داشت نیز آمده است اما تغییر در ساختار چه در سند ملی و چه در سند مصوب( که نام «سند راهبردی تحول» بر آن گذاشته شده است) نمی‌تواند بی‌محابا و بدون محاسبه دقیق بار و بازده تحولی آن، به‌عنوان نقطه عزیمت تحول در دستور کار نظام آموزشی قرار گیرد. ورود عجولانه مدیریت آموزش و پرورش به این عرصه این معنا را به ذهن ناظران صحنه متبادر می‌کند که گویی عزمی پیشینی در این جهت وجود داشته و سند تحول راهبردی محملی برای اجرای این عزم شده است. ای کاش مسئولان امر، مردم و کارشناسان را نسبت به بار تحولی این اقدام توجیه می‌کردند تا همگان در این جهت یعنی اولویت نسبتا مطلق قائل شدن برای این اقدام با ایشان همراه و همگام شوند.

  • ایجاد پایه ششم ابتدایی با توجه به آنچه در حال انجام است، مدنظر پژوهشگران و محققانی بوده که سند تحول آموزش و پرورش را تدوین کرده‌اند؟

در سند ملی آموزش و پرورش که در واقع حکم پیش نویس برآمده از پنج سال تلاش مداوم بخش قابل‌توجهی از پژوهشگران و کارشناسان کشور در حوزه تعلیم و تربیت را داشت و متأسفانه در مراجع سیاستگذاری بخش مهمی از مضامین آن به تأیید و تصویب نرسید، تغییر ساختار نظام آموزشی به چهار دوره سه ساله یا به‌عبارتی همین 3-3-6 پیش‌بینی شده بود لیکن این تغییر مبتنی بر توجیهات تحولی بسیار مهمی بود که با تأیید نشدن آن مولفه‌های تحولی در فرایند تصویب سند در مراجع سیاستگذاری در واقع فقط به پوسته آنچه مراد تدوین‌کنندگان سند ملی آموزش و پرورش بود بسنده شد.

تغییر ساختار و به هم ریختن مقاطع تحصیلی بدین‌ترتیب به امری تبدیل شد که اگر نگوییم فاقد بار و ارزش افزوده تحولی است، دست‌کم باید بگوییم که بار و ارزش افزوده تحولی آن نزد عموم کارشناسان و صاحب‌نظران گُم است و لذا اولویت پرداختن به آن در هاله‌ای از ابهام قرار دارد.

آنچه پایه و اساس پیشنهاد تجدید ساختار نظام آموزشی از نظر تدوین‌کنندگان سند ملی آموزش و پرورش(همان پیش‌نویس سند تحول) بود ازجمله عبارت بود از رسمیت بخشیدن به دوره تحصیلی پیش از دبستان با تقلیل سن ورود به تحصیل از شش‌سالگی به پنج‌سالگی. یعنی برخلاف اتفاقی که الان رقم خورده است یک سال از پایین به دوره ابتدایی افزودن.

دست‌اندر کاران سند ملی بر مبنای مطالعاتی که انجام گرفته بود به این جمع‌بندی رسیده بودند که اولا کودکان این عصر نوعا آمادگی بیشتری از نظر شناختی، مهارتی و عاطفی نسبت به کودکان نسل‌های پیشین دارند و ثانیا اینکه دولت‌ها باید با احساس تعهد و مسئولیت بیشتری در این دوره بسیار حساس رشدی، کودکان (با اولویت مناطق محروم) را تحت پوشش قرار دهند. در شرایطی که پیشنهاد ماکه به وضوح بار تحولی برجسته‌ای داشت، پذیرفته می‌شد آنگاه پیش‌بینی شده بود که برای جلوگیری از آسیب‌های احتمالی به کودکان، دوره سه ساله آغازین ابتدایی به‌گونه‌ای تعریف شود که روح حاکم بر آن به‌اصطلاح روح پیش دبستانی باشد و فشار نامعقول آموزشی به کودکان وارد نیاید. جالب است بدانید که در رخدادی با زاویه 180درجه‌ای نسبت به توصیه دست‌اندرکاران سند ملی و البته همسو با آنچه در سند تحول(مصوب) آمده است، بحث پیش دبستانی از حیطه مسئولیت‌های آموزش و پرورش، یکسر به کنار نهاده شده و واحد تشکیلاتی مربوطه نیز از ساختار وزارت آموزش و پرورش حذف شده است. شاید این تصمیم قابل‌توجیه باشد. این وجه فعلا محل مناقشه نیست (البته از نظر دست‌اندرکاران سند ملی که موضعشان رسمیت بخشیدن به پیش‌دبستانی بوده است تکلیف روشن است) بلکه بحث این است که تغییر ساختار فارغ از چنین مضمون یا بار تحولی نشان از چه تحولی دارد که باید در صدر نشیند و تغییرات دیگر را تحت‌الشعاع قرار دهد؟

  • گفته می‌شود در 126کشور جهان پایه ششم ابتدایی وجود دارد. آیا آنها هم برای تغییر، نظام آموزشی را از وسط برش داده‌اند؟ روش مطلوب چیست؟

پرسش این است که آیا ما به هر کاری که در آموزش و پرورش 126کشور جهان در حال انجام است با همین شتاب می‌پردازیم یا باید بپردازیم؟! واقعیت این است که طرح این نکته برای فرار از بار سنگین توجیه عقلی این اقدام و نشان دادن بار و بازده تحولی آن است. البته استفاده از تجارب کشورهای دیگر به جد ملحوظ نظر تدوین‌کنندگان سند ملی آموزش و پرورش(پیش‌نویس) نیز بوده است ولی هرگز کپی‌برداری را جایز ندانسته و احتجاجاتی از این دست منهای جنبه‌های عقلانی و بومی را در ویترین کار خود قرار ندادیم.

  • اجرای گزینشی و نگاه تک‌بعدی به سند تحول و توجه بیش از حد به یکی از بندهای آن چه پیامدی دارد؟

پیاده کردن مجموعه گسترده و پیچیده‌ای از تغییرات قطعا نیاز به نقشه و تدبیر اجرایی یا برنامه‌های عملی دارد. خوشبختانه وزارت آموزش و پرورش تا آنجا که بنده اطلاع دارم از این نکته غافل نبوده و کوشش‌هایی را در این جهت ساماندهی کرده است. تعجب اینجاست که در این اثنا به‌ناگاه اراده‌ها به امر تغییر ساختار معطوف می‌شود! این خود با تلاش‌هایی که برای تنظیم برنامه اجرایی است، منافات دارد.